ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

زبان مادری و نظام آموزشی تک‌ زبانه

در گفت‌وگو با شاهد علوی، عضو پیشین انجمن صنفی معلمان کردستان

محسن کاکارش- آیا تک زبانه بودن نظام آموزشی ایران را می‌توان به‌عنوان یکی از دلایل کم سوادی و بی‌سوادی در ایران دانست؟

 اول ماه مهر آغاز سال تحصیلی برای دانش‌آموزان ایرانی است. هر سال هزاران دانش‌آموز با ورود به مدارس در مناطق اقلیتی از حق تحصیل به زبان مادری‌شان محروم می‌مانند. مناطق اقلیت‌نشین دارای بیشترین آمار بی‌سوادی و کم سوادی هستند و سالانه شمار قابل توجهی از دانش‌آموزان در این مناطق ترک تحصیل می‌کنند یا دچار افت تحصیلی می‌شوند.

بر اساس برخی‌ آمار‌ها، ازجمله گزارش مركز پژوهش‌ها، در سرشماری سال ۸۵ (به نقل از شیرزاد عبداللهی، نویسنده و پژوهشگر)، نزدیک به ۴۰ میلیون از ۶۸ میلیون «جمعیت بالای شش سال در ایران»، یا بی‌سوادند یا حداکثر سوادشان در حد دوره راهنمایی است و ۹ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر (۴/۱۵ درصد) از ایرانیان کاملاً بی‌سوادند. همچنین طبق آمارهای موجود، بیشتر شهروندان بی‌سواد یا کم سواد در مناطقی اقلیت‌نشین سکونت دارند.

به گفته علی باقرزاده، رئیس سازمان نهضت سوادآموزی ایران، استان‌هایی مانند سیستان و بلوچستان، آذربایجان غربی و کردستان دارای بیشترین آمار بی‌سوادی در کشور هستند. آیا تک زبانه بودن نظام آموزشی ایران را می‌توان به‌عنوان یکی از دلایل کم سوادی و بی‌سوادی در ایران دانست؟

در اصل پانزدهم قانون اساسی ایران بر تدریس زبان‌ اقلیت‌ها تاکید شده، اما تاکنون این اصل قانونی به اجرا درنیامده است. جدا از آن تلاش‌ها برای تدریس به زبان مادری در ایران نتیجه‌ای در پی نداشته است. در آخرین دور انتخابات ریاست جمهوری، حسن روحانی به اقلیت‌ها وعده داد در دوران ریاست جمهوری او زبان مادری در مدارس و دانشگا‌ها تدریس شود. در بند چهار بیانیه شماره سه آقای روحانی آمده بود: «تدریس زبان مادری ایرانیان (کردی، آذری، عربی  و ...) به طور رسمی در سطوح مدارس و دانشگاه‌ها در اجرای کامل اصل ۱۵ قانون اساسی.»

آیا کلید حل مشکلات مناطق اقلیتی در دست حسن روحانی‌ است و می‌تواند به وعده‌هایش جامه عمل بپوشاند؟ آیا اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی در دولت وی امکان‌پذیر است و اساساً این اصل قانونی پاسخگوی مطالبات اقلیت‌ها هست؟ به مناسبت بازگشایی مدارس، در گفت‌وگو با شاهد علوی، عضو پیشین انجمن صنفی معلمان کردستان به این موضوع پرداخته‌ایم.

برخی‌ها معتقدند که نظام آموزشی ایران به دلیل تک‌زبانه بودن، یک نظام ناکارآمد است. آیا صرفاً به خاطر تک زبانه بودن، می‌توان نظام آموزشی ایران را یک سیستم نا‌کارآمد تلقی کرد؟

شاهد علوی: اگر بپذیریم کارآمدی در هر سیستمی در نسبت با موفقیت آن در نیل به اهداف و خروجی‌های سیستم تعریف می‌شود، به نظرمی‌رسد باید نظام آموزش و پرورش ایران را نظامی ناکارآمد تلقی کرد. قاعدتاً یکی از اهداف نظام آموزشی در ایران فراهم کردن امکان آموزش عمومی برای تمام افراد بین سنین هفت تا هجده سالگی است. آموزشی که متضمن جامعه‌پذیری کودکان و آماده کردن آن‌ها برای ورود مستقل به اجتماع، بازار کار یا آمادگی برای ورود به دانشگاه است. آمار بالای دانش‌آموزانی که به دلیل کاستی‌های فرآیند ‌‌آموزش و عملکرد نامطلوب سیستم آموزشی دوره تحصیلات عمومی را به پایان نمی‌رسانند و از ادامه تحصیل بازمی‌مانند به معنی ناتوانی نظام آموزشی در نیل به اهداف و در ‌‌نهایت ناکارآمدی آن است. حال پرسش این است که ناکارآمدی نظام آموزشی تک زبانه در ایران آیا ارتباط معناداری با تنوع زبانی در بطن جامعه دارد؟

