ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

تفاوت‌های عشق بالغ با عشق نابالغ

عشق واقعی چه شکلی است؟

نیلوفر جعفری- همیشه به ما گفته‌اند که عشق یک حادثه است. ناگهان اتفاق می‌افتد، قلب‌مان را فشرده می‌کند، پیشانی‌مان را تب‌دار می‌کند و زندگی‌مان را دگرگون می‌شود. اما عشق واقعا چه شکلی است؟

همیشه به ما گفته‌اند که عشق یک حادثه است. ناگهان اتفاق می‌افتد، قلب‌مان را فشرده می‌کند، پیشانی‌مان را تب‌دار می‌کند و زندگی‌مان دگرگون می‌شود. خیلی از ما هم تجربه این اتفاق ناگهانی را داشته‌ایم، اما آیا این به این معناست که ما عشق کاملی را تجربه کرده‌ایم یا می‌کنیم؟

روان‌شناس‌ها رابطه عاشقانه را فقط یک دگرگونی احساسی نمی‌دانند، آنها برای این احساس تعریف دیگری دارند. عشق حادثه نیست، آدم‌ها باید عشق را در رابطه پرورش بدهند. عشقی که در یک نگاه اتفاق می‌افتد، چیزی فراتر از یک تجربه فوری و گذرا نیست. اگر قرار است رابطه‌ای عاشقانه بنا کنیم، باید آن را در یک رابطه سالم و بالغ رشد بدهیم. اینجا صحبت از دو شکل متفاوت روابط عاشقانه بالغ و روابط عاشقانه نابالغ است.

ابتدا باید مشخص کنیم که از یک رابطه عاشقانه چه می‌خواهیم. عشق می‌تواند یک تجربه گذرا باشد یا یک نیاز و احساس همیشگی برای تداوم زندگی. عشق می‌تواند یک تجربه غلط یا یک انتخاب درست باشد. به همین ترتیب، عشق انسان‌ها یا از روی بلوغ است یا کاملا نابالغ.

شما کجا ایستاده‌اید؟ آیا این رابطه که تازه شروع کرده‌اید دوام خواهد داشت یا یک تجربه هیجان‌انگیز گذراست که هر کسی بیرون از رابطه شما می‌تواند به سطحی بودن آن پی ببرد؟

برای اینکه بفهمید چقدر رابطه‌تان بالغ است، چند نشانه ساده و اولیه وجود دارد. بدون شک آن کشمکش‌های هیجانی که بخواهید آن‌ها ‌را با یک رابطه جنسی پنهان کنید، یا مکالمه‌ها و گفت‌وگوهای بیش از اندازه احساسی که باعث نگرا‌نی‌تان می‌شود، نشانه یک رابطه بالغ نیستند.

«نه من مجنونم نه تو لیلی»

عشق یک نمایش درام نیست. عشق دراماتیک، عشق دوران نوجوانی است برای آدم‌هایی است که راه ارتباط درست را بلد نیستند. کسانی که تصورات ذهنی‌شان از یک رابطه ایده‌آل، پرهیجان و شیدایی است، وارد یک رابطه بالغ نشده‌اند.

عشق ساده است. حتی می‌توان گفت ساده‌ترین احساس و تجربه‌ای که در زندگی‌تان داشته اید. عشق یک مکان آرام برای زندگی است، یک پوشش گرم و نرم که در شما احساس امنیت ایجاد می‌کند. عشق یک اتفاق طبیعی است و نیازی نیست برای مراقبت از آن هر روز بیش از حد تلاش و مبارزه کنید.

وقتی کسی را بی‌قید و شرط دوست دارید یا کسی عاشق شماست، به آرامش ذهنی می‌رسید. این آرامش را پیش از این تجربه نکرده‌‌اید. در یک رابطه عاشقانه بالغ، شما به این آرامش می‌رسید، در حالی که روابط نابالغ همیشه با استرس و نگرانی همراه است. عشق باعث سرزندگی و شادابی شما می‌شود.

