ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

از اوین بزرگ من فقط سلولش را می‌شناسم

بعد‌ها شنیدم برادرم که احساس می‌کرده با دست خودش خواهرش را به زندان برده، شدیداً ناراحتی بوده است. او در راه بازگشت به خانه با ماشین تصادف کرد - منیر ت

تابستان سال ۱۳۵۴ در شرکت ساختمانی آرمیتی که پروژه‌های بنادر و جزایر جنوب را به عهده داشت، استخدام شدم. تازه از تحصیل در آلمان غربی فارغ شده و به کشورم بازگشته بودم. از شغلم در آن شرکت بزرگ خیلی راضی بودم، هم درآمد خوبی داشتم و هم کلی کار یاد می‌گرفتم. آن را مدیون راهنمایی و کمک دوستی بودم که بعد‌ها در سال ۱۳۶۶ خبر اعدامش را شنیدم. محمود زکی‌پور که یادش گرامی باد!

«محوطه سرسبز و باز اوین با تصورم از اوین مخوف زیاد همخوانی نداشت، اما این درخت‌ها از نشاط خالی بودند»

در‌‌ همان زمان، همسر سابقم که از آلمان به ایران بر می‌گشت، در فرودگاه مهرآباد دستگیر شد. حتماً دلیل آن عضویت در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از ایران بود. فردای آن روز ساواک به خانه ما آمد و نامه‌ای به دست خواهرم داد که طبق آن باید برای گرفتن وسایل همسرم به محلی واقع در سه‌راه ضرابخانه مراجعه می‌کردم. همراه برادرم به محلی که گویا از اماکن ساواک بود رفتیم. در آنجا بعد از بازجویی کوتاهی از من، اجازه ندادند که همراه برادرم به خانه برگردم. مرا سوار پیکانی کردند و از برادرم خواستند که او هم با اتوموبیلش دنبال ما بیاید.

ورود به اوین

مقصد اوین بود. در آنجا وسایل همسرم را به برادرم دادند و دستور دادند که برگردد ولی مرا به داخل بردند. در کمال ناباوری فهمیدم که دستگیر شده‌ام. به همین سادگی! بعد‌ها شنیدم برادرم که احساس می‌کرده با دست خودش خواهرش را به زندان برده، شدیداً ناراحت بوده است. حتی برادرم در راه بازگشت به خانه با ماشین تصادف کرده که خوشبختانه به خیر گذشته بود. ما معمولاً سختی‌هایی را که خانواده‌هامان سال‌ها پشت در زندان‌ها کشیده و می‌کشند، به راحتی فراموش می‌کنیم.

محوطه سرسبز و باز اوین با تصورم از اوین مخوف زیاد همخوانی نداشت. ولی در نظرم این درخت‌ها و سر‌سبزی‌ از نشاط خالی بودند. به من لباس زندان دادند، لباس‌های خودم را گرفتند و بعد از بازرسی بدنی به سلولی انفرادی بردند که در بخش قدیمی اوین قرار داشت. دو ماهی آنجا بودم. سکوت سنگین آنجا بیش از هر چیزی برایم آزاردهنده بود. در وضعیتی که سرنوشت تو نامعلوم است، نمی‌دانی چه از تو می‌خواهند و چه کار با تو خواهند کرد؛ این سکوت حزن‌انگیز و دلهره‌آور است.

توالت و دستشویی بیرون سلول بود ولی در موقع رفتن به دستشویی هم کسی را نمی‌دیدم. تنها یکبار در موقع دریافت غذا دختر جوانی را به‌طور گذرا دیدم که برایم دست تکان می‌داد. او هم زندانی بود. حس اینکه کس دیگری هم آنجاست، دلپذیر بود، نوعی حس تسکین و اینکه تنها نیستی.

بعد از دو ماه به بند زنان در زندان قصر منتقل شدم. از آنجا مرا به دادگاه فرستادند و به پنج سال حبس محکوم شدم. «جرم» من عضویت در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی بود که بلندگویی بود پُر سر و صدا در افشای نظام استبدادی شاه. من عضو فعال کنفدراسیون بودم و در تظاهرات و اعتصاب‌های آن‌ها شرکت داشتم. از جمله این‌ها، اعتصاب غذا در شهر ماینز و مونیخ، که برای لغو حکم اعدام‌ها در ایران صورت گرفت. یکی دیگر از خواسته‌های ما بازدید ناظران بین‌المللی از زندان‌ها بود.

