ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ظهور ناگهانی یک «عکس خبری» با زیرنویسی «مشکوک»

پرستو فروهر − عکس، حیاط خانه‌ی داریوش و پروانه فروهر را نشان می‌دهد در شب یکم آذر سال ۱۳۷۷. سیاه و سفید است و به مکانِ واقعه از بالا نگاه می‌کند.

عکس، حیاط خانه‌ی داریوش و پروانه فروهر را نشان می‌دهد در شب یکم آذر سال ۱۳۷۷. سیاه و سفید است و به مکانِ واقعه از بالا نگاه می‌کند. زاویه‌ی دید دوربین را که پی بگیری به ایوان خانه می‌رسی، کنار پله‌های مشرف به حیاط. عکاس اینجا ایستاده بوده است. شب است. بیست و سه نفر در عکس دیده می‌شوند، یک زن و بیست‌ودو مرد پیر و جوان. حاضران به دو گروه تقسیم شده‌اند، آنها که نظاره می‌کنند و آنها که در حال انجام کاری هستند. نمی‌دانم این کار را چه می‌توان نامید.

چیزی حمل می‌شود.

چهار مرد گوشه‌های پتویی را گرفته‌اند و می‌برند. یکی از آنها اونیفرم به تن دارد. مرد دیگری که نقش مدیر را به خود گرفته، جلودار آنها شده است. انحنای پتو می‌گوید آن چیزی که برده می‌شود، جسم نرمی دارد. پارچه‌ی سفیدی از میان پتو بیرون زده که یک لکه‌ی تیره روی آن است. آنچه درون پتو حمل می‌شود و سنگینی آن شانه‌ی مردان را خم کرده است، از چشم دوربین مخفی مانده است. حرکت‌ها و حالت‌های این مردان، که گوشه‌های پتو را گرفته‌اند و پشتشان به ماست، تنها گویای وضعیتی عادی به هنگام حمل کردن چیزی ست. آنچه حمل می‌کنند انگار برایشان بی‌تفاوت است، می‌تواند هر چیزی باشد. چیزی را می‌برند که باید از آنجا خارج شود.

نمی‌دانم درون آن پتو جسد مادرم را می‌برند یا جسد پدرم را.

من آن شب آنجا نبودم. اما بارها از بستگان و دوستانی که آنجا بودند، پرسیده‌ام که چه دیده‌اند. روایت‌هایشان، تکه‌پاره‌هایی از یادها، لبریز از غم و بهت، یقینی ندارد. واقعیت را از کنارهم‌گذاشتن‌شان نمی‌توان بازیافت. کسانی می‌گویند آن شب به هنگام بیرون بردن جسدها، آنها را روی هم «انداختند». مادرم را از طبقه‌ی بالا، همانجا که او را کشته بودند، پایین آوردند تا سرسرای ورودی خانه، که در شیشه‌ای آن به ایوان باز می‌شود. روی جسد پوشیده بوده است. پدرم را از روی آن صندلی که قاتلانش رو به قبله چرخانده بودند، پایین آوردند. روی زمین سرسرا که گذاشتندش، خون از زخم‌هایش بیرون زد و روی کاشی‌ها ریخت. می‌گویند همانجا او را روی مادرم گذاشتند و رویشان پارچه کشیدند و بیرون بردند. می‌گویند پای برهنه‌ای از پارچه‌ها بیرون زده بود. کسان دیگری اما می‌گویند اول یکی را بردند و بعد دیگری را.

بستگان و دوستانی که آن شب آنجا بوده‌اند، چه آن‌ها که پشت در بسته‌ی خانه مانده بودند و چه آنها که برای مدت کوتاهی اجازه‌ی ایستادن در حیاط را یافتند، می‌گویند همهمه‌ای به پا بوده است از فریاد اعتراض سوگواران و پرخاش‌ مأموران. در این عکس اما هیچ اعتراضی نیست، هیچ دهانی به فریادی گشوده نیست. همه انگار ساکت مانده‌اند، الا آن مأمور که به جلوداری حمل‌کنندگان می‌رود و چهره‌اش پیداست. انگار او چیزی به دستور می‌گوید. دیگران اما تماشاچی صحنه شده‌اند. اینجا و آنجا رو به صحنه‌های کاری که در شرف انجام است ایستاده‌اند و نظاره می‌کنند. انگار پایان واقعه را به انتظار مانده‌اند.

