ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

مردم و انتخابات پیش رو – گزارش میدانی، بخش دوم

انتخابات: فرصت تغییر در بالا یا راهکار تثبیت ساختارها؟

حمید رضایی- آیا شرکت در انتخابات و تقویت تیم طرفدار دولت حسن روحانی در مجلس، به نوعی دفاع از توافق هسته‌ای و دور کردن خطر جنگ و تحریم از جامعه ایران است؟

فرصت زیادی تا انتخابات مجلس شورای اسلامی باقی نمانده است. جدال میان موافقان و مخالفان پروسه شرکت در انتخاباتی که نظام جمهوری اسلامی مجری آن است شاید هیچ زمان دیگری نتواند حساسیت مقطع زمانی حاضر را به خود بگیرد. مردمی خسته از تحریم‌های چند ساله، فعالان سیاسی در تنگنا قرار گرفته، اصولگرایانی که به سیم آخر زده‌اند و طرفدارانی از دولت که هیچ انتقادی را بر نمی‌تابند، زندانیان سیاسی‌ای که بعد از آزادی گوشه انزوا را انتخاب می‌کنند،

تداوم وضعیت بد اقتصادی، کنایه‌های علی خامنه‌ای و حسن روحانی به یکدیگر و بسیاری عوامل و اتفاقات دیگر سبب شده است در نظرات سیاسی هر دو طرفِ موافق و مخالف شرکت در انتخابات، تردیدهایی به وجود بیاید.

  • آیا شرکت در انتخابات می‌تواند تاثیری بر روی ساختار کلی نظام جمهوری اسلامی بگذارد؟
  • آیا بهتر است که با عدم شرکت در انتخابات، مشروعیت مردمی نظام جمهوری اسلامی زیر سوال برود؟
  • آیا بهتر نیست با شرکت در انتخابات مجلس از ورود اصولگرایان تندرو به مجلس جلوگیری شود؟
  • آیا شرکت در انتخابات و تقویت تیم طرفدار دولت حسن روحانی در مجلس، به نوعی دفاع از توافق هسته‌ای و دور کردن خطر جنگ و تحریم از جامعه ایران است؟

در صحبت با کسانی که نسبت به مسائل سیاسی حساسیت بیشتری نشان می‌دهند – اعم از فعال و غیر فعال − کوشش کرده‌ایم که پاسخ‌های شاخص به این پرسش‌ها را ثبت کنیم. این گزارش میدانی در ادامه گزارشی است با عنوان «آیا تغییر در ترکیب مجلس ممکن است؟»

تردید‌ها، خستگی‌ها، بی‌برنامگی‌ها

یک فعال سیاسی ساکن یکی از شهرهای مرکز که سابقه تحمل زندان در دوران اصلاحات را دارد در صحبت‌های خود از پرسش‌‌های تردید‌آمیز در بحث‌ها می‌گوید: «شاید این حرف‌ها را نشود در محافل خودمان مطرح کنیم... راجع به هر یک از ما قضاوت‌هایی هست که مجبور هستیم مثل آنها باشیم... مثلا اخیرا در یک جمع نشسته بودیم و حرف می‌زدیم و بحث درباره این بود که حسن روحانی از نتایج دولت احمدی‌نژاد است یا باید روحانی را ثمره دولت خاتمی دانست. بحث سیاسی است دیگر، ممکن است به هر جایی برود. همان موقع من با خودم داشتم درباره اختلاف و شباهت حسن روحانی و محمد خاتمی فکر می‌کردم. من خودم امیدی به این آدم نداشتم؛ صرفا بحث بر سر این بود که از باند مصباح و پایداری، آدم بالا نیاید. ضمن اینکه خنده‌ها، میمیک صورت؛ شما یادتان هست خاتمی با اینکه شخصیت شکننده‌ای داشت حالات چهره‌اش از روحانی جدی‌تر بود. همان تفاوتی که شما در فوتبال بین دادکان و کفاشیان می‌گذارید. خنده‌های روحانی مثل خنده‌های کفاشیان یک‌جورهایی مثل این بود که طرف اینقدر از مرحله پرت است که سیاهی این شرایطی که همه ما داخلش هستیم را درک نمی‌کند... ولی این آدم، آن آدم قبلی نیست. شاید من فراموشی گرفته‌ام ولی یادم نمی‌آید خاتمی جواب خامنه‌ای را داده باشد. راستش همین مرا وسوسه می‌کند که چرا این آدم را تقویت نکنیم؟ سی و شش سال این وضعیت ادامه دارد، ارزش یکبار امتحان کردن را دارد. شاید اگر مجلس پشت سرش باشد، اتفاقات جالبی داخل ساختارهای حاکمیت بیافتد. متلک‌پراکنی روحانی به خامنه‌ای اتفاقی نیست. مشخص است که می‌داند دارد چکار می‌کند.»

