ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

فرامرز سلیمانی: آوای خارایی موج

فرامرز سلیمانی ۵ دی ۹۴ درگذشت. از او به عنوان بنیانگذار جریان «موج سوم» در شعر ایران یاد کرده‌اند. دو شعر از او را می‌خوانیم.

فرامرز سلیمانی نخستین بار اندیشه «موج سوم» را در مقاله‌ای که در دی‌ ۱۳۶۶ در نشریه «دنیای سخن» منتشر شد در میان آورد. او در این مقاله بر آن بود که بعد از انقلاب و جنگ نسل تازه‌ای از شاعران ایرانی با روحیه‌ای تازه به وجود آمده که از میراث شعری نیما و شاعران مطرح در سال‌های دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ فاصله گرفته و به زودی تحولی در شعر ایران به وجود می‌آورد. او این گروه از شاعران را شاعران «موج سوم» نامیده بود.

فرامرز سلیمانی ۵ دی ۹۴ درگذشت.

دو شعر از او را می‌خوانیم: «آوای خارایی موج» و « چشمه‌های ساری»

فرامرز سلیمانی (۱۳۱۹ تا ۱۳۹۴)

آوای خارایی موج

پس از من جهان شمایل بی‌شکلی‌ست که در نگاه سنگی‌م جان می‌گیرد
دستانت را می‌گشایی
تا به جرعه‌یی آب و دلتنگی
دعوتم کنی
می‌خواستم پاسخی فراخور باشم
اما صخره‌های رویاروی
تپش‌هایم را درنمی‌یابند
می‌خواستم از حادثه بگویم
حادثه را
نگاه شبانه‌ام آفرید
در بستر سرخ افرایی
به دیدارم بیا
آنجا که نیلوفران
در آب‌های آرام خفته‌اند
گاهی در خیال نسیم
پرنده‌یی سنگین‌بال می‌آید
دمی کنار ما که می‌نشیند
بال‌هاش را فرومی‌گذارد
گفتی گریز از کجا آغاز شد
ما وعده‌گاه‌مان را
در جانب قله‌ها
بر پا کردیم
مشتاق جرعه‌یی آب و اندکی دلتنگی‌ست
تندیس سنگی من
گشوده می‌آیی
به آغوش آب
خاموشم اگر
در دگردیسی خزان
آواز خارایی موج را باز می‌خواهم

چشمه‌های ساری

چشمه‌ساری که در کودکی گم شد
در نهان تنم همچنان جاری‌ست

خرچنگ‌ها و ماه
چیزی بیش از غم غربت راه
اسبان سپید پگاه
الیواک همیشه جوان
غلغله می‌خواند
غوغای مهین شب
دامن گشوده فرنگیس بر اسفندیار مغموم
حوری بر درخت نشسته است
شیرین به چشمه تن می‌شوید
آواز غلغله سر خاموش
غریو خاموش یخچه خوجه
مسافران فراموش آب
رقص موزون می‌چکا‌ها
للمباز‌ها و کین سوزک‌ها
پاپلی
بر شاخ شوکا می‌گذرد
می‌خواند رام بی‌آرام
خان‌ها رفته‌اند
از گذرخان دیگر کسی نمی‌گذرد
لبه لا قلی دیگ و دیگ بر
سفره کاهو و سرکه و دلال
سفره ونوشه و با کله و گلپر
جویبار جاری می‌شکفد
در دریای بزرگ مادر
بر پایه‌های پل
تجن تشنه و تنهامی ماند
از چشمه‌های کودکی تنها آلیواک مانده است
غلغله سر و یخچه خوجه گم شده است
آخورسر رمیده است
گذر خان به راه خرابات و خاک افتاده است
چیزی بیش از غم غربت نمانده است
چشمه‌ساری که در کودکی گم شد
در نهان تنم همچنان جاری‌ست

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.