ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

پزشکی شدن یا اجتماعی بودن؟

مزدک دانشور - پزشکی با همه تلاشش برای پزشکی کردن جامعه نتوانست حداقل های لازم برای تامین سلامت را که “نبود بیماری” است تامین کند

اگر چه سلامت طبق تعریفهای جهانی آن به معنای نبود بیماری نیست بلکه چیزی فراتر از آن است، اما شاید بتوان گفت که در صورت نبود بیماری سلامت برای ما معنایی نداشت. این بیماری است که در تاریخ انسانی به ما یادآوری می کند که وضعیتی نیز وجود دارد رها شده از درد و رنج.

پس اگر بیماری را در مرکز شناخت بگذاریم و مولفه های ایجاد آن را بررسی کنیم شاید بتوان تا حدودی به آنچه که سلامت می باید باشد، نزدیک شویم. در حقیقت راههایی که موجد بیماری است می تواند مسیرهایی باشد که سلامت نیز از آن حاصل شود. با همه ی اینها اگر مسیرهایی مولد بیماری به سادگی قابل شناخت بودند دیگر نیازی به پزشکان و بیمارستانها و نهادهای عریض و طویل بهداشتی و درمانی نبود. پس می توان نتیجه گرفت که یافتن مولفه های بیماری در دنیای پیچیده ی امروز به پیچیدگی شناخت خود این جهانند.

با کشف باکتریهای مولد بیماری در اواخر قرن نوزدهم و سپس شناخت ویروسها و به صورت متاخر پرایونها (مولدین جنون گاوی و یا آنچه آنسفالیت کرتسفلت جاکوب نامیده می شود) اعتماد به نفس پزشکان تا آنجا افزایش یافت که فکر می کردند به بیماری غالب آمده اند و کابوسهای قرون وسطایی طاعون، وبا و آبله برای همیشه پایان گرفته است. سلاحهای پزشکان در این دوره های شادکامی واکسیانسیون، آنتی بیوتیک و جراحی بود و بیمارستانهای عظیم با تعداد هر چه بیشتر تختهای بیمارستانی، شاخصه های “سلامت” یک جامعه را نقش می زد. اما با کنترل بیماریهای واگیردار و ورود به عصری که در آن رفاه و رضایت، نمایه های جهان غرب بود، ناگهان بیماریهای دیگری سر برآوردند. بیماریهایی که از همان رفاه، شهرنشینی و تغییر الگوهای تغذیه وزندگی  برمی خواستند که قرار بود شادکامی و رفاه کامل روانی- بدنی را حاصل کند و طرفه آنکه دیگر کاری از بیمارستانها و واکسیانسیون و آنتی بیوتیک بر نمی آمد. با وارد شدن ویروسهای مهلک و همه گیری چون اچ آی وی به عرصه، بار دیگر پزشکان درمانگرا و بیمارستان دوست آچمز شدند چرا که این پزشکان شاهد از دست رفتن بیمارانشان از بیماریهایی بودند که سالها بود کسی را نمی کشت آنهم در نهادهای مقدسشان یعنی بیمارستان! سرطان نیز اگر چه در تاریخ طب مکتوب امری شناخته شده بود با افزایش طول عمر، تغییر عادات غذایی و تفریحات (چون سیگار و الکل و…) گسترش غریبی یافت و تبدیل به دیگر نقطه ی شکست پزشکان مغرور شد. غروری که از زمان تاسیس دانشکده های مدرن طب، تاسیس اتاقهای تشریح و به قلمرو کشاندن تن انسانی به کلیسای مقدس پزشکی این اعتماد به نفس کاذب را به آنان بخشیده بود که بدن انسانی را در قلمرو خود دارند و سلامتیش را تامین می کنند و در صورت لزوم دم مسیحایی به آن می دمند. دریغ که هر امری ضد خود را در درون خویش بر می سازد و مجموعه ای که بتواند تمام مجموعه ها را در بر بگیرد هیچگاه به عرصه نمی آید. پزشکی نیز با همه تلاشش برای پزشکی کردن جامعه نتوانست حداقلهای لازم برای تامین سلامت را که “نبود بیماری” است تامین کند و یک دهه پس از پایان قرن بیستم و در تاریخی که آرتور سی کلارک اودیسه های فضایی اش (اودیسه فضایی۲۰۱۰) را در داستانهای تخیلی و برای جنگ با کامپوترهایی تمامیت خواه به فضای لایتناهی می فرستاد، پزشکی ناتوان از گسترش تمامیت خواهی خود بر سر دو راهی ایستاده است: پزشکی شدن یا اجتماعی شدن؟