وقتی به این عکس نگاه می‌کنم تمام آن فریادها و اعتراض‌ها که در طی این سال‌ها در ذهن می‌شنیدم، که خشمگین و دردمند جسد پدرومادرم را از آن خانه بدرقه می‌کردند، خاموش می‌شوند.

عکس اما همیشه یک واقعیت انتخاب‌شده را بازنمایی می‌کند. انتخاب یک زاویه و یک لحظه است از میان درهم‌تنیدگی‌ها و همزمانی‌های یک واقعه. هر بازنمایی از واقعیت در بطن خود به معنای حذف بخش‌هایی از آن واقعیت است. و من از خود می‌پرسم این عکس از واقعیت آن شب چه چیز را بازمی‌نماید، و چه چیز را نمی‌نماید و چرا؟ این عکس چه انتخابی از واقعیت را سندیت می‌بخشد؟ از واقعیت آن شب چه برداشتی ایجاد می‌کند؟

این عکس هیچ نشانه‌ای برای دریافت آنچه درون پتو حمل می‌شود، نمی‌دهد. به بی‌حرمتی به انسانی که جسدش را آنگونه درون پتو می‌برند که انگار تلنبار ماده‌ی له‌شده است، بی‌اعتنا می‌ماند. هیچ نشانه‌ای در عکس به هویت مردگان اشاره ندارد، به آن التهاب و اعتراض گسترده‌ی افکار عمومی که قتل آنها سبب شد. هیچ نشانه‌ای در این عکس به پس‌زمینه‌ی سیاسی آن واقعه و قتل‌‌های سازمان‌یافته و حکومتی دگراندیشان اشاره ندارد.

تمامی عکس‌هایی که آن شب در خانه‌ی داریوش و پروانه فروهر گرفته شده‌اند، از همان ابتدا محرمانه و ممنوعه اعلام شدند. حتی عکس‌هایی که اداره‌ی آگاهی در ثبت جنایت گرفته بود، با وجود تمامی اعتراض‌ها، از پرونده‌ی رسیدگی حذف شد. حالا اما این یک عکس سیاه و سفید را در کتاب پربرگ و سنگین‌وزنی چاپ کرده‌اند، در یک «مجموعه‌ی بااهمیت»، در میان انبوه درهمی از تصویرهای جورواجور از مناسبت‌های حکومتی با حضور فلان مقام‌های عالی‌رتبه تا سیل و آتش‌سوزی و جنگ و جشن و فوتبال؛ روزشمار سی سال جمهوری اسلامی که در ملغمه‌ای از عکس‌های خبری بازنمایی شده است. این عکس هم که تا پیش از آن پای هیچ خبر و در هیچ نشریه‌ای منتشر نشده بود، در صفحه‌ی هزاروپانزدهم کتاب آمده است. زیرش نوشته است: «قتل مشکوک داریوش فروهر وزیر کار دولت موقت و همسرش در منزل» در ترجمه‌ی انگلیسی به جای دولت موقت گذاشته‌اند «سابق». در فهرست تاریخ عکس‌ها هم به جای یکم آذر نوشته‌اند یک آبان.

در این زیرنویس هم باید دنبال آن چیزی گشت که ناگفته مانده است. اینجا پروانه فروهر در واژه‌ی «همسر» خلاصه شده و هویت سیاسی و جایگاه اجتماعی او ناگفته مانده است. پیکار سیاسی پنجاه‌ساله‌ی داریوش فروهر به دوران چندماهه‌ی وزیری او خلاصه شده است. واژه‌های کلیدی مخالف حکومت، مبارز سیاسی و دگراندیش در بیان هویت کشته‌شدگان ناگفته مانده است. قتل مشکوک جایگزین قتل سیاسی شده است، علی‌رغم این حقیقت مستند که قتل‌‌ها با انگیزه‌ی سیاسی و به دست مأموران وزارت اطلاعات و با دستور سازمانی وزیر انجام گرفته‌اند.