صحبت‌های یک فعال سیاسی میان‌سال درباره نتیجه‌بخش نبودن فعالیت‌ها در ایران، حول و حوش مسئله فقدان ساز و کار حزبی در ایران می‌گردد: «... این حرفی بود که من هم به بقیه می‌زدم. این که واقع‌گرا باشیم. شعارها با بگذاریم کنار و در حد توانی که داریم اثر گذار باشیم. با صندوق رای قهر نکنیم چون این چیزی است که اقتدارگرایان می‌خواهند... من هنوز به این حرف‌ها اعتقاد دارم ولی بالاخره باید شرایطی مهیا باشد. بعد از کودتای سال ۱۳۸۸ احزاب را غیر قانونی اعلام کردند، روزنامه‌ها تعطیل شد و خیلی اتفاقات دیگر که همه می‌دانند. من می‌خواهم بگویم حداقل در این شرایط نیاز داریم یک سری چهره‌ها وجود داشته باشند. این را نداریم. هشت سال دولت اصلاحات را داشتیم. چهار سال مجلس ششم را داشتیم. یک دوره شورای شهر را داشتیم. در هشت سال احمدی‌نژاد آن اوایل‌اش، هنوز کمی فعالیت بود. این همه تجربه حضور و فرصت داشته‌ایم که از دل صندوق رای بیرون آمده است ولی عملا نتیجه‌ای نداشته‌ایم. انتخابات مجلس خبرگان با انتخابات مجلس یکی است. کل چهره‌هایی که می‌شود امیدی به آنها داشت مجید انصاری و حسن خمینی است. یک مرحله بعدش شاهرودی و هاشمی. برای انتخابات ریاست جمهوری، آخرین نفری که باقی مانده بود، میر حسین بود که آن هم سوخت... این مسائلی است که آنها را نپذیرفته‌ایم و داریم چوبش را می‌خوریم. هنوز عده‌ای دور خاتمی جمع می‌شوند با اینکه نه خاتمی امکانش را دارد بیاید وسط و به نظر من اشتباه است؛ این حلقه زدن دور خاتمی باعث شده که بدون اینکه کاری بکند، هزینه بدهد. مهره‌هایی که می‌مانند چه کسانی هستند؟ کواکبیان، خرازی، مهرعلی‌زاده و...! چند تا اسم سوخته و تکراری؛ آدم جدیدی نمی‌آید.»

این فعال سیاسی وضعیت حاضر را به هوشمندی نیروی مقابل ربط می‌دهد و معتقد است: «با برنامه عمل می‌کنند. یک سری نیروها را تحت فشار می‌گذارند و بعد با آدم‌های سطح پائین مذاکره می‌کنند که جای آنها را بگیرند. چهره‌های اصلی حذف می‌شوند. کسانی که پتانسیل دارند در سطح کشوری رشد کنند، حذف می‌شوند. من از آنهایی بودم که می‌گفتم شرکت در انتخابات شاید منجر شود به باخت در نتیجه ولی ما بتوانیم دو نفر را در سطح صدا و سیما و ریاست جمهوری بزرگ کنیم −اینکه مردم بشناسند− از نتیجه انتخابات مهمتر است. اما در ایران امکانش نیست. اجازه نمی‌دهند. به همان دلیلی که هر رئیس جمهوری که دوره‌اش تمام می‌شود را تخریب می‌کنند تا چهره تاثیر‌گذار نشود. در مورد انتخابات مجلس که شما سوال کردید یک سری افراد چند سال است خودشان را خراب می‌کنند تا زندان نروند و یا مثلا شورای نگهبان آنها را رد صلاحیت نکند. کسی که خودش را آگاهانه تخریب می‌کند، اقبال مردمی پیدا نمی‌کند. اینکه چهار نفر بروند مجلس ولی کاری نکنند و حرفی نزنند، این به نظر من نتیجه نیست.»

تعداد قابل توجهی از فعالان سیاسی را نیز می‌توان یافت که هنوز تصمیم خود را برای شرکت یا عدم شرکت در فعالیت‌های انتخابانی نگرفته‌اند. یکی از خستگی‌می گوید: «خوب بعد از همه آن اتفاق‌ها، دوست دارم فکر کنم نوبت من است که استراحت کنم. دوستان بنفش ما تازه رسیده‌اند، ما سبزها کمی استراحت کنیم. روحانی دور دوم مطمئناً رای می‌آورد. بد نیست خود روحانی وسط میدان باشد و مشخص بشود چقدر می‌تواند جلو برود.»