«منو می‌خواد یا نمی‌خواد؟»

رابطه عاشقانه هیجانی پر از شک و تردید است؛ مدام از خودتان می‌پرسید: «یعنی دوستم داره؟»،« به من خیانت می‌کنه؟»،« آیا این رابطه دوام می‌آره؟» در یک رابطه درست عاشقانه، هیچ وقت این سوال‌ها به ذهن‌تان نمی‌رسد. شما جواب این سوال‌ها را خیلی خوب می‌دانید و اصلا نیازی نیست که مدام به یکدیگر اطمینان بدهید. در رابطه احساس راحتی می‌کنید، امنیت دارید، شک و تردیدی ندارید چون یک رابطه درست درباره موضوعات سطحی نیست وقتی رابطه بالغ است، مسائل مهم‌تری وجود دارد و وقتی برای این پرسش باقی نمی‌ماند که «منو دوست داره یانه!»

«هرگز حضور حاضر غایب شنیده‌ای؟»

در رابطه نابالغ همیشه احساس می‌کنید چیزی را از دست داده‌اید. همیشه قلب‌تان پر از حفره‌های خالی است. وقتی تنها هستید، همیشه نگران و پریشان می‌شوید. فقط زمانی احساس امنیت می‌کنید که یار، همراه‌تان باشد. برای پر کردن این حفره و خلاء عاطفی شما بیش از اندازه تمایل به گفت‌وگو یا سکس برای تخلیه هیجانی دارید.

در یک رابطه عاشقانه بالغ حفره ای وجود ندارد. جای خالی او با کم داشتن یارهمراه نیست. عشق همه حفره‌ها را پر می‌کند. در هر شرایطی حتی فکر کردن به حضور او به شما اطمینان خاطر و آرامش می‌دهد.

«چون می‌نگرم او همه من، من همه اویم»

اکنون شاید برایتان سخت باشد که قبول کنید همه تصورات‌تان درباره عشق اشتباه بوده است. به ویژه این نکته که یک رابطه عاشقانه با یکی شدن همراه است. این باور غلط  درواقع تائید این مساله است که شما آدم کاملی نیستید و حتما نیاز به نیمه دیگری برای کامل شدن دارید. اما آیا واقعا یک نیمه گم‌شده وجود دارد؟ شما دونفر برای کامل کردن یکدیگر نیستید. در یک رابطه نابالغ مجبور می‌شوید خودتان را قربانی شریک زندگی‌تان کنید، چون تنها از این راه است که می‌توانید در تارو پود هم تنیده شوید.

عاشقان واقعی نیازی به یکی شدن ندارند. آنها دو فرد مستقل هستند که با عشق به آدم‌های بهتری تبدیل می‌شوند. عشق راستین با  اشتیاق و علاقه شما را به سوی تکامل فردی پیش می‌برد.

«عشق تنها پیداست»

رابطه نابالغ همه جنبه‌های زندگی را در عشق ‌ورزی به یار محدود می‌کند. این عشق موتور متحرک برای بهبود و پیشرفت زندگی نیست . آدم‌ها در این رابطه ی ظاهرا عاشقانه گیر می‌افتند. خیلی راحت است که بدون توجه به هیچ مساله دیگری تمام اوقات زندگی را با خوش بودن در کنار هم سپری کنید اما عشق واقعی انگیزه تلاش برای زندگی بهتر است، چون شما آنقدر یارتان را دوست دارید که حاضرید برایش هر کاری بکنید تا زندگی بهتری داشته باشید. این انگیزه تا آنجا پیش می‌رود که دو عاشق واقعی هرگز به فکر ترک یکدیگر نیستند، مگر زمانی که این جدایی برای بهبود رابطه ضروری باشد.

 «چهره آبیت پیدا نیست»

اگر عاشق باشید از تنش و درگیری نمی‌ترسید. وقتی از موضوعی ناراحت می‌شوید، بدون ترس و نگرانی حرف‌تان را می‌زنید. توی چشم‌های دیگری نگاه می‌کنید و حرف‌تان را می‌زنید. بحث و تنش کاملا طبیعی است اما نه در گفت‌وگوهای تند پیامکی و وایبری. اگر لازم است درباره موضوعی با هم بحث کنید، باید باهم واقعا رودر رو شوید، نه اینکه با شکلک‌ها و جملات استعاری در عالم مجاز حرف بزنید.

