ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بیماری وبا در تاریخ ایران و جهان

علیرضا مجیدی - امین‌‌‌‌‌‌‌‌‌الضرب با هشیاری نوشت این تلفات همه از ناخوشی وبا نبود بلکه مردم ایران ناخوش و آماده بودند که چنین زیاده از اندازه مردند.

غالبا در دانشکده‌های پزشکی و نیز در تکست‌بوک‌های مدرن کمتر در مورد حاشیه‌ها و تاریخچه بیماری‌ها صحبت می‌شود. طوری که اکثر پزشکان، حتی آنهایی که در سطوح بالا هستند، در مورد تاریخچه بیماری‌ها، پزشکان پیشگامی که در مورد آن تحقیق کرده‌اند و حاشیه‌های یک بیماری اطلاع کمی دارند.

و جالب است بدانید که این حاشیه‌ها، لزوما چیزهایی در حد اطلاعات عمومی یا نکاتی سرگرم‌کننده برای از خشکی خارج کردن کلاس در حین تدریس مباحث پیچیده نیستند.

بله! این تاریخچه و حاشیه‌ها، گاهی مهم‌تر از متن هستند، چون در ذهن پزشکان بینشی نسبت به بیماری‌ها و شیوه طبابت ایجاد می‌کنند که الگوریتم‌ها و دستورالعمل‌های دقیق و به‌روز مندرج در منابع و مآخذ از ایجاد آن عاجزند.

در این پست به بیماری وبا و تاریخچه آن در جهان و ایران می‌پردازیم، تاریخچه‌ای که بسیار عبرت‌آموز است و نشان می‌دهد چگونه ناکارآمدی حکام وقت، تعلل زیردستان آنها و جهل عمومی باعث کشتارهای گسترده‌ای می‌شدند. کشتارهایی که حتی باعث رکود بازار، تعطیل تجارت و تضعیف اقتدار ملی ایران می‌شدند.

 بیماری وبا را «مرض موت» و یا «مرگامرگی» نامیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. وبا از خصوصیات سرزمین‌های عقب‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتاده و از عوامل عقب‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماندگی است. از جهتی زاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی فقر است و از جهتی موجد فقر، قحطی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد و به دنبال قحطی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید. معمولاً دامنگیر مردمی است که از وسایل مقدماتی بهداشت و تأمین اجتماعی برخوردار نیستند. از نظر اقتصادی، وبا عاملی است عمده در کاهش میزان جمعیت فعال و کاهش میزان تولید. از نظر سیاسی تأثیر آن در تغییر مسیر تاریخ انکارناپذیر است.

ویلیام مکنیل در کتابی که چند دهه پیش تحت عنوان «وباها و مردم» منتشر ساخت، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید:
«تاریخ سیاسی هر مملکت، پیروزی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و شکست‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش با سطح زندگی و تندرستی مردمان آن مملکت تناسب مستقیم دارد و مورخین از درک این رابطه غافل مانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. این گفته درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ایران صدق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. وبا از امراض بومی ایران بود و چنان‌‌‌‌‌‌‌‌‌که توضیح خواهیم داد، تقریباً همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساله در سال یک بار شیوع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌یافت و رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی و فعالیت اجتماعی را تا اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای فلج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساخت.»

بیماری وبا که در انگلیسی cholera خوانده می‌شود از واژه یونانی kholera به مهنی صفرا مشتق شده است. گمان می‌رود که منشأ باستانی این بیماری از هند و دلتاهای رود گنگ باشد. شرایط بهداشتی بعد در آنجا و استفاده از آب استخرهای آلوده‌ای که آب در آنها ساکن بود، باعث شد که از عهد باستان، موارد این بیماری در هند رایج شود.

بیماری نخست از طریق راه‌ها تجاری خشکی و دریایی در سال ۱۸۱۷ به روسیه رسید. سپس از روسیه به موازات پیشرفت‌های فناوری در این کشور و مبادلات تجاری، به اروپا و سپس آمریکای شمالی رسید.

کلا ما در یک فاصله زمانی  ۱۵۰ ساله می‌توانیم ۷ همه‌گیری یا پاندمی عمده این بیماری را ذکر کنیم:

- همه‌گیری اول در قسمت بنگال هند بین سال‌های ۱۸۱۷ تا ۱۸۲۴ رخ داد. بیماری از هند به جنوب شرقی آسیا و سپس چین و ژاپن و خاورمیانه و جنوب روسیه رسید.

- همه‌گیری دوم بین سال‌های ۱۸۲۷ تا ۱۸۳۵ رخ داد و عمدتا آمریکا و اروپا را متأثر کرد. دلیل آن هم پیشرفت‌های فناوری و میزان زیاد مبادلات تجاری و مهاجرت‌های گسترده‌ای بود که رخ می‌داد.

- همه‌گیری سوم بین سال‌های ۱۸۳۹ تا ۱۸۵۶ بود و به شمال آفریقا و جنوب آمریکا هم رسید و به خصوص در برزیل غوغا کرد.

-همه‌گیری چهارم بین سال‌های ۱۸۳۶ تا ۱۸۷۵ رخ داد و منطقه زیر صحرای بزرگ آفریقا را گرفتار کرد.