دیگری از «گره خوردن نیروها» می‌گوید: «...عرض کردم این مساوی بودن نیروها باعث شده است که مثل زمان اصلاحات یا زمان احمدی‌نژاد، یک طیف نتواند دست بالا بگیرد. کاری که در بقیه کشورها احزاب انجام می‌دهند، تقسیم پارلمان است. مذاکراتی انجام می‌شود و توافق می‌کنند. اصلاح طلبان به عنوان سیاستمداران حرفه‌ای، این را پذیرفته‌اند که اصولگرایان قدرت پیدا کرده‌اند و لاجرم سهمی را طلب می‌کنند. اشکال اصلی در طرف مقابل است که نیروهایش در هشت سال راه ۳۵ ساله را رفته‌اند و پختگی ندارند این مسئله را بپذیرند. این درایت در آقای ناطق بود؛ نتیجه‌اش این شده که خیلی نزدیک شده‌اند به جریان اعتدال. واقعیت به‌ هر حال تلخ است. آقای ناطق دیگر لیدر اصول‌گرایان نیست. لیدرهای کنونی اصول‌گرایان، هویت خودشان را در تقابل با اصلاح‌طلبان تعریف کرده‌اند. در این شرایط کسی نمی‌تواند طرح خاصی را داشته باشد. همه چیز بستگی به لیستی دارد که شورای نگهبان تایید صلاحیت می‌کند. در اصل کیفیت اتفاقاتی که می‌خواهد بیافتد را لیست شورای نگهبان تعیین می‌کند.»

دیگری معتقد است هنوز زود است: «کسی که می‌خواهد نماینده مجلس بشود از یک سال قبل برنامه‌هایش را شروع کرده است. ما به عنوان فعال سیاسی که نمی‌توانیم در انتخابات کاندید بشویم زیاد نباید زود اقدام کنیم. برای انتخابات ریاست جمهوری سه ماه، برای انتخابات مجلس یک ماه قبل از انتخابات زمان کافی است. اتفاقات اصلی آن موقع می‌افتد. زندانی سیاسی نباید کاسه داغ‌تر از آش بشود.»

موبایل‌ها می‌تازند

یکی از تفاوت‌های شرایط امروز جامعه ایران نسبت به گذشته، شیوع استفاده از موبایل‌های هوشمند در میان مردم است. از کارگر ساختمانی تا صاحبان صنایع، از نوجوانان تا سالخوردگان، از دانش‌آموز تا استاد دانشگاه، مذهبی و غیر مذهبی، موبایل‌های هوشمند را در دست افراد پرشماری می‌توان دید. اینترنت که روی لب تاپ‌ها و کامپیوترها، مشتری چندانی نسبت به جمعیت ایران پیدا نکرده بود اکنون با واسطه موبایل‌های هوشمند، توسط افراد گوناگونی مورد استفاده قرار می‌گیرد. در شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان‌های موبایلی، ایرانیان بسیاری در گروه‌های مختلف عضویت دارند. این امکان و این حضور مورد توجه طیف‌های سیاسی نیز قرار گرفته است.

ادمین یکی از کانال‌های سیاسی با چند هزار نفر عضو که روی تلگرام فعالیت دارد معتقد است: «امکان خیلی خوبی است. ما دو گروه ۲۰۰ نفره داریم که مطالب را معرفی می‌کنند. بحث داریم. بعضی مطالب که فکر می‌کنم مهم است و لازم است بقیه بدانند را از طریق کانال، در اختیار اعضای بیشتری قرار می‌دهم.»

او درباره انتخابات مجلس و توجه نامزدهای احتمالی به شبکه‌های موبایلی می‌گوید: «...دلیلش طبیعی است. بعد از انتخابات ۸۸ و ماجرایی که اسمش شده است فتنه، نامزدها با ترس و لرز حرکت می‌کنند. مراقب هستند بهانه دست شورای نگهبان و افراد دیگر ندهند برای رد صلاحیت. وگرنه الان بحث‌ها، خیلی داغ بود. احتمالا بعد از تایید صلاحیت‌ها، نامزدها به صورت جدی شروع می‌کنند.»

ادمین یک گروه تلگرامی دیگر که با نام یکی از نامزدهای انتخاباتی استان خراسان رضوی فعالیت می‌کند از امکانات غیر رسمی این شیوه اطلاع رسانی و فعالیت تبلیغاتی می‌گوید: «صدا و سیما که برای خودشان است. روزنامه‌ها، تیم‌های خودشان را دارند و سعی می‌کنند فضایی که دارند را برای اسپانسرها و چهره‌های خودشان اختصاص بدهند... در مورد روزنامه‌های محلی، فشار بیشتر است نسبت به تهران. کافی است امام جمعه، فرمانده سپاه، دادستان یا هر مسئولی خوشش نیاید و توقیف شود. موبایل راه ارتباطی خوبی است که دست همه هست. داخل ماشین و در مهمانی‌ها مردم استفاده می‌کنند. شب‌ها در خانه؛ راحت است استفاده از موبایل. اگر مطلبی مشکل داشته باشد، نامزدها می‌توانند بگویند این کانال رسمی ما نیست. تکذیب می‌کنند. خطرش از روزنامه و مصاحبه کمتر است.»