چرایی انتشار این عکس و زیرنویس در یک «کتاب مرجع» را باید در ناگفته‌ها و تحریف‌ها پی گرفت. اینجا «تاریخ» ابتری بازنمایی شده، که واقعه را از حقیقت آن تهی کرده و روایتی سطحی و پوشالی به خورد جامعه می‌دهد. روایتی که نه حساسیتی برمی‌انگیزد، نه حس مسئولیتی در پی خود ایجاد می‌کند. تنها حس کنجکاوی بی‌مایه‌ای را ارضاء می‌کند که به خرده‌دانسته‌های سطحی دلخوش می‌شود و آرام می‌گیرد و رام می‌شود. چنین روایت‌هایی عمق تاریخ را نفی می‌کنند تا آن را به انباشتی از حوادث خلاصه کنند، عادی‌سازی کنند، و معضل مسئولیت و پاسخگویی را ناگفته بگذارند. اینجا به روایتی سندیت داده شده است که قدرت حاکم را از پاسخگویی بری می‌کند.

و این نمونه‌ای‌ست از چگونگی بازنمایی دگراندیشان و تاریخ ایستادگی‌ و پیکار آنان، که مدتی‌ست از سوی بافت قدرت و کارگزاران خرد و درشت آنها باب شده است. اگر امروز محدوده‌ی محرمانه‌ها و ممنوعه‌ها را اندکی گشوده‌اند این به معنای گشایش فضا برای حقیقت و آزادی نیست. اینجا هم باید ناگفته‌ها را پی گرفت تا دریافت که آنچه زیر نام گشایش عرضه می‌شود بیشتر از جنس رنگ‌ولعاب است یا واقعیت.

***

امسال هم به تهران بازخواهم گشت تا در سالروز قتل سیاسی داریوش و پروانه فروهر خانه‌ و قتلگاه آنان را به روی مردم بگشایم. باشد تا کشتگان راه آزادی را بزرگ داریم و بر حق خود بر حافظه و روشنگری بایستیم و بر ضرورت دادخواهی پافشاری کنیم.

یاد آنان زنده باد که در راه آزادی ایران جان باختند.

گرامی باد یاد قربانیان قتل‌های سیاسی پاییز ۷۷؛ پیروز دوانی، حمید حاجی‌زاده، کارون حاجی‌زاده، مجید شریف، پروانه فروهر، داریوش فروهر، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده.

در همین زمینه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • شهریار عادل

    مرد و زنی سلحشور و بی باک جان بر کف دستهاشان گذاشتند و جانشان را فدای ایران و ایرانیت کردند. یادشان گرامی باد. داریوش و پروانه داریوش و پروانه عصر مدرن ایران زمینند. این دو حتما سمبولهای فروزان دهه های آینده اند. هر قدر این حکومت ضد بشری تیز تر عره می کند و تقلای فراموشی قربانیانش درخشنده تر می شوند. مرگ بر حکومت روحانیون شیعه و مرگ بر آخوندان بر قدرت و خحارج از قدرت. آنها اگر یک مسلمان در سومالی عطسه کند یا یک فلسطینی گریه کند دامان چاک می کنند اما در زیر گوششان تجارت سکس و جنایت بر کودکان میگذرد و این روحانیت بیشرف در اتومبیلهای آخرین سیستم و با راننده از کنار این همه جنایات بقولی تهذرانیها فاضلابی رد می شوند و در حالی که تسبیح می اندازند بر محمد و آلش و علی آلش و خمینی لعنت الله آلش و خامنه ای مخنث صلوات و ثنا می فرستند. بله بقول نویسنده بالا چه خوب شد که چچنین کثافاتی به قدرت رسیدند تا ما هم نجاهدینشان را بشناسیم و هم اصلاحطلبشان را و هم اصولگرایشان را. درود و سلام بر خاطره داریوش و پروانه فروهر. و تشکر از نظر دهندگان و دوستی که مرا خبر کرد تا بعد دو سال دوری و امتناع از رادیو زمانه به خاطر سانسورهای مکررش دوباره بیایم و نظری بدهم.