شاهد علوی

مطالعات موردی که آمار بالای ترک تحصیل در مناطق غیر فارس زبان در ایران را نشان می‌دهد و مطالعات کلان‌تر که بر آموزش رسمی به زبان مادری به عنوان زبان اول آموزش همچون پیش شرط آموزش موفق در دوره عمومی تاکید می‌کنند تائیدی بر این مدعاست که تک زبانه بودن نظام آموزشی ایران یکی از دلایل بنیادی ناکارآمدی این نظام اموزشی است. میزان موفقیت یک دانش‌آموز در فرآیند آموزش جدای از استعداد‌ها و محدودیت‌های فردی تابعی از فرهنگ اجتماعی اوست که در پیوند با زبان مادری‌اش شکل می‌گیرد. تمرکزگرایی آموزشی و همسانی منابع آموزشی بدون لحاظ کردن تفاو‌‌‌‌ت‌های زبانی و فرهنگی دانش‌آموزان در نظام آموزشی تک‌زبانه ایران ناقض اصل عدالت آموزشی و ازجمله عوامل اصلی ناکارآمدی سیستم آموزش در ایران است.

گفته می‌شود اگر مدارس به زبان‌های غیر از فارسی در مناطق اقلیت‌نشین دایر می‌شد باز والدین فرزندان‌شان را در مدارس فارسی ثبت‌نام می‌کردند. گویا زبان‌های غیر فارسی قدرت و قابلیت کافی برای آموزش را ندارند. این نگاه درباره مناطق اقلیت‌نشین تا چه اندازه درست است؟

این ادعا که زبان‌های غیر فارسی در ایران زبان‌های آموزشی نیستند ادعایی بی‌بنیاد و در خوشیبنانه‌ترین حالت از سر ناآگاهی است. زبان‌های کردی، ترکی، عربی و بلوچی و ترکمنی از جمله زبان‌های غیر فارسی در ایران هستند که در خارج از مرزهای سیاسی ایران در کشورهای مختلف زبان آموزش، تجارت و سیاست هستند. قاعدتاً خود را مرکز عالم امکان دیدن و چشم بستن بر واقعیت‌ها و تحولاتی که در کنار گوش ما در جریان هستند موجب می‌شود ناسیونالیست متعصب ایرانی شعری بگوید که در قافیه‌اش بماند. سال‌ها کاربرد زبان‌های مورد اشاره همچون زبان آموزش در خارج از ایران بی‌بنیادی ادعای کسانی را نشان می‌دهد که زبان‌های غیر فارسی در ایران را فاقد قابلیت لازم برای بدل شدن آن‌ها به زبان آموزش می‌دانند.

مایلم اینجا نکته‌ای را یاداوری کنم، این میل سرکش برای سخن گفتن از طرف مردمی که هنوز امکان به زبان آمدن نیافته‌اند بیماری رایج در میان سیاستمداران در همه جای عالم است و سیاسیون ایران هم از مبتلایان حاد آن هستند، اما آنچه در ایران شگفتی‌آور است ابتلای برخی از روشنفکران و چهره‌های صاحب نظر ایرانی به این بیماری است. از کسانی که مدعی هستند اقلیت‌های ملی و قومی غیر فارس در ایران حتی در صورتی که حق انتخاب داشته باشند مدارس تک زبانه فارسی را ترجیح می‌دهند باید پرسید بر اساس چه مطالعه‌ای چنین ادعایی را مطرح می‌کنند؟

اینگونه اظهار نظر‌ها نیاز به مطالعات گسترده میدانی و نظرسنجی‌های معتبری دارد که در کشور ما محلی از اعراب ندارند. تقویت علایق هویت‌طلبانه در میان اقلیت‌های ملی و قومی غیر فارس در ایران که تنها یک نشانه آن را می‌توان در رای بالای مناطق کردنشین و ترک‌نشین به کاندیداهایی دید که بر مطالبات هویتی- زبانی مردم تاکید می‌کنند از جمله شواهد قابل اعتنایی است که خلاف ادعای ناسیونالیست‌های ایرانی را در خصوص محبوبیت مدارس تک زبانه نشان می‌دهد.

فکر نمی‌کنید تدریس به زبا‌ن‌های مختلف در ایران به مرور موجب ایجاد شکاف یا کاهش همبستگی در بین مردم در مناطق مختلف شود؟

