ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

• دیدگاه

زبان مادری، خلاف‌آمد زبان آمرانه

۲۱ فوریه توسط یونسکو روز جهانی زبان مادری نامیده شده‌است

محمود صباحی - آنان که از زبان مادری می‌ترسند، همان کسانی‌اند که از دنیای مادرانه و در ناخودآگاه خود از غلبه ارزش‌های زنانه بر جامعه وحشت دارند.

اینک من از پس سال‌ها، یقین یافته‌ام که هیچ‌کس به اندازه آنانی که در فرهنگستان‌های زبان نشسته‌اند، درباره زبان و به ویژه درباره زبان مادری، یاوه و سخن گزافه نگفته است.

از سر زبان دست بردارید، از سر فرهنگ و از سر مردم و زبان مردمان دست بردارید، از زبان آمرانه دست بردارید اگر که به راستی خواهان فرهنگ برتر و زبان بالنده‌تری هستید. اما چنین نیست و شما در پی گونه‌ای دیگر از برتری و چیرگی هستید و از این رو، از زبان‌های مادری و از آموزش آن‌ها دچار خشم و خروش می‌شوید؛ شما پدران و پسرانی که سرچشمه زبان را نه در خود زندگی که در سخنان باطل و رجزها و گزاف‌های نیاکان‌‌تان می‌جویید.

صریح بگویم: آنانی که از زبان مادری می‌ترسند و مدام آن را چونان خطری گوش‌زد می‌کنند، همان کسانی‌اند که از دنیای مادرانه و در ناخودآگاه خود از غلبه ارزش‌های زنانه بر جامعه وحشت دارند.

زبان مادری، اگر به راستی زبانی باشد که از مکالمه و رابطه فرزند با مادر، در فرزند درونیده شده باشد، زبانی است که در پی تحمیل، غلبه و به ویژه در پی چیرگی و گسترش چیرگی بر دیگران نیست بلکه زبانی است در پی گفت‌و‌گو و ایجاد امکان‌های تعامل و رابطه با دیگری.

زبان مادری آکنده از آزموده‌ها و آموزیده‌های طبیعی برتری است که سپس، زبان پدرانه در مقام زبان رسمی آن را پس می‌زند و سرکوب می‌کند چرا که پدر می‌خواهد هر چه سریع‌تر به مکالمه فرزند و مادر پایان دهد تا زبان و نظام اجتماعی و سیاسی خود را در ذهن فرزند مستقر گرداند.

چرا باید از زبان مادری وحشت داشت؟ چرا نباید هر گروه اجتماعی بتواند به زبان مادری خود جهان را کشف و ادراک کند؟ آیا درک، توسعه انسانی و گفت‌و‌گو با دیگری از طریق زبان مادری هر چه بیش‌تر امکان‌پذیر نمی‌شود؟ همان زبانی که بیش از هر چیز از طریق زبان مادرانه، زبان زنانه، زبان خیال‌ورزانه، زبان ادبیات و زبان موسیقی سخن می‌گوید و با دیگری ارتباط یرقرار می‌کند؟

اغلب زبان را افزار اندیشه نامیده‌اند اما من گمان می‌کنم زبان تنها افزار اندیشیدن نیست، زبان جامعه است، زندگی است، کینه است، درد است، عشق است، تنفر است، شادی است؛ زبان همه‌چیز است و از این روست که می‌تواند به امکانی برای اندیشیدن نیز بدل شود.

من با به کار بردن اصطلاح افزار اندیشه برای زبان به شدت مخالفم زیرا زبان را نمی‌توان به افزار تقلیل داد. زبان، چیزی فراتر از زبان است و در زبان مادری، این فراتر بودن هر چه عمیق‌تر و شدید‌تر خود را آشکار می‌کند زیرا در زبان مادری، در دنیایی به روی ما باز می‌شود که هیچ زبان رسمی، یعنی هیچ زبان آمرانه و پدرانه‌ای قادر نیست این در را به روی ما ببندد.

