ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ولیِ فقیه "در عصرِ بازتولیدپذیریِ مکانیکی"

<p>اسد بودا &minus; اگر حاکمِ تمامت&zwnj;خواه را جوهرِ درون&zwnj;ماندگار تاریخِ سیاسیِ ایرانِ معاصر بدانیم، این تمامت&zwnj;خواهی بیش از همه در بازگفتِ امرگذشته و دست&zwnj;کاری&zwnj;های روایی خود را نشان داده است. قدرتِ حاکم فقط امام و اربابِ جان و مالِ مردم نیست، اربابِ امرگذشته نیز هست. چشمِ کج&zwnj;بینِ این حکومت گذشته را در رهبر فرو می&zwnj;کاهد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>بازسازی نمادینِ خمینی و ساختنِ &laquo;امامِ مقوایی&raquo; از نقطه&zwnj;نظرِ تئوریک دارای دلالت&zwnj;ها و پیامدهای دیگر نیز هست و بازتولیدِ مکانیکی&zwnj;ای شخصِ حاکم به مثابه&zwnj;ای تاریخ علاوه بر تحریفِ تاریخی پی&zwnj;آیندهای مثبت نیز دارد. عینی&zwnj;ترین پی&zwnj;آیند آن است که پرسش از اصل را بی&zwnj;معنا می&zwnj;سازد.</p> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>یک</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">یکی از منتقدان رژیم ایران می&zwnj;گفت: &laquo;<i>جمهوریِ اسلامیِ ایران</i> تعبیرِ دقیق نیست، بهتر است از&quot;جمهوری&zwnj;هایِ اسلامی ایران&quot; سخن بگوییم.&raquo; او از چهار جمهوری نام می&zwnj;برد:&laquo; جمهوریِ جنگ&zwnj;جویان (دورانِ نخست&zwnj;وزیریِ موسوی)، جمهوریِ تاجران (دورانِ رفسنجانی)، جمهوریِ سربرهنگان (دوران خاتمی) و جمهوری پابرهنگان (دورانِ احمدی&zwnj;نژاد).&raquo;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">جنگ&zwnj;جویانِ دورانِ موسوی در دورانِ رفسنجانی به مافیای اقتصادی بدل شدند و روشنفکرانِ به حاشیه رانده شده دورانِ رفسجانی به کاشفانِ بدن در دورانِ خاتمی و ضدِ روشنفکرانِ دورانِ خاتمی به خشونت&zwnj;طلبانِ عوام&zwnj;فریب و ریاکار، و در نتیجه جمهوریِ اسلامی به &laquo;هیپوکراسیِ اسلامیِ ایران&raquo;، تبدیل شد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;<img align="left" width="300" vspace="20" hspace="20" height="194" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/emame_moghavvayi_1.jpg" /></div> <div dir="RTL">شرکت در بازی فوتبال، سفرهایِ استانی، خوابیدن روی فرش در یک اتاقِ کوچک و پخشِ آن از طریق رسانه&zwnj;های دولتی، حرف&zwnj;زدن به زبان لات و لوت&zwnj;ِ محله در نشست&zwnj;های رسمی و ... را می&zwnj;توان از جمله رفتارهایِ ریاکارانه&zwnj;ی این دولت دانست، که البته اغلب بچ&zwnj;گانه، با شتاب و ناشیانه صورت می&zwnj;گیرند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">یکی از موارد انضمامیِ این ریاکاری در عین حال ابلهانه &laquo;ساختنِ خمینی مقوایی&raquo; به مناسبتِ ورودِ او به ایران است. این اقدام مثل تمامیِ کارهایِ این دولت تا جایی با بی&zwnj;سلیقگی همراه بود که حتی خشم طرف&zwnj;دارانِ آیت الله خمینی را نیز در پی داشت و از جمله هاشمیِ رفسنجانی، آن را &laquo;کم محتوا و سخیف&raquo; خواند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">دیدنِ این خمینی مقوایی که &laquo;جسمِ سخت و نا توان از کنش است&raquo; سخنِ ماندگارِ مارکس&zwnj;را به یاد می&zwnj;آندازد که &laquo;هر رویداد دو بار به صحنه می&zwnj;آید:<strong> بار اول به صورت&nbsp;تراژدی و بار دوم به صورت کمدی. و قهرمانان تاریخ دو بار زائیده می</strong><strong>&zwnj;</strong><strong>شوند: یک&zwnj;بار در قامت یک اسطوره و بار دوم&nbsp;به شکل یک دلقک.