ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«ساعت پنج»؛ در گفت‌و‌گو با احمد رضا نبی‌زاده

فیروزه رمضان‌زاده - احمد رضا نبی‌زاده پس از چند سال سکوت، به‌تازگی آلبوم «ساعت پنج» را منتشر کرده است. با این هنرمند سرشناس به این مناسبت گفت‌و‌گو کرده‌ام.

احمدرضا نبی‌زاده، خواننده و نوازنده ایرانی نخستین بار در برنامه تلویزیونی فریدون فرخزاد به مخاطبانش معرفی شد. در آن زمان آهنگی با اجرای گیتار و فلوت به نام «امون از دل مو» تهیه کرد که دربرگیرنده دوبیتی‌های باباطاهر بود و در شوی فرخزاد این آهنگ را اجرا کرد. این نخستین تجربه همکاری او با شرکت بین‌المللی «سی بی‌ اس» بود.

احمد رضا نبی‌زاده هنگام اجرای ترانه «بغلم کن»، از آلبوم «ساعت پنج»

نبی‌زاده متولد شهر آبادان از مادری ‌زاده شده است که بختیاری است و بیشتر ترانه‌ها و تصنیف‌های فولکوریک آثارش را با الهام از ترانه‌هایی که مادرش زیر لب زمزمه می‌کرده ساخته و پرداخته است. او هنگامی که ۱۵ ساله بود همراه با خانواده‌اش به تهران آمد، تحصیلاتش را تا مدرک دیپلم ادبی به انجام رساند و سپس فعالیتش در رشته موسیقی را به صورت تجربی ادامه داد. با این خواننده، نوازنده و آهنگساز ایرانی سا کن لوس‌انجلس گفت‌و‌گویی انجام دادم.

چگونه و از چه سنی وارد عرصه موسیقی شدید؟

از‌‌ همان سن ۱۷ سالگی که وارد عرصه موسیقی شدم در تهران تحت‌تأثیر موسیقی غربی بودم. با تشکیل ارکستری با همراهی چند جوان هم سن و سال خودم در کاخ‌های جوانان و برخی جا‌ها فقط آهنگ‌های انگلیسی می‌خواندم. در آن زمان فکر می‌کردم خواننده پاپ ایرانی شدن هنر نیست؛ اعتقاد داشتم که تقلید ناقصی از هنر غربی است. پس از مدتی رسیدم به برنامه تلویزیونی «شش و هشت» آن زمان که فرشید رمزی تهیه‌کننده و کارگردان آن بود. بعد از مدتی در برنامه «چشمک» تلویزیون با اجرای خانم گوگوش اثری را ارائه کردم که اولین کاری بود که شعر و آهنگش کار خودم بود. بعد موسیقی را مدتی کنار گذاشتم و با خودم خلوت می‌کردم و بیشتر به تمرین ساز و صدا و خواندنم مشغول بودم.

احمد رضا نبی‌زاده: «یا ترانه‌های نوحه‌خوانی را می‌پسندند و یا آهنگ‌هایی که به کار تکان دادن پایین‌تنه می‌آیند. در ایران بزرگ شد‌ه‌ایم و هر روز موسیقی عربی اذان را گوش کرده‌ایم. طبیعی است که از موسیقی با نغمه‌های عربی از نوع گریه‌آورش بیشتر خوشمان بیاید.»

در سال‌های نزدیک به انقلاب اسلامی یکی از ترانه‌ها و آهنگ‌های «جوداسن» خواننده مشهور فرانسوی گل کرده بود. مدیر امریکایی شرکت بین‌المللی «سی بی ‌اس» از من خواست این آهنگ و ترانه را بازخوانی کنم تا در اروپا پخش شود و برای این منظور ارکستر سمفونی تهران را در آن زمان به کار گرفتند. این خواننده هم جزو خوانندگانی بود که با شرکت «سی بی‌ اس» قرارداد داشت. به هر حال با چه اشتیاقی وقت گذاشتم و این ترانه فرانسوی را یاد گرفتم و در ‌‌نهایت در استودیو ضبطش کردیم. اما در‌‌ همان روز‌ها بود که انقلاب شد و بعد‌ها دفتر «سی بی ‌اس» توسط بنیاد مستضعفان مصادره شد و تمامی اعضای امریکایی آن از ایران خارج شدند. در سال‌های قبل و بعد از انقلاب، چند بار به اسپانیا رفتم و از گیتاریست‌های فلامنکو، روش کار با گیتار اسپانیش را تا حدی یاد گرفتم. با آقای آرمیک یکی از بهترین گیتاریست‌ها که اکنون دارای شهرتی جهانی است تا حدودی موسیقی جاز را تجربه کردم. پیش از آن در دانشگاه تهران در محضر اساتید موسیقی گیتار کلایسک کار می‌کردم و هم‌زمان موسیقی فولکور خودمان را دنبال می‌کردم.