  • شوریده استاد پرنده از زاهدان

    شاید چه بد شد و چه بی انصافی شد و چه ناجوانمردانه شد و البته چه اسلامی شد که این دو مردانه مرد و زنانه زن را با شمشیر اسلام ناب سربریدند و مثله کردند. اما در نهایت چه خوب شد که اینچنین بد شد که این چنین زیر و بالای اسلام ناب را مردمی که تا سی سالپیش جان فدای اسلام بودند زیر و رو می کنند. با کشته شدن سربازان اسلام و در سوریه بدست فرزندان دیگر امام این داعشیان جان بر کف و شعف ایرانیان در سراسر ایران چنان چندشی به مقام معزم رهبری دست داده که فرمان داده تا تدارکچیش در فرانسه بگوید که ما چندان هم برای ماندن یا رفتن اسد جانفشان نیستیم. من نمی دانم مقام متوهم رهبری با کدام پشتوانه مردم این چنین ساز میزند. من بر این باورم که به فرض محال اگر ایران مورد حمله قرار گیرد مردم ایران درهاشان را بروی هر سربازی باز می کنند مگر بسیجیان و پاسداران ولایت بیت رهبری. می نویسم سربازان ولایت بیت رهبری چرا که عملا مردم ایران خودشان کشور را اداره میکنند تا روز موعود ضربه نهایی را بر این جماعت روحانیت شیعه که واقعا دیگر جایگاهی در میان مردم ندارد بزنند. برای همه ی اینها پدر مادرتان خانم پرستو قربانی ایده ای ناب شدند که فردا به بار خواهد نشست. کسانیکه نوشته اند داریوش اشتباه کرده باید از آنها پرسید آنروز که داریوش اشتباه می کرد شما چه می کردید. اشتباه؟ یا نه کاری درست؟

  • شعبانزاده

    با سلام وقتی مکقاله خانم پرستو را خواندم و بعد هم ونظرات را دیدم حکومت اسلامی عجب باخته است. شاید هیچ دشمنی نمی توانست و حتا اگر همه توانش را به ملیون می رساند چنین صدمه جبران ناپذیری به اسلام بزند که حکومت اسلامی زده. واقعا باید به دشمنان اسلام تبریک. چرا که حکومت اسلامی بنام اسلام پدر اسلام را درآورده. بنده در تهران زندگی می کنم صادقانه روزی نییست که چنیدن فحش زشت به پیامبر و امامان و قرآن نشوم. پرده ها چنان دریده شده که دیگر هیچ کس و هیچ دوزنده ای توان دوختن آنرا ندارد. داریوش و پروانه در ایران جاودانه شدند. برای من مثل روز روشن است که آنها نامی جاویدان در ایران و در دل ایرانیها خواهند داشت. در ضمن با نظری که در آن آمده نگاه پرستو نگاه هنری را اولا رد می کنم و دیگر اینکه مگر هنر چه عیبی دارد. در هر حالا پرستو عکس را تحلیل کرده است و البته با فاصله و من نمی دانم اگر پدر و مادر من را اینچنین سلاخی اسلامی کرده بودند توان نوشتنی اینگونه را داشتم یا نه. مرگ بر شبپرستان حکومت اسلامی. زنده باد ایران و جمهوری ایرلن و شاید بگوین رپالیک ایران

  • شهیدی مسلمان و دیپلمات سابق

    اسلام دین قتل و غارت دیگر باش و دیگر اندیش و دیگر باور است. داریوش و پروانه از این دست آدم بودند. و اما من نمی دانم این خانم یا آقای هما مرادی نظرش به کدام نظر است. بسیاری از این نظرات خیلی هم به جاست. باید این حضرت واضح تر بنویسد. من بر این باورم که بسیاری از نوشته ها بسیار هم درست است. امیدوارم پاسخ دهد این شخص.