در یک رابطه نابالغ، ساعت‌ها گوشی به دست با هم می‌جنگید و فقط تلاش می‌کنید پیروز میدان شوید در حالی‌که یک رابطه عاشقانه بحث‌ها را برای بهبود رابطه پیش می‌برد نه برای شکست دادن دیگری.

«از برکه‌های آینه راهی به من بجو»

اگر قبول کنید که شما دو فرد بالغ و مستقل هستید، آن وقت می‌پذیرید که عشق راهی برای همراهی و همدلی است. در این دوستی عمیق شما خودتان را می‌شناسید و قبول دارید. لازم نیست یک‌ نفر آینه‌‌ای برای تماشای خودتان باشد. شما نمی‌توانید با دو آدم ناسالم  و ناکافی یک رابطه سالم و کامل بسازید. وقتی سعی می‌کنید دیگری را ابزاری برای کامل کردن خودتان قرار بدهید، در واقع یک رابطه نصفه را ادامه می‌دهید.

 «دریا به جرعه‌ای که تو از چاه خورده‌ای، حسادت می‌کند»

در روابط نابالغ همیشه دیگران تهدیدی برای رابطه شما هستند. گذشته، عشق‌های قدیمی، آشنایی با افراد جدید و دوستان صمیمی رابطه شما را تهدید نمی‌کنند. هنر عشق این است که به شما اعتماد به نفس بدهد. شما آنقدر خوب بوده‌اید که اکنون در این رابطه عاشقانه قرار دارید. عشق‌های سطحی با پارانویا و توهم همراه است. در حالی‌ که در یک عشق پایدار آنقدر از خودتان مطمئن هستید که رابطه همراه‌تان با دیگران را هرگز تهدیدی برای رابطه دونفره خود نمی‌دانید. کسی عشق شما را نمی‌دزدد و مجبور نیستید بین خودتان و دیگران دیواری برای محافظت از عشق‌تان بکشید.

 «ای عشق همه بهانه از توست»

عشق واقعی شما را درگیر تقویم برای برنامه زندگی نمی‌کند. هیچ زمان مناسب و از پیش تعیین شده‌ای برای ازدواج، بچه‌دار شدن و تصمیم‌های مشترک دیگر وجود ندارد. این اتفاق‌ها در روند طبیعی رابطه پیش می‌آیند. زمانی که احساس نیاز کنید با هم ازدواج می‌کنید و هر وقت شرایط خیلی خوب پیش برود، بچه‌دار می‌شوید. در یک عشق واقعی همه چیز با سرعت خودش پیش می‌رود. شما چیزها را احساس می‌کنید و از قلب‌تان پیروی می‌کنید.

رابطه‌های نابالغ همه چیز را بر اساس الگوهای تعریف شده پیش می‌برند. آنها یاد گرفته‌اند که بعد از شروع یک رابطه باید به فکر ازدواج باشند و بعد از ازدواج باید به فکر بچه‌دار شدن بیفتند. آنها قوانین را ایجاد می‌کنند وگمان می‌کنند «زمان» در رابطه اهمیت زیادی دارد و قاعده شکنی تهدیدی علیه حفظ این رابطه است.

«خنکای مرهمی بر شعله زخمی»

گذشته خوب و بد ما نباید در رابطه عاشقانه تاثیر چندانی داشته باشد. عاشق واقعی هرگز گذشته را معیاری برای سنجش امروز رابطه در نظر نمی‌گیرد. گدشته همه ما پر از حوادثی است که هیچ‌کدام از ما به آن مفتخر نیستیم. این گذشته پاک نمی‌شود، اما عاشق واقعی به حال و آینده توجه می‌کند. آدم‌های نابالغ نمی‌توانند مرز بین امروز و دیروز را درک کنند.