آیا در آن سال‌ها از هنرمندان ایرانی یا غربی اقتباس می‌کردید؟

اقتباس نمی‌کردم، اقتباس را دوست نداشتم. در حقیقت تا ۱۳ سالگی اقتباس هنری من از زنده یاد ویگن بود که گیتار را در ایران معرفی کرده بود. من در آن سن، آهنگ‌های خارجی را با گیتار و آهنگ‌های ایرانی را با اقتباس از سبک و سیاق ویگن می‌خواندم و می‌نواختم ولی خیلی زود تقلید از این هنرمند را کنار گذاشتم. اولین کاری که در شرکت «سی بی‌ اس» ضبط کردیم و در شوی فرخزاد برای پخش انتخاب کردم همین کار دو بیتی‌های بابا طاهر و نغمه کوتاهی شیرازی بود که من آن را گسترش داده و اجرا کردم. این‌کار تقلید از کسی یا جایی نبود، به همین خاطر در آن زمان گل کرد و حتی آن زمان از رادیو، هر روز، بار‌ها پخش می‌شد. بعد درست قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، نخستین آلبومم را با شرکت «سی بی‌ اس» کار کردم. این آلبوم شامل چهار آهنگ بود؛ یکی از این آهنگ‌ها همین ترانه «امون از دل مو» بود که نام آن مجموعه هم همین عنوان را در برگرفت و سه ترانه دیگر به نام‌های «رفته از دست» سروده اردلان سرافراز تنظیم آندرانیک و آهنگ زنده‌یاد پرویز مقصدی بود. «هیزم نیمه نیمه» و «وای که دلم» که ترانه‌ها از مسعود هوشمند، تنظیم و آهنگ از پرویز مقصدی بود. در مجموع سه آهنگ از این آلبوم از کارهای مقصدی بود. آلبوم دوم کارهای خودم با تنظیم گیتار از آرمیک بود. پس از آن بود که ادامه کار با پیروزی انقلاب اسلامی هم‌زمان شد و بعدش هم به آمریکا مهاجرت کردم.

به‌نظر می‌رسد تلفیق موسیقی محلی با موسیقی پاپ پیش از این از سوی کوروش یغمایی، خواننده و آهنگسازی ایرانی اجرا شده بود.

نه. دقیقاً، آن زمان که این‌کار را کرده بودم آقای یغمایی این‌کار را نکرده بود. در سال ۱۹۷۵ که من به سبک خودم آهنگ «امون از دل مو» را با گیتار کلاسیک و فلوت اجرا کردم تا آن زمان هیج کس این‌کار را نکرده بود. قبل از من پری زنگنه، خانم وکیلی، مینو جوان و ... بودند که موسیقی فولکلور را به صورت کلاسیک ارائه داده بودند. من از طرف مادری به ایل بختیاری تعلق دارم و آهنگ‌های بختیاری را از او می‌شنیدم، بنابراین بیشتر به طرف این ترانه‌ها رفتم. در سال ۱۹۸۸ آلبومی با عنوان «مرجنگه» منتشر کردم که اکثر آهنگ‌های این آلبوم کارهای فولکلور بختیاری بود. با تنظیم‌کننده آمریکایی به نام استیو مک کرام کار کردم که بعداً او را به دوستان دیگر هم معرفی کردم. یادم هست ساعت‌ها از ایل بختیاری و آن سرزمین برایش گفتم که حال و هوای آن منطقه و مردمش را در ذهن تجسم کند و در تنظیم‌هایش تأثیرگذار باشد.

صفحه بعد:

چقدر بازخوانی دوباره تصنیف‌های فولکلور به رشد فضای موسیقی و فرهنگ فولکلور کمک می‌کند؟

صدر در صد کمک می‌کند. این موسیقی، مادر موسیقی کلاسیک و سنتی ماست. بسیار اهمیت دارد، اصولاً ماهیت هر ملتی وابسته به موسیقی فولکلور آن ملت است. مسلماً باید به شکلی معرفی شود اما به این دلیل که موسیقی سنتی ما کماکان به‌‌ همان شکل اجرا می‌شود، موسیقی ما در سطح جهانی به صورت کامل شناخته نشده است.