- همه‌گیری‌های پنجم و ششم به ترتیب بین سال‌های ۱۸۸۱ تا ۱۸۹۶ و ۱۸۹۹ تا ۱۹۲۳ رخ دادند. این دو آمار مرگ و میر کمتری داشتند، چون در این زمان باکتری وبا کشف شده بود و راه پیشگیری از آن مشخص شده بود.

اما متأسفانه در مصر، ایران، هند و فیلیپین وبا در همین زمان به طرز گسترده‌ای شایع شد و افراد زیادی به خاطر ابتلا به آن درگذشتند.

- آخرین همه‌گیری در سال ۱۹۶۱ در اندونزی گزارش شد و به خاطر ظهور گونه جدیدی بود که همان El Tor باشد. این گونه هنوز هم در کشورهای در حال توسعه شیوع می‌یابد.

از قرن نوزدهم به بعد، بیماری وبا باعث مرگ ده‌ها میلیون نفر شده است. در روسیه به تنهایی بین سال‌های ۱۸۴۷ تا ۱۸۵۱، بیش از یک میلیون نفر به خاطر ابتلا به آن مردند. در طی همه‌گیری دوم ۱۵۰ هزار آمریکایی کشته شدند. بین سال ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۰، ۸ میلیون هندی به خاطر وبا درگذشتند.

در سال ۱۸۵۴ تحولی رخ داد، در این زمان فردی به نام جان اسنو متوجه اهمیت آب‌های آلودی در ابتلا به بیماری وبا شد. او پزشکی بود که کارهای زیادی در زمینه بیهوشی و بهداشت انجام داد. او را پدر دانش اپیدمیولوژی مدرن می‌دانند.

او آن زمان هنوز عامل بیماری و راه انتقال آن به درستی شناخته نشده بود، فقط تئوری‌هایی در مورد انتقال آلودگی از طریق «هوای بد و آلوده» وجود داشت.

اما جان اسنو آنقدر زیرک بود که با ثبت موارد بیماری روی کی نقشه متوجه شیوه انتقال بیماری شود. او موارد جدید بیماری را به صورت نقطه‌هایی روی نقشه شهر لندن ثبت کرد و متوجه شد که یک تلمبه آب عمومی در خیابان «برودویک»، عامل بیماری را منتقل می‌کند.

جالب است بدانید که هنوز به نشانی قدردانی از این پزشک و کار بزرگی که کرد، این تلمبه آب در خیابان برودویک حفظ شده است!

رابرت کخ-پزشک آلمانی- برای اولین بار در سال ۱۸۸۳ میلادی باکتری وبا را جداسازی کرد و شناسایی کرد. این باکتری، سی سال پیش از آن، بدست کالبدشناس ایتالیایی فیلیپ پاسینی جدا و شناسایی شده بود ولی نتایج کارهای وی ناشناخته بود.

در زمانی که هنوز عامل بیماری و شیوه پیشگیری و درمان بیماری مشخص نبود، کشتی‌هایی که در آنها یکی از سرنشینان مبتلا به بیماری بود، پرچم قرنطینه که زرد رنگ بود روی عرضه خود برمی‌افراشتند. هیچ یکی از سرنشینان نمی توانست تا زمان به سر آمدن قرطینه که معمولا بین ۳۰ تا ۴۰ روز بود، وارد خشکی شود.

در اینجا عکس جالبی از نشریه لایف را می‌بینید که در اکتبر سال ۱۹۴۷ گرفته شده است و وضعت اسفناک بیماران مهاجر مسلمان را در  بیمارستانی در  دهلی نشان می‌دهد:

توجه: در این نوشته همه تاریخ‌ها به هجری قمری است، به جز آنهایی که در برابرشان، تاریخ خورشیدی درج شده است.

گسترش وبای بزرگ ۱۲۳۶ در ایران بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌سابقه بود. در خلیج فارس روزی ۱۵۰۰ نفر را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشت و چون به ناچار اجساد را به دریا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریختند، بیماری گسترش می‌یافت. طوری که بعد از رسیدن به شیراز، در عرض تنها ۴ هفته، دو سوم شهروندان آن، مردند.

حاج زین‌‌‌‌‌‌‌‌‌العابدین شیروانی هم که از آن ولایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذشت نقل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند: «شیرازیان کفاره‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گناهان خود را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند و باری‌‌‌‌‌‌‌‌‌تعالی بلای وبا را بر آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گماشت و در مدت قلیلی جمع کثیری طریق عدم پیش گرفتند.» این وبا از شیراز به مرکز ایران رسید، در سراسر مملکت «از صدهزار تن افزون بکشت.»

– در ۱۲۵۰ باز وبا آمد. به همین سال طاعون هم به کردستان زد.