&raquo; خمینی وارد می&zwnj;شود</strong> و قطاری از افسرانِ دیگر در دنیایِ به&zwnj;تمام دن&zwnj;کیشوتی به پیش&zwnj;وازِ &laquo;امامِ مقوایی&raquo; صف کشیده و و حضورِ او را گرامی می&zwnj;دارند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>دو</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">بی&zwnj;تردید بازگفتِ حوادثِ تاریخی و بصری&zwnj;سازیِ امر گذشته، برای هر مردمی یک ضرورت است. روایتِ بصری، به&zwnj;ویژه اگر با رویکردِ هنری صورت گیرد، نسبت به روایتِ گفتاری خصلتِ دموکراتیک&zwnj; دارد. روایتِ گفتاری آن هم با &laquo;عقلِ غزلیِ فارسی&raquo; به زیبایی&zwnj;شناختی کردن سیاست می&zwnj;انجامد، و در برابر، روایت هنری &ndash; بصری دارای بارِ واقع&zwnj;نگری است و پلورالسیمِ ادراکی را تقویت می&zwnj;کند. بازگفتِ خاطراتِ یک ملت بر مبنایِ سرگذشتِ حاکم و فروکاستِ آن به رهبر، اما، به تعبیر محسنِ نامجو&laquo;کلان&zwnj;ترِ جان ساختن&raquo; است و تاریخِ را از مردم تهی می&zwnj;کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">فروکاستِ امر گذشته به حاکمِ زورگو و تمامت&zwnj;خواه البته به جمهوری اسلامی محدود نمی&zwnj;گردد. ناسیونالسیم ایرانی از همانِ بدو پیدایش به جای پذیرش واقعیت&zwnj;های متکثر قومی، فرهنگی، زبانی و مذهبی با کسر و حذفِ آن&zwnj;ها خودش را برساخت. هر ترک و کرد و بلوچی باید زبان حافظ و سعدی می&zwnj;آموخت و در نتیجه زبان&zwnj;هایِ ترکی، بلوچی و کردی، زبانِ گروهِ خطرناک و دیوان و اهریمنان تلقی گردیده و به&zwnj;کلی از آموزشِ رسمی حذف شدند. این نگرشِ یک&zwnj;سویه از آن&zwnj;جا که برساخته و فاقدِ ارجاعِ حقیقی است، بر هر موضوعی قابل حمل است، جز اقوامِ واقعی و موجود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">جوهرِ درون&zwnj;ماندگار و حد وسط این قیاسِ تاریخی این روایتِ فروکاست&zwnj;گرایانه اما حاکم مستبد است. تاریخ، هم&zwnj;ارزِ سرگذشتِ جعلی و برساختۀ حاکم به شمار می&zwnj;رود: شاهنشاه&zwnj; آریامهری که دارای فرۀ ایزدی است و خونِ پاکِ داریوش و کوروش در رگ&zwnj;های او جریان دارد، خمینیِ هندی&zwnj;تباری که روحِ خداست و نورِ انیباء و عصمتِ امامان در وجود او عینیت پیدا کرده و خامنه&zwnj;ای که نایبِ مستقیم مهدیِ گم&zwnj;گشته به شمار می&zwnj;رود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">تفاوتِ جمهوریِ اسلامی یا &laquo;جمهوری&zwnj;های اسلامی&raquo; و نظام شاهنشاهی در آن نیست که &laquo;ولیِ فقیه&raquo; پاک&zwnj;تر و عادل&zwnj;تر از شاه باشد، آن&zwnj;چه جمهوری&zwnj;اسلامی را از نظامِ شاهی متمامیز می&zwnj;کند آن است که این نظام، ناسیونالیسمِ ایرانی را در چارچوبِ باورهایِ مذهبی پیکرآرایی می&zwnj;کند. انیران&zwnj;های داخلِ ایران (کردها، بلوچ&zwnj;ها، ترک&zwnj;ها و اقلیت&zwnj;های مذهبی) به همان میزان برای این حکومت بیگانه&zwnj;اند که شیعیانِ غیرِ ایرانی.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>سه</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">به هرحال فروکاستِ خاطراتِ گذشته در شخصِ حاکم ویژگی&zwnj; اصلی روایتِ رسمی در ایرانِ معاصر است. در دورانِ شاه، ایران مرکزِ حکمتِ شرقی و شاه سمبلِ آن بود؛ در جمهوریِ اسلامی ایران مرکزِ اسلام و رهبرِ لب لباب مذهب و ولی&zwnj;امر مسلمین شد. در هردو روایت حاکم مرجعِ حقیقت و عقلِ کل است که آن&zwnj;چه را همۀ ایرانیان دارند، او (شاه/ ولیِ فقیه) تنها دارد. مردم فقط موضوعِ تصمیمِ حاکم&zwnj;اند و حقِ استیضاحِ او را ندارند. به سخنی&zwnj;دیگر مردم یا با حاکم&zwnj;اند یا هیچ. &laquo;من دولت تعیین می&zwnj;کنم، من تو دهنِ این دولت می&zwnj;زنمِ.&raquo;</div> <div dir="RTL">&nbsp;<img align="right" width="300" vspace="20" hspace="20" height="194" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/emame_moghavvayi_3.jpg" /></div> <div dir="RTL">خمینی که اکنون لقلقۀ زبان هر روحانیِ محافظه&zwnj;کار و اصلاح&zwnj;طلب استاد دانشگاه و معلم و سپاهی و بسیجی است و در کتاب&zwnj;های درسی آورده شده، نه تنها نشان&zwnj;گرِ ذهنیت تمامت&zwnj;خواه ملایانِ حاکم و حاکمانِ ملا، بلکه نشان&zwnj;گرِ ذهنیتِ اجتماعی است که تقدیرِ مردم را در تصمیمِ حاکم خلاصه می&zwnj;کند. همیشه یک من باید دولتِ تعیین کند و یا با مشت تو دهنِ دولت بزند. این من، در واقع حاکمی است که از طریق حذف و ادغامِ مردم در ساختارحاکمیت سرنوشتِ حکومت را تعیین می&zwnj;کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">این امر در موردِ جنبشِ سبز نیز صدق می&zwnj;کند. همسرایان آن پیوسته در رثای موسوی و کروبی نوحه می&zwnj;خوانند و زاری می&zwnj;کنند. در ادبیاتِ جنبش سبز بیش از آن&zwnj;که سخن از مردم در میان باشد، سخن از موسوی و کروبی است. مردم ارزشِ گوهری ندارند و به عنوانِ هستیِ در گوهر خویش مطرح نمی&zwnj;شوند.