پزشکان می توانند به جای اینکه دستهایشان را بالا ببرند، خود را پشت تکنولوژی، نهادهای عریض و طویل و پیشرفتهای دارویی پنهان کنند و بر نهج قدیم پافشاری کنند. آنها می توانند دست در دست سرمایه، پزشکی را به امری همه گیر بدل کنند که برای از فرق سر تا نوک پا، از لحظه ی تولد تا بستر مرگ، از سردرد معمولی تا سرطانهای مرحله ی آخر دارویی در جیب دارد یا درمانی را پیشنهاد می کند و یا بر جراحی ای تاکید می ورزد. پزشکی می تواند بدون توجه به عوامل فرهنگی اجتماعی و اقتصادی مولد و موجد بیماری فقط و فقط بر خصلتهای بیولوژیک بیماری پای بفشرد، عامل بیماریهای روانی را در ژنتیک جستجو کند و به جای آنکه بر روشهای پیشگیری، تغییر رفتار و یا حتی رادیکالتر تغییر شیوه ی تولید و توزیع قدرت و امکانات پای بفشرد بر درمان و درمان و درمان تاکید کند. تاکیدی که البته خود بیماری و بیمار را در چنبره ی مصرف و کالایی شدن درمان گرفتار می کند و بیماری ای دیگر می آفریند که نه فقط بار اجتماعی بیماری را افزون می کند که بر بیگانگی انسان از جهانی که ناتوان از تامین امنیت برای اوست منجر می شود. امنیتی که نه در داروهای متعدد برای هر درد بی درمان و نه در متدهای هردم پیچیده شونده  جراحی نهفته است. امنیتی که اگر از سوی پزشکی مدرن تصویر و تامین نشود آغوش گشوده ای خواهد بود به درمانهای مبتذلی که نامهای معتبری چون پزشکی جایگزین و سنتی برخود بار می کنند.

پزشکان اما می توانند فروتنی پیشه کنند، از روند مخرب سرمایه سالاری، دارومحوری و درمان نگری دوری کنند، بر عوامل اجتماعی بیماری صحه بگذارند و به جای آنکه خود را تنها مرجع حل و فصل مساله ی سلامت انسانها بدانند، به انسان شناسان، پژوهشگران فرهنگ، اقتصاددانان اجتماعی و جامعه شناسان فضایی بدهند تا بیماری را نه فقط تغییر در فعل و انفعالات شیمیایی بدن که در تغییرات و کژکاریهای جامعه و فرهنگ و اقتصاد ببینند، دارو را غایت درمان ندانند بلکه تغییر در شیوه ی زندگی را مهم بدانند. به جای آنکه بر ژنتیک در ایجاد بیماری رسمیت بدهند، ژنتیک را در بستر گسترده تری context  ببینند که از میان انتخابهای میسر می تواند یکی را بر می گزیند و اگر بتوان شیوه ی انتخاب این ژنها را “در روند زندگی” تحت تاثیر قرار داد بروز آنها را می توان به تاخیر انداخت یا سرعت بخشید. سیاستهای کلان چه در ابعاد محلی و ملی و چه در ابعاد بزگتر جهانی را بر تولید بیماری موثر بدانند، فقر، خشونت ساختاری، ناامنی، استثمار، جنگ و از خودبیگانگی انسانها را عامل دردهایی بدانند که بشریت بدان مبتلا می شود و برای جهانی تلاش کنند که انسان پناه انسان باشد و نه گرگ برادرش…جهانی که در آن پزشکی می تواند با فراغ بال و بی دغدغه ی بازتولید سرمایه به درمان و همدردی با بیمارانی بپردازد که عوامل اجتماعی نتوانسته از بروز آنها پیش گیری کند ، نهادهای مقدسش چون بیمارستان و تیمارستان  را به پشت سر بنهد و در جهانی نو به نقشی که بر عهده ی او گذاشته شده است با لبخند و گشاده رویی عمل کند.

اینجاست که نقش کسانی که جهان نو را تصویر می کنند برجسته می شود. آیا آنان می توانند در برابر ایدئولوژی نئولیبرالی که با تکیه بر رسانه های جمعی مطیع سرمایه داری متاخر، سودمحوری را نه فقط در عرصه ی پزشکی که در تمامی لحظه های زندگی تبلیغ می کنند، بایستند؟ آیا رویای جهانی بدون ترس می تواند جایگزین حرص لجام گسیخته شود؟ آیا چپگرایان ایران می توانند چون همنبردان جهانی شان پزشکی و سلامت را نیز به عرصه ی اجتماعی بکشانند و برای رنج هر روزه ی هزاران انسان راه حلی اجتماعی، ترقی خواهانه و غیر سرمایه سالارانه عرضه کنند؟

دکتر مزدک دانشور، عضو گروه انسان شناسی و جامعه شناسی  پزشکی در انسان شناسی و فرهنگ و  گروه جامعه شناسی پزشکی و سلامت انجمن جامعه شناسی ایران است.
این یادداشت نخستین بار  در نشریه ی سپید (نشریه جامعه پزشکی کشور) منتشر شده و برای بازنشر به انسان شناسی و فرهنگ ارائه شده است.

لینک مطلب در تریبون زمانه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ایمان

    http://generalist.blogsky.com/1390/07/20/post-2/ عدالت اجتماعی و تاثیر ان بر سلامتی عمومی جامعه