حضور صلیب سرخ جهانی

دو سال بعد دوباره گذرم به اوین افتاد. از قصر مرا به اوین بردند. این بار در سلولی قرار گرفتم که با موکت فرش شده بود. ولی این دردی را دوا نمی‌کرد چون آنقدر کوچک بود که نمی‌شد چند قدمی در آن راه رفت. بعد از اعتراضم، سروان روحی مرا به سلول دیگری فرستاد. این بار دیگر تنها نبودم. یک هم‌سلولی داشتم که ویدا حاجبی بود. آن زمان، ویدا مادرش را از دست داده بود و بی‌قراری می‌کرد. گرچه سعی می‌کرد آن را پنهان کند تا باعث ناراحتی من نشود، ولی مگر در آن زندگی تنگاتنگ این امر امکان‌پذیر بود؟

سال ۱۳۵۶ بود و از خشونت زندان کاسته شده بود. این بار هواخوری هم داشتیم. یک بار در وقت هواخوری دوستان همبند زندان قصر، اورانوس و پیرایه را دیدم که آن طرف حیاط قدم می‌زدند، همراه دو بازجو. خیلی تعجب کردیم چون سابقه نداشت که زندانی‌های سلول‌های انفرادی را به‌طور همزمان به هواخوری ببرند. ولی عجیب‌تر این بود که بازجو‌ها از ما احوال‌پرسی کردند. این صحنه‌ها در فضای خشن اوین سابقه نداشت. بعد‌ها متوجه شدیم که صلیب سرخ از زندان‌ها بازدید داشته است. گمان می‌کنم این‌ها همه صحنه‌پردازی بود برای نشان دادن چهره ملایم از زندان.

آزادی در میان هلهله

در چهارم آبان ۱۳۵۷، شروع آزادی زندانیان سیاسی بود. من هم جزو اولین دسته آزادی‌ها بودم. باور نمی‌کردیم و فکر می‌کردیم حیله‌ای در کار باشد. چون نام همه در لیست آزادی نبود، ما از رفتن به بیرون خودداری کردیم تا همگی آزاد شویم. پس آن شب را در زندان ماندیم، گرچه آزاد شده‌ بودیم.

فردای آن روز شنیدیم که دیگر آزادشدگان از زندان‌ها و بندهای دیگر از آزادی استقبال کرده و بیرون رفته‌اند تا به حرکت مردم بپیوندند. تصمیم ما هم بر این شد که بیرون برویم. جلوی در زندان قصر مردم و خانواده‌ها با دسته گل در انتظارمان بودند.

محمود زکی‌پور هم در میان‌شان بود. مرا به خانه یکی از خویشاوندان‌مان بردند. دیگر همبندی‌ها یک راست به طرف دانشگاه تهران رهسپار شدند. در زمین چمن‌کاری شده دانشگاه، تجمع بزرگی به مناسبت این آزادی برپا بود و زندانیان آزاد شده در میان هلهله شادی مردم سخنرانی می‌کردند.

از مجموعه خاطرات اوین

در زندان در دوره اصلاحات − حسن یوسفی اشکوری

حکایت آن دستان بسته‌ − نسرین ستوده

۲۰۹، چاردیواری ۴۳، اوین− روزبهان امیری

از قزل قلعه تا اوین − عبدالکریم لاهیجی

من مرگ را دیدم! اصغر ایزدی

یک دقیقه تا آزادی − سیامک قادری

شاهد روز مبادا در اوین − احمد پورمندی

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • كشكساب

    با درود بر همه ايرانيان ، با توجه به جنايات كه توسط اين حكومت بشدت اسلامي انجام ميشود و تمام ازاديهاي فردي ، صنفي ، اجتماعي ، مذهبي ، عقيدتي ، هنري ، فرهنگي ، ادبي ، اقتصادي ، از مردم ايران سلب گرديده ، آيا بيش از آن زمان به كنفدراسيون و اقداماتش براي نجات مردم ، نياز نيست ؟ اگر هست و فعالند اثارش كو ؟ هركه ميتواند لطفا بنده بيسواد را آگاه نمايد . پاينده ايران ، سربلند ايراني