تغییر در ترکیب ساختارها

همانطور که در بخش اول این گزارش به آن اشاره شد، بی‌توجهی به جایگاه مجلس در ساختار کلی قدرت در ایران، مشهود است. در بین فعالان سیاسی عواملی مانند خستگی، نا امیدی، ترس از پرداختن به مسائل بنیادی و غیره عامل این بی‌توجهی معرفی می‌شود. یکی از نمایندگان سابق مجلس که در دوره‌ خود به عنوان یک چهره شاخص و سیاسی در مجلس شناخته نمی‌شد، از دلایل احتیاط خود در مجلس و سطح پائین آگاهی سیاسی در جامعه می‌گوید: «اینجوری نیست که طرف چون نماینده مجلس است دستش باز باشد برای هر کاری. اتفاقا فشار بیشتر است، چون نماینده است، موبایلش حتما شنود است. خیلی حرف‌ها را نمی‌تواند بزند. برای یک نماینده پیش می‌آید که تهدید شود؛ به اسم جلسه، مشورت، ادای توضیحات.»

او ادامه می‌دهد: «معمولش اینطوری است که از دل شاخه جوانان احزاب، دانشگاه‌ها، جوانان علاقمند حول یک چهره‌ای جمع می‌شوند و رشد پیدا می‌کنند. کسانی که چهره‌های شاخص هستند در شهر خودشان، مجبور هستند بعضی حرفها را نزنند. در سطح کشور باز همینطور است. حرفها را قلم می‌گیرند. آن آدم عادی که در روزنامه می‌خواند این مسائل را نمی‌داند حرفها سانسور شده یا دوپهلو است. تقصیر مردم نیست، قشر نخبه باید این مسائل را در کشور مطرح کنند اما با رویکردی که قوه قضاییه همیشه داشته است امکانش نیست. هزینه‌اش بسیار بالاست.»

مردم چه می‌گویند؟

برای شنیدن نظر مردم عادی در این زمینه، گاه باید بین یک ربع تا نیم ساعت برای آنان زمینه‌چینی کرد. یک خانم فروشنده مواد غذایی خانگی بعد از شنیدن این توضیحات با کمی مکث و حالت چهره‌ای که می‌تواند معنی‌اش این باشد که «چه حوصله و دل خوشی داری»، می‌گوید: «اون که بله. دست همه‌شان توی یک کاسه است.» و این تمام حوصله‌ و توجهی است که او می‌تواند نسبت به موضوع ارتباط ارگانیک بین بخش‌های مختلف قدرت، از خود بروز دهد.

صاحب یک گلفروشی می‌گوید: «نان به هم قرض می‌دهند. این برای آن امضا می‌کند، آن یکی برای این یکی! عرضه داشته باشی و بروی داخل سیستم، خودت را بالا می‌کشی.» کارگر مغازه معتقد است: «اصل زندگی در ایران خراب است. نماینده مجلس فرق دارد که این قانون را بگذارد یا یک قانون دیگر را اما قانون‌های اصلی عوض نمی‌شود. مشکل مردم همین قانون‌های اصلی است.»

یک خانم کارمند معتقد است تغییر در ترکیب مجلس، مصداق تغییر در ساختار قدرت است: «همه حساب و کتاب کشور باید در مجلس تصویب بشود تا دولت بتواند اجرا کند. اگر مردم شرکت کنند و نماینده‌هایی که الان هستند را بیرون کنند، با مجلس بعدی، دولت بهتر می‌تواند کار کند. مجس این دوره دارد خیانت می‌کند به کشور. جلوی خیانت‌شان باید گرفته بشود. مردم وقتی کسی را که قانون می‌گذارد عوض کنند، خود قانون‌هایی که تصویب می‌شود را عوض می‌کنند. اینجوری ساختار عوض می‌شود! »

یکی از شهروند مسن در مقابل اعتقاد دارد: «احمدی‌نژاد آمد گفت وضع‌تان را خوب می‌کنم. مجلس شد از طرفدارهایش؛ آن بساط یارانه راه افتاد. روحانی آمد گفت من درستش می‌کنم، تورم کم میشه، بیکاری کم میشه؛ هیچی به هیچی. این میره، اون میاد، وضع مردم خوب نمیشه. زمان خاتمی خدائیش خوب شد. زمین تا آسمان فرق کرد نسبت به زمان هاشمی بی‌پدر و مادر. احمدی‌نژاد هم مثل خاتمی اولش خوب آمد ولی خراب کرد. از ریشه خراب کرد.»