این تصور که تدریس به زبان‌های مادری و چند زبانه کردن نظام آموزشی موجب ایجاد شکاف بین اقلیت‌های ملی و قومی در ایران خواهد شد یا به شکاف‌های موجود شدت و عمق خواهد بخشید تصوری نادرست و ناشی از فهم سنتی از وحدت ملی است. وحدت زبانی مقدمه و پیش شرط ضروری وحدت ملی نیست و تنوع زبانی نیز لزوماً به افتراق و شکاف‌های اجتماعی منتهی نخواهد شد. در واقع آنچه به شکاف‌های اجتماعی دامن خواهد زد و آن‌ها را متراکم می‌کند نه تنوع زبانی و به رسمیت شناخته شدن حق آموزش به زبان مادری که تحمیل آمرانه یک زبان واحد به گروه‌های انسانی دارای زبان‌های متمایز است. نتیجه چنین تحمیلی نه وحدت ملی که همبستگی کاذب گروه‌های انسانی است که وحدت‌شان با کمترین فشار بیرونی در هم خواهد شکست. تجربه‌های در دسترس کشورهای دیگر نشان داده است که هیچ تضادی بین به رسمیت شناخته شدن حق آموزش به زبان مادری در یک کشور با حفظ یگانگی و وحدت ملی در آن کشور وجود ندارد. شکاف‌های اجتماعی بیش از هر چیز محصول نابرابری‌های اجتماعی و همداستانی بخشی از اجتماع با قدرت مستقر برای انکار حقوق بخشی دیگر از اجتماع است.

ازجمله بدیهی‌ترین و بنیادی‌ترین حقوق انکار شده بخش‌های بزرگی از جامعه ایران حق آموزش به زبان مادری است. لذا در ارتباط با این بحث خاص آنچه به شکاف‌های اجتماعی دامن می‌زند نه تدریس به زبان‌های مادری که تداوم تائید آشکار یا سکوت موافق ملت فارس در قبال سیاست‌های دیگر ستیز نظام حاکم در حق اقلیت‌های ملی و قومی غیر فارس در ایران است.

منظور شما از تجربه‌ کشورهای دیگر کدام کشورهاست. می‌توانید به طور نمونه به آنان اشاره کنید؟

هندوستان با سه زبان رسمی سراسری و بیست و دو زبان رسمی منطقه‌ای، کانادا با دو زبان رسمی، بلژیک با سه زبان رسمی، اسپانیا با یک زبان سراسری و سه زبان منطقه‌ای رسمی، نروژ با دو گویش زبانی، سوئیس با چهار زبان رسمی، اتریش با یک زبان سراسری و سه زبان منطقه‌ای رسمی، سوئد با یک زبان رسمی و چهار زبان به رسمیت شناخته شده منطقه‌ای، افغانستان با دو زبان سراسری و دو زبان منطقه‌ای رسمی، ایتالیا با بیش از دوازده زبان که به جز ایتالیایی و زبان آلمانی در ایالت تیرول جنوبی بقیه زبان‌ها در مناطقی که زبان مادری بیشتر ساکنان آن است دارای وضعیت نیمه رسمی هستند، پاراگوئه با دو زبان رسمی، بولیوی با چهار زبان رسمی، قرقیزستان با دو زبان رسمی، قزاقستان با دو زبان رسمی، کوزوو با دو زبان رسمی سراسری و چهار زبان رسمی منطقه‌ای، آفریقای جنوبی با یازده زبان رسمی، تانزانیا با دو زبان رسمی، اسرائیل با دو زبان رسمی، عراق با دو زبان رسمی و سریلانکا با دو زبان رسمی از جمله کشورهای چند زبانه دنیا هستند که نظام‌های آموزشی چند زبانه دارند.

در قانون اساسی و به تبع آن نظام آموزشی هند ۲۲ زبان را به رسمیت شناخته شده‌اند و به عنوان زبان آموزش به کار می‌روند. زبان رسمی سراسری در اسپانیا کاستیانا یا‌‌ همان اسپانیولی است، اما علاوه بر این زبان، زبان‌های کاتالان، گالیسی و باسک در ایالت‌ها و مناطقی که زبان مادری ساکنان آن است زبان رسمی و ملی است و در نظام آموزشی نیز به کار می‌رود. با اینکه تقریباً ۹۸ درصد اتریشی‌ها آلمانی زبان هستند، اما زبان آموزشی در ایالت‌هایی که اقلیت‌های زبانی بیشتر در آنجا ساکن هستند به زبان اکثریت دانش‌آموزان هر مدرسه بستگی دارد. در افغانستان زبان‌های فارسی دری و پشتو زبان‌های رسمی سراسری است و در هر ولایتی زبان بیش از ۶۶ درصد از مردم زبانی دیگر غیر از این دو زبان باشد آن زبان به عنوان زبان رسمی سوم و زبان آموزش در آن ولایت به رسمیت شناخته خواهد شد. در عراق نیز زبان‌های کردی و عربی زبان‌های رسمی است و در مناطقی که ترکمان‌ها یا ارامنه سریانی اکثریت دارند زبان آن‌ها به عنوان زبان رسمی سوم در ‌آن منطقه تلقی می‌شود و علاوه بر این آن‌ها می‌توانند در مدارس خاص به زبان خود درس بخوانند.