– در ۱۲۵۲ وبای سختی در سراسر ایران شایع شد. در شدت این وبا در شهر ری صدرالشعرا منظومه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای گفته که چند بیت آن را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوریم:
«آن ری که گفتی مرگ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌خیز آمد وبا چون در ستیز
از وی اجل را در گریز افتادن و خیزان دیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام
گر اژدها آهن گهر آید توان در بحر و بر
این اژدها را بر اثر بلدان به بلدان دیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام»

– در ۱۲۶۹ وبا دوباره در تهران عود نمود. لیکن نسبت به سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قبل چندان شدتی نداشت. در روزهای اول، روزانه ۶۰ الی ۷۰ نفر تلف شدند. در شعبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماه به روزی ۱۳۰ نفر رسید. همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌گاه نوشتند: «چون‌‌‌‌‌‌‌‌‌که ۴۶ روز است این ناخوشی در تهران است، باید موافق قاعده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ایام سابق در این روزها انشاالله تمام بشود. در این ولایت هر وقت بروز کرده است، بیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر از ۵۰ روز یا ۲ ماه طول نکشیده است.» اما در رمضان هنوز روزانه ۱۵ الی ۱۶ نفر را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشت. آخر رمضان به روزی ۳۰ نفر رسید. مردم تهران به قم پناه بردند. در این شهر خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که از زوار خالی باشد، باقی نماند و از شدت جمعیت، روی قبرستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها چادر زدند و بدین طریق تهرانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ناخوشی را با خود به قم و کاشان بردند. در ماه صفر از همین وبا در تبریز روزی ۵۰ تا ۶۰ نفر مردند. برف و باران آمد و ناخوشی تخفیف یافت.

– در ۱۲۷۳ وبای سخت دیگری به همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ولایات ایران افتاد. کنت‌‌‌‌‌‌‌‌‌دوگوبینو که در این سال در تهران به سر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد، نوشت: «هر کس دو پا داشت و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانست فرار نماید برای حفظ جان خود از پایتخت گریخت. مردم چنان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردند که گویی برگ از درخت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌ریزد، من تصور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم که بیش از یک سوم سکنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شهر تهران در اثر وبا مردند.» از تهران هم نوشتند: «در شهر ما و شمیران به جز خبر ناخوشی وحشت خبری نیست… از صفحه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کن تا ساحت سوهانک زیادتر از بیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌سی‌‌‌‌‌‌‌‌‌هزار نعش آورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.» حاکم بروجرد گزارش داد: «از قراری که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسند و مذکور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، این ناخوشی در همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بلاد ایران بروز یافته.» بعد از تهران، در خراسان و قم و کاشان شدت کرد. یزد را هم گرفت و در فارس و قشلاقات فارس قریب ۲۰۰۰۰ نفر را کشت. وضع تبریز چنان بود که اگر جنگ هم شده بود این‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه ویرانی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد.»

– در ۱۲۸۴ وبای شدید دیگری همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شهرهای ایران را گرفت. در همان سال دکتر طبق برآورد طولوزان حدود یکصدهزار نفر نبوده به خاطر ابتلا به وبا درگذشتند.

– در ۱۲۸۷ وبا همراه قحطی آمد و روزی ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر می‌مردند. از فارس گزارش رسید: «بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌آذوقگی و قحطی در ولایات و بلوکات، حاصل شده و از کشتن و کشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن یکدیگر به جهت تحصیل روزی باک ندارند.»

– در ۱۲۸۸ هنوز قحطی ادامه داشت؛ وبا هم مزید بر علت شد. در تهران به گواهی امین‌‌‌‌‌‌‌‌‌الضرب روزی ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر در کوچه و بازار و محله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مردند. تنها تهران نبود؛ در همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ولایات، ناخوشی مشهود و کسادی و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌رونقی و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌پولی افتاد. تبریز کن‌‌‌‌‌‌‌‌‌فیکون شد. هم ناخوشی بود، هم قحطی و هم سیل و هم قطاع‌‌‌‌‌‌‌‌‌الطریق که راه عبور و مرور را مسدود کرد. در همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ولایات قحطی و گرانی نفس مردم را قطع کرد… و از پای درآورد. از خراسان گزارش رسید چه خراسانی… آدم را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشند، گوشت او را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند، دیگر چه رسد به اسب و الاغ. هر روز در مشهد آدم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند که سگ کشته و گوشت او را آورده و فروخته است. عجب این‌‌‌‌‌‌‌‌‌که سگ و گربه و موش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورند و باز روزانه ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر وبا. به گفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی امین‌‌‌‌‌‌‌‌‌الضرب روزی ۴۰۰ تا ۵۰۰ از بین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتند. در این سال در قوچان ۱۲۰۰۰ نفر از دست رفتند.

– در ۱۲۹۴ از نو وبای سختی در گیلان پدیدار گشت و ۱۰ تا ۱۲ هزار نفر را تلف نمود.

– در ۱۳۰۷ باز وبا از کرمانشاهان آمد. اعتمادالسلطنه به طعنه نوشت: «رنگ شاه پریده، دماغ کشیده و صدا گرفته. معلوم شد اسهال که در این چند روزه بود، شدت کرده… چون در کرمانشاهان وبا هست. شاه وحشت کردند که خدای ناکرده وبایی شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.»

آخرین وبایی که مطالعه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم وبای بسیار سختی بود که در ذیحجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ۱۳۰۹ از بادکوبه آغاز گشت و روسیه را گرفت. شدت آن به اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای بود که به مبالغه نوشتند: «از شهرهای روسیه دیگر چیزی باقی نگذاشت.» به اندک زمانی از حاجی ترخان به رشت رسید. در تابستان ۱۳۰۹ بود وبا به سمنان و دامغان زد و در اوایل محرم ۱۳۱۰ در تهران شیوع یافت.