  • میم

    ای کاش خانم پرستو فروهر قتل والدین خود را به یک موضوع هنری تبدیل نمی کرد. هنری شدن قضیه، تاریخمند بودن و سیاستمندی واقعه را نابود می کند. البته خیلی وسوسه کننده است که حالا که گوش شنوایی هست و جماعتی از مخاطبان، آدم برود سراغ هنر. ولی برای هدف ایشان به نظر من ضرر آن بیشتر است. واقعه تاریخی را نباید به اثر هنر مفهومی و آوانگارد تبدیل کرد.

  • هما مرادی

    پرستوی عزیز، آرزو میکردم، که بعضی از این کامنت ها ی این جماعت را نمی خواندی که حتی پس از این همه سالها سیاه با مو های حتما مثل من سپید، ذره ای به شعورمان اضافه نشده، دهان باز کرده و چشمها بسته، در افشانی کرده و... به حق که از ماست که بر ماست..... اما میدانم، که همان جور در تمامی این سالها نگاهت در جستجوی حقیقت بودهاند، همه را خوانده‌ای. ..... شاید جواب در همین کانت هاست..... دست همه ما بیشعوران اپوزیسیون هم به خون بهترین فرزندان این آب و خاک آلوده است، هر کدام به سیاقی... مرا در همه این دردها یت شریک بدان

  • به جوکار

    دوست نادیده هم درست نوشتی و هم نادرست. چرا که قتل دو نفر و آنهم به این صورت فجیح هر کس که باشند بطور جدی محکوم است. و اتفاقا نه در صدی که رای آورده نشان میدهد که در درون حکومت ضد بشری خمینی چندن مورد قبول نبوده که اگر میبودهع مثل ۹۹ و نود و نه صدم درصد رای می آورده. حالا گیریم که حرف شما درست باشد آین مرد بزرگ با تمام قد و تمام شجاعتش گفت و من خودم وقتی با یک رادیو که فکر میکنم بی بی سی بود فریاد زد که:« آقا من بنده داریوش فروهر اشتباه کردم که از چنین حکومت سفاکی پشتیبانی کردم و من و زنم هر دو در برابر این مردم توبه می کنیم. ما با دست خودمان یکی از خونخوارترین و رزلترین و ضد ایرانیترین حکومتهای تمامی تاریخ ایران را بر سر خود مسلط کردیم٬ ما گول خوردیم و برای همین من در پیشگاه ملت بزرگ ایران طلب بخشش می کنم...» جناب جوکار شما در آنروزها چکاره بودید٬ پدر و مادرتان چکاره بودند. بفرمایید چند نفر را میشناسید که با چنین شجاعتی باور نکردنی در تهران و بدون هیچ پشتوانه ی حزبی و سیاسی فقط بنام آزادی چنین فریادی با اینهمه راستی و درستی سر دهد. اگر فکر میکنی آنچه را من مینویسم تحلیل سیاهسی نیست پس چیست؟؟ از بنی صدر نام آوردی این مرد که حالا در فرانسه و در امنیت است در کجا با چنین شجاعتی از کرده های خویش و امام نامیدن خمینی واقعا از خود انتقاد کرده. بنی صدر تازه انقلاب اسلامی در هجرت در می آورد تا روزی فرصت کند و به ایران برگردد و دوباره جمهوری اسلامی اسلامی اسلامی بر پا کند. اما داریوش فروهر و من خودم شنیدم زن خردمند و ادیبش پروانه هر دو با شجاعتی شگتی برامگیز و بی همتا حتا در سراسر جهان بی همتا اینچنین در زیر هزارن گوش و چشم روحانیت ضد بشر شیعه چنین فریاد وا ایرانا سر داد . او بخوبی میدانست که این وارثین بر حق شمشیر بران علی این ابی طالبند که در یک نیمروز سر بین نهصد تا هزار و سیصد نفر را بریده بود و خود شخصا از آنجا که در تلویزیون کار میکردم از دو لب خمینی شنیدم این همه گردن زدن را. بله جوکار جوکاری کاری ست نیکو و اما سخن حق باید از دهان جوکار بیرون آید. حق این است که تمامی دستگاه تبلیغاتی آخوندان خونخوار با همراهی مجاهدین خلق و فداییان و توده ایها در پی تخریب حکومت موقت و بازرگان برآمدند و آنگونه رفتار کردند و ماجرا شد اینکه حالا من نمی دانم شما کجایی ولی من خبر نگار پتزا فروش ده با چهل سال سابقه تحصیل و رمالان و سیدعلی خان خامنه ای تلقین خوان بر صندلی کوروش و بر تحت سطلنت شاه و بر منبر پیامبر و بر شمشیر علی و با قرآن ماکیاول و.. تکیه زده است! قربانت