او در قسمت دیگری از صحبت‌های خود می‌گوید: «راست و حسینی من از ترسم نماز می‌خوانم. می‌گویم پنجاه سال خواندم، آخرش خرابش نکنم. وگرنه چنان عرصه به ما تنگ شده که یک روز اضافه‌تر نمی‌خواهم زنده باشم. عروس کوچکم آمد خانه ما بعد از چهار ماه؛ چنان با حرص میوه می‌خورد که من داشتم جای پسرم خجالت می‌کشیدم. فکر می‌کردم دختر بدی است که دیر می‌آید سر می‌زند ولی خانه بابای خودش زیاد می‌رود. به زنم درد و دل کرده بود که یک میلیون حقوق حمید −پسرم− خرجی آنها را نمی‌رساند برای اینکه پول ندارند ما را دعوت نمی‌کنند، مهمانی می‌رود خانه مادر خودش که خرج حمید کمتر شود. زنم میگه اینقدر دختر خوبیه که برای اینکه هوای شوهرش را داشته باشه مهمان دعوت نمی‌کنه...

جوان مملکتی که سیگار نمی‌کشه، از صبح تا شب کار می‌کنه ولی اینقدر در نمی‌آورد که میوه برای زنش −برای دو نفر خودشان− بخرد؛ باید ش...ید توی عمامه این آخوندها. دست بالا تا پایین این حکومت اگر توی دست هم نباشد اینطوری می‌توانستند ۳۵ سال مملکت را غارت کنند؟»

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • neda

    جناب آقای احمد شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در مورد وضعیت حقوق بشر ایران؛ من افشین سهراب‌زاده یکی از زندانیان سیاسی کُرد و مبتلا به بیماری سرطان هستم. مطمئن هستم که مرا نمی‌شناسید، امیدوارم این نامه به دست شما برسد و بدانید، من جوان ۲۴ ساله در دادگاهی پنج دقیقەای به ۲۵ سال زندان محکوم و حالا هم در زندان میناب با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می‌کنم. من در ۱۸ خردادماه ۱۳۸۹، توسط نیروهای اداره اطلاعات شهر کامیاران بازداشت شدم و در شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی سنندج، به اتهام محاربه از طریق عضویت در حزب کومله، به تحمل ۲۵ سال زندان همراه با تبعید به زندان میناب محکوم شدم. تا جایی که به یاد دارم، قبل از بازداشتم، در سلامتی کامل به سر می‌بردم. در اداره اطلاعات به شدت مورد شکنجه قرار گرفتم و از ناحیه بینی دچار شکستگی شدم و بر اثر ضربات شدید وارده از سوی ماموران اطلاعات، فتق‌ام پاره شد. آقای احمد شهید؛ اگر بخواهم در مورد شکنجه و بلاهای که در این سال‌ها به سرم آمده بنویسم، باید از آن یک کتاب چاپ کنند، ولی درد من حالا بیماری است که آخرش به مرگ ختم می‌شود، "سرطان" همان بیماری که در ایران قابل معالجه نیست. جز پوست و استخوان به دلیل ابتلا به بیماری، چیزی از وجودم نمانده است. هر روز مادر پیرم را از دادستانی کامیاران به سنندج و از آنجا به میناب و دوباره به کامیاران می‌فرستند که با مرخصی و درمان من موافقت کنند. جناب گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد؛ ساده‌تر بگویم، آرزوی مرگ دارم. پنج سال است که رنج می‌کشم، نمی‌خواهم برایم کاری انجام دهید، ولی دلم به حال مادرم می‌سوزد، او هم با دردهای من درد می‌کشد و دستش به هیچ کجا نمی‌رسد. حالا هم تنها به خاطر دلخوشی مادرم، تنها به خاطر اینکه ثابت کنید که شما هم در حق کُردها تبعیض قائل نمی‌شوید، برایم کاری انجام دهید. افشین سهراب‌زاده زندان میناب پنجشنبه - ۱۹ شهریور - ۱۳۹۴ ۱۰ - ۰۹ - ۲۰۱۵

  • سهراب

    جنبش مقاومت منفی ایران اساس این جنبش چیزی است که طی این سال ها مردم ایران انجام داده اند اما اگر استراتژی های مشخصی در این باره عرضه شود و مورد بحث در رسانه ها قرار بگیرد قابلیت تبدیل شدن به یک جنبش کامل را دارد . اساس این جنبش به صورت این است که در هر لحظه هر فرد با هرکاری که انجام می دهد 1. مرز خود را با نظام ضد انسانی ولی وقیح روشن کند 2. ارزش ها و باور ها و حاکمیت سیستم را با رفتار یا حرف و یا کاری زیر سوال ببرد 3.نظام باوری و ارزشی خود را که مبنای انسانی و مدرن دارد را بروز دهد و هویت جدید خود را تعریف کند 4 .از همکاری و همراهی با ارزش های تحمیلی نظام کهنه پرست و مستبد بپرهیزد و با آن مخالفت کند