همگان گواهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند که این وبا چیز دیگری بود. بیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌سالی بود که چنین کشتاری را مردم فراموش کرده بودند. دکتر طولوزان هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت: «در مدت سی سال که من در ایران بودم، این سخت‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین و گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین وبایی بود که شاهدش بودم. و کسی امید یک ساعت زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماندن نداشت.» امین‌‌‌‌‌‌‌‌‌الضرب هراسناک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت اگر کسی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌مرد، هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌کس نبود او را بردارد، روی لنگه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی در بگذارد، ببرد یک جایی به خاک بسپارد.

وبای ۱۳۱۰ تهران ابتدا در محله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سرچشمه بروز کرد بعد در پامنار و سرتخت و خیابان ناصریه… و تا حضرت عبدالعظیم تعدی نمود. هنوز به دهم محرم نرسیده، به قولی روزی ۲۰۰ نفر و به قولی روزی ۲۵۰ نفر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کشت. از نیمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دوم محرم تا اوایل صفر بیماری بر شدت خود افزود و به گفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی برخی روزی ۶۰۰ تا ۷۰۰ نفر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌مردند. اعتمادالسلطنه می‌گوید: «بین ۲۰ تا ۲۱ محرم یعنی در دو روز، ۱۶۰۰ نفر تلف شدند.» تجار نوشتند: «روزی ۱۰۰۰ نفر از میان رفتند.» برخی ۱۲۰۰ نفر را هم در اوایل صفر ثیت کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. دکتر فوریه که در آن روزها در تهران بود گواهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که وبای تهران روزی نزدیک به ۸۰۰ نفر را کشته و این مقدار تلفات اگر در نظر داشته باشیم که جمعیت تهران در تابستان نصف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، بسیار زیاد است.

مردگان را یا در گاری ریختند و به گودال‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و خندق شهر انداختند و یا به گورستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بردند. مشیرالطبا شاهد بود که در قبرستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها چنان مرده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌چیدند که گویا پارچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سفیدی روی گورستان کشیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و چون برخی را قبل از مرگ کامل و در حال اغما حمل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند، به گفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی همو بعضی مرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها وقت شستن و یا کفن‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردن و یا به قبر گذاشتن بلند شده و زنده گشتند. آنان هم که هنوز نمرده بودند، حیران و سرگردان برجای بودند و از بشره‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی همه معلوم بود در میان بلا گرفتارند.

-سال ۱۳۴۴ هجری خورشیدی همه‌گیری (اپیدمی) وبا در ایران رخ داد و ایران منطقه آندمیک وبا شد اولین سروتایپ شناسایی شده در ایران سروتایپ اوگاوا بود.

– سروتایپ اینهابا اوایل سال۵۰ خورشیدی در ایران دیده شد و سپس به‌طور متناوب تا سال ۱۳۵۶ خورشیدی اینهابا و اوگاوا در ایران دیده می‌شد. پس از سال ۱۳۵۶ تقریباً تمام موارد در ایران اوگاوا بود.

– در ایران از سال ۷۹ تا ۸۴ خورشیدی سالانه نزدیک به ۱۰۰ مورد بیماری وبا گزارش گردیده‌است. (در اپیدمی ۱۳۷۷ حدود ۱۱۰۰۰ مورد وبا در ایران گزارش گردید. که تقریباً در تمام موارد میکروب از نوع التور سروتایپ اوگاوا بوده‌است)

وبا: پدیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عقب‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماندگی

اهمیت وبا تنها در میزان کشتار و کاهش جمعیت نبود.درک اجتماعی کسانی هم که شاهد این کشتار بودند، نکته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مهمی بود.آنان دریافتند که قربانیان این بلا در درجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اول تنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌دستان بودند که تاب مقاوت جسمانی نداشتند. امین‌‌‌‌‌‌‌‌‌الضرب با هشیاری نوشت: این تلفات همه از ناخوشی وبا نبود بلکه مردم ایران ناخوش و آماده بودند که این چنین زیاده از اندازه مردند.

حالت ولایات هم بهتر از پایتخت نبود. در قم توانگران که استطاعت و قدرت رفتن به دهات را داشتند، رفتند و فقرا که نتوانستند بروند، ماندند و بی‌وقفه تلف می‌شدند. امیدشان به خدا بود و کارشان صبح تا شام عزاداری و سینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌زنی.

از رشت که وبا در آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا تمامی نداشت، نوشتند: مردم یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌سره مأیوس هستند از خودشان. حکام که رفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، اما مردم، الان با یک نفر هستید در کمال سلامت، سه ساعت بعد خبر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند وارد گور شد. رشت طوری مغشوش شده بود که الحال که عریضه عرض می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم، ضعیفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از عمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌جات کارخانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ (ابریشم) رفت سر چاه آب بیاورد، دیر کرد، رفتند دنبال او، مرحومه شده بود. سابق، مرگ یک دو ساعت دیده شده بود اما بر سر چاه برود آب بیاورد، دیده نشده بود که آن هم دیده شد. مردم فقیر این ولایت که تاکنون چاره بهر فقر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌جستند، حال نشسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و انتظار مردن را دارند. کار به نفرین هم کشیده است که خداوند خراب کند این شهر خراب را که الان قریب ۷۰ روز است ناخوشی بروز کرده و شهرها و دهات را خراب کرده است، طوری که خیلی دهات به‌‌‌‌‌‌‌‌‌کلی رعیت ندارند.»

