۲۵ اردیبهشت، روز بزرگداشت فردوسی
حماسه مذهبی، نسخه بدل حماسه ملی
۲۵ اردیبهشت ماه روز بزرگداشت فردوسی است. مجسمه «حکیم طوس» از برخی میدانها همچنان جمع میشود، در همان حال با کمک رانتهای کلان بیان او را در حد روضهخوانی فرومیکاهند.
پس از پیروزی انقلاب، در نخستین گام بحث برچیدن مجسمه فردوسی از میدان فردوسی تهران در میان آمد. در تازهترین رویداد، در اسفند ماه ۱۳۹۳ شهرداری سلماس مجسمه فردوسی را بار کامیونی کرد و به محلی نامعلوم انتقال داد. با اینحال در تقویم ایرانی، ۲۵ اردیبهشت ماه را در بزرگداشت فردوسی به نام او نامیدهاند. همزمان با برگزاری نمایشگاه کتاب تهران در سازمان تبلیغات اسلامی از «شاهنامه دوم» نیز رونمایی کردند: «حماسه امام علی» سرودههایی بر وزن شاهنامه فردوسی به قلم یک شاعر نوخاسته که پیش از این نهجالبلاغه را هم به نظم درآورده بود. حال که نمیتوان حماسه ملی را حذف کرد، پس آن را مصادره میکنیم.
محمد علی فروغی جستار مشهوری با عنوان «فردوسی و اهمیت شاهنامه» نوشته است.
محمد علی فروغی:
«اگر فردوسی شاهنامه را نظم نکرده بود روایات [تاریخی ایران باستان] بهحالت تاریخ بلعمی و نظایر آن در میآمد که از صدهزار نفر یک نفر آنها را نخوانده بلکه ندیده است، و شکی نیست در اینکه اگر سخن دلنشین فردوسی نبود، وسیله ابقای تاریخ ایران همانا منحصر به کتب امثال مسعودی و حمزه بن حسن و ابوریحان میبود که همه به زبان عرب نوشته شده و اکثریت عظیم ایرانیها از فهم آن عاجزند.»
درگیری بین حماسه مذهبی و حماسه ملی
نقالی و شاهنامهخوانی که در قهوهخانهها اجرا میشد، از هنرهای مردمیست که تاریخ و اساطیر ایران باستان را با ابیات برانگیزاننده شاهنامه در اختیار عموم مردم میگذاشت. از همان آغاز این هنرهای ملی در کنار هنرهای نمایشی با بنمایههای مذهبی مانند پردهخوانی و تعزیه اجرا میشد. درگیری بین حماسه مذهبی و حماسه ملی در ایران تازگی دارد.
جلیل دوستخواه، استاد ادبیات فارسی درباره حماسه مذهبی:
«حماسهی مذهبی» - هرگاه بتوان چنین عنوانی را به کار برد - سوگنامهایست برای جان باختگان در راه یک عقیده یا مرام ویژه و مخاطبان آن، پیروان همان عقیده و مذهباند. کتاب روضةالشّهدای ملا حسین واعظ کاشفی - که واژهی روضه، کوتاه کردهی آن و ترکیب روضهخوانی، اشارهای بدان است و بیشتر، روایتهای وابسته به رویداد شهادت امام سوم شیعیان در رویداد عاشورای سال ۶۱ هجری را در برمیگیرد - نمونهی مشهور این سوگنامهنویسی به شمار میآید.
مضمون «شاهنامه دوم» که اردیبهشت ماه از آن رونمایی شد، زندگی، جنگها و خطبههای علی، خلیفه چهارم و امام اول شیعیان است. علی با رستم در رقابت قرار گرفته است. زور کدامیک بیشتر است؟ حماسه مذهبی یا حماسه ملی؟
جلیل دوستخواه:
حماسهی ملی، نمایشگر کنش و کوشش اجتماعی و فرهنگی و میهندوستانهی یک ملت، از همهی تیرههای قومی و فرقههای مذهبی بر زمینهای فراگیر و بدون گرایش محدود به گروه ویژهایست و سنی و شیعی و کافر را در کنار هم به خواندن یا شنیدن مینشاند تا دریابند و بدانند که نیاکان آنها در گذشت روزگاران، چگونه اندیشیدهاند و چه گفتهاند و چه کردهاند و چرا بر جا ماندن مجموعهی یک ملت، برآیندِ کوششها و کنشهای آنهاست. شاهنامهی فردوسی، آیینهی تمام نمای این فرارَوَند دیرپای است.