احمد رضا نبی‌زاده، هنرمند ایرانی

به نظر شما آثار موسیقی که در داخل تولید می‌شوند در مقایسه با کارهای شناخته‌شده خوانندگان ایرانی در لوس‌آنجلسی چه مزیت‌ها یا معایبی دارند؟

کارهای زیرزمینی را دوست دارم؛ کارهایی است که به دلایل مختلف اجازه انتشار ندارند ولی کیفیت و صداقت در این آثار بیشتر است، تقلید کمتری دارند، کار اغلب کسانی که مجوز می‌گیرند تقلیدی است از کارهای لوس‌آنجلسی.

احمد رضا نبی‌زاده: «متأسفانه حاضر نیستیم گوش کنیم. به روی خودمان نمی‌آوریم. همواره به تاریخ و فرهنگی می‌بالیم که بیشتر در ذهن خودمان ساخته و پرداخته شده است.»

نکته امیدوارکننده در این زمینه این است که بیشتر جوانان ما در ایران در رابطه با موسیقی تحصیل می‌کنند و موسیقی را به صورت علمی فرامی‌گیرند. در غربت اما اینطور نیست. وقتی مقایسه می‌کنم با اینجا واقعاً خوشحال می‌شوم. شما خودتان بگویید کدام‌یک از خوانندگان اینجا در زمینه موسیقی تحصیل کرده است؟ یک کدامشان را نام ببرید، حتی معروفترینشان. با این‌حال افسوس می‌خورم که جامعه ما در اینجا بعد از سی و اندی سال به جای پیشرفت از نقطه نظر هنری پس‌رفت کرده است. البته همه این‌طور نیستند، قشر محدودی داریم که آن درکی را دارند که من انتنظارش را دارم. خارج از این قشر محدود، بقیه یا ترانه‌های نوحه‌خوانی را می‌پسندند و یا آهنگ‌هایی که به کار تکان دادن پایین‌تنه می‌آیند. ساده است، وقتی به چرا‌ها و فرهنگ خودمان برگردیم می‌بینیم در ایران بزرگ شد‌ه‌ایم، هر روز موسیقی عربی اذان را گوش می‌کردیم، طبیعی است وقتی بزرگ می‌شویم از موسیقی با نغمه‌های عربی از نوع گریه‌آورش بیشتر خوشمان می‌آید.

گفته می‌شود این بخش از فعالان عرصه موسیقی خارج از کشور از آهنگسازان حرفه‌ای استفاده کرده‌اند و از سوی دیگر کارهای مخاطب عام و خاص را جذب می‌کنند.

آهنگسازان حرفه‌ای چه کسانی هستند؟ اسم ببرید. مخاطب چه کسانی هستند؟ مگر خود ما ایرانی‌ها نیستیم؟ شعور فرهنگی ما در زمینه هنری چقدر است؟ سلیقه از کجا نشأت می‌گیرد؟ کسانی که از موسیقی درست چیزی نمی‌دانند و یا سلیقه‌شان تحت تأثیر بسیاری از مسائل از جمله موسیقی عربی از نوع مذهبی‌اش شکل گرفته. به نرخ بازار نان می‌خورند و مطابق سلیقه عرضه و تقاضا می‌خوانند. بدون در نظر گرفتن هنرمندان به‌نامی چون اندرانیک و زنده یاد واروژان در زمینه موسیقی پاپ آیا بقیه آهنگساز هستند؟ آن‌ها ملودی‌ساز هستند. البته من با اینکه موسیقی را می‌شناسم می‌نوازم و می‌نویسم، خودم را آهنگساز نمی‌دانم. اما برخی از دوستان با جرأت و جسارت خود را آهنگساز می‌دانند. شما هم می‌توانید با سوت زدن ملودی بسازید، ضبط کنید بعد بپرسید به نظرتان قشنگ است؟ اسم شما آهنگساز نیست. آهنگساز کسی است که این ملودی را بردارد، برایش نت بنویسد، هارمونی بنویسد و آن را به شکل درستی ارائه دهد. متأسفانه حاضر نیستیم گوش کنیم، به روی خودمان نمی‌آوریم. همواره به تاریخ و فرهنگی می‌بالیم که بیشتر در ذهن خودمان ساخته و پرداخته شده است تا نزدیک به واقعیت باشد. تحت تأثیر فرهنگ عربی و قرآنی گیر افتادیم. فلان خواننده را می‌آورند. زنده‌یاد احمد شاملو برخی از خوانندگان این‌چنینی را روضه‌خوان کاباره‌ای می‌خواند که مردم را به گریه می‌اندازند. این بساط را داریم. هیچکس مسئولیتی حس نمی‌کند. یک صدایی که فقط با بی‌سوادی به آن می‌گویند «صدای خوب» پیدایش می‌شود و در این بین هم معلوم نیست کدام فرد باصلاحیتی صدای او را تأیید کرده. می‌خوانند و پول درمی‌آورند. بعد اکثر مجلات و تلویزیون‌های خودفروخته و بی‌مسئولیت هم از قِبَل این‌ها پول در می‌آورند، بله این واقعیت است، منتها کسی جرأت نمی‌کند این مسائل را بازگو کند. کسی می‌تواند این مسائل را بگوید که از این راه زندگی نمی‌کند.