به تدریج، زیستن در تبعید من را با این حقیقت رو به رو کرده است که زبان مادری، تنها زبانی است که اگر آدمی را از سخن گفتن بدان محروم کنند، به یک‌باره افسرده و چه بسا نابود خواهد شد. زبان مادری، تنها یک امکان ساده برای رفع نیازمندی‌ها نیست، بلکه تمام احساسات و عواطف و توانایی‌ و ناتوانی ما برای یک زندگی معنادار نیز هست؛ تمام امکان ما برای مکالمه با خود، با جهان، با جامعه و با دیگری.

ممکن است ما بتوانیم به زبان‌های دیگر نیز مکالمه کنیم اما این احساس را  آزموده‌ایم که این زبان‌های دیگر، اگر هم حتی به خوبی بر آن‌ها احاطه داشته باشیم، زبان ما و در حقیقت، خانه ما نخواهند بود و از این رو، در دنیای این زبان‌ها ما می‌توانیم که تنها چون مهمانان اندر شویم.

این حقیقت دارد که قهر ما ایرانیان تبعیدی، نه قهر و گریز از جامعه و زبان مادری، که از جامعه و زبان رسمی و سرکوب‌گر پدری است؛ همان پدر‌ـ‌ ‌زبان‌ـ‌‌ جامعه‌ای که از ما می‌خواهد که نه تنها زبان مادری خود را فراموش کنیم، که اصرار دارد به زبان تحمیلی و به زبان برساخته او سخن بگوییم و بیندیشیم.

ما زبان مادری را از مادر خود دریافت می‌کنیم و از این رو، زبانی است آکنده از امنیت، ارتباط، احساس آزادی و از ترانه‌ها و آوازهای دل‌گشا و رهایی‌بخش و نیز همه آن چیزهای خوب دیگری که زندگی زمانه کودکی را برای ما به برترین و لذت‌بخش‌ترین خاطره تبدیل می‌کنند.

زبان مادری، زبانی است زندگی‌بخش و رهایی‌بخش. گاه پیش آمده، در جامعه‌ای که زندگی می‌کنم دچار خشم یا دچار خوشنودی عمیق شده باشم و در چنین لمحاتی اگر چه به زبان دیگری سخن گفته‌ام، اما دیده‌ام که کلمات فارسی ناخودآگاه از زبان من برون ‌می‌جهند و مادرانه مرا در آغوش می‌گیرند.

گاه نیز برای آن‌که بتوانم احساس و آن‌چه بود خود را به گونه‌ای رضایت‌بخش بیان کنم، ترجیح داده‌ام با خیالی آسوده و قاطع به زبان فارسی یعنی به زبان مادری،‌ به کسی چیزی بگویم، دشنام یا سخنی مهرآمیز؛ آن هم به کسی که هرگز این زبان را نمی‌شناخته؛ چرا که زبان مادری، چنان که من دریافته‌ام، نه تنها زبانی است که می‌توانم  به وسیله آن از چنان‌بودِ خود  دفاع کنم، که تنها زبانی نیز هست که می‌توانم به واسطه آن، هستی‌ام را به جامه عمل درآورم؛ زیرا زبان مادری به من قدرتی می‌‌دهد که هیچ زبانی هرگز قادر به دهش آن نیست.

از این روست که زبان مادری، پیش از هر چیز، زبان آزادی و امنیت من است و من در دنیای این زبان است که نه تنها مشروعیت فردی و اجتماعی خود را به گونه‌ای نانوشته کسب می‌کنم، که همچنین تنها زبانی است که در آن، من به سبب احاطه بر آن، خود را کم‌تر و چه بسا هرگز در تنگنا و در محبس جامعه احساس نمی‌کنم.