  • سهراب

    ابتدا با تبلیغات شعار تغییر تدریجی و هزینه بر بودن تغییرات ساختاری را می دهند و مردم را به اصلاحات تدریجی امیدوار می کنند سپس حرکت های اصلاحی ِ تدریجی را وارد یک چرخه ی باطل می کنند .داستان اصلاحات همین است .بهترین کار مقاومت منفی ملی است .و این تنها از گسترش اگاهی عمومی قابل دسترسی است .یادمان نرود اکثریت مذهبی جامعه که اوایل انقلاب بیشتر از 50 درصد جامعه را تشکیل می دادند اکنون تبدیل به اقلیتی 20 30 درصدی شده اند .طی این سال ها درصد تحصیل کردگان دانشگاهی افزایش پیدا کرده و می کند .راهکار درست تنها مقاومت منفی ملی و همکاری نکردن و همراهی نکردن با تمام جریانات سیستم ضد مردمی جمهوری اسلامی است و با این روش تحمیل کردن خواسته های خود به سیستم معیوب و درحال فروپاشی نظام منحط ضد انسانی ولی وقیح است .زنده باد جمهوری ایرانی استقلال آزادی جمهوری ایرانی

  • علی کریمی

    پاسخی کوتا اما کوبنده به تون نابان حمام گرم کوی دوست : وقتی حقیقت آزاد نیست. آزادی حقیقت ندارد. ژاک پره ور

  • naseem

    داغ ننگی بر پیشانی خیلی ها محمد نوری زاد: من کاری به هزار هزار آسیب و قاچاق و قتل و غارتی که سرداران سپاه سرگرم آن بوده اند و هستند ندارم، اما در یک قلم می گویم: بازداشت هاشم زینالی، پدر پیری که هفده سالِ آزگار چشم به راه باز آمدن پسر برده شده ی خویش است توسط سپاه، پدری که تنها پرسشش - پا به پای همسر دل سوخته اما خستگی ناپذیرش - در این سالهای تلخ و بحرانی این بوده و هست که: پسرم کو؟، و کتک زدنِ وی در همان روز نخستِ بازداشت در زندان اوین، و انتقالش از زندان اوین به یک جای نامعلوم، و سربه نیست کردن ده بیست دانشجو همچون سعید زینالی در سال هفتاد و هشت، و ترساندن خانواده های این ده بیست دانشجوی برده شده و کشته شده توسط سپاه، داغ ننگی است بر پیشانیِ تک تکِ سرداران فربه ای که از مالِ مردم برای خود بساطی از فردا آراسته اند، و داغ ننگی است بر پیشانی بیت رهبری که برای بقای اسلام خود و البته برای بقای خود از این بردن ها و کشتن ها و سر به نیست کردن ها فراوان در آستین دارد، و داغ ننگی است بر پیشانیِ تک تک نمایندگان مجلس که مدام پشت به مردم دارند و سخن از حقوق مردم می رانند، و داغ ننگی است بر پیشانیِ تک تک قاضیان و رییس قوه ی قضاییه که خود را فرش زیر پای سرداران سپاه کرده اند و شهامتِ یک اعتراض مختصر ندارند به این همه مفسده ای که سرداران سپاه بانی اش هستند، و داغ ننگی است بر پیشانی رییس جمهور و تک به تک دولتمردانی که داستان سعید زینالی و پدرش را شنیده اند و از ترس سرداران دم بر نمی آورند، و داغ ننگی است بر پیشانی تک تک روحانیان و آخوندها و ملایانِ این سرزمین که اینهمه بر منبرها زمین و زمان را بهم دوختند تا بگویند حق چیست اما از کنار این ظلم آشکار سر به زیر و بی صدا در می گذرند، و داغ ننگی است بر پیشانی بسیج و بسیجیان که برای بقای این نظام آنچنان از هویت انسانی خود خالی شده اند که مثل ربات های بی احساس از یک بلندگوی مرکزی فرمان می گیرند و بهر کجا یورش می برند و پای بر هر دهان گشوده و معترضی می کوبند، و داغ ننگی است بر پیشانی هر ایرانی که خبر برده شدن هفده ساله ی سعید زینالی و برده شدنِ پدرش را، و خبر ده بیست دانشجوی سر به نیست شده ی آن سالها را توسط سپاه بشنود و از کنارش با بی خیالی گذر کند. حالا داستان کشته های سال هشتاد و هشت و کشته های قتل های زنجیره ای و کشتار قصابانه ی سال شصت و هفت و تقاص خونِ کشته ها و آسیب دیدگان جنگ نابخردانه و بی دلیل هشت ساله بماند برای وقت و فرصتی دیگر.