آن&zwnj;ها فقط به مثابه پشتیبان رهبرانِ جنبش سبز و در پناهِ اقتدار آن رهبران، که گویا حاملِ روح اهورایی هستند، ارزش پیدا می&zwnj;کنند. این مسئله هرگز مطرح نمی&zwnj;گردد که برفرض اگر موسوی و کروبی با مشت تو دهنِ این دولت بزنند، پس از به&zwnj;قدرت&zwnj; رسیدن بر سر مردم چه خواهد آمد؟ مگر قتل&zwnj;های زنجیره&zwnj;ای در دورانی که کروبی رییس مجلس بود رخ ندادند؟ به هرحال ایرانِ معاصر به یک &laquo;من&raquo; نیاز دارد و آمدنِ &laquo;گودویی&raquo; را انتظار می&zwnj;کشند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>چهار</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">اگر حاکمِ تمامت&zwnj;خواه را جوهرِ درون&zwnj;ماندگار تاریخِ سیاسیِ ایرانِ معاصر بدانیم، این تمامت&zwnj;خواهی بیش از همه در بازگفتِ امرگذشته و دست&zwnj;کاری&zwnj;های روایی خود را نشان داده است. قدرتِ حاکم فقط امام و اربابِ جان و مالِ مردم نیست، اربابِ امرگذشته نیز هست. چشمِ کج&zwnj;بینِ این حکومت گذشته را در رهبر فرو می&zwnj;کاهد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">بازسازی نمادینِ خمینی و ساختنِ &laquo;امامِ مقوایی&raquo; از نقطه&zwnj;نظرِ تئوریک دارای دلالت&zwnj;ها و پیامدهای دیگر نیز هست و بازتولیدِ مکانیکی&zwnj;ای شخصِ حاکم به مثابه&zwnj;ای تاریخ علاوه بر تحریفِ تاریخی پی&zwnj;آیندهای مثبت نیز دارد. عینی&zwnj;ترین پی&zwnj;آیند آن است که پرسش از اصل را بی&zwnj;معنا می&zwnj;سازد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">نشرِ انبوه عکس خمینی و تکرار ملال&zwnj;انگیز این چهره در روزنامه&zwnj;ها، تلویزیون و مطبوعاتِ&zwnj; دولتی و مکان&zwnj;های عمومی او را به رهبرِ معمولی و بی&zwnj;رمز و راز بدل کرد و اکنون تولیدپذیریِ مکانیکی&zwnj;ای او به صورتِ مقوایی و ناتوان از کنش دلیل روشنی است بر سوبژکتیو بودنِ ولایتِ فقیه و اینکه حرمت و تقدسی که شکستنِ تابو و جرمِ قانونی به شمار می&zwnj;رفت، افزودۀ غیرذاتی و عارضی است، زیرا &laquo;امرِ ذاتی نمی&zwnj;تواند کم و زیاد شود.&raquo;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">خمینی نه تنها کامل نیست، بلکه فاقد بعد و ناقص&zwnj;العضو است، پا ندارد و سرنوشتش به دستِ کسانی افتاده که وجودِ مقواییِ او را با خود حمل می&zwnj;کنند. برای روشن&zwnj;شدنِ این موضوع می&zwnj;توان از نظریۀ بنیامین در بابِ زوال هالۀ &laquo;اثر هنری در عصر بازتولیدپذیریِ تکنیکیِ آن&raquo; کمک گرفت. هرچند موضوعِ این نظریه زوالِ آئورایی است که میان اثر هنری و مخاطب فاصله ایجا د می&zwnj;کند، اما، با اندکی تسامح می&zwnj;توان آن را در مورد زوالِ هر آئواری مقدسی به کار برد. دولتِ ایران کوشش می&zwnj;کند با &laquo;زیبای&zwnj;شناختی&zwnj;کردنِ حیاتِ سیاسی&raquo; و &laquo;بازتولید مکانیکی&zwnj;ِ خاطراتِ انقلاب&raquo; فاشیسمِ فقهی را از مرگ نجات دهد. تولیدِ انبوهِ و ماشینیِ این خاطرات اما بیش از آن&zwnj;که باعث پایداری و استحکامِ آن شود، تمایل به عادی&zwnj;شدن و فراموشی دارد. &laquo;کیشِ دنیوی&raquo;، به لطفِ پیش&zwnj;رفت&zwnj;های تکنولوژیک در برابر &laquo;کیشِ آیینی&raquo; قد علم کرده است. تکنیک&zwnj;هایِ آیین&zwnj;سازی، تکنیک&zwnj;های آیین&zwnj;زدایی نیز هستند. مرگِ ارزش&zwnj;های آیینی بیش از همه ناشی از تکنیک&zwnj;های آیین&zwnj;سازی مدرنی است که جمهوریِ اسلامی آن&zwnj;ها را در راستای حفظ و بازتولید ارزش&zwnj;های انقلاب به کار می&zwnj;گیرند. البته دنیوی&zwnj;سازی باورهای قدسی از طریقِ تکنولوژیِ به دورانِ شاه و نشرِ انبوهِ تمثالِ مبارکِ امامان بر می&zwnj;گردد. در آن زمان بود که علی با ذوالفقار دو دم در رستوران&zwnj;ها، مکان&zwnj;های