من با زبان مادری‌ام، می‌توانم هرچه بیش‌تر  با خودم و  هر چه کم‌تر با جامعه زندگی کنم و از جامعه و زبان دور نیفتم، اما وقتی که در جامعه دیگر و در زبان دیگری ساکن هستم، به محض دور شدن از آن، آن زبان و آن جامعه نیز از من دور می‌شوند و حضورشان در من رنگ و جلای خود را از دست می‌دهد. بر این اساس، چنان که خود نیز اینک تجربه می‌کنم، زبان مادری چنان که ادعا می‌شود، تنها ارزش و اعتباری در حد ایجاد تنوع و رنگارنگی زبانی ندارد، بلکه تنها امکان آزادی، قدرت و امنیت درونی فردی است که به آن زبان فکر می‌کند، حرف می‌زند و عشق و تنفر می‌ورزد.

از این رو، وقتی که کسی را از آموختن و گفتن و شنیدن به زبان مادری محروم می‌کنند، در حقیقت او را از آزادی، امنیت و توسعه اجتماعی‌اش محروم کرده‌اند. به یقین، این که دولت‌های توتالیتر اجازه نمی‌دهند افراد و گروه‌های اجتماعی مختلف و متفاوت به زبان مادری خود آموزش ببینند، نه به خاطر توسعه فرهنگ و ادبیات است بلکه درست بر خلاف آن، تمایل آنان به یک‌دست سازی اجتماعی و در نهایت سرکوب امکان‌ها، آزادی‌ها و توانایی‌های متکثر است. آن‌ها می‌خواهند به سادگی هرچه تمام‌تر تنها سیطره داشته باشند، همین! بنیان ذهن‌شان همین است اگر چه در زبان، آن را با دلایل و فضایل خیرخواهانه‌ رنگ و جلا می‌دهند تا مقصود خود را بپوشانند.

این که زبان مادری را زبان اول می‌نامند، به نظرم چندان درست نمی‌آید چرا که من دیده‌ام کسانی را که زبان نخست‌شان زبان دیگری بوده  اما زبان رفتار، افکار، احساسات و سلایق‌شان از زبان مادری‌شان برمی‌آمده، با آن که به آن زبان هرگز نمی‌توانسته‌اند دیگر به درستی سخن بگویند. از این رو، اهمیت زبان مادری از زبان اول و دوم بودن نیز فراتر می‌رود چرا که هر کس تنها به واسطه این زبان است که می‌تواند به راستی آواز‌‌  بخواند و برقصد و دلتنگی‌هایش را  قسمت کند و اندیشه‌هایش را نیز با دیگران در میان گذارد.

چه بسا گاه ممکن است نویسنده‌ای به زبان دیگر بنویسد، اما بی‌تردید او به زبان مادری خود احساس می‌کند و می‌اندیشد، و گرنه او چه گونه هرگز می‌توانست به فکر کردن و به نوشتن قادر شود؟ و مهم‌تر از این، چگونه می‌توانست این زبان تازه و این زبان دوم یا سوم را بیاموزد و از آن بهره‌مند شود؟!

با وجود این، زبان مادری تنها دری گشوده به سوی همزبانان نیست بلکه پنجره‌ای است رو به دیگری، رو به زبان‌های دیگر، رو به سوی کسانی که به زبان متفاوت سخن می‌گویند و اگر این پنجره باز نباشد، زبان مادری نیز بی‌تردید رو به زوال و نابودی خواهد گذاشت.

از این رو، آنانی که منزلت، ارج و قرب زبان مادری را دریافته‌اند، بسنده نیست که تنها با کسانی مخالفت کنند که امکان آموزش به زبان مادری را ممنوع کرده‌اند. آن‌ها باید هم‌چنین مخالف کسانی باشند که زبان را به جزیره‌ای تک افتاده از دیگران و از زبان‌ها و جوامع دیگر فرو می‌کاهند زیرا زبان مادری ما تنها در گفت‌و‌گو و در تعامل با زبان‌های دیگر است که می‌تواند خود را یاراتر و ماناتر و بارورتر کند.