  • مردآویح

    چرا همه ی انقلاب کرده ها برای نوشتن خاطره دوران زندان روی آوردن به رادیو زمانه از این سایت انتظار بهتری می رود . مگر مردم ایران منتظر خاطرات تون نشستن خانم منیر آخه این چه کاری بود که کردید منظورم انقلاب خدایی اش بهتر نبود از در آشتی با حکومت قبلی در می آمدید کما اینکه راه اصلاح بسیار بیشتر از رژیمی است که الان توش گیر افتادیم از دست شما انقلابیون جو گرفته و همه تقلیذ میمون وار از کوبا و فیدل چه گوارا بهتر از این هم نمیشد نتیجه گرفت باید هم هراس شاه را از چپ و مارکسیسم و کمونیسم الان فهمید و ترس اون شاه خاین بجا بود در زمانه ای که همه جوانان دوران شما متمایل به کمونیسم بودند مرامی که در مملکت غیر قانونی بود و دیدیم که همان چپ جهانی به رهبری خرس شمالی به کمک اندیشه براذران اسلامی پایه های حکومتی که پدر و پسر برایش و برای ایران زحمت کشیدند از بن ویران کرد گفته های شاه را که می گفت اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه الان که از تاریخ فاصله گرفته ایم بهتر می توان درک کرد . ذر یک کلام با عرض معذرت بسیار بیجا کردید انقلاب نمو دید حاصل به اصطلاح مبارزه ی شما اینی هست که در داخل شاهدیم شما ها که در داخل تشریف ندارید تا مزه انقلاب را بچشید همه هم در کشور های امپریالیستی چپیدید . در حالیکه انتظار می رفت در ویتنامی و کوبایی و کره شمالی ..سکنی می گزدید ما نسل 57 به بعد ی ها شما ها را نمی بخشیم .

  • مردآویح

    چرا همه ی انقلاب کرده ها برای نوشتن خاطره دوران زندان روی آوردن به رادیو زمانه از این سایت انتظار بهتری می رود . مگر مردم ایران منتظر خاطرات تون نشستن خانم منیر آخه این چه کاری بود که کردید منظورم انقلاب خدایی اش بهتر نبود از در آشتی با حکومت قبلی در می آمدید کما اینکه راه اصلاح بسیار بیشتر از رژیمی است که الان توش گیر افتادیم از دست شما انقلابیون جو گرفته و همه تقلیذ میمون وار از کوبا و فیدل چه گوارا بهتر از این هم نمیشد نتیجه گرفت باید هم هراس شاه را از چپ و مارکسیسم و کمونیسم الان فهمید و ترس اون شاه خاین بجا بود در زمانه ای که همه جوانان دوران شما متمایل به کمونیسم بودند مرامی که در مملکت غیر قانونی بود و دیدیم که همان چپ جهانی به رهبری خرس شمالی به کمک اندیشه براذران اسلامی پایه های حکومتی که پدر و پسر برایش و برای ایران زحمت کشیدند از بن ویران کرد گفته های شاه را که می گفت اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه الان که از تاریخ فاصله گرفته ایم بهتر می توان درک کرد . ذر یک کلام با عرض معذرت بیجا کردید انقلاب نمو دید حاصل به اصطلاح مبارزه ی شما اینی هست که در داخل شاهدیم شما ها که در داخل تشریف ندارید تا مزه انقلاب را بچشید همه هم در کشور های امپریالیستی چپیدید . در حالیکه انتظار می رفت در ویتنامی و کوبایی و کره شمالی ..سکنی می گزدید ما نسل 57 به بعد ی ها شما ها را نمی بخشیم .

  • کامیار

    خیلی خیلی بیجا کردین انقلاب کردین خانوم منیر و امثالهم شاه بیچاره اهش همتونو آواره کرد

  • اتوسا

    زمانی که یک رژیم مردم سالار و سکولار و دور از باورهای مذهبی در کشور به روی کار بیاید می توان نهال دومکراسی و مردم سالاری که اساس پیشرفت است کاشت و به ان پر و بال داد یک رژیم مردم سالار و دومکرات هرگز نمی تواند اشکارا و به شیوه گسترده مخالفان خود ازار و زیان برسانند و یا مخالفان را شکنجه و یا به دار بکشد زیرا پایه های ان حزب و گروه در دستان مردم است و ان گروه حزب در همپرسی ها برکنار می شود