مذهبی، موترها و خانه&zwnj;ها حضور پیدا کرد. مردم می&zwnj;دیدند که ذوالجناحِ بی&zwnj;صاحبِ حسین با یال و کاکلِ خونین به خیمگاه بر می&zwnj;گردد و امام&zwnj;رضا آهویی را از خطر مرگ نجات می&zwnj;داد. با این حال در بسیاری از این تصاویر صورتِ امامان دیده نمی&zwnj;شد و هالۀ نور ولایت بر سرِ آن&zwnj;ها درخشان بود. با پیروزیِ انقلاب و تحریمِ چاپِ تصاویر ائمه از سوی برخی از فقهاء بازارِ این تصاویر کساد شد، اما در عوض تصویرِ آیت الله خمینی و دیگر نائبان امام زمان، بی&zwnj;هیچ نقابی و بی&zwnj;آنکه هالۀ نوری بر دورِ سرِ آن&zwnj;ها درخشان گردد، به صورتِ انبوه تولید و در بینِ مردم و حتی دیگر کشورهای که پیش از آن طالبِ تصویرِ امامان بود، پخش و توزیع گردید. دیگر به عکسِ امامان نیازی نبود. &laquo;کارکردِ اجتماعی&raquo; تصویر نیز متحول شد و &laquo;به جای استواری&zwnj;اش بر آیین، استواری&zwnj;اش بر پراکسیسِ دیگر نشست: سیاست (بنیامین، ص 28)&raquo;<img align="left" width="300" vspace="20" hspace="20" height="195" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/emame_moghavvayi_2.jpg" /></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>پنج</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">تولید کیش&zwnj;های ارزشی از تکنولوژی تصویری پی&zwnj;آیند معکوس دارد. دلیلِ این امر که اکنون مناسکِ دینی از برگزاریِ مراسمِ عاشورا گرفته تا نمازِ جمعه و جماعت و زیارتِ حج خصلتِ سیاسی و &laquo;نمایشی&raquo; پیدا کرده&zwnj;اند، آن است که در عصربازتولیدپذیریِ مکانیکیِ مناسک خصلتِ آیینی&zwnj;ها از بین می&zwnj;روند. نمازِ سیاسی&zwnj;ـ&zwnj;عبادیِ جمعه، نمایشِ سیاسی است که در آن قدرتِ حاکم قلمروِ دوست و دشمن&zwnj;را مشخص می&zwnj;سازد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">بازتولیدِ تکنیکیِ ورودِ آبت الله خمینی به ایران، اقتدارِ کاریزمایی او را به خطر انداخته است. خمینی به لطفِ تکنولوژیِ وارد می&zwnj;شود، اما نه به عنوانِ اسطوره، بلکه در سیمای یک دلقک و بریده از تاریخ و سنت. صورت&zwnj;بندی کلِ این امر از نظر بنیامین چنین است: &laquo;تکنیکِ بازتولید. امر بازتولیدشده را از پیوستارِ سنت می&zwnj;گسلاند، با افزدون بر شمارِ بازتولیدها، کثرتِ انبوه را جانشین وقوع یکه&zwnj;ی اثر اصل می&zwnj;کند و بدین شیوه که بازتولید اجازه&zwnj;ی رویارویی به مخاطب، در وضعیتِ خاص خود او را می&zwnj;دهد، امر بازتولید&zwnj;شده را اکنون و بالفعل می&zwnj;سازد. این هردو فرایند، به نوعی به فروپاشیِ قدرت&zwnj;مندِ در امرِ داده&zwnj;شده می&zwnj;انجامد، ـ&zwnj; نوعی فروپاشی فراداد یا سنت. (همان:25)&raquo;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">آیت الله خمینی دیگر یک رهبرِ هاله&zwnj;مند و آیینی نیست، هستی مقوایی است که باید نمایش داده شود. بازتولیدپذیریِ او از طریقِ تکنولوژی &laquo;اشتیاق برای نزدیک&zwnj;تر آوردنِ&raquo; امر دوردستی است که در آغاز انقلابِ اسلامی رخ&zwnj; داده، نزدیک&zwnj;تر آوردنِ امرِ دوردست اما ارزشِ منحصر به&zwnj;فردی را که بر آیین استوار بود، از بین می&zwnj;برد. دوبین با نزدیک نشان&zwnj;دادن بیش از حد، از حاکمان هاله&zwnj;زدایی می&zwnj;کند و بنابراین باید انتظار کشید روزهایی را که مدل&zwnj;های نابِ عروسکی رهبران به صورتِ انبوه در بازار تولید گردد و کودکانِ شوخ و بازیگوش با ریش و عمامۀ رهبرانِ جمهوریِ اسلامی بازی نموده و در نهایت ملول و دل&zwnj;زده از این عروسک&zwnj;های بی&zwnj;مصرف، آن&zwnj;ها را دور اندازند و فراموش کنند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>پانویس:</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">نقل&zwnj;ها از کتابِ &laquo;زیبایی&zwnj;شناسی انتتقادی&raquo; با این مشخصات گرفته شده است:</div> <div dir="RTL">زیبایی&zwnj;شناسی انتقادی: گزیده نوشته&zwnj;هایی در باب زیبایی&zwnj;شناسی از والتر بنیامین، هربرت مارکوزه و تئودور آدورنو، ۱۳۸۴.</div> <p>&nbsp;</p>