• محمود صباحی، جامعه‌شناس و پژوهشگر در دانشگاه لایپزیک است

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • سریع القلم

    این آقای دهوند از کجا در آورده اند «زبان فارسی هم تا پایان دوره عثمانی زبان رسمی روم شرقی یا کشور عثمانی بود. خود سران عثمانی هم با این زبان سخن می گفتند.» بلی تا قبل از پهلوی تمام سران ایران و عثمانی ترک بودند و همه‌ی اینها علاوه بر زبان ترکی دو زبان دیگر یعنی عربی و فارسی را می‌دانستند. نه زبان مردم آناتولی و نه پادشاهان عثمانی در پانصد سال گذشته فارسی نبوده است. این خودشیفتگی بهتر است کنار بگذارید بهتر است.

  • دهوند

    این که نوشتم « واقعیت های تاریخی و اجتماعی تغییر نمی کنند» منظورم این است واقعیت های تاریخی و اجتماعی گذشته تغییر نمی کنند. زبان فارسی هم تا پایان دوره عثمانی زبان رسمی روم شرقی یا کشور عثمانی بود. خود سران عثمانی هم با این زبان سخن می گفتند و حتا شعر می سرودند. با تاسف در موقعیت خوب و مناسبی این پیام را ننوشتم و لغزش هایی پیش آمد. خدا نگهدارتان

  • دهوند

    قنبر جان چه خوب فارسی می نویسی ! این زبان فارسی را هم ( که با زبان یا گویشهای قوم پارس فرق دارد ) بیشتر خراسانیها و آذربایجانی ها پرآورش دادند. حتی سعدی و حافظ هم در زیر سایه اتابکان حاکم بر فارس زندگی میکردند و شعر میگفتند. پس از فرمان یعقوب سیستانی برای فارسی گویی و فارسی نویس و پس از دوره سامانیان خراسانی در حکومت های ترکان بود که زبان فارسی زبان رسمی سراسری شد. حتی ترکان سلجوقی این زبان را در روم شرقی و شبه قاره هند گسترش دادند که تا پایان دوره ترکان عثمانی هم زبان رسمی آن کشور بود. زبان فارسی در دوره حاکمان ترک نژاد و مغول تبار هم در شبه قاره هند رسمی شد و گسترش یافت. بزرگترین فرهنگ فارسی هم از یک دانشمند قزوینی (استاد دهخدا ) و پس از آن از یک گیلانی ( استاد معین ) است. این زبان هم با گویش های منطقه فارس در جنوب ایران فرق دارد و ریشه اش از بخش شمالی این سرزمین ( خراسان و آذربایجان وکردستان ) است. چون نام یکی است این اشتباه پیش می اید که گویا زبان قوم فارس است. دانشمندان از قوم فارس بیش از آنکه در خدمت زبان فارسی بوده باشدند به زبان عربی خدمت کردند. برادر عزیز خواهشمندم از همشهری خود آقای «خامنه ای» حاکم مطلق ایران گله کنید. تا آنجا که من به تاریخ نگاه کردم هیچ کس از قوم فارس این زبان را رسمی نکرده . اضافه بر اینها در هر کشور زبان رسمی و عمومی هست اینجا هم از زمان ترکان سلجوقی فارسی زبان رسمی سراسری شد. اگر دوره ترکان نغزنوی را حساب نکنیم. داستان زیاد است خواهشمندم بدون دلخوری تاریخ را بیشتر بخوانید. در ضمن بیشتر مردم پایتخت هم آذربایجانی و اردبیلی هستند نه از قوم پارس. تاریخ و گذشته تغییر نمی کند. من هم مانند شما خواهان پایندگی و بالندگی زبانها و گویش های محلی هستم. خودم هم از قوم فارس نیستم. زبانها و گویش های محلی هرگز مزاحم زبان مشترک و رسمی نبودند و نیستند. زبان رسمی فارسی هم زبان تنها قوم فارس نیست زبان همه مردم ایران و مردمان جدا شده است. برادرم، حق را خواستن یک چیز است و پارسی ستیزی چیز دیگر. چهارده قرن است که عنصر پارسی هرگز حاکم نشده و دراین مدت بیشتر از هزار سال را ترک ها ( با مدتی هم اردبیلی ها ) بر این سرزمین حکم راندند و اکنون هم حاکم و ولی امر مطلق ایران یک خامنه ای است نه پارسی . واقعیت های تاریخی و اجتماعی تغییر نمی کنند. بیشتر مردم آذربایجان و اردبیل از تبار ماد هستند و ترکان هم از حدود قرن پنجم به آن سرزمین آمدند و حاکم شدند. در پی آن در مدت سه ـ چهار قرن کم کم زبان اصلی مردم تغییر کرد. ببخشیدکه سردرد دادم. در حکومت مطلق همشهری شما نمیتوانم نام و آدرس خود را بگویم تا با هم گفتگو کنیم. مخلص شما و همه آذربایجانی ها ( که بیشترین دوستان من هستند ) : دهوند