غیر از اصل پانزدهم در قانون اساسی، حسن روحانی رئیس‌جمهور ایران درباره تدریس زبان مادری وعده‌هایی داده است. فکر می‌کنید در دولت یازدهم گامی برای تدریس به زبان مادری  برداشته شود؟

من درابتدا یادآوری کنم آنچه در اصل ۱۵ قانون اساسی ایران آمده است، تدریس زبا‌ن‌های محلی و قومی در کنار زبان فارسی است و نباید فراموش کنیم که تدریس زبان مادری در کنار زبان رسمی یا آنچه به غلط زبان ملی خوانده می‌شود به معنی چندزبانه کردن نظام آموزشی و به رسمیت شناخته شدن حق آموزش به زبان مادری نیست. البته اجرای کامل اصل ۱۵ قانون اساسی گام مثبتی است که باید از آن استقبال کرد، اما من به عملی شدن وعده‌های حسن روحانی چندان خوشبین نیستم. اجرایی کردن اصل ۱۵ قانون اساسی به اراده‌ای بالا‌تر از شخص رئیس جمهور و دولت او بستگی دارد چرا که اساساً بخش عمده سیاستگذاری در حوزه اقلیت‌های ملی در ایران در دست نهادهای فرابخشی و فرا دولتی است. آنچه باید از حسن روحانی توقع کرد تلاش جدی برای اجرای این اصل است که متاسفانه من چنین اراده‌ای در ایشان و دولت‌شان نمی‌بینم. باور به اینکه ایران کشوری چند قومیتی است و زبان فارسی نه زبان ملی که زبان قوم فارس است و بنا به برخی زمینه‌های تاریخی و انتخاب‌های آشکارا سیاسی به زبان رسمی بدل شده است و همه اقلیت‌های ملی و قومی غیر فارس حق دارند از زبان مادری خود در مناسبات اجتماعی، مراجع رسمی و نظام آموزشی بهره بگیرند پیش شرط اراده سیاسی است که می‌تواند برای اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی برنامه‌ریزی کند. من چنین نگاه و ارده‌ای را در دولت و رئیس جمهور جدید غایب می‌بینم.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • Elshan

    نویسنده محتدم مقاله و کلیه دوستانی که نظروشون را درج کرده اند چندان به تفاوت زبان با گویش توجه نکرده اند اینکه در ایران تا آنجا که من میدانم سه زبان وجود دارد فارسی-ترکی-عربی بقیه آنچه بعنوان زبان گفته می شود گویش های مختلف بویژه از دو زبان فارسی و ترکی است. مثلا کردی در کشورهای عراق،سوریه و ترکیه زبان محسوب می شود ولی در ایران گویشی از زبان واحد که اینک به زبان فارسی شناخته می شود است. زمانی یک زبان،مستقل از زبان دیگر شناخته می شود که دارای گرامر مستقل خود باشد در این صورت کردی- لری- لکی-بلوچی-تالشی و...نسبت به فارسی گویش محسوب می شوند آذری-قشقاقی-ترکمنی گویشی هایی از زبان واحد ترکی هستند

  • آرکا

    برخی‌ها فکر می‌کنند که اگر میلیون‌ها غیرفارس زبان را بجای «زبان» در دسته‌بندیِ نازل‌تری مثل «گویش» قرار دهیم، دیگر حق تحصیل‌شان به آن گویش یا زبان به ناحق تبدیل می‌شود. نه خیر، حتی اگر یک گروه ده میلیون نفری در کشوری به بی‌در و پیکر ترین گویش تکلم کنند، حق دارند با آن گویش و زبان تحصیل کنند. خوشبختانه تاریخ نشاده داده که تمام قدرت فاشیست‌ها ، کمتر از گرفتن یک حق کوچک است و کافی نیست. حقوق همواره قابل تحقق‌اند حتی اگر حقوق حیوانات باشد.

  • CHANQIZ

    یاشاسین تورک دونیاسی

  • منوچهر

    جناب sms گرامی! منِ فارسی زبان زاده ی روستایی از روستاهای جنوب کرمان ام. نخستین بار که گویا در سال اول دبیرستان خواندم که پدرشعر فارسی از مردم سمرقند بوده سخت شگفت زده شدم. سمرقند که خیلی از روستای ما دور است؟ اصلن در ایران نیست!؟ رودکی چرا به فارسی شعر می گفته!؟ سال ها گذشت و در تاریخ خواندم که دراین پهنه از خاک که نام اش ایران است حکومت هزار سال میان قبیله های مختلف ترک زبان دست به دست شده است. از غزنویان تا قاجارها. ولی مردم این پهنه از خاک دراین هزارساله ادبیاتی سترگ آفریدند که دامنه اش از هند تا آسیای صغیر گسترش یافت و حتا دربار عثمانی هم از شاعران فارسی گوی به خود می بالید. اگر زبان انگلیسی در قرن هژدهم در هند وارد نشده بود زبان فارسی همچنان یکی از زبان های رسمی این کشور بود. این ها تاریخ است و خوب است مردان غیوری چون شما پیش از سوختن "قوم فارس!" در آتش خشم خود تاریخ بخوانید تا بدانید که زبان فارسی از مریخ نیامده است و قومی هم به نام "قوم فارس" وجود ندارد. از قضا یکی از بستگان ما که از مردم آدربایجان است نوشته ی شما را که دید گفت "خدا ما را ازخشم چنین هم ولایتی هایی درامان بدارد." ولی اگر زبان فارسی چنین سرنوشتی داشته برای این نبوده که این زبان برتری ذاتی به زبان های دیگر داشته و دارد. هیچ یک از این شش هزار زبان کنونی جهان برتری ذاتی به زبان های دیگر ندارد. زبان ها هم مانند امپراتوری ها دوران خیز و اُفت داشته اند، و روزگار ما زمانه ی خیزش زبان انگلیسی است. برای همین است که مردمان مختلف از سراسر جهان سر به آستان این زبان می سایند و مهاجران در کشورهای اروپایی و آمریکا فریاد بر نمی دارند که وای زبان مادر ی از دست رفت و آینده ی فرزندمان تیره و تار شد. ولی چون روزگار اقتدار زبان فارسی سرآمده است، خق تحصیل به زبان مادری و غیرفارسی اصلیّت پیدا می کند. این است سرچشمه ی خشم شما، دوست گرامی