خودپرستی رهبر و نادانی مردم
در نخستین بخش شاهنامه، رهبر به خطا میرود، گرفتار خودپرستی میشود و سقوط میکند. مردم هم شتابزده و شورشی و ناداناند. دوزخ ضحاکی جانشین بهشت جمشیدی میشود و معنویات از دست میرود.
جلال خالقی مطلق، شاهنامهپژوه:
این وضعیت به نام یک مشیت الهی که باید پذیرفت و با آن ساخت تبلیغ نمی گردد. بلکه مردمی که خود موجب این وضع بودند، خود نیز باید اکنون برای رفع آن دامن همت ببندند. و این همان اندیشه مبارزه میان نیک و بد در جهانبینی ایرانی است.
خالقی مطلق در سال ۱۳۴۹ کار سترگ تصحیح شاهنامه فرودسی را آغاز کرد و سرانجام در سال ۱۳۸۷ آن را به پایان رساند. نخستین بار شاهنامه به تصحیح خالقی مطلق در خارج از ایران انتشار یافت. او این کار را تقریباً به تنهایی و بدون پشتیبانی دولتها به انجام رسانده است.
متولی پروژه تولید «شاهنامه دوم» سازمان تبلیغات اسلامی است که زیر نظر «مقام معظم رهبری» کار میکند و بودجه سالانه اعلام شده آن بیش از ۲۶۰ میلیارد تومان (۲۶۰۵۵۵۹۰۰۰۰۰۰ ریال) است. این سازمان اعلام نکرده که چقدر خرج تولید «شاهنامه دوم» شده است.
خالقی مطلق بر آن است که شاهنامه به این دلیل یگانه است که مورد استقبال مورخان و ادیبان و نقاشان و نقالان قرار گرفت و این امر سبب شد که آداب و رسوم خانوادگی و اجتماعی ایرانیان به فرهنگ اسلامی منتقل شود.
خالقی مطلق:
شاهنامه مانند پلی شد که دو فرهنگ پیش از اسلام و بعد از اسلام ایران را به یکدیگر متصل ساخت و آن استمرار فرهنگ ایران که با ورود عرب آسیب بزرگی دیده بود، به وسیله شاهنامه تا حد زیادی مرمت یافت.
با این حال گاهی برخی از روشنفکران پرسشهای رادیکالی را هم در برابر شاهنامه و آفریننده آن نهادهاند. احمد شاملو در سخنرانیاش در دانشگاه برکلی، فردوسی را به تحریف شخصیتهایی مانند ضحاک و کاوه و تحریف شورشهای مردمی متهم کرد. ظاهراً هرگاه بحث تاریخ در میان میآید، تحریف هم یکی از سویههای آن است. علاقه سازمان تبلیغات اسلامی به زبان و بیان شاهنامه از این لحاظ هم قابل تأمل است.