  • ادوارد جوکار

    سرکار خانم شهره از تهران / ۱۸ آبان ۱۳۹۴ این چه درک سیاسی است که برای بزرگ جلوه دادن دو نفر ملتی را ناسپاس بنامید؟ مگر ملت یک واحد حقیقی یا حقوقی است؟ مگر یک حزب است که مسائل و عملکرد این یا آن برایش تبیین شده باشد؟ طرفداران سلطنت معتقدند ملت ناسپاس ایران قدر شاه را ندانستند. این گونه بیانات شبیه مجالس یابود است که زیر بار فشار هیجانات از دست دادن عزیزی بیان می شود. از جمله بکرات شنیده می شود: خوبان همه رفتند. ( تعارف ندارد یعنی همه آشغال کله هستند یا ناسپاسند) شما سئوالی مطرح می کنید . فروهر در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شد و با ۱۳۳ هزار رأی (۰.۹٪) پس از ابوالحسن بنی صدر ، احمد مدنی و حسن حبیبی در رتبه چهارم قرار گرفت. وی دارای دو پست در دولت بود: بهمن ۱۳۵۷ درکابینه دولت موقت به ریاست مهدی بازرگان شرکت کرد ودر 1- ابتدا به عنوان وزیر کار 2- سپس به عنوان وزیر سیار و نماینده دولت در امور کردستان مشغول به کار شد. آیا شما انتظار دارید هزاران کارگری که د ردوران فروهر به فقر وفلاکت افتادند می بایستی برای وی هورا بکشند. آیا شما انتظار دارید ضرباتی که کردها از فروهر نماینده دولت در امور کردستان و عملکردهای بعدی دولت سپاس گذار باشند؟ ارزیابی های سیاسی مستقل از عاطفه می باشد.

  • فرخنده از کرج

    شهره جان بقیه ماجرا را تو ننوشتی و من بنویسم که از محتویات آن شکم و برای تبرک بر امام خامنه ای برده بودند و آن شب کذایی گویا با عادم غیب هم قرار ملاقات داشته و آن شب را آن دوبزرگوار با نشئگی تمام به صبح رساندند تا جایی که نماز صبح را در محاسقه پنج بعدازظهر خواندند. و امام خامنه ای آن دو قتل را قبول اعلام فرمودند.

  • امیر عباس

    این مطلب را درست یادم نیست در کجا شنیدم و قصد برانگیختن احساسات را هم نداره و ترجیح میدهم در کامنت ها حتی الامکان نیاید . قبلا از خواننده گرامی پوزش می طلبم . کسی که مرتکب قتل مرحومه اسکندری را شده قصاوت را به حد اعلا رسانده و شاید برای خود شیرینی و یا ایجاد رعب بیشتر شکم را پاره کرده و قسمتی از روده ها را دور گردن مرحومه پروانه اسکندری پیچانده بوده