  • جمهوریخواه

    جناب قنبر، نوشتار فارسی‌ شما از منی که مدافع زبان فارسی‌ در گوشه و کنار ایران هستم، بهتر و واضح تر است !

  • پیمان

    به نظرم آقای صباحی باید به این بحث وارد می‌شدند که آیا دانستن زبان مادری برای افرادی که در کشوری که زبان‌های دیگر استفاده میشود ضروری هست یا نه؟ به فرض اگر کسی که زبان مادری آن آذری هست و نتواند به فارسی مکالمه کند، آیا خودش را بیرون از جامعه نمیکند؟ فرض کنیم این شخص کارمند شهرداری باشد و یک فارس به آنجا مراجعه کند، با چه زبانی میشود با همدیگر مکالمه کنند؟ به نظرم نه تنها دانستن زبان مادری بلکه هر زبان دیگری امتیاز هست، ولی‌ برای اینکه که جامعه خوب پیش برود لازم به یک زبان مشترک هست، والا هر قومی باید برای خودش جداگانه زندگی‌ کند، و در آینده میتواند خشم آن اقلیت را به وجود بیاورد که چرا ما مثل دیگران پست و مقامی در حکومت و اداره جات نداریم.

  • قنبر

    من به شخصه نمیتوانم به زبان فارسی صحبت کنم چون من یک ترکم ترک .. از زمان بچگیم ترکی صحبت کرده ام وابراز احساسات کردهام ودیگر تو این مملکت من نمیتوانم فارسی صحبت کنم دست خودم هم نیست واگر هم دست خودم هم بود باز ترجیح میدادم ترکی صحبت کنم چون زبانی است که با گوشت وخونم آغشته است وبه بهترین روش وبه زبان ساده آن چیزی که احساسم ودلم می خواهد میتوان به زبانم بیآورم ولی درحالیکه فارسی صحبت میکنم انگار یه زبان خشک وخالی وبدون یاد گرفتن مثل های آن صحبت میکنم انگار دارم به خودم فحش میگویم چون واقعا" بدون یادگرفتن ویا بدون بکار بردن امثال ومثل ها در یک زبان ناخودآگاه شما 50 درصد زبان مورد نظر را نمی فهمید ودر اصطلاح نمتوانید خوشایند وشیرین صحبت کنید ... پس بس کنید آموزش این زبان زوری را من به شخصه دارمم دیوانه میشم که چرا در این کشور متولد شده ام که نمیتوانم با زبا ن مادریم صحبت ککنم من فکر میکنم فارسها در این کشور هرگز تجربه ای که من کرده ام اینا کرده باشند وبه همین دلیل نمی دانند که با زبان بان بیگانه صحبت کردن چقدر سخت و دیوانه کننده هست ....