عاشق خوب نه ‌تنها گذشته شما را می‌پذیرد، بلکه همراهی‌تان می‌کند تا زخم‌هایتان التیام پیدا کند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • همنشین بهار

    عشق، شب‌چراغ زندگی‌ست عشق دو انسان به هم، که در فرهنگ ارتجاعی از اساس، و در بینش «انقلابی» به شکلی دیگر نفرین شده، هرچند توسط دست‌های نامرئی سرمایه و بازار، و فردیت سلطه‌گر آدمی (که از آن تنها پورنوگرافی و استثمار جنسی می‌فهمد) به منجلاب کشیده شده امّا، هم واقعیت دارد و هم پاک است. هیچ منظره‌ای زیباتر از عشق ورزی عاشق و معشوق نیست، اصلا زیباتر از این و بالاتر از این محال است... ادامه... http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=129 ... https://www.youtube.com/watch?v=rIq6cXGzlAc سایت همنشین بهار http://www.hamneshinbahar.net ایمیل

  • عبداله

    این نوشته ایراد خاصی ندارد منتهی در عالم واقع تعهد اخلاقی و عاطفی به یک رابطه نقش پر رنگ تری دارد تا عشق. عشق مثل سایر عواطف انسان با اتفاقات و هورمون ها ممکن است بالا و پایین شود و هیچ وقت حالت یکسان ندارد. مخصوصا آنکه این نوع رابطه مدنظر نویسنده مدیوم و فرهنگ و اجتماع خاص خود را می طلبد که در صورت نبود آن مشکلاتی ایجاد می شود. عشق بالغ، عشق حقیقی، عشق واقعی این ها تماما تعاریفی فرهنگی هستند. مثلا این جمله که "عاشق واقعی هرگز گذشته را معیاری برای سنجش امروز رابطه در نظر نمی‌گیرد." این یک گزاره روانشناسانه یا علمی نیست چرا نباید برای یک عاشق و یا یک عاشق معمولی یا دوست صدق کند آیا لازم است برای صدق این جمله انسان یکپارچه دیوانه باشد.

  • ترانه ايماني

    بعضي از دوستان اصلا مطلب رو نمي خونن، فقطحرف خودشون رو مي زنن!

  • عبداله

    هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای؟ من در میان جمع و دلم جای دیگر است جان می‌روم که در قدم اندازمش ز شوق درمانده‌ام هنوز که نزلی محقّر است شب‌های بی‌توام شب گور است در خیال ور بی‌تو بامداد کنم روز محشر است سعدی خیالِ بیهده بستی امید وصل هجرت بکشت و وصل هنوزت مصوّر است؟ زنهار از این امید درازت که در دل است! هیهات از این خیال محالت که در سر است!

  • نیما

    عالی بود خیلی ممنون

  • Sam

    عشق واقعی.عبارتی سنگین با بار ارزشگذار بسیار زیاد.زبان وادبیات آکنده از تایید و ستایش آن است.«عشق واقعی»را اما اگر نیک بنگری همان«اسکاتلندی واقعی»است.مغالطه منطقی مشهور که هدفش نکوهش آنانی است که چون گوینده نمیاندیشند.یا معیارهای دیگر دارند یا اصلا تعریف دیگری از انسان و مفاهیم پایه.عشق واقعی،بهترین کاربردش در نقش چماق است.ابزاری اقتدارگر که با گفتنش میتوان سلیقه شخصی را اصل پنداشت.اینگونه که اگر کسی بر پایه هستیشناسی ای دیگرگونه ،معیاری دیگر از عشق دارد وآن معیار دیگر پارامترهای دیگری هم ایجاب میکند،میتوان آن را مثلاً «عشق غیر واقعی»نامید و هویت روانی اش را با این چماق سرکوب کرد.مثالی میزنیم: من «پایانپذیر بودن»را هم یکی از پارامترهای عشق میدانم.رابطه عشقی را در بازه ای زمانی محدود میخواهم تا با پایان یافتنش رابطه دومی آغاز شود پس از آن هم سومی وچارمی و پنجمی.این را نه از سر شکم سیری و بیهودگی که با شناختی علمی از ویژگیهای روانی و ژنتیکی خود و نیز احساسی که نتیجه ماهها وسالها اندیشیدن بوده بیان کنم.پس در مورد منِ نوعی نارواست از عباراتی چون رابطه«سطحی گذرا»یا «عمیق پایدار»گفتن.بلکه باید گفت: رابطه«سطحی پایدار»و«عمیق گذرا».اینجاست که چون اثباتی بر نادرستی این اندیشه نداریم(تاکید میکنم:«اثبات».وگرنه اظهار نظر کردن و نصیحت وبیان سلیقه شخصی یا حتی جمعی که اثبات نیست.)پس بهترین راه به کاربردن چماق عشق واقعی است.آنگاه خواننده چنین متنی اگر با تعریفی که نویسنده میدهد همنظر باشد در باورش راسختر میشود و اگر ناهمسو باشد،از ترس چماق، همسویی میکند.