  • شبآوی

    بله خاتمی همه چیز را میداند اما همچنین میداند که آنچه را میداند گفتنی نیست نهفتنی ست و نگفتنی. خاتمی یک آدم به غایت ترسو ست. او مرد گرداب نیست. او وقتی رییس جمهور بود شبی سیزده تا قرص می خورد. در دوره خاتمی همه چیز امکان داشت اما گاو نر می خواست و مرد قوی و کهن. فروهرها قربانی ملتی قدرناشناس شدند. در همین صفحه می بایست مملو باشد از نظرات اما چرا نیست. البته یکی از دلایلش فیلترینگ ایران و یکی دیگر فیلترینگ همین سایت. چرا که ما با هزار زحمت با فیلترشکن این سایت را باز میکنیم تازه با سانسور رادیو زمانه روبرو می شویم. چرا که فیلتر شکن ما ای پی را جابجا می کند و رادیو زمانه اینکار را دوست ندارد. برای همین مردم از رادیو زمانه فاصله گرفته اند. شب بخیر و سلام بر خاطره ی این سیرمرد و آن سیره زن فروهرهای بزرگ. من مطمئنم که آنها دوباره ظهور خواهند کرد. بزرگترین میدانها و دانشگاهها و مراکز فرهنگی به نامشان خواهد شد. آنها مسعلهای پنهانند. درود بر پرستو و آن پسرش که یادم نیست نامش چیست و البته یکبار دیدمش.

  • شهره از تهران

    با سلام کس و کسان دیگری هم نوشته اند. اما ما همگی و خواهم گفت حتا روحانیت شیعه بزرگترین اشتباه تاریخی خود را مرتکب شدیم و شدند و یک سری قاتل و و متجاوز و سرکوبگر و پرخاشگر و ارازل پرور و غارتگر را آوردیم سر کار. این البته اشتباه و غلط بزگ و حماتی تاریخی بود که در تاریخ بشریت سابق نداشت. کدام ملت متمدن را سراغ دارید که هویدا و خلعت بری و آنهمه انسانهای پاک را بدهد و مثلا خلخالی و هادی غفاری و خمینی و خامنه ای و اسدالله لاجوردی و این سپاهیان و این بسیجیان و این مجاهدین خلق را بگیرد. بله فروهر ها و خصوصا داریوش در رساندن روحانیون فعال بودند و حتا نگذاشتند کسانی چون مصدقی ها با وجود شاه سر کار بیایند. اما اشتباه و حماقت ماملت اشتباه و حماقتی عمومی و همگانی بود و البته غربیها هم به این مکاجرا کمک کردند اما و اما کدام کس همچون داریوش آنچنان شجاعانه اشتباهش را برسمیت شناخت و همچون سدی محکم در برابر این آدمکشان ایستاد. آدمکشانیکه خود چهارده قرن بود بر منابرشان و در مدخیشان سربریدن و مثله کردن را با پیشوایی امیرمومنان علی ابن ابی طالب تکرار و تکرار و تکرار کرده بودند. بله ما باختیم اما آنها هم برنده نشدنمد. چرا که اسلامشان را برای چند صباحی ماندن بر قدرت و دریدن گوسپندان این ملت صبور فروختند اما روز برسد که این سفاکان این خونخواران و این دریوزگان بیشرف بر قدرت تاوان این همه ظلم عریان و خشونت لخت را بپردازند. من امیدوارم که دور تسلسل خشونت در ایران ما به سرآید و اینان با کمترین خون و خونریزی و کمترین تصفیه حساب فیزیکی به مساجدشان و حسینه هاشان که دیگر خالی شده برگردند. مردم ایران بیدار شوید.

  • آزادي

    درود بر شهيدان راه آزادي ايران داريوش و پروانه فروهر، راه شان جاويد. ننگ و لعنت بر فلاحيان و قاتلين هم محفل اش

  • جمهوریخواه

    آنها با ماندن ، مبارزه و مرگ خود در ایران ، جاودانه شدند. امید است که یاد آن قهرمانان ملی‌، از خاطره جمعی‌ ملت ایران پاک نشود و درسی‌ تاریخی در افشأ و ماهیّت فاشیسم مذهبی‌ حاکم بر ایران باشد. ننگ‌ و نفرین بر قاتلان ظلم پیشه دین پناه آنها باد !