در کرمان وقتی «هوای وبائیه» بروز کرد، مردم نخست امیدوار شدند که شاید خداوند این آتش را برای جان پدرسوختگان بدذات افروخته است، لیکن وقتی آن پدرسوختگان ماندند و مردم مردند، گفتند: خوبان بالطبع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوزند، آتش که گرفت خشک و تر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌سوزد.

چون وبا به قزوین افتاد، به زندان آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا هم سرایت کرد و یکی از محبوسان به آن مبتلا گشت. در همان زمان میرزا رضا کرمانی و حاج سیاح محلاتی و میرزا یوسف‌‌‌‌‌‌‌‌‌خان مستشارالدوله در زندان قزوین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذراندند. میرزا رضا که دید زنجیر را از پای آن بیمار برنمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارند، خطاب به زندانیان گفت: ای علی کرم پدرسوخته نانجیب بدتر از شمر، ناله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این بیچاره را کامران میرزای شقی که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنود، تا از تو خوشحال شود، اما خدا که می‌شنود و جزای تو را به بدترین وجه خواهد داد. بعد رو کرد به حاج سیاح و گفت: «بگذارید این ظلم‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را هم بکنند.»

گزارش‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که از اصفهان رسید، از ترس ظل‌‌‌‌‌‌‌‌‌السلطان با پنهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاری و در وغزنی همراه بود. نوشتند:
ظل‌‌‌‌‌‌‌‌‌السلطان و حواشی به واسطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بروز ناخوشی رفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند در اطراف اصفهان… ولی در شهر بروز و ظهوری ندارد. دو روز در محله چهار سوق شیرازی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بروز نمود. شهر امن و امان است و مردم در بازارها و مساجد مشغول چراغان هستند و همین قسم چراغان هست تا شب جمعه. هرچند خلق مضطرب هستند، بعضی مشغول تعزیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌داری هستند، اجزای دیوان هم رفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، کسی هم قدرت بیرون‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتن ندارد، به واسطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این‌‌‌‌‌‌‌‌‌که بیرون‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مغشوش است.

تأثیر وبا تنها در ازدیاد فقر و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌نظمی نبود. از نظر اقتصادی وبا باعث کاهش جمعیت فعال و کاهش میزان تولید کشاورزی و صنعتی می‌شود و در نهایت توانگران هم از آن متضرر می‌شدند.

در تنزل تجارت ابریشم، وبا از عوامل اصلی بود. فریزر که پس از وبای ۱۲۳۷ و طاعون ۱۲۴۶ برای بار دوم از شمال ایران می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذشت، از شهر آمل چنین یاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند: در سفر اول من، آمل شهری بود پرجمعیت و از مراکز عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تجارت ابریشم به روسیه، اما این بار بیابانی است و ویرانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای. خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها فرو ریخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، دیوارها خراب شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، زمین‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را جنگل پوشانده است و هیچ شبح انسانی به چشم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد، هیچ صدایی به گوش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد و در بازار پررونقی که من دیده بودم اکنون سه یا چهار دکان بیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر باز نیست.

اینک به اختصار از نتایج اقتصادی وبای ۱۳۱۰ صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌داریم:

در تهران رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کسب و تجارت به‌‌‌‌‌‌‌‌‌کلی متلاشی شده. بازار بسته شد، راه داد و ستد با ولایات مسدود گشت، بانک شاهی نه برات داد و نه برات گرفت. امین‌‌‌‌‌‌‌‌‌الضرب مأیوسانه و به تفضیل در نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های گوناگون نوشت: گمان ندارم شیرازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی کسبه و تجار دیگر به هم گرفته شود. هیچ گذران نمانده، حتی قوافل عبور نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، برنج و نان و همه چیز گران شده، از هیچ کجا مال‌‌‌‌‌‌‌‌‌التجاره بار نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. پول نیست که خریدی میسر باشد، پول را زنجیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. دیگر چه فایده که شخص به فکر جمع‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوری مال باشد و بگوید: خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی من، باغ من، ملک من؛ امنیتی نیست که ملکی باشد.

در رشت وبا لطمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عمده را به تولید ابریشم زد. با این‌‌‌‌‌‌‌‌‌که آن سال محصول نوغان فراوان بود اما ناخوشی که آمد نه وسیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی برداشت ماند و نه کارگر. کارخانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ابریشم هم دو سه روز قبل از ماه محرم که ناخوشی شدت کرد و کارگرها مردند تعطیل شد.به خاطر مرگ و میر زیاد مردم دیگر دکان و بازاری نیست، داد و ستد به‌‌‌‌‌‌‌‌‌کلی منسوخ شد. ارتباط رشت با سایر ولایات همقطع شد، وضع پست‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه هم مغشوش شد و دو هفته به دو هفته پست گیلان نمی‌رسید.