اگر حاکمِ تمامت‌خواه را جوهرِ درون‌ماندگار تاریخِ سیاسیِ ایرانِ معاصر بدانیم، این تمامت‌خواهی بیش از همه در بازگفتِ امرگذشته و دست‌کاری‌های روایی خود را نشان داده است. قدرتِ حاکم فقط امام و اربابِ جان و مالِ مردم نیست، اربابِ امرگذشته نیز هست. چشمِ کج‌بینِ این حکومت گذشته را در رهبر فرو می‌کاهد.

بازسازی نمادینِ خمینی و ساختنِ «امامِ مقوایی» از نقطه‌نظرِ تئوریک دارای دلالت‌ها و پیامدهای دیگر نیز هست و بازتولیدِ مکانیکی‌ای شخصِ حاکم به مثابه‌ای تاریخ علاوه بر تحریفِ تاریخی پی‌آیندهای مثبت نیز دارد. عینی‌ترین پی‌آیند آن است که پرسش از اصل را بی‌معنا می‌سازد.

 یک

یکی از منتقدان رژیم ایران می‌گفت: «جمهوریِ اسلامیِ ایران تعبیرِ دقیق نیست، بهتر است از"جمهوری‌هایِ اسلامی ایران" سخن بگوییم.» او از چهار جمهوری نام می‌برد:« جمهوریِ جنگ‌جویان (دورانِ نخست‌وزیریِ موسوی)، جمهوریِ تاجران (دورانِ رفسنجانی)، جمهوریِ سربرهنگان (دوران خاتمی) و جمهوری پابرهنگان (دورانِ احمدی‌نژاد).»

جنگ‌جویانِ دورانِ موسوی در دورانِ رفسنجانی به مافیای اقتصادی بدل شدند و روشنفکرانِ به حاشیه رانده شده دورانِ رفسجانی به کاشفانِ بدن در دورانِ خاتمی و ضدِ روشنفکرانِ دورانِ خاتمی به خشونت‌طلبانِ عوام‌فریب و ریاکار، و در نتیجه جمهوریِ اسلامی به «هیپوکراسیِ اسلامیِ ایران»، تبدیل شد.

شرکت در بازی فوتبال، سفرهایِ استانی، خوابیدن روی فرش در یک اتاقِ کوچک و پخشِ آن از طریق رسانه‌های دولتی، حرف‌زدن به زبان لات و لوت‌ِ محله در نشست‌های رسمی و ... را می‌توان از جمله رفتارهایِ ریاکارانه‌ی این دولت دانست، که البته اغلب بچ‌گانه، با شتاب و ناشیانه صورت می‌گیرند.

یکی از موارد انضمامیِ این ریاکاری در عین حال ابلهانه «ساختنِ خمینی مقوایی» به مناسبتِ ورودِ او به ایران است. این اقدام مثل تمامیِ کارهایِ این دولت تا جایی با بی‌سلیقگی همراه بود که حتی خشم طرف‌دارانِ آیت الله خمینی را نیز در پی داشت و از جمله هاشمیِ رفسنجانی، آن را «کم محتوا و سخیف» خواند.

دیدنِ این خمینی مقوایی که «جسمِ سخت و نا توان از کنش است» سخنِ ماندگارِ مارکس‌را به یاد می‌آندازد که «هر رویداد دو بار به صحنه می‌آید: بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی. و قهرمانان تاریخ دو بار زائیده میشوند: یک‌بار در قامت یک اسطوره و بار دوم به شکل یک دلقک.» خمینی وارد می‌شود و قطاری از افسرانِ دیگر در دنیایِ به‌تمام دن‌کیشوتی به پیش‌وازِ «امامِ مقوایی» صف کشیده و و حضورِ او را گرامی می‌دارند.

 دو

بی‌تردید بازگفتِ حوادثِ تاریخی و بصری‌سازیِ امر گذشته، برای هر مردمی یک ضرورت است. روایتِ بصری، به‌ویژه اگر با رویکردِ هنری صورت گیرد، نسبت به روایتِ گفتاری خصلتِ دموکراتیک‌ دارد. روایتِ گفتاری آن هم با «عقلِ غزلیِ فارسی» به زیبایی‌شناختی کردن سیاست می‌انجامد، و در برابر، روایت هنری – بصری دارای بارِ واقع‌نگری است و پلورالسیمِ ادراکی را تقویت می‌کند. بازگفتِ خاطراتِ یک ملت بر مبنایِ سرگذشتِ حاکم و فروکاستِ آن به رهبر، اما، به تعبیر محسنِ نامجو«کلان‌ترِ جان ساختن» است و تاریخِ را از مردم تهی می‌کند.

فروکاستِ امر گذشته به حاکمِ زورگو و تمامت‌خواه البته به جمهوری اسلامی محدود نمی‌گردد. ناسیونالسیم ایرانی از همانِ بدو پیدایش به جای پذیرش واقعیت‌های متکثر قومی، فرهنگی، زبانی و مذهبی با کسر و حذفِ آن‌ها خودش را برساخت. هر ترک و کرد و بلوچی باید زبان حافظ و سعدی می‌آموخت و در نتیجه زبان‌هایِ ترکی، بلوچی و کردی، زبانِ گروهِ خطرناک و دیوان و اهریمنان تلقی گردیده و به‌کلی از آموزشِ رسمی حذف شدند. این نگرشِ یک‌سویه از آن‌جا که برساخته و فاقدِ ارجاعِ حقیقی است، بر هر موضوعی قابل حمل است، جز اقوامِ واقعی و موجود.