  • جمهوریخواه

    تحلیلی احساسی‌ و نوستالژیک در مبحث زبان شناسی‌، جامعه شناسی‌ و مدیریت سیاسی میتواند در جهان امروز فاجعه آمیز و مدرن ستیز باشد. این که گویش‌هایی‌ با ۲۰۰- ۱۵۰ کلمه و گرامری پیش و پا افتاده که در بهترین شکل ممکن در یک سری شعر و ترانه به حیات خود ادامه میدهند را بیش از کوپن‌شان ، مهم و جدی تلقی‌ کنیم، از تنگ نظری و ارتجاعی بودن ما حکایت می‌کند. بزرگان زبان و ادبیات کلاسیک فارسی‌ از سرزمین‌هایی‌ میایند که امروزه در جغرافیایی ایران، یافت نمیشوند. مسلماً خط و زبان فارسی‌ هم دارای ضعف و کاستی‌های فراوانی است که با تلاش نخبگان ادبی و فرهنگ محاوره ایی توده‌های مردم میتواند به تحوّل و مدرنیته برسد. یکی‌ از معضلات سیاسی و اجتماعی ایران، اصرار و پافشاری بخشی از روشنفکران؟ به اهمیت و گستردگی زبان مادری است که موجب جدایی فرهنگی‌ و اختلاف قومی و طبقاتی بیش از پیش در جامعه ایرانی‌ است. باید سعی‌ کنیم که زبان فارسی‌ با لهجه‌های مختلف محلی را در فرهنگ و جامعه ایرانی‌، عمومی و نهادینه کنیم و در اضمحلال گویش‌های محدود محلی کوشا باشیم. غنای زبان فارسی‌ در استفاده از اصطلاحات محلی و تداخل و همبستگی آن با زبان ملی‌ فارسی است، زبانی‌ که درک مشترک و انسجام ملی‌ را برای کشور ایران به ارمغان دارد.

  • م.ص

    سام گرامی: یک: نشانه‌گذاری در نزد نویسنده‌ صاحب سبک، خود به خود به نشانه‌گذاری متفاوتی بدل می‌شود. من وقتی یادداشتی را به نشریه‌ای می‌دهم، از آن‌ها خواهش می‌کنم که به نشانه‌گذاری‌ها دست نزنند چرا که علائم و نشانه‌ها بخشی از پژواک فرم و موسیقی ذهن و زبان من‌اند و طبیعی است که با پژواک ذهنی شما و دیگران یک‌سان نیستند. دو: این بدیهی است که کسی که این یادداشت را نوشته می‌دانسته که آموزش به زبان مادری با آموزش زبان مادری متفاوت است اما این نوشته، درباره‌ زبان مادری و آموزش زبان مادری است نه آموزش به زبان مادری. افراد می‌توانند به زبان مادری خود چیزهایی را آموزش ببینند که منتهی به نابودی زبان مادری‌شان شود و اغلب نیز چنین است. سه: در این یادداشت من خواستم روزنه تازه‌ای به اهمیت زبان مادری باز کنم؛ در ضمن آن که باید بگویم احساسات ما و اصولاً گرایش‌های عاطفی ما به شدت امری سیاسی‌اند و نه امور ی گسسته از آن؛ سیاست مرزهایی گسترده‌تر‌‌ و عمیق‌‌تر از ساخت‌های سیاسی و مدل‌های حکومتی دارد و این‌جا فرصت مناسبی برای بحث در این باره نیست. با احترام محمود صباحی