از وضع بحرانی کرمان در اثر ناخوشی، سید محمدرحیم معین‌‌‌‌‌‌‌‌‌التجار در جواب امین‌الضرب نوشت: از خرابی و پریشانی خلق، شرحی مرقوم داشته بودید. قربان شما شوم، از بیرون‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها خبر ندارید. آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا که باز دارالخلافه است. خداوند شاهد است در خود کرمان حالت مردم را نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان تقریر کرد… امسال در رفسنجان اغلب بذر به عمل نیامده… و از خارج خریده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند… والله‌‌‌‌‌‌‌‌‌بالله در وکیل‌‌‌‌‌‌‌‌‌آباد تمام عمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آن از گرسنگی –شهر بودم- فرار کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. از دیوان گرفته تا تمام ارباب‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا را دیدم، بلکه بتوانم ده‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیست خروار جو یا گندم بخرم، برای آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها ممکن نشد. بلاست که از هر طرف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد. این وضع، وضع غریبی است که به نوشتن نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید. حنای من هم روی زمین مانده است. نه ممکن است این‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا مصرف رسیده باشد، نه فرستادن به یزد امکان دارد. با این اوضاع و این ناخوشی، فرستادن حنا به یزد، متفرق‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن آن… در بیابان‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست. تنباکوی رژی هم در انبارها مانده است و حمل نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

در کاشان هم از اول محرم تا آخر صفر هنوز دکان و بازار به کلی تعطیل بود. در شیراز بر اثر وبا و ناامنی، ارتباط شهر با خارج قطع شده بود. مال‌‌‌‌‌‌‌‌‌التجاره حمل نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد که هیچ، مردم هم جرأت رفت و آمد نداشتند. نوشتند: از وضع حالیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شیراز خبر ندارید که چه حکایتی شده است. کسی اختیار جان و مال خود را ندارد، هر کس مال کسی را ببرد و بخورد، فریادرسی نیست، وضعی شده است که شب‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دو ساعت که از شب گذشت در کوچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود عبور کرد، مردم را برهنه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

وبا و روش حکومت

حکومت وقت در سرایت و گسترش و عواقب وبا مسئولیت مستقیم داشت. هنگام بروز ناخوشی، حکام راه گریز در پیش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفتند، با پنهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساختن حقیقت و فریبکاری رسمی مردم را در میان مهلکه رها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند و کارگزاران از بیم مسدودشدن راه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها خبر ناخوشی را به سایر ممالک هم اعلام نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشتند و با برقرارکردن قرنطینه که مستلزم گردآوری آذوقه و غلات و هزینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های گوناگون بود، مخالفت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌ورزیدند.

در ناخوشی ۱۲۳۶ سیاح انگلیسی که خود از وبا مرد، چند روز قبل از مرگش نوشته بود: «در شیراز به محض شنیدن خبر وبا، حاکم حسین‌‌‌‌‌‌‌‌‌علی‌‌‌‌‌‌‌‌‌میرزا فرمانفرما و وزیر و اطرافیانش فرار کردند و بدون این‌‌‌‌‌‌‌‌‌که دستورالعملی جهت حفاظت شهر و مردم بدهند اهالی را به حال خود رها نمودند و به راستی این بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌شرمانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین و ناجوانمردانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین اقدامی بود که به همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عمر شاهدش بودم… وقتی مردم به خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدند آشکارا به حکومت ناسزا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند.»

فریزر که خود شاهد مرگ آن سیاح بود، از رفتار حکام و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌پناهی مردم چنین یاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد: «شاهزاده فرار کرد، وزرا و اعیان هم به دنبالش رفتند و مردم را سرگردان برجای گذاردند.» گاه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد چند نفری به خیال این‌‌‌‌‌‌‌‌‌که با عنصری دیوانه و متجاوز روبرو شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، در کوچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دویدند و فریاد برمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوردند: «این ناخوشی پدرسوخته کجاست؟ جرأت دارد بیاید جلو تا حسابش را برسم، تا بکشمش.» به قول روزنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگار فرنگی مردم گاهی چاره را در این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیدند که از سحر تا شامگاه با دسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی توپچیان از شهر رو به کوه بروند و با غرش توپ و صدای شیپور، همراه فریاد هزاران نفر، وبا را از خود برگردانند. این حالت بر آن دهشت نفرت‌‌‌‌‌‌‌‌‌بار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌افزود.

در میان کتاب‌های نسخ خطی کتابخانه ملی ایران کتاب دیگری به نام (امان‌البلیته) است که نویسنده آن شاهزاده امان‌الله میرزا فتحعلی شاه قاجار یکی از پسران فتحعلی شاه است. این شخص که در سال ۱۲۸۴ هـ..ق با وبای تهران در زمان ناصرالدین شاه قاجار دست و پنجه، نرم کرده اعتقاد به دارو و پرهیز و مراقبت‌های دارویی و طبی نداشته و می‌نویسد که چون بر برخی از طلسمات وختوم و ادعیه واقف بوده بدان وسیله توانسته است فرزندان و اهل و عیال خود را از ابتلا به وبا مصون دارد. وی در این رساله طلسم‌ها و تعویذهای ضد وبا را نوشته است.