  • s.m.s

    آقای حسن ؛ آنچه که برای ما مهم است ؛ به رسمیت شناخته شدن زبان ترکی آذربایجانی در تمامی نقاط آذربایجان میباشد ؛ و همینطور دیگر زبان ملتهایی که در ایران زندگی میکنند ؛ در مناطق و سرزمینهای آبا و اجدادی خودشان ؛ مثلا کردی در کردستان ؛ اینکه زبان واسط بین این مردمان چه خواهد بود امری است که خود این ملتهای با روشهای دمکراتیک ؛ مانند رای گیری ؛ آن را انتخاب خواهند کرد. اولا ما در این راه مصمم هستیم. ثانیا با هیچ ملتی نه دشمنی داریم ؛ و نه پدر کشتگی. مسلم بدانید رعایت حقوق ملل غیر فارس ؛ دوستی و احترام میان ملل ساکن در ایران را به مراتب بیشتر میکند. ثالثا دشمن ما در این راه سیستم و همینطور افکار وعقاید شونیستی فاشیستی بامحوریت زبان فارسی میباشد. هستند متاسفانه معدود افرادی که مثلا کرد یا ترک هستند ؛ اما به خاطر منافع مادی خود ؛ دشمن ملت خود هستند و ازسیستم فاشیستی مرکزگرای فارس دفاع میکنند. پس ما افراد را براساس این معیارها دسته بندی میکنیم ؛ نه ملیتشان.

  • hassan

    هم وطن عزیز جناب S.M.S بحث این است زبان به تنهایی برای اینکه گروهی را به سبب سخن گفتن به آن به یک قوم خاص منتسب کنیم در کشور ایران نمیتواند درست باشد. من به مشکلات اقتصادی و اجتماعی و هزار مشکل دیگر در جای جای ایران اذعان دارم اما اینکه تمامی نفرت و خشم خودمان را بر سر کسانی هوار کنیم و آنان را مسئولش بدانیم چون به زبان فارسی حرف میزنند درست نیست. فارسی هیچ زمانی در ایران زبان منتسب به یک قوم خاص نبوده است بلکه زبان ارتباط میان ایرانیان و حتی فلات ایران تا شبه قاره هند بوده است. لابد با این استدلال در زمان گسترش زبان فارسی در جاهای دیگر مثلا بخش هایی هند و آسیای میانه هم فارس بودند بعدن هندی و قزاق شدند و من که پدر و مادرم لر هستند الان لر زدایی شده ام و فارس شده ام. پس حتما تمامی اقوام شمال افغانستان و تاجیکستان و بخش های بزرگی از ازبکستان همگی فارس هستند. متاسفانه کانالیزه کردن این خشم و نفرت به سوی کاشانی و کرمانی و روستایی خراسانی و یزدی عاقبت خوشی برای هیچ کدام از مردمان ایران ندارد.

  • s.m.s

    آقای منوچهر خان شما فارسها اگر دنیا به شما این اجازه را میداد و اگر از خشم ملت آذربایجان نمی هراسیدید ؛ حتما ترکی حرف زدن و تمامی فرهنگ وادبیات ملت آذربایجان را هم ممنوع میکردید. *** . ضمنا به دروغگویانی که مدعی عدم وجود قوم فارس در ایران هستند ؛ میخواهم بگویم حتما زبان فارسی ؛ زبان مردم کره مریخ بوده است ؛ که به یک باره در ایران نازل شده است.