سال‌هاست که برخی از مردم ایران تصور می‌کنند پس از پیروزی انقلاب اسلامی شما به گروه مجاهدین خلق پیوستید آیا این مسأله صحت دارد؟

برای اولین بار است که این موضوع را می‌شنوم. اساساً نه تنها عضو این گروه نیستم، بلکه عضو هیچ گروه سیاسی نبوده و نیستم. من باور‌ها و اعتقادات خودم را دارم. برای من باعث تعجب است که این ذهنیت برای برخی از هموطنان ایجاد شده است. پس با این حساب، اقای ابی، باید مجاهد باشد که آهنگ «خلیج فارس» ساخته محمد شمس، از آهنگسازان عضو گروه مجاهدین را خوانده‌اند که گمان نمی‌کنم اینطور باشد. البته ناگفته نماند که این آهنگ را محمد شمس در اوایل انقلاب در ایران یعنی سال‌ها قبل از اینکه ابی حامدی آن را بخواند در اختیار من گذاشته بود. باوجود علاقه‌ام به این آهنگ و پس از سال‌ها در اختیار داشتنش از ترس همین تهمت‌ها، از اجرای آن خودداری کردم.

 چه سالی به آمریکا مهاجرت کردید؟

در سال ۱۹۸۲ به آمریکا آمدم. آن زمان خواننده‌های زیادی نبودند ولی وضعیت موسیقی با آن برداشتی که من داشتم مغایرت داشت. آهنگ‌هایی در بازار موسیقی در غربت منتشر می‌شدند که کیفیت خوبی نداشتند. من در آن شرایط قصد داشتم تعدادی آهنگ محلی بختیاری را با سازهای گیتار و تنبور و چند ساز غربی اجرا کنم. اما وقتی این وضعیت را دیدم توی ذوقم خورد. به همین جهت از لوس‌آنجلس به شمال کالیفرنیا رفتم و چند سال در آنجا ماندم.

پس نتوانستید خودتان را با آن شرایط وفق دهید؟

باید می‌رفتم در کاباره تهران که آن زمان تنها محل عرضه موسیقی ایرانی بود آهنگ‌های به نرخ روز می‌خواندم. من هم اصولاً دوست نداشتم موسیقی‌ام را بفروشم. هیچ‌وقت به موسیقی به عنوان راهی برای امرار معاش فکر نمی‌کردم. دلم نمی‌خواست مُهر بقیه بر پیشانی من بخورد. آن کار‌ها بسیار آسان‌تر بود و من هم همیشه کار سخت‌تر را دوست داشتم و به‌عنوان هنرمندی که به اجبار مهاجرت کرده، احساس مسؤلیت می‌کردم.

در بدو ورودتان به آمریکا به چه مشاغلی روی آوردید؟

خیلی کار‌ها کردم از‌‌ همان زمان که به آمریکا وارد شدم، در شمال کالیفرنیا، در پمپ‌بنزین کار کردم تا لیموزین راندن، گارسنی هتل هیلتون و ساخت میزهای چوبی ماساژ برای یک شرکت آمریکایی و همین‌طور کارهای ساختمانی. کارهای ساختمان در حقیقت در همه بخش‌ها، ولی بیشتر کار با چوب را دوست داشتم؛ و این اواخر تا بازگشت دوباره به عرصه موسیقی، به امور بازسازی و فنی و خدماتی مدارس پرداخته بودم.

در آن زمان که از عرصه موسیقی فاصله گرفته بودید احساس خوبی داشتید؟

بله در آن زمان خوشحال بودم که موسیقی خودم را نمی‌فروشم. آن زمان، می‌دیدم خواننده‌های مشهور و ستاره‌های ایرانی که نه سواد موسیقی دارند، نه خواندن را می‌دانند و بلد هستند از کم‌سوادی مردم استفاده کردند و برای خود اسم و رسمی ساختند و موسیقی را به شکلی که بازار می‌طلبید ساختند و سودشان را بردند. صدای من هم که به جایی نمی‌رسید، حتی دست برخی از تلویزیون‌ها و مجلات نیز با آن‌ها در یک کاسه بود. اسم ایران هم شده بود دستاویزی برای کسب نان. از این‌رو من خودم را کنار کشیدم تا این افراد را نبینم.