جوهرِ درون‌ماندگار و حد وسط این قیاسِ تاریخی این روایتِ فروکاست‌گرایانه اما حاکم مستبد است. تاریخ، هم‌ارزِ سرگذشتِ جعلی و برساختۀ حاکم به شمار می‌رود: شاهنشاه‌ آریامهری که دارای فرۀ ایزدی است و خونِ پاکِ داریوش و کوروش در رگ‌های او جریان دارد، خمینیِ هندی‌تباری که روحِ خداست و نورِ انیباء و عصمتِ امامان در وجود او عینیت پیدا کرده و خامنه‌ای که نایبِ مستقیم مهدیِ گم‌گشته به شمار می‌رود.

تفاوتِ جمهوریِ اسلامی یا «جمهوری‌های اسلامی» و نظام شاهنشاهی در آن نیست که «ولیِ فقیه» پاک‌تر و عادل‌تر از شاه باشد، آن‌چه جمهوری‌اسلامی را از نظامِ شاهی متمامیز می‌کند آن است که این نظام، ناسیونالیسمِ ایرانی را در چارچوبِ باورهایِ مذهبی پیکرآرایی می‌کند. انیران‌های داخلِ ایران (کردها، بلوچ‌ها، ترک‌ها و اقلیت‌های مذهبی) به همان میزان برای این حکومت بیگانه‌اند که شیعیانِ غیرِ ایرانی.

 سه

به هرحال فروکاستِ خاطراتِ گذشته در شخصِ حاکم ویژگی‌ اصلی روایتِ رسمی در ایرانِ معاصر است. در دورانِ شاه، ایران مرکزِ حکمتِ شرقی و شاه سمبلِ آن بود؛ در جمهوریِ اسلامی ایران مرکزِ اسلام و رهبرِ لب لباب مذهب و ولی‌امر مسلمین شد. در هردو روایت حاکم مرجعِ حقیقت و عقلِ کل است که آن‌چه را همۀ ایرانیان دارند، او (شاه/ ولیِ فقیه) تنها دارد. مردم فقط موضوعِ تصمیمِ حاکم‌اند و حقِ استیضاحِ او را ندارند. به سخنی‌دیگر مردم یا با حاکم‌اند یا هیچ. «من دولت تعیین می‌کنم، من تو دهنِ این دولت می‌زنمِ.»

خمینی که اکنون لقلقۀ زبان هر روحانیِ محافظه‌کار و اصلاح‌طلب استاد دانشگاه و معلم و سپاهی و بسیجی است و در کتاب‌های درسی آورده شده، نه تنها نشان‌گرِ ذهنیت تمامت‌خواه ملایانِ حاکم و حاکمانِ ملا، بلکه نشان‌گرِ ذهنیتِ اجتماعی است که تقدیرِ مردم را در تصمیمِ حاکم خلاصه می‌کند. همیشه یک من باید دولتِ تعیین کند و یا با مشت تو دهنِ دولت بزند. این من، در واقع حاکمی است که از طریق حذف و ادغامِ مردم در ساختارحاکمیت سرنوشتِ حکومت را تعیین می‌کند.

این امر در موردِ جنبشِ سبز نیز صدق می‌کند. همسرایان آن پیوسته در رثای موسوی و کروبی نوحه می‌خوانند و زاری می‌کنند. در ادبیاتِ جنبش سبز بیش از آن‌که سخن از مردم در میان باشد، سخن از موسوی و کروبی است. مردم ارزشِ گوهری ندارند و به عنوانِ هستیِ در گوهر خویش مطرح نمی‌شوند.آن‌ها فقط به مثابه پشتیبان رهبرانِ جنبش سبز و در پناهِ اقتدار آن رهبران، که گویا حاملِ روح اهورایی هستند، ارزش پیدا می‌کنند. این مسئله هرگز مطرح نمی‌گردد که برفرض اگر موسوی و کروبی با مشت تو دهنِ این دولت بزنند، پس از به‌قدرت‌ رسیدن بر سر مردم چه خواهد آمد؟ مگر قتل‌های زنجیره‌ای در دورانی که کروبی رییس مجلس بود رخ ندادند؟ به هرحال ایرانِ معاصر به یک «من» نیاز دارد و آمدنِ «گودویی» را انتظار می‌کشند.

چهار

اگر حاکمِ تمامت‌خواه را جوهرِ درون‌ماندگار تاریخِ سیاسیِ ایرانِ معاصر بدانیم، این تمامت‌خواهی بیش از همه در بازگفتِ امرگذشته و دست‌کاری‌های روایی خود را نشان داده است. قدرتِ حاکم فقط امام و اربابِ جان و مالِ مردم نیست، اربابِ امرگذشته نیز هست. چشمِ کج‌بینِ این حکومت گذشته را در رهبر فرو می‌کاهد.

بازسازی نمادینِ خمینی و ساختنِ «امامِ مقوایی» از نقطه‌نظرِ تئوریک دارای دلالت‌ها و پیامدهای دیگر نیز هست و بازتولیدِ مکانیکی‌ای شخصِ حاکم به مثابه‌ای تاریخ علاوه بر تحریفِ تاریخی پی‌آیندهای مثبت نیز دارد. عینی‌ترین پی‌آیند آن است که پرسش از اصل را بی‌معنا می‌سازد.