  • منوچهر

    دوست تورک زبانی که بر نوشته ی من خُرده گرفته اید، نخست این که من خواسته ام پاسخ جناب شاهد علوی را داده باشم که گفته است درسوئد مردم به سه زبان رسمی تحصیل می کتتد و نشان دهم که او سخنی بس نادرست فرموده و کالایی بدل به خوانندگان فروخته است. از سوئد که بگذریم، اکنون بیش از سی میلیون مسلمان در کشورهای اروپایی زندگی می کنند ــ ازجمله بیش از سه میلیون تورک ترکیه در آلمان. فرزندان همه ی این سی میلیون نفر به زبان کشورهای میزبان تحصیل می کنند، یعنی به زبان های آلمانی و فرانسوی و هلندی و سوئدی و دانمارکی و نروژی و... و همان گونه که پیش تر نوشتم، بسیاری از فرزندان این مهاجران با آن که به زبان مادری تحصیل نمی کنند به کامیابی های اجتماعی و تحصیلی چشمگیری دست می یابند. از این ها که بگذریم، دوست گرامی، بحث برسر تحصیل به زبان مادری بوده و نه آزادی های فرهنگی. آیا درایران کسی جلوی شما را گرفته که به ترکی حرف بزید، به موسیقی ترکی گوش بدهید و رقص ترکی بکنید و کوفته تبریزی بخورید؟! درایران اگر سرکوب فرهنگی هست، که هست، برای همه ی مردم است . اگر موسیقی حرام است برای همه است، اگر رقصیدن حرام است برای همه است. و در اروپا و آمریکا و ...اگر آزادی فرهنگی هست برای همه است. ترک ها و کردها و فارس ها همان قدر دراین کشورها آزادند کنسرت برگزار کنند که سوئدی ها یا سومالیایی ها و ...

  • FHN

    جای تاسف دارد که نظر دهنده ای که با اعتماد به نفس در مورد سوئد حرف می زند تفاوت موقعیت کردها ٬عربها وسایر مهاجران را با موقعیت ترک ها در ایران درک نمی کند. حتی این مهاجران در سوئد آزادی فرهنگی بیشتری نسبت به ما ترک ها در سرزمین مادریمان (لطفا دقت کنید جنابی که ما را با موقعیت فارسها در سوئد مقایسه می کنید)دارند. در ضمن این واقعیت که  کسانی به زبان مادری خود اهمیتی قایل نیستند و تمایلی به یادگیری آن ندارند چگونه به شما این حق را می دهد که به کسانی که خواهان تحصیل به زبان مادری خود هستند این چنین بتازید و خواسته آنان را نا حق جلوه دهید. 

  • حسین

    من روستایی ساده ای از یکی از دهات خراسان بودم که همانقدر از یزد و کرمان می دانستم که از تبریز و کرمانشاه و زابل. البته خوزستان برایم مفهومی دیگر داشت که هر روزه از کودکی تا نوجوانی و بعدتر حتا، خاطرات پدر و برادر و همسایه و غریبه وآشنا از آن دیار را می شنیدم و خطی از خون برادرم را بر خاکش می دیدم و می بینم. از قضا به دانشگاهی در تهران وارد شدم و در همان اولین روزها با چنان تعصبی از سوی بعضی دوستان ترک زبانم روبرو شدم که در باورم نمی گنجید. می گفتم به خدا من یک بچه روستایی ساده بیشتر نیستم و اصلا در ذهن خود هیچ مرزی بین خودم و شما و آن دوست جیرفتی قائل نبوده ام که به چشم غاصب و متجاوز به من نگاه می کنید. و قسم می خوردم که به خدا ما آنجا در آن روستا یک دهم امکانات شما را نداریم... رفته رفته و با برخوردهای بیشتر و نکوهش های سنگین تر، احساس می کردم که من چه بخواهم و چه نخواهم، در دایره ای بیرون از آنان قرار داده می شوم که دیواره اش انگار هرروز قطورتر می شود و آنها که مظلومیت و یا محرومیت شان را چماقی کرده و بر سر من می کوبند خود تبدیل به همان هایی شده اند ظالم و خودکامه شان می دانند. باری بگذریم که هنوز هم بعضی از بهترین دوستان من کرد و عرب و ترک هستند که افتخار میزبانی شان را هر از سالی پیدا می کنم و به این دوستی همواره مفتخرم. اما تعصب را از هر که و به هر دلیل یا توجیهی، به قول مولانا از خامی و عدم بلوغ می دانم. به گمانم زبان فارسی، زبان یک قوم نیست، زبان ایران، در گستره ی فرهنگی و تاریخی آن است که به کوشش و تیمار و پرورش تمام اقوام ایرانی بالیده و به امروز رسیده است. پر واضح است که دیگر زبان های ایران را هم باید دریافت و پاس داشت و پرورانید.

  • majid

    ***در یاد داشته باش که در همه‌ی تاریخ ایران هیچگاه دعوا و جنگ نژادی یا زبانی میان مردمان ایرانی نبوده است. شاید دعوای مذهبی بوده است اما دعوای زبانی یا نژادی هرگز نبوده است. حتا میتوان جامعه ی ایران را چونان الگویی برای دنیا مورد مطالعه قرار داد. اما افسوس و صد افسوس که اهداف پنهان رسانه‌های جهانی چیزی دیگر را اقتضا میکند.