مهم‌ترین عامل وبا و هیضه (اسهال خونی) و دیگر بیماری‌ها در تهران مانند حصبه آب آشامیدنی و مصرف کردنی اهالی تهران بوده که از نهرهای سرباز می‌گذشته و انواع کثافات و آغشتگی‌ها را بدان می‌ریخته‌اند و ضمنا آن را می‌نوشیده‌اند. گرفتن طهارت با آب در حال حرکت و جاری، شستن کهنه بچه، شستن حیوانات، از علل عمده اشاعه بیماری‌ها در تهران بوده است. حتی قنات‌های تهران و چاه‌های آب تهران نیز به علت ارتباط زیرزمینی با چاه‌های مستراح و فاضلاب آلوده بوده و باعث مرگ و میر فراوان مردم می‌شده است.

در وبای ۱۲۵۲ به محمدشاه نوشتند: قبل از ناخوشی همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خلق و رعایای مملکت امیدوار بودند که حافظ مردم، دولت است. زیرا احتیاج کل به دربخانه است؛ پس اهل دربخانه باید کسانی باشند که از عهده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مهمات این مملکت برآیند و تدبیر و روشن‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی داشته باشند. لیکن در این مصیبت خلاف آن رفتار به ظهور رسید؛ اهل دربخانه پراکنده و متفرق شدند و امورات لازمه را به تعویق انداختند و قانون و قواعدی که به جهت پایداری و استحکام دولت و ملت در نظر داشتند معوق ماند و ازاین‌‌‌‌‌‌‌‌‌روست که امروز در پایتخت، شکایت است و کار مردم به فقر و فلاکت کشیده است.

در زمان میرزاتقی‌‌‌‌‌‌‌‌‌خان امیرکبیر سلوک حکام با مردم منصفانه بود و روزنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دولتی، حقیقت را به مردم گوشزد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. راجع به وبا اعلام داشت: در باب ناخوشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مسری از قبیل طاعون، وبا و غیره اطبای روی زمین معالجات مختلف کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند… اما یک علت را در این باب مسلم گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که کثافت و عفونت، این ناخوشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را زیاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و با این‌‌‌‌‌‌‌‌‌که امنای دولت، ریکاها را به پاکیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردن شهر گماشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند به‌‌‌‌‌‌‌‌‌طوری‌‌‌‌‌‌‌‌‌که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌باید هنوز در این کار نظم داده نشده و سربازخانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دور شهر را چنان کثیف و متعفن نگاه داشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند که مردم از عبور از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌جاها نفرت دارند. امید است که بعد از این در این باب دقت شود که رفع کثافت از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌جاها بشود که امراض مزبور روی ندهد.

گذشته از مقالاتی که در روزنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی رسمی منتشر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گشت، جزوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی قواعد معالجه وبا راجع به چگونگی این بیماری و جلوگیری از سرایت آن به طبع رسید و میان روحانیان و سرشناسان محله‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شهر پخش شد که مردم را بیاگاهانند. به‌‌‌‌‌‌‌‌‌علاوه برای محافظت ممالک محروسه از آلودگی ناخوشی مزبور در مرزها قرنطینه برقرار شد.

در تضاد آن مراقبت دولت امیرکبیر، وقتی که وبای عمومی ۱۲۷۳ پیش آمد و دولت عثمانی قرنطینه گذاشت، میرزا آقاخان نوری صدراعظم به این زبان اعتراض کرد. در وبای ۱۲۸۲ دولت‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اروپایی نسبت به شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عمل حکومت ایران اعتراض نمودند. به پیشنهاد دولت فرانسه مقرر گشت یک کنفرانس عمومی برپا شود. راپورت آن را هم در روزنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پاریس انتشار دادند. عامل عمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شیوع مرض و تعفن‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادن به هوا را حمل و نقل نعش از ایران به نجف اشرف و عتبات عالیات نوشتند. سفیر ایران در ترکیه به مخالفت برخاست، «زیرا از درجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی امکان خارج است به مغز فرنگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها توان نمود که حمل و نقل اموات مخل صحت عمومی نیست.».

در ۱۲۸۴ دکتر طولوزان به دولت ایران پیشنهاد نمود، اقداماتی به عمل آوردند تا شاید بتوانند وبا را از ایران بیرون کنند و خواست، برای جلوگیری از شیوع وبا مجلس حفظ‌‌‌‌‌‌‌‌‌الصحه در تهران برپا سازند. دکتر طولوزان همراه این نامه گزارشی هم در تشخیص وبا و جلوگیری از سرایت آن نگاشت. مجلس حفظ‌‌‌‌‌‌‌‌‌الصحه در ذیقعده ۱۲۸۴ به ریاست دکتر طولوزان و عضویت میرزا علی‌‌‌‌‌‌‌‌‌تقی، میرزا حسین و میرزا رضا اطبای دربار و شرکت میرزا تقی طبیب به عنوان مترجم مخصوص آن مجلس برپا شد. در گزارش این جلسه، طولوزان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به دولت ایران، لزوم قرنطینه را در سرحدات تأکید نمود.