بیشتر آثار شما دارای مضامین عاشقانه و عاطفی است. آیا به مضامین اجتماعی، به ویژه اتفاقات و مسائل مربوط به جنبش سبز هم توجه داشتید؟

بله. چند سالی، مجموعه‌ای از برنامه‌های موسیقی با رویکرد سیاسی برای سازمان‌های فرهنگی و دانشگاهی آمریکا اجرا کردم. در اینجا‌ها بود که هر آنچه دلم می‌خواست می‌توانستم بخوانم. چرا که هیچ‌وقت دوست نداشتم خودم را وارد بازار موسیقی ختنه‌سوران و عروسی و کاباره کنم. از سال ۱۹۸۵ با آقای منفردزاده در مقابل ساختمان فدرال در لوس‌آنجلس برنامه اجرا کردیم که بعد‌ها محل تجمع ایرانی‌ها در اعتراض به مسائل سیاسی و اجتماعی دولت ایران شد. خواننده‌ای هم نبود که این کار‌ها را بخواند؛ آهنگ‌های فولکلور و آهنگ‌های فرهاد که منفردزاده ساخته بود را بازخوانی می‌کردم. اعتقادم هم همیشه این بوده که صدای من اگر می‌گویند خوب است قرار نیست الزاماً در مجالس شادی و سرور به کار برود. به حد کافی برای این جور مراسم صدا هست. همیشه دلم با جوانان میهنم بوده و طبیعی بود در زمینه مسائل مربوط به کشورم فعالیت می‌کردم. به دعوت جوانان دانشجو به اقصی نقاط آمریکا سفر می‌کردم. در برخی موارد به دلیل همین مسافرت‌ها حتی کارم را از دست می‌دادم و باید از نو کار دیگری را پیدا می‌کردم. این مسأله به من و خانواده‌ام لطمه زیادی می‌زد. در مجموع در آلبوم‌هایی که تاکنون به بازار موسیقی ارائه داده‌ام همیشه یک آهنگ فولکلور و یک آهنگ سیاسی اجتماعی داشته‌ام.

صفحه بعد:

این کارهای فرهنگی تا چه زمان ادامه داشت؟

از سال ۱۹۸۵ تا سال ۱۹۹۰ کارهای فرهنگی ما ادامه داشت تا اینکه از سال ۱۹۹۰ به بعد آن سازمان‌ها کم‌کم ضعیف و کم‌کار شدند. همه فکر می‌کردیم برمی‌گردیم و اوضاع ایران تغییر پیدا می‌کند. چون همه به اجبار مهاجرت کرده بودیم. در این مقطع زمانی فعالیت‌های من اندکی کمتر شد، تا اینکه با سیاوش قمیشی آشنا شدم. البته وقتی هجده، نوزده سالم بود در ایران برخوردی کوتاه با ایشان داشتم. درست وقتی قرار شد آهنگ‌های ایشان را اجرا کنم، تصور کردم ممکن است این راهی باشد که مرا به جایی بکشاند که نمی‌خواهم. به همین خاطر بدون آنکه به سیاوش قمیشی و دیگر دوستان اطلاع دهم، به جنگل‌های اطراف سن دیه‌گو، جایی به اسم «جولین» رفتم. در آنجا به درخت‌بری مشغول شدم و زندگی کردم.

مگر این کار درآمدی هم داشت؟
هم درآمدزا بود و هم ورزش خوبی بود. می‌بایست به وسیله قلاب‌های مخصوص از درختان ۶۰ فوتی بالا می‌رفتم و شاخه‌هایشان را قطعه قطعه می‌کردم و می‌فروختم. این‌کار را بسیار دوست داشتم. چون جماعتی را که نمی‌خواستم ببینم، نمی‌دیدم و از طرفی دیگر هوا خوب بود و زندگی بسیار دلچسبی داشتم اما خانواده نگران بودند. آن‌ها از این کار پرخطر واهمه داشتند.

چند وقت مشغول کار چوب‌بری بودید؟

بعد از حدود چند ماه بنا به خواست خانواده دوباره به شهر برگشتم و این‌بار کار تهیه آلبوم «یه روزی» را با همکاری سیاوش قمیشی آغاز کردم. این آلبوم شامل شش آهنگ از ساخته‌های او بود. سپس به آن مجموعه چهار آهنگ دیگر اضافه کردم.