  • منوچهر

    این که قومی به نام "قوم فارس" وجود ندارد چندان روشن است که تنها کسانی که هیچ گونه آگاهی از تاریخ پهنه ی جنوب غربی آسیا ندارند چنین سخن لغوی را این جا و آن جا دربوق و کرنا می کنند، ولی شاهد علوی چرا؟ گفته اند که دربسیاری از کشورها، از جمله سوئد، چندین زبان رسمی وجود دارد و آموزش دراین کشورها به این زبان ها انجام می شود. تا جایی که من به یقین می دانم دست کم در سوئد این چنین نیست. دراین کشور علاوه بر سامرها که باشنده گان کهن این سرزمین اند، بیش از صد اقلیت زبانی در این کشور زندگی می کنند که همه گی نه به زبان مادری، که به زبان سوئدی تحصیل می کنند ولی درکنارش نیم ساعتی در هفته زبان مادری شان را می آموزند. مردمانی از فنلاند، نروژ، اسیلند، بوسنی، کرواسی، شیلی، ایران (فارس و تورک و کورد و بلوچ و ترکمن و لر و عرب) ،تایلند ، چین، هند، پاکستان، افغانستان و ... خلاصه از همه جای دنیا در این کشور زندگی می کنند و انجمن های خود را دارند و به زبان های مادری خود گپ می زنند و درکنا هم با هم خوش اند، ولی همه به زبان سوئدی درس می خوانند، از دوره ی کودکستان تا دانشگاه. و هیچ مادر و پدری هم ناخرسند نیست که چرا فرزندش به زبان مادری خودش درس نمی خواند. فرزندان این اقلیت های زبانی از قضا چون دوزبانه و یا چند زبانه هستند کامیابی های اجتماعی چشمگیری در جامعه ی سوئد پیدا می کنند، و لی چه بسیارند فرزندان این اقلیت ها که از ادامه ی تحصیل باز می مانند، همچنان که بسیاری از فرزندان خود سوئدی ها هم باز می مانند، که علت چنان که پیداست طبقاتی ـ اجتماعی ست، و نه زبانی. دراین کشور نه فارس ها اعتراضی به زبان آموزشی کشور دارند و نه تورک ها و کوردها و بلوچ ها و...علت چیست؟ چرا تورک ها و کوردها و عرب ها در کشوری مثل سوئد زبان به اعتراض نمی گشایند ولی در ایران که مردمش دین مشترک و تقویم مشترک و آداب و رسومی نزدیک به هم دارند علم مخالفت با زبان آموزشی کشور که فارسی ست برمی دارند؟

  • hassan

    تراشیدن قوم فارس یک جعل تاریخی برای سو استفاده های سیاسی است. چیزی به اسم قوم فارس در ایران بی معنا است . تعریف و ویژگی این قوم فارس چیست؟ ایای در پهنه جغرافیایی خاصی ساکنند ؟ آیا ویژگی های مذهبی و نژادی و فرهنگی متمایزی از دیگران دارند؟ ظاهرا مبنای این جعل این است که کسانی در ایران که فارسی زبان مادری اشان است قوم فارس هستند. این مدعا به هیچ روی درست نیست . زبان فارسی چیزی نیست که توسط پهلوی و یا جمهوری اسلامی به همه ایرانی ها تحمیل شده باشد. از دیر باز زبان فارسی عامل ارتباط مردم تمامی ایران بوده است و حتی تا شبه قاره هند و ترکیه هم به عنوان زبان نگارش استفاده میشده است. هیچگاه پراکندگی زبان فارسی با استفاده از عنصر نظامی و زور نبوده است. در زبان فارسی گویش های بسیار متفاوتی وجود دارد که با توجه به حضور گسترده رسانه ها این گویش ها به هم نزدیکتر شده اند. مشکل تراشیدن قوم فارس این است که لابد پدر و مادر بنده که لر هستند و به تهران مهاجرت کرده برای من فرایند لر زدایی و فارس شدن پیش آمده است. برای اینکه بخواهیم مرزهای یک قوم را تعریف کنیم چیزی بیشتر از زبان نیاز داریم.