  • Farid

    انتخابات امریکا را میگویی؟ مگر در حکومت فیلتر استصوابی٬ انتخابات معنی میدهد؟ مردم به کی رای دهند اصلاح طلب اعتدالی یا اصولگرای معتدل و یا اصلاح طلب غیر معتدل ویا اصولگرای غیر معتدل و یا.......؟

  • hasani

    مگر با انتخابات چیزی در مملکت ولایت فقیه عوض میشود؟! سبز و بنفش امدند و مجلس نخودی ماند و دولت هم تدارکاتچی ! بیخود مردم را فریب ندهید!

  • اشکان

    پوزش میخواهم که نوشته ام کمی طولانی است. قصد داشتم آن را به تریبون بفرستم که این مقاله را دیدم و حال به صورت کامنت مینویسم: سبزاللهی و بنفش اللهی همه در تلاش هستند تا مردم را به شرکت در انتخابات مجاب کنند و استناد به دلایلی میکنند که عجیب است تا کنون کسی به نقد آنها نپرداخته. در زیر, شماری بررسی میشوند: ۱- مغالطه " چهارچوب موجود" : نمیتوانیم انقلاب کنیم پس باید در همین چهارچوب موجود بکوشیم از طریق انتخابات وضع سیاسی را کمی بهتر کنیم. پاسخ: خود آن چهارچوب , اندازه اش ثابت نیست . میتواند بزرگ یا کوچک شود. حکومتی که میداند مخالفانش همواره خود را به حدود حکومت محدود میکنند؛ با خیال راحت تری اندازه آن چهارچوب (پهنه امکان) را هر روز کوچکتر و کوچکتر میکند. یک روز انتخاب میان  روحانی و قالیباف بود, فردا میان قالیباف و جلیلی خواهد بود. پس فردا شاید میان جلیلی و نقدی باشد. این است سرنوشت ما و جامعه ای که عادت کند به انتخاب میان بد و بدتر. ۲- مغالطه "مقطع حساس کنونی" : در مقطع حساس کنونی نمیتوانیم ریسک کنیم . مشکلات زیاد شده اند و باید ایده آل گرا نباشیم و سطح انتظار خود را پایین بیاوریم تا بعد. پاسخ: هر زمانی؛ برای مردمی که در آن زمان زندگی میکنند , مقطع حساس کنونی محسوب میشود. اگر میتوانید زمانی را در کل تاریخ نشان دهید که برای مردم همان دوران حساس نبوده باشد. ۳ - مغالطه " حرکتی حتی کوچک" : هر قدمی که برداریم بهتر است از اینکه هیچ حرکتی نکرده باشیم. شرکت در انتخابات بود که باعث به وجود آمدن حرکتی عظیم چون جنبش سبز شد. پاسخ : حرکت , تعبیری فیزیکی است. در فیزیک , دو مفهوم شبیه به هم وجود دارند که بسیاری از دانش آموزان دبیرستانی با هم اشتباه میگیرند: حرکت و جابجایی. حرکت برابر طول خطی است که متحرک طی کرده است. اما جابجایی , فاصله میان نقطه آغاز و پایان حرکت است صرف نظر از مسیر و مسافت آن. به این صورت اگر من تا نقطه ای به فاصله L بروم, حرکت و جابجایی من هر دو برابر با L خواهد بود. اما اگر تا آنجا بروم و برگردم, حرکت من برابر 2L اما جابجایی من صفر است. حال آیا حرکت سیاسی که منجر به جابجایی نشود ارزشمند است؟ مثلا همین جنبش سبز آیا منجر به هیچ جابجایی شد؟ جنبش سبز آگاهی عمومی را بالا نبرد. مردم را با هم آشنا نکرد. طیفهای گوناگون را از مشکلات هم آگاه نکرد. حکومت را عقب نراند. در عوض شکاف ها را عمیق تر کرد. مردم را از رسیدن به آرمانها ناامید کرد. باعث شد حکومت , سیستم سرکوب خود را تست و ضعفهای احتمالی سازمانی در آن را اصلاح کند. پهنه امکان کوچک شد. شماری کشته و زخمی دادیم. تعداد زندانی سیاسی در کشورمان بیشتر شد و تعدادی پناهنده سیاسی به اروپا اضافه کردیم. حرکت شاید زیاد بود اما جابجایی آن منفی بود. جنبش سبز شکست مطلق بود. از اول تا آخر.  ۴- مغالطه "لولو" : اگر شرکت نمیکردیم, لولو خورخوره ای چون جلیلی رئیس جمهور میشد. پاسخ : این سخن را بسیار گفته اند و عجیب است که انگار ما شمردن اعداد را هم بلد نیستیم! اگر روحانی نبود قالیباف رئیس جمهور بود نه جلیلی. رای جلیلی ۱۱٪ بود و قالیباف ۱۶٪ و اگر تمام کسانی که به روحانی رای میدادند تحریم کرده بودند و ۵۱٪ رای که روحانی آورد حذف میشد؛ باز هم جلیلی میشد ۲۲٪ و قالیباف ۳۳٪ . و اگر انتخابات به دور دوم میرفت؛ رای محسن رضایی و ولایتی و غرضی به سبد رای قالیباف ریخته میشد. قالیباف میشد ۷۸٪ و برنده میشد. ممکن است گفته شود تمام رای ۳ نفر دیگر به قالیباف نمیرسید و برخی به جلیلی رای میدادند. این اهمیت ندارد . اگر اکثر رای آن ۳ نفر هم به قالیباف میرسید ( که حتما میرسید )؛ کار تمام بود. قانون میگوید ۱+۵۰٪ رای لازم و کافی است. برای توضیح عرض میکنم که اصولگرایان یک تنه اصلی دارند و شاخه فرعی. که آن شاخه فرعی را به درستی "جریان انحرافی" نامیده اند. اگر این جریان توانست در انتخابات ۸۸ تقلب کند به این علت بود که این کار را با همراهی آن تنه اصلی انجام داد نه به تنهایی. جریان انحرافی شانسی در برابر تنه اصلی ندارد. نماینده آن تنه اصلی قالیباف و ولایتی بودند. نهایت رای جلیلی, همان ۱۱٪ بود. ۵- مغالطه "نیازهای روزمره مردم" : مردم گرفتاری دارند .هزارتا مشکل دارند. همه چیز که دموکراسی و حقوق بشر نیست. چیزهای دیگری هم مهم اند. در انتخابات شرکت کردیم و به روحانی رای دادیم تا وضع مردم کمی بهتر شود و از گرسنگی نمیرند. پاسخ: باید دید آن نیازهای روزمره مردم ( که باید با تاسف, روزمرگی نامید) دقیقا چه هستند و شرکت در انتخابات دقیقا چه طور به حل آنها کمک میکند. عمده مسائلی که مطرح میشوند؛ اقتصاد است و سیاست خارجی. الف- اقتصاد: آیا آن تنه اصلی اصولگرایان که در بخش قبل توضیح دادم توان بهبود اقتصاد را در کشور نداشت؟ قالیباف در اقتصاد چه کم دارد از روحانی؟ کارنامه موفق قالیباف در شهرداری تهران روبه روی شماست که چه طور یک سازمان ورشکسته را احیا کرد ( هر چند که پدر پیمانکار جماعت را درآورده ولی به هر حال با آن حجم عظیم اختلاس در دوران احمدی نژاد, شاید همین هم از کمتر کسی بر می آمد). سخت نیست نشان دادن برتری های مدیریتی قالیباف به روحانی. ب- پرونده هسته ای : تنه اصلی اصولگرا به راحتی قادر به حل پرونده هسته ای بود. دلیل اول: علی لاریجانی در دورانی که مسئول پرونده هسته ای بود تا آستانه توافق رفت ولی روزی که قرار بود قرارداد را امضا کند؛ برکنار شد و پرونده حل نشد. دلیل دوم: ولایتی در مناظره های انتخابات ۹۲ افشا کرد که به دعوت سارکوزی به فرانسه رفت. به طور محرمانه گفتگو کردند و بر سر تعداد سانتریفیوژها به توافق رسیدند. دلیل سوم: چندی پیش صالحی در مصاحبه ای افشا کرد پیش از روی کار آمدن روحانی, به مدت بیش از یک سال به صورت محرمانه با آمریکایی ها مذاکره میکرد. نه روحانی خبر داشت و نه احمدی نژاد. و ایشان مسائل را به «نظام» اطلاع میداد( و معلوم است نظام یعنی که ! ). امروزه عده ای چنان تعریف و تمجیدی از ظریف میکنند و چنان او را ناجی مردم معرفی میکنند انگار عجب کاری کرده کارستان. گویی مسئله شماره ۸ هیلبرت را حل کرده یا تک قطبی مغناطیسی ساخته است! کاری که ظریف انجام داد از هر کارمند دون پایه وزارت خارجه هم بر می آمد. نه نیاز به نبوغ دارد نه اصلا کار دشواری بود. پیچیده نشان دادن مسائل ساده هنر نیست. خلاصه :  شرکت در انتخابات نمایشی هیچ سودی برای مردم ندارد. و پوزش میخواهم نوشته ام طولانی شد. اگر زیادی بلند است اشکالی ندارد اگر مسئول سایت آن را به تریبون منتقل کند.   با سپاس