چه شد که دوباره به عالم موسیقی برگشتید؟

حدود ۱۵ سال بعد از انجام کارهای ساختمانی و غیره متوجه شدم که به خاطر شرایط اقتصادی جهانی وضعیت کار نابسامان شده است. کار مدارس هم به هم ریخته بود. من با خودم فکر کرم موسیقی با من عجین است. پس فرصت را مناسب دیدم که برگردم و برای دل خودم کار کنم. این‌بار با آندرانیک کار کردم؛ کسی که گوگوش و دیگر خوانندگان نامی، بخش مهمی از شهرت و موفقیت خود را مدیون او هستند.

احمد رضا نبی‌زاده: «اصولاً دوست نداشتم موسیقی‌ام را بفروشم. هیچ‌وقت به موسیقی به عنوان راهی برای امرار معاش فکر نمی‌کردم. به‌عنوان هنرمندی که به اجبار مهاجرت کرده، احساس مسؤلیت می‌کردم.»

آندرانیک از نوادر آهنگسازان و تنظیم‌کننده‌های ایرانی است که به صورت تخصصی در این زمینه تحصل کرده و تجربه بسیاری دارد. سال‌ها قبل در ایران برای یکی از آهنگ‌هایم با این آهنگساز همکاری کرده بودم و پس از گذشت چندین سال در آمریکا دوباره همکاری مشترک را آغاز کردیم که این آلبوم تازه «ساعت پنج» نام گرفت. این آلبوم شامل هشت آهنگ است که هفت آهنگ آن از ساخته‌های آندرانیک و تنظیم‌های خود اوست. آهنگ «گل نفرست» با تنظیم جدید آرتور کجا ساریان، ساخته سیاوش قمیشی نیز در این آلبوم بازخوانی شده است. ترانه‌های این آلبوم از دوستان جوان ساکن ایران از جمله رضا بیگی، شاعر آهنگ‌های «نازنینم»، «آی عاشقا» و «فرصت»، پویان مقدسی شاعر ترانه «ساعت پنج» و خانم جوانی با نام مستعار «ن. ف» شاعر ترانه «بغلم کن» و نیز آقای حسین سماکار، ترانه‌سرای ترانه «هنوز» هستند. اولین ترانه که از این آلبوم به بازار ارائه کردیم «بغلم کن» هست که در مدت یک ماه، در سایت یوتیوب هشتاد هزار بازدیدکننده یوتیوب داشت.

آیا از فروش آلبوم جدیدتان درآمدی نیز داشته‌اید؟

به هیچ‌وجه، چون در‌‌ همان وهله اول آهنگ‌ها را برای فروش به سایت‌های «سی دی بی‌بی»، «آی تیون» و «آمازون» دادیم اما برخی از هموطنان ایرانی بلافاصله این آهنگ‌ها را به طور رایگان و غیر قانونی و به منظور دانلود کردن رایگان بر روی سایت‌های اینترنتی گذاشتند. از هموطنان داخل ایران توقع خاصی ندارم چون شرایط آن‌ها را درک می‌کنم اما از هموطنان خارج از ایران انتظار دارم از مبادرت به این کار زشت خودداری کنند و هنرمندان خود را با خرید آثارشان یاری کنند.

با وجود قانون کپی‌رایت وضعیت فروش آلبوم‌های شما چگونه است؟

این آلبوم که به همراه آن پنج ویدیو ساخته شده هزاران دلار خرج برداشت. البته بیشتر آلبوم‌های من به خاطر کیفیت کار، بسیار گران تمام شده‌اند. دوستان هموطنم همیشه از من می‌پرسند چرا سی دی نمی‌دهید؟ نمی‌دانند باید پول کلانی باشد که این‌کار انجام شود. در ‌‌نهایت چیزی هم عاید من نشده و نمی‌شود. متأسفانه ما هنوز فرهنگ پشتیبانی از هنرمندان را نداریم چون عمل دانلود کردن غیر قانونی و رایگان آهنگ هنرمند از اینترنت که نوعی دزدی تلقی می‌شود باعث ناامید کردن هنرمندان می‌شود. البته روی سخن من مخاطبان ساکن داخل ایران نیستند، بلکه دیگر هموطنان من در خارج از ایران است.