  • م.ص

    خرمیان گرامی: یک: نشانه‌گذاری در نزد نویسنده‌ صاحب سبک، خود به خود به نشانه‌گذاری متفاوتی بدل می‌شود. من وقتی یادداشتی را به نشریه‌ای می‌دهم، از گردانندگان آن خواهش می‌کنم که به نشانه‌گذاری‌ها دست نزنند چرا که علائم و نشانه‌ها بخشی از پژواک فرم و موسیقی ذهن و زبان من‌اند و طبیعی است که با پژواک ذهنی شما و دیگران یک‌سان نیستند. دو: این بدیهی است که کسی که این یادداشت را نوشته می‌دانسته که آموزش به زبان مادری با آموزش زبان مادری متفاوت است اما این نوشته، درباره‌ زبان مادری و آموزش زبان مادری است نه آموزش به زبان مادری. افراد می‌توانند به زبان مادری خود چیزهایی را آموزش ببینند که منتهی به نابودی زبان مادری‌شان شود و اغلب نیز چنین است. سه: در این یادداشت من خواستم روزنه تازه‌ای به اهمیت زبان مادری باز کنم؛ در ضمن آن که باید بگویم احساسات ما و اصولاً گرایش‌های عاطفی ما به شدت امری سیاسی‌اند و نه امور ی گسسته از آن؛ سیاست مرزهایی گسترده‌تر‌‌ و عمیق‌‌تر از ساخت‌های سیاسی و مدل‌های حکومتی دارد و این‌جا فرصت مناسبی برای بحث در این باره نیست. با احترام محمود صباحی

  • سام

    نوشتار زیبایی بود. البته کمی نشانه‌گذاری‌ها ایراد دارد. درباره‌ی محتوا: ۱) آموزشِ زبان مادری با آموزش به زبان مادری تفاوت دارد. ۲) توجه به تکثر زبانی مرحله‌ای از توسعه‌ی فرهنگی است که خود پی‌‌آیند توسعه‌ی اقتصادی است. بنابراین لازم است وقتی شعاری‌وار از زبان مادری سخن میگوییم متوجه پیش‌نیازهایش هم باشیم. ما در سویس زندگی نمیکنیم!!! ۳) مسأله‌ی زبان نه‌فقط همان‌سان که شما گفته‌اید با مسائل احساسی و عاطفی گره می‌خورد بلکه با مسائل سیاسی هم گره می‌خورد. به‌ويژه در منطقه‌ای که هرکشوری در آن به نحوی چندزبانه است، باید هشیار باشیم که عاطفه‌گراییهایمان آب در آسیاب دیگران نریزد.

  • خرمیان

    این مقاله حاوی نکته های بسیارجالبی است، اما عصبانیتی در لا به لای جمله ها حس می شود که اگر نبود، بهتر بود. به جمله هایی نیز برمیخوریم که می توان در درستی اشان شک کرد مثل این: "من با زبان مادری‌ام، می‌توانم هرچه بیش‌تر با خودم و هر چه کم‌تر با جامعه زندگی کنم و از جامعه و زبان دور نیفتم".

  • مجید

    من در عجبم از افرادی که پرچم حقوق بشر را در دست دارند و مواد آن در دهان سالها در غرب زندگی کرده اند یا به عنوان روشنفکر شناخته میشوند وقتی از حق تحصیل به زبان مادری سخن به میان می آیند در ایران همه این حقوق بشر به کنار میرود و میشوند راسیسم.به والله در ایران تبعیذ هایی میشود که در جهان نمونه نداردچرا که لااقل در سایر نقاط جهان میدانند این حق باید داداه شود نمیدهند در ایران حتی این حق را نمی شناسند مثلا ترک ها را آذری میشناسند و چون آریایی هستند پس حقی ندارند به زبان ترکی بخوانند و بنویسند چرا که زبان اینها نیست اگر خودشان هم بخواهن یه مارک میزنیم واسلام.

  • زکریا رازی

    بسیار مقاله زیبائی است به ویژه از این نظر که به جنبه عاطفی زبان و نقش آن در بیان احساسات ما اشاره میکند. البته از اینکه در رد نظریه ویگوتسکی که به رابطه زبان و اندیشه میپردازد یک طرفه قضاوت میکند نمیتوانم با مقاله موافق باشم.

  • hassan ahangar

    این دیدگاه نسبت به زبان از زیباترین و تاثیرگذارترین نظراتی بود که تا حال دیده ام . واقعا هیچ متنی تا الان مسئله احساس "امنیت " زبان مادری را این قدر خوب و رسا نگفته بود .