  • بی نام

    کافی است کتاب «هنر عشق ورزیدن» اریک فروم را بخوانید تا به اشتباه و سطحی بودن این مقاله پی ببرید. او یک روانکاو واقعی است و به خوبی این نکته را یادآور میشود که عشقهای دو جنس مخالف چه هیجانی و یا چه از نوع آرام و منطقی پس از زمانی محکوم به شکست و روزمرگی هستند مگر آنکه فرد عشق ورز با جد تمام در تکامل شخصیت خویش بکوشد.

  • فضول

    عشق نابالغ را فهمیدم ولی معلوم نشد عشق بالغ را میشود خرید و یا باز هم در یک نگاه و یک حادثه پیدا میشود . عشق بالغ بازدواج فکر نمیکند و بچه دار نمیشود و حسودی نمیکند در ست مثل یک سوپر مارکت بقیه پول را پس میدهد و تقلبی در کار نیست . عشق بالغ عارفانه است و یا فدا کارانه اگر این هردو نیست پس بچه و ازدواج هم نمیخواهد وحسودی نمیکند . لطفا راهنمائی کنید.

  • عبداله

    شاید عشق بتواند به انسان نشان دهد که چگونه می توانیم با وجود طبیعت میرا و نیازمندمان از مشخصه صرفا شخصی خود فراتر برویم و به کمک همین میل یا تمایل به ساحت امر نیک وارد شویم. اما گویا که در این صعود چیزی جا می ماند و آن توان عشق در ما وجود ندارد که بتوانیم جهانی را بسازیم. و اگر بخواهیم از نظم و شناخت عقلانی برخوردار باشیم مجبوریم که به عشق جفا کنیم. اکنون دیگر عشق برای ما مثل یک متن ظالمانه و وحشتناک می ماند. این متن بدون هیچ رحم و التفاتی ما را با یک انتخاب روبرو می کند. و ضمنا می گوید که ما نمی توانیم هر آنچه را که می خواهیم انتخاب کنیم آنجا که احساس می کنیم واجد روح هستیم به موجوداتی فاقد انتخاب تبدیل می شویم و وقتی می توانیم این شرایط را تحمل کنیم که مثل خر گم کرده مولوی از اساس فاقد روح باشیم. تراژدی وضعیت بشری این است که عشق او را سرشار از روح می کند اما اختیار را متقابلا می گیرد. عشق می تواند تعریف وسیعی داشته باشد مثل مفهوم اعتیاد به یک بازی کامپیوتری که بسیاری به آن معتاد نمی شوند اما در استثنا های فرد تلف می شود. تا یک اعتیاد واقعی که جزء مخلصین همه را تلف می کند. به زبان عارفان خود را از بالائی در افکند و نام و نشان خود برافکند برای آنکه در خود استعداد وصال نمی بیند و خود را مستحق اتصال نمی شناسد. و زحمت وجود از جلوی راه دوست بر می دارد.