آیا در مجموع از همه آلبوم‌هایی که تاکنون منتشر کرده‌اید راضی بوده‌اید؟

به جزیکی دو مورد از همه کار‌هایم راضی هستم. از نظر خودم یکی از بهترین کارهای من موزیک متن نمایش «پرومته در اوین» نوشته ایرج جنتی عطایی با بازیگری برخی از هنرمندان تآتر از جمله پرویز صیاد است که حدود ۱۰ تا ۱۲ سال پیش بر روی صحنه رفت. این نمایش، روایتگر داستان زنان زندانی سیاسی اوین است که ایرج جنتی عطایی متن آن را بر اساس اساطیر یونان تهیه کرد که هم موزیک متن را ساختم و هم در این نمایش ایفای نقش نیز داشتم. در مجموع، از همه کار‌هایم راضی هستم، برای اینکه هیچ‌وقت در کار‌هایم به کمیت فکر نکرده‌ام. شاید در بین خوانندگان کمترین مجموعه سی دی را داشته باشم. حدود هفت آلبوم بیشتر نبوده. من همیشه کار‌هایم را از نقطه نظر موسیقی و کلام به بهترین نحو انتخاب کرده‌ام. البته به نظرم امید در ایران بیشتر است، به خودم می‌بالم وقتی می‌بینم جوان‌هایی که وقتی از ایران بیرون آمده بودم اکثراً حتی هنوز به دنیا نیامده بودند به من می‌گویند با ترانه‌های من زندگی می‌کنند؛ جوان‌هایی که فارغ‌التخصیل کنسرواتور موسیقی هستند و به گفته خودشان کارهای مرا آنالیز می‌کنند. انگار بهترین دستمزدم را گرفته‌ام. بله، راضی‌ام.

زمزمه‌هایی در مورد احتمال بازگشت فعالان و کنشگران سیاسی اجتماعی به ایران شنیده می‌شود. آیا شما این بازگشت را منطقی و قابل توجیه می‌دانید؟

خبر دارم چند نفر از هنرمندان ما که هیچ نوع کار سیاسی در آثارشان پیدا نمی‌شود، سال‌هاست که به ایران رفت وآمد می‌کنند. البته آرزوی من این است که به مملکتم برگردم و اگرچه شاید کمی دیر باشد، یک زندگی تازه را در آنجا آغاز کنم. آرزو دارم با یک کوله‌پشتی دور ایران را بگردم و جاهایی را که ندیده‌ام ببینم. ولی تا زمانی که این حکومت وجود دارد، اگر خود من بروم و بخوانم انگار برای آن‌ها تأییدیه صادر کرده‌ام. یعنی این حکومت باید باشد و با اجازه آن‌ها من باید برای مردم بخوانم. اگر دوستانی این‌کار را بکنند، شرم بر آن‌ها باد، مگر اینکه ثابت کنند بروند و هر چه درآمد به دست آورده‌اند به بچه‌ها و زن‌های خیابانی بدهند و هر چه دوست دارند بخوانند. البته صد در صد زیر تیغ سانسور قرار می‌گیرند و باید به سوی آن‌ها دست دوستی دراز کنند. چرا وقتی اتفاقی در ایران رخ می‌دهد همه دوست دارند یک آهنگ مثلاً سیاسی بخوانند؟ جای تأسف است که این عده فکر می‌کنند مردم هنوز خوابند و از هوش و بیداری جوانان میهنمان غافل هستند. این‌ها برای ایرانمان چه کار کرده‌اند؟ کدام یک از آن‌ها دلاری را به بچه بدبخت این مملکت دادند؟ حالا این‌کار را نمی‌کنند؟ لااقل در زمینه هنری و موسیقی صدای ملت اسیر شده خود را به‌گوش جهانیان برسانیم. هر کدام به یکی از شهرهای این مملکت وسیع تعلق داریم. با این همه تنوع و موسیقی، چرا این تنوع موسیقی را با موسیقی غربی ادغام نکنیم و جهانی‌اش نکنیم؟

خوانندگان مورد علاقه شما چه کسانی هستند؟

خواننده‌های مورد علاقه من، روح‌پرور، سوسن، آقاسی و هایده هستند. هنوز هم با جست‌و‌جو در اینترنت از شنیدن صدای این عزیزان لذت می‌برم. ویگن را خیلی دوست داشتم. ویگن در موسیقی پاپ ایرانی انقلابی ایجاد کرد. او کسی بود که گیتار را به موسیقی پاپ ایران آورد و به اتفاق آهنگسازان آن زمان آهنگ‌های اروپایی را بر روی شعر فارسی تنظیم کرد.

از زندگی شخصی خودتان بگویید؟ به نظر می‌رسد شما در بین خوانندگان ایرانی دارای کمترین حاشیه بوده‌اید.

بله، من دو تا بچه دارم یک دختر و یک پسر، دخترم ملودی که فوق لیسانس روان‌شناسی دارد صدای خوبی دارد و به او افتخار می‌کنم. پسرم شاهین که دانشجوی رشته حقوق است نیز خوب می‌خواند و خوب گیتار می‌زند. موسیقی را به‌صورت علمی می‌شناسد، ولی تمایلی به ارائه آن در بازار موسیقی را ندارد. او در پانزده‌سالگی قهرمان مدال طلای کل آمریکا در رشته تکواندو شد و من به عنوان پدر بالا‌ترین دستمزد خود را از خداوند دریافت کردم.