نظرها
عبداله
شاملو به سهراب سپهری هم طعنه های میزند. شاید سپهری نسخه امروزی حافظ باشد. کسانی مثل شریعتی نیز با نظر شاملو در خصوص شعرای کهن هم رآی هستند. حتی کسروی نیز مخالفت های شدیدی با فردوسی و حافظ می کند. البته کسروی ادبیات را به همراه ملا ها و فال گیر ها و دعا نویس ها یکجا مورد انتقاد قرار می دهد. البته انتقادات مشابه کسروی به شعرا را مبنی بر اینکه شعر ماهیت ضد انقلابی و پوچ جبری گری و باده گساری دارد. ناصر خسرو هم دارد. من آنم که در پای خوکان نریزم / مرین قیمتی درّ لفظ دری را شاید بهترین بیت فارسی کهن بر خلاف جهت غالب آن این بیت ناصر خسرو باشد درخت تو گر بار دانش بگیرد/ به زیر آوری چرخ نیلوفری را اگر درخت دانش از میوه خود خم شود چرخ نیلوفری را از آسمان پایین می کشد البته انتقادات شریعتی کسروی و شاملو از لحاظ ارزش ادبی و نظریه ادبی و فلسفه بهای معادل صفر دارد. البته شاملو شاعر فوق العاده بزرگی است شاید بزرگ تر از بسیاری و شریعتی حق داشته مسحور آن شود. من فکر می کنم هرگز نبوده قلب من این گونه گرم و سرخ: احساس می کنم / در بدترین دقایق این شام مرگزای /چندین هزار چشمه خورشید در دلم می جوشد از یقین؛ احساس می کنم در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس/چندین هزار جنگل شاداب ناگهان می روید از زمین. آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز/در برکه های اینه لغزیده تو به تو!/من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق؛ از برکه های اینه راهی به من بجو! من فکر می کنم/هرگز نبوده دست من این سان بزرگ و شاد: احساس می کنم در چشم من به آبشر اشک سرخگون خورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛ احساس می کنم در هر رگم به تپش قلب من کنون بیدار باش قافله ئی می زند جرس. آمد شبی برهنه ام از در /چو روح آب /در سینه اش دو ماهی و در دستش اینه گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم. من بانگ بر گشیدم از آستان یاس: - آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم!
افشین
خداییش شخصیت خود شاملو به اندازه آخوندا رو مغز منه ... انقدر که به مفاخر ادبی ایران دری وری گفته ... از حافظ و فردوسی تا سعدی و مولانا ...
امید
تنها فردوسی است که ایرانیان را خوب شناخته و آینده این نژاد را پیش بینی کرده است : ز ایران و از ترک و از تازیان / نژادی پدید آید اندر میان نه دهقان نه ترک و نه تازی بود / سخن ها به کردار بازی بود همه گنجها زیر دامن نهند / بمیرند و کوشش به دشمن دهند بود دانشومند و زاهد بنام / بکوشد از این تا که آید بدام چنان فاش گردد غم و رنج و شور / که شادی به هنگام بهرام گور نه جشن و نه رامش نه کوشش نه کام / همه چاره و تنبل و ساز دام پدر با پسر کین سیم آورد / خورش کشک و پوشش گلیم آورد زیان کسان از پی سود خویش / بجویند و دین اندر آرند پیش
عبداله
دم در کش و سر در گریبان حیرت کش / اندر این جای بخواه هزار و یک آمرزش چه خواهی زنده رودی زیبا و رعنا در جوار / که بنماید ترک و تازی را بهم آرایش بغداد و قصه های شهرزاد خالی است/ و رها کن خشنودی و زحمت و آسایش گویی ملکان دوزخ کلیدار آن سرآیند / که جهنمیان در عذاب باشند و خدای را آرامش وگر مبارزی کینه جوی و یا شرری از اوهام و خیالی/ مکن ایراد به این نظم و سرایش در دور تاریخی و صورت اوراق و دفاتر / نگرفته انداین قوم خدائی را ستایش آیین کلیدداری در طبیعت راز از چه چیز گویی/ نگرفته این رمز را وز هیچ کس سفارش
kavani
نمیدانم اگر ما فردوسی را نداشتیم ، زبان فارسی امروز باقی میماند که احمد شاملو به ان زبان سخن بگوید و فردوسی را نقد کند؟ احمد شاملو آنقدر دانایی و بینایی نداشت که بتواند عظمت کار فردوسی را دربیابد و بداند که زبان و فرهنگ و کشور ما را فردوسی یک تنه نجات داد ، و لاجرم سخنانی را بر زبان راند که فقط بیسوادی و کوته فکری و بیمایگی خود او را نشان داد و نه هیچ چیز دیگر!