نشرِ انبوه عکس خمینی و تکرار ملال‌انگیز این چهره در روزنامه‌ها، تلویزیون و مطبوعاتِ‌ دولتی و مکان‌های عمومی او را به رهبرِ معمولی و بی‌رمز و راز بدل کرد و اکنون تولیدپذیریِ مکانیکی‌ای او به صورتِ مقوایی و ناتوان از کنش دلیل روشنی است بر سوبژکتیو بودنِ ولایتِ فقیه و اینکه حرمت و تقدسی که شکستنِ تابو و جرمِ قانونی به شمار می‌رفت، افزودۀ غیرذاتی و عارضی است، زیرا «امرِ ذاتی نمی‌تواند کم و زیاد شود.»

خمینی نه تنها کامل نیست، بلکه فاقد بعد و ناقص‌العضو است، پا ندارد و سرنوشتش به دستِ کسانی افتاده که وجودِ مقواییِ او را با خود حمل می‌کنند. برای روشن‌شدنِ این موضوع می‌توان از نظریۀ بنیامین در بابِ زوال هالۀ «اثر هنری در عصر بازتولیدپذیریِ تکنیکیِ آن» کمک گرفت. هرچند موضوعِ این نظریه زوالِ آئورایی است که میان اثر هنری و مخاطب فاصله ایجا د می‌کند، اما، با اندکی تسامح می‌توان آن را در مورد زوالِ هر آئواری مقدسی به کار برد. دولتِ ایران کوشش می‌کند با «زیبای‌شناختی‌کردنِ حیاتِ سیاسی» و «بازتولید مکانیکی‌ِ خاطراتِ انقلاب» فاشیسمِ فقهی را از مرگ نجات دهد. تولیدِ انبوهِ و ماشینیِ این خاطرات اما بیش از آن‌که باعث پایداری و استحکامِ آن شود، تمایل به عادی‌شدن و فراموشی دارد. «کیشِ دنیوی»، به لطفِ پیش‌رفت‌های تکنولوژیک در برابر «کیشِ آیینی» قد علم کرده است. تکنیک‌هایِ آیین‌سازی، تکنیک‌های آیین‌زدایی نیز هستند. مرگِ ارزش‌های آیینی بیش از همه ناشی از تکنیک‌های آیین‌سازی مدرنی است که جمهوریِ اسلامی آن‌ها را در راستای حفظ و بازتولید ارزش‌های انقلاب به کار می‌گیرند. البته دنیوی‌سازی باورهای قدسی از طریقِ تکنولوژیِ به دورانِ شاه و نشرِ انبوهِ تمثالِ مبارکِ امامان بر می‌گردد. در آن زمان بود که علی با ذوالفقار دو دم در رستوران‌ها، مکان‌های مذهبی، موترها و خانه‌ها حضور پیدا کرد. مردم می‌دیدند که ذوالجناحِ بی‌صاحبِ حسین با یال و کاکلِ خونین به خیمگاه بر می‌گردد و امام‌رضا آهویی را از خطر مرگ نجات می‌داد. با این حال در بسیاری از این تصاویر صورتِ امامان دیده نمی‌شد و هالۀ نور ولایت بر سرِ آن‌ها درخشان بود. با پیروزیِ انقلاب و تحریمِ چاپِ تصاویر ائمه از سوی برخی از فقهاء بازارِ این تصاویر کساد شد، اما در عوض تصویرِ آیت الله خمینی و دیگر نائبان امام زمان، بی‌هیچ نقابی و بی‌آنکه هالۀ نوری بر دورِ سرِ آن‌ها درخشان گردد، به صورتِ انبوه تولید و در بینِ مردم و حتی دیگر کشورهای که پیش از آن طالبِ تصویرِ امامان بود، پخش و توزیع گردید. دیگر به عکسِ امامان نیازی نبود. «کارکردِ اجتماعی» تصویر نیز متحول شد و «به جای استواری‌اش بر آیین، استواری‌اش بر پراکسیسِ دیگر نشست: سیاست (بنیامین، ص ۲۸)»

 پنج

تولید کیش‌های ارزشی از تکنولوژی تصویری پی‌آیند معکوس دارد. دلیلِ این امر که اکنون مناسکِ دینی از برگزاریِ مراسمِ عاشورا گرفته تا نمازِ جمعه و جماعت و زیارتِ حج خصلتِ سیاسی و «نمایشی» پیدا کرده‌اند، آن است که در عصربازتولیدپذیریِ مکانیکیِ مناسک خصلتِ آیینی‌ها از بین می‌روند. نمازِ سیاسی‌ـ‌عبادیِ جمعه، نمایشِ سیاسی است که در آن قدرتِ حاکم قلمروِ دوست و دشمن‌را مشخص می‌سازد.