  • Ayiq Eller

     ملیتهای غیرفارس درجغرافیای کنونی ایران  شبیه چند هزار پناهنده یا  مهاجر کرد، فارس  و تامیل و....  در یک  کشور ثالث مثل سوئد و یا هلند نیستندکه ملت حاکم از خیر صدقه برای آن تعیین تکلیف کند ملت تورک آذربایجان، عرب  الاحواز ،کرد،  بلوچ  و ترکمن و  سایر  علاوه بر زبان، فرهنگ و هویت خود  دارای  سرزمین و  وطن تاریخی   مختص  بخود میباشند .مشکل اصلی ایجاد شرایط  حق تعیین سرنوشت  با نظارت  سارمان ملل است  که با عقب نشینی رژیم استعمارگر اقلیت فارس حاکم براحتی امکان پذیر است.  بدون شک پس از تشکیل  حکومت ملی      مسئله  آموزش زبان  مادری یکی از آسان ترین امور برای دولت مستقل ملی آذربایجان جنوبی،  کردستان ، الاحواز و سایر خواهد بود.   انتظار  دست یافتن به شرایط برابر  و  رسمیت یافتن زبانهای غیر فار س در یک نظام نهادینه شده به هژمونی راسیستی فارس جز اتلاف وقت چیز دیگری نمی تواند باشد.   چرا که   سیستم حاکم  در ایران  از نود سال پیش بر روی سه پایه ناموزون : ۱- یک ملت پارس ۲- یک دولت فارس محور ۳- یک زبان  فارسی بنا شده است که هر دولتی بخواهد دست به تغییر یکی از این سه پایه بزند کل ساختمان این سیستم فرو خواهد پاشید.  تنها راه حل  فقط  ایجاد  ستونهای جدید  برای تشکیل  دولتهای  مستقل ملل غیر فارس  با  نظارت کارشناسان         سازمان ملل میباشد.- 

  • مهرای

    نقد کوتاه بر سیستم آموزشی ایران http://mehre1.blogfa.com/post/869

  • جمهوریخواه

    یکی‌ از علل عقب ماندگی مناطق محروم ایران، گویش‌های ناکامل و نامتجانسی است که در روستا‌ها و حاشیه شهر‌های کوچک و متوسط و حتا کلان شهر‌های ایران بکار برده میشود. مثال کانادا، سوئیس و.. کمی‌ گمراه کننده است زیرا آنها از زبان‌هایی‌ استفاده میکنند که در ادبیات، فلسفه و... حرفی‌ برای گفتن دارند و کتابی برای خواندن. همانطور که در این مصاحبه اشاره شد ، در این مناطق ,کم سوادی و بی‌سوادی حاکم است و این بدلیل نداشتن گسترش زبانی‌ ملی‌ بمثابه وسیله ایی برای وحدت و تفاهم ملی‌ و جدی نگرفتن زبان فارسی‌ از طرف رژیم‌های حاکم ایران در این مناطق بوده و هست. اینکه چرا باید به گویش‌های محلی که زبان مادری خوانده میشود و در یک گرامر زبانی‌ ساده و لغات و نامهایی که با دو کیلومتر فاصله از هم با زیر و زبر متفاوتی تلفظ میشود، اینقدر حساسیّت بخرج داد، جای سوال است ؟! امروز زبان مادری را علم می‌کنیم ، فردا پرچم محلی ، پس فردا تمبر و اسکناس و پسین فردا با کشورهای دیگر منفعت جوی استعمارگر برای گذران زندگی‌ و زنده ماندن، اتحادیه و پیمان نامه امضأ می‌کنیم و دلمان خوش است که زبان محلی ما، ملی‌ شده (هر چند که بعدها باید در میان آنهمه گویش‌ها ، یک گویش را بعنوان زبان همگانی انتخاب کنیم تا مورد استفاده همه باشد) و همه اینها بنام خلق , پیشرفت ,استقلال , آزادی ,مدرنیته و....نامگذاری میشود و مورد استفاده یک سری فرصت طلب خود آزار سیاسی با بحران هوّیت و رویا‌هایی‌ کاذب !

  • Abrahamian

    "زبان فارسی نه زبان ملی که زبان قوم فارس است و بنا به برخی زمینه‌های تاریخی و انتخاب‌های آشکارا سیاسی به زبان رسمی بدل شده است و همه اقلیت‌های ملی و قومی غیر فارس حق دارند از زبان مادری خود در مناسبات اجتماعی، مراجع رسمی و نظام آموزشی بهره بگیرند پیش شرط اراده سیاسی است که می‌تواند برای اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی برنامه‌ریزی کند. من چنین نگاه و ارده‌ای را در دولت و رئیس جمهور جدید غایب می‌بینم. در عبارت فوق که از اخرین قسمت مقاله اقای  کاکارش برگرفته شده باید پرسید مگر هم اکنون اقوام کرد و بلوچ و آذری در مناسبات اجتماعی از زبان های محلی استفاده نمیکنند!؟  اگر چنین نیست پس چرا یک فارس زبان نمیتواند در آذزربایجان با مردم ان دیار مراوده و مکالمه داشته باشد.؟   هم اکنون هم همه اقلیت ها از زبان مادری استفاده میکنند اما ارتقاء زبانهای محلی به سطح زبان رسمی یقیناٌ اشتباه است چه بعد از مدتی هرگوشه ای به زبان محلی خود مکاتبه خواهد کرد و انسجام فرهنگی کشور از هم خواهد پاشید.  اموزش زبان اگز در سالهای اولیه زندگی صورت نگیرد در سنین بالتر مشکل و یا غیر ممکن میشود.  اشاعه زبان فارسی که زبان رسمی کشور هم هست یکی از اولویت های هر کشوری است.