در ۱۲۸۷ سال قحطی معروف که وبا هم به دنبالش آمد، لطمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شدید به مملکت زد، در یک گفتگوی تلگرافی میان ناصرالدین‌‌‌‌‌‌‌‌‌شاه و کارگزاران دولت این دروغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌های رسمی مبادله گشت:

از کرمانشاه، شاه از احوال عمومی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسید:
جواب: احوال خیلی خوب است، تازه که قابل عرض همایون باشد، هیچ نیست… دزدهایی که قرار بود سردار بگیرد گرفته… یک نفر رعیت ایران بود، دستش را بریده‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند… حالت نان در همه جا مزاجی گرفته، علی‌‌‌‌‌‌‌‌‌الخصوص قم و کاشان، که گندم وفور دارد… از هر جهت امنیت و آسودگی حاصل است.. تهران کمال نظم و وفور را دارد. جنس به قاعده به انبارها می‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد. به هیچ قسم از طهران نگرانی نداشته باشید.

سؤال: ناخوشی ]وبای[ سختی است یا خیر؟
جواب: خیر جزئی است.

سؤال: حالت اصفهان و فارس چطور است؟
جواب: حالت اصفهان و فارس خیلی خوب است.

اما در همان تاریخ از کرمانشاهان به یکی از اولیای دولت نوشتند: «وارد کرمانشاه شدیم. وبا شدت دارد، خانم را همراه نیاوردید. علاءالملک را بفرمایید البته نیاید. با این وبا چه لازم، البته.»

در ۱۳۰۷ دستور نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای جهت پیشگیری از شیوع وبا به ولایات و سرحدات فرستادند مبنی بر این‌‌‌‌‌‌‌‌‌که اگر در خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای مریض وبایی پیدا شود، او را در هوای خوب زیر درخت و یا وسط اشجار نگاه دارند و از آمد و شد دور باشد. اهل خانه، آن منزل را ترک گویند و تا پانزده روز باز نگردند و از آن خانه با آب و آهک و دود گوگرد و زاج و نمک طعام رفع عفونت کنند و اثاث منزل را تا پانزده روز در هوای آزاد بگذارند و باد دهند. اساساً در شهر وبایی، همه مردم باید خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را ترک گویند و در زیر چادرها دور از یکدیگر منزل نمایند. بهتر آن است که از شهر بیرون روند و در وقت تغذیه پرهیز و اجتناب از میوه زیاد، نمایند. این دستورالعمل هم به جایی نرسید.

در این مصیبت برخی به شاه گفتند به شهر نروید، وبا هست. رفتن و خارج‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدن دوباره صورت خوش ندارد. مردم خواهند گفت پادشاه، تمام رعیت را در بلا گذاشته، رفت که جان خود را به در برد. اما شاه به تهران آمد و به شهرستانک رفت. به دکتر فوریه، دکتر دربار هم سپردند هر وبا گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که نزد تو به استعلاج آید، دورش کن و بگو: من طبیب شاهم و خود را آلوده به معالجه وبایی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم. او هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌چنین کرد و هرکس این حرف را شنید نفرین شدید به ولی‌‌‌‌‌‌‌‌‌نعمت کل نمود.

به همان روال اعتمادالسلطنه دو نمونه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد: شب در حضور شاه بودیم.. حکیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌الممالک که از آن تملقات خنک دارد بنا کرد به شکر کردن، که الحمدالله به زیر سایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی شاه نه وبا داریم نه بلا، نه جنگ داریم و نه منگ و روز دیگر سر ناهار بودیم. سید عبدالکریم‌‌‌‌‌‌‌‌‌خان برادر انیس‌‌‌‌‌‌‌‌‌الدوله که از تهران آمده بود، به شاه قسم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورد که در تهران وبا نیست، اما به من اشاره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد که هست و شدت هم دارد. از ترس اهل دولت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتند: وبای گیلان از پرخوردن و سختی هواست. در خراسان هم به جهت اراجیف و تخلف‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی است. عبدالحسین فرمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرما هم مدعی بود که در کرمان هرگز وبا نیامده بود.

اعتمادالسلطنه نوشت: در وبای ۱۳۱۰، سلطان عثمانی از جیب خود صدوپنجاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌هزار لیره خرج قرنتین حدود خود نمود که رعیتش را سالم بدارد. این نوع حفظ جان رعیت را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، که ما نکردیم و از این رو به تعبیر یکی از کارگذاران دولت: علی‌‌‌‌‌‌‌‌‌التصال به بلایی گرفتار و به دامی دچاریم، گاه به قحطی و غلائیم و گاه به وبا و طاعونیم.

درجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هوشیاری تجار بیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر بود. به عقیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بازرگانان کرمان چه توقعی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان داشت از حکومتی که تلگراف و روزنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دروغ عرض‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردن در دست خودش است. معلوم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود ملت ایران مستحق این‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه بلیات هستند که از یک طرف بلا نازل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و از یک طرف این جور حکام حکومت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. پس این بزرگان و علما و حکام که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینید و این ناخوشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها که به جان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد گویا لازم و ملزوم یکدیگرند. به قول امین‌‌‌‌‌‌‌‌‌الضرب: در بلا و وبا، اولیای دولت قنطر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌جوند تا چه وقت نشخوارها تمام بشود، رفع ظلم‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مردم بشود، آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌وقت چه شود.

منابع:
مجله نگین، ۳۱ شهریور ۱۳۵۶، شماره‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی۱۴۸ – مقاله‌ای به قلم هما ناطق -سایت ویکی‌پدیا- سایت سلامت‌ایرانسایت ردیت

منبع: یک پزشک

لینک مطلب در تریبون زمانه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.