به طور حتم همانند سایر آدم‌ها دارای تجربه عشقی و درد و غم بوده‌اید؟

البته، مثل سایر آدم‌ها بار‌ها عاشق و فارغ شدم، هنوز هم می‌شوم، بنابراین تجربه‌های خود را در ترانه‌هایم منعکس کردم.

اساساً فلسفه شما برای ادامه زندگی چیست؟

فلسفه من در زندگی بسیار ساده است، من همیشه در لحظه زندگی کرده‌ام، به گذشته برنمی‌گردم. فقط از آن تجربه و درس می‌گیرم. هیچ‌وقت نگران آینده نبودم و نیستم. زمانی که در لحظه زندگی می‌کنیم اگر قدم‌های درست را برداریم خود به خود آینده درست را ساخته‌ایم. مضافاً بر اینکه هیچ کسی نمی‌تواند آینده را پیش‌بینی کند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • علیرضا

    باعث افتخارم هست که تمام آهنگ های شما رو گوش می کنم و بعد از فریدون فروغی و بنان سومین خواننده مورد علاقه من هستید ......... قطعا شما خیلی معروف نیستید . چون کارهای شما عوام پسند نیست و منحصر بفرد هستش . کسانی هم که نظر دادن ایشون توهین کرده ...... یه نگاهی به سلیقه و سواد عمومی جامعه بزنن ....... ببینن نبی زاده راست میگه یا نه ...... اکثر مردم یا آهنگ های کمر به پایین گوش میدن یا آهنگ های چرت تکراری خواننده هازی وطنی که کپی از روی لس آنجلسی هاست . اینکه واقعیته محضه . نبی زاده دوستت دارم

  • سینا

    صدای گرم و ارام بخش نبی زاده عزیز گیرا و دلنواز است

  • آزاده از ایران

    اینکه آقای نبی زاده سعی نکردند از موسیقیهای غربی اقتباس کنند و بعنوان یک هنرمند سعی کردند به فکر و خلاقیت خودشون اعتماد کنند واقعا قابل تحسینه و شاید همین بکر بودن باعث میشه اینقدر ترانه هاشون به دل بنشینه .من که بعنوان یک چوان بعد از انقلاب، بعد از هر بار شنیدن آهنگهای ایشون به این میبالم که سرزمینم جنین هنرمندان قدرتمندی داشته . از فرصتی که برای اظهار نظر دادید متشکرم

  • پارسا

    چرا اين همه توهين به ايرانيان؟ كجا مردم ايران به روضه خوانى علاقه دارند? در ضمن اين خواننده بى نام و نشان اگر فكر ميكند شنونده ايرانى تا اين حد فاقد شعور و احساس است ميتوانست مانند آقاى آرميك در بين موسيقى آمريكايى يا اروپايى جايى براى خود باز كندو شناخته شود! ميخواهم بدانم اين آقاى به اصطلاح هنرمند اگر يك كنسرت برگزار كند ميتواند به اندازه يك كنسرت ابى شنونده و مخاطب سينه چاك جمع كند؟ پس شما آقاى نبى زاده اگر در چهل سال هرگز نتوانستيد يك خواننده مطرح و معروف شويد اين عذر و بهانه رو به گردن نفهمى مردم ايران نگذاريد! يا بريد در سطح جهانى براى مردم امريكا و اروپا كه درك و شعور موسيقى شما را دارند كارى انجام دهيد و يا از مردم ايران انتظار نداشته باشيد براى آهنگ كرله كرله شما جيغ و هورا بكشند!

  • نادر

    حالا این آقا چرا اینقدر عصبانیست. دوست عزیز شما به اندازه ۴۰ سال شعار دادید که . شما بهتر است کار خودت را انجام بدهید و اینقدر توهین نثار همکارارنتان نکنید. این دور از حرفه‌‌ای گریست که اینقدر با تنففر از همکارانتان یاد می‌کنید. شما با مخاطبان صحبت کنید، مطمئناً آنها موسیقی همکارانتان را بیشتر از موسیقی شما پسندیدند و از آنها حمایت کردند. کار موسیقی به همین سادگیست. اگر شما کار محکم و گیرا عرضه کنید مطمئن باشید مخاطبانتان میلیونی خواهند بود تا دیگر مجبور نشوید به جنگل پناه برده و چوب بری کنید.