بازتولیدِ تکنیکیِ ورودِ آبت الله خمینی به ایران، اقتدارِ کاریزمایی او را به خطر انداخته است. خمینی به لطفِ تکنولوژیِ وارد می‌شود، اما نه به عنوانِ اسطوره، بلکه در سیمای یک دلقک و بریده از تاریخ و سنت. صورت‌بندی کلِ این امر از نظر بنیامین چنین است: «تکنیکِ بازتولید. امر بازتولیدشده را از پیوستارِ سنت می‌گسلاند، با افزدون بر شمارِ بازتولیدها، کثرتِ انبوه را جانشین وقوع یکه‌ی اثر اصل می‌کند و بدین شیوه که بازتولید اجازه‌ی رویارویی به مخاطب، در وضعیتِ خاص خود او را می‌دهد، امر بازتولید‌شده را اکنون و بالفعل می‌سازد. این هردو فرایند، به نوعی به فروپاشیِ قدرت‌مندِ در امرِ داده‌شده می‌انجامد، ـ‌ نوعی فروپاشی فراداد یا سنت. (همان:۲۵)»

آیت الله خمینی دیگر یک رهبرِ هاله‌مند و آیینی نیست، هستی مقوایی است که باید نمایش داده شود. بازتولیدپذیریِ او از طریقِ تکنولوژی «اشتیاق برای نزدیک‌تر آوردنِ» امر دوردستی است که در آغاز انقلابِ اسلامی رخ‌ داده، نزدیک‌تر آوردنِ امرِ دوردست اما ارزشِ منحصر به‌فردی را که بر آیین استوار بود، از بین می‌برد. دوبین با نزدیک نشان‌دادن بیش از حد، از حاکمان هاله‌زدایی می‌کند و بنابراین باید انتظار کشید روزهایی را که مدل‌های نابِ عروسکی رهبران به صورتِ انبوه در بازار تولید گردد و کودکانِ شوخ و بازیگوش با ریش و عمامۀ رهبرانِ جمهوریِ اسلامی بازی نموده و در نهایت ملول و دل‌زده از این عروسک‌های بی‌مصرف، آن‌ها را دور اندازند و فراموش کنند.

پانویس:

نقل‌ها از کتابِ «زیبایی‌شناسی انتتقادی» با این مشخصات گرفته شده است:

زیبایی‌شناسی انتقادی: گزیده نوشته‌هایی در باب زیبایی‌شناسی از والتر بنیامین، هربرت مارکوزه و تئودور آدورنو، ۱۳۸۴.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • رادمنش

    واقعا عالی بودیم. استفاده کردیم

  • يول

    يكي از مقالات با ارزش در مورد هويت تاريخ رهبران معاصر است. خيلي زيبا، رسا و بدون جانبدارانه نوشته شده است. خرسندم كه مي بينم انديشمندي از كشور عزيز أفغانستان چنين نوشته اي را دارد. اگر كتاب نخوانهاي ما ايرانيها حسد نورزند، غير طبيعي است. پايدار باشيد.

  • کاربر مهمان

    با ماخذ دادن به مقاله والتر بنیامین نمی شود یک مقاله جدلی و سراسر ناسزا را رنگ آکادمیک و تئوریک بخشید. اگر از جمهوری اسلامی متنفر هستید و می خواهید فحش بدهید، دیگر چرا از متنفکرین منتقد مدرنیته که اتفاقاً از نظر تئوریک مخالف منطق و اخلاقیات بورژوایی مخالفان ج.ا هستند استفاده می کنید؟ صاف و راحت فحشتان را بدهید.

  • کاربر مهمان

    مقاله نویس سعی کرده حرف‌های ساده را رنگ و بوی روشنفکرانه بدهد.. خیلی از مشکلات فرهنگی مردم ایران در این مقاله به پای حکومت نوشته شده است. امام مقوایی هم نه کار این دولت که کار نیروی هوایی ارتش بود. کلاً در این مقاله نقش رهبر، دولت و مردم چند جا اشتباه گرفته شده است.

  • کاربر مهمان

    آقای دکتر گرامی، آقای اسد! فرمایش شما ( اگر جاهایی از آن ویرایش شود ) درست. دستتان درد نکند. ولی این پوهنتون چیست؟ شما که واژه قشنگ فروکاست و برساخت را می آورید، این پوهنتون و ناقص العضو را از کجا آوردید؟ آیا بجای آنها از میان زبانهای آریایی واژه ای نتوانستید بیابید؟ صدای امریکا برای برنامه ای که دوباره پخش میکند مینویسد «بازپخش». تلویزیون بی بی سی چون با آن رقیب است حتا نمی نویسد پخش دوباره ! مینویسد پخش مجدد تا واژه ای که صدای امریکا بکار میبرد را بکار نبرد! اکنون داستان برادران و ( شاید خواهران ) پشتوی ماست که نمیخواهند آنچه که در ایران امروزی بکار میرود را بکار برند حتا اگر پوهنتون را بجای دانشگاه و لیسه را بجای دانشکده بکار ببرند! ناگفته نگذارم برخی از این ور مرزیها هم بی گناه و بی لغزش نیستند؛ تازه عرب مآبی را هم افزودند! دوستدار: تهران ـ بابک

  • کاربر مهمان

    این مقاله تحلیل خوبی بود اما متاسفانه به دلیل اینکه یک نفر از افغانستان انرا نوشته بود اعث شد تا تعصبات قومی ایرانی ها انرا نادیده بگیرد و فقط دونفر مطلب کوتاهی در باره اش نوشتند و هردوی انها از دید مخالفت پیش امدند. سوال بنده اینست: ما که تحمل چنین تفاوتهای معمولی را نداریم چگونه با هم متحد خواهیم شد؟

  • کاربر مهمان

    مقاله بسیار جالب بود و سیر گذار تاریخی یک ملت را بسیار خوب بیان کرده بود نقطه قوت آن دیدگاه مارکس نسبت به پدیده و قهرمان بود و باز تولید دلقک .