  • جمشیدی

    این دو جاودانه هر کاری در زندگی می کردند این چنین جاودانه نمی شدند. اما من هم باورم بر این است که آن مردک لاجوردی ست. هر حکومتی لکه های ننگی دارد اما این حکومت اما حتا یک لکه سفید بر آن نمانده است. بیشرفان را ما خود سرکار آوردیم و باید تاوان آنرا دست کم سه نسل بپردازیم و شاید صد سال و بیشتر وقت لازم داریم تا از اینهمه قتل و تجاوز و ازاله بکارت و سربه نیست کردن و مجاهدین خلق پروری و بسیج پروری و سپاهی پروری و شهید پروری و ولایتمداری پروری و.. آری تا اینهمه را مداوا و معالجه و درمان کنیم. اریوش و پروانه فروهر نسبت اینهمه مهم آگاه شده بودند اما دیگر دیر شده بود و جان بر سر آن نهادند و شجاعانه شوکران مسموم ولایت را نوشیدند و جان باختند. مرگشان هنوز نیز باور کردنی نیست. و الزامی نیز بر این نیست که من با «ها موافق بوده باشم یا نه.

  • امیر

    باید یقه خاتمی " مدیر عامل " حکومت اصلاحات را گرفت ، او همه چیز را میداند !! درود بر داریوش و پروانه فروهر .... . نفرین و ننگ بر حکومت اسلامی با کارگزاری آخوند ها

  • مرشد

    در جواب عزت بی ***که وسط دعوا می خواد برای *** خدانیامرز آبروی نداشته جمع کنه باید عرض کنم : *** نکنید!

  • کامیار

    خانم فروهر در تکمیل صحبتهای عزت و میترا عزیز با تمام احترامی که برای شما و پدر و مادر بزرگوارتان قایل هستم ولی هیچوقت خیانت( واژه سهل انگاری و قدرت طلبی شاید محترمانه تر باشد ) هم فکران و هم نسلان پدر و مادر حضرتعالی را در آن دوران شوم انقلاب ارتجاع به زنده یاد دکتر شاپور بختیار و ایران عزیزمان و نسلهای مختلف را فراموش نخواهم کرد هم کاسه شدن با خمینی و قهرمانانه از هواپیمای او خارج شدن و خنجر در پشت مرغ طوفان فرو بردن برای رسیدن به قدرت از منظر من کمترین واژه ای جز خیانت نیست به خون خفته شدن عزيزانتان هیچگاه خوشحالم نکرد برعکس بسیار عمگین شدم اما درس تاریخ سخت ترین درس مدرسه بود و ما باور نداشتیم

  • محمد سما

    برای آن بزرگ مرد متاسف شدم .آن سالها من شیراز بودم که خبر کشته ها یکی بعد از دیگری میامد. لعنت ابدی بر فلاحیان و امامی

  • یه نفر

    قتل دکتر احمد تفضلی هم جزو همون دسته بوده. یکی از آدم های فرهیخته آن دوران

  • میترا

    قتل این دو فجیع و منزجر کننده بود. حتی آمر آن هم از هویدا شدندش بدجوری شرمسار شد و دلایلی در حد ادراک ضعیف خود آورد که این کار ما نبود. ولی امیدوارم تمام روشنفکرانی که از سر سطحی نگری در رکاب ارتجاع سرخ و سیاه بر روند توسعه شتابان کشور شوریدند به هر نحوی که شده جزای این بلاهت تاریخی خود را ببینند. ملی مذهبی ها جزو اولین خاله خرسهای کشور بودند که سنگ بر صورت زیبای ایران کوفتند، احتمالا از راه محبت.

  • منیژه حبشی

    آنکه صورتش مشخص تر از دیگران است چقدر به لاجوردی جلاد شبیه است! هرجند شغلش بهرحال همان بوده است!

  • عزت

    خانم فروهر والدین شما انسانهای بزرگ و قابل احترامی هستند ولی مانند راننده اتوبوس ***که لحظه ای هوشیاری اش را از دست می دهد و خود و مسافرین را دچار سانحه می کند متاسفانه پدر محترم شما در بزنگاههای تاریخی ***در آن روز شوم دچار حادثه شد . توضیح (شاهدان عینی میگویند آن شب که دکتر صدیقی که منطقی تر به رویدادهای روز انقلاب می نگریست قصد داشت نخست وزیر شود داریوش فروهر خود را به زمین و آسمان می کوبید و ایشان را منصرف کرد و بختیار لاجرم مخفیانه پیشنهاد شاه را پذیرفت )