ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

محمد تازی و محمد رازی (۲)

<p>اکبر گنجی &minus; &nbsp;در این بخش ضمن اشاره به آرای پاره&zwnj;ی دیگری از فقیهان - خصوصاً فقیهان معاصر - &nbsp;به ریشه&zwnj;ها و بنیادهای نزاع فقیهان و فیلسوفان پرداخته و نشان خواهیم داد که چرا فقیهان در برابر فیلسوفان ایستاده و آنان را تکفیر می&zwnj;کردند.</p> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">بیان ساده&zwnj;ی مدعا این بود که محمد رازی- نماد فیلسوفان- در برابر پیامبر گرامی اسلام ایستاده و محصولات عقلی خود را برتر از فرآورده&zwnj;های وحیانی حضرت محمد قلمداد می&zwnj;کند.</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <!--break--> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"><b>هشتم- شیخ بهایی: </b>شیخ بهائی (۱۰۳۰- ۹۵۳) سخنان تندی علیه فلاسفه بیان کرده است. او فیلسوفان را ریزه خواران سفره&zwnj;ی ارسطو و افلاطون قلمداد می&zwnj;کند. می&zwnj;گوید:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">ای کـرده به علم مجازی خو<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">نشــنیده زعـلم حـقیقی بــو</div> <div dir="RTL">سـرگرم بـه <b>حکـمت یـونانی</b><span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">دلســرد ز <b>حکــمت ایــمانی</b></div> <div dir="RTL">تا کی ز شفاش، شفا طلبی<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">وز کاسه&zwnj;ی زهر، دواطلبی؟</div> <div dir="RTL">تـا چـند چـو نکـبتیان مانی<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">بـر ســفره&zwnj;ی چـرکن یـونانی</div> <div dir="RTL">&quot;سـؤر المـؤمن&quot; فـرموده نـبی<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">از سـور ارسـطو چه می&zwnj;طلبی؟</div> <div dir="RTL">تا چند ز فلسفه ات لافی</div> <div dir="RTL">واین یابس و رطب به هم بافی؟</div> <div dir="RTL">رسوا کردت به میان بشر</div> <div dir="RTL">برهان ثبوت &quot;عقل عشر&quot;</div> <div dir="RTL">در سر ننهاده بجز بادت</div> <div dir="RTL">برهان &quot;تناهی ابعادت&quot;</div> <div dir="RTL">تا کی لافی ز &quot;طبیعی دون&quot;</div> <div dir="RTL">تا کی باشی به رهش مفتون؟</div> <div dir="RTL">و آن فکر که شد به هیولا صرف</div> <div dir="RTL">صورت نگرفت از آن یک حرف</div> <div dir="RTL">تصدیق چه گونه به این بتوان</div> <div dir="RTL">که اندر ظلمت، برود الوان</div> <div dir="RTL">علمی که مسائل او این است</div> <div dir="RTL">بی شبهه، <b>فریب شیاطین است</b></div> <div dir="RTL">تا چند دو اسبه پی اش تازی</div> <div dir="RTL">تا کی به مطالعه اش نازی؟</div> <div dir="RTL">واین علم دنی که تورا جان است<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL"><b>فضلات فضایل یونان است </b></div> <div dir="RTL">خود گو تا چند چو خرمگسان</div> <div dir="RTL">نازی به سر فضلات کسان!</div> <div dir="RTL">تا چند ز <b>غایت بی دینی</b></div> <div dir="RTL">خشت کتبش بر هم چینی؟</div> <div dir="RTL">اندر پی آن کتب افتاده</div> <div dir="RTL">پشتی به کتاب خدا داده</div> <div dir="RTL">نی رو به شریعت مصطفوی</div> <div dir="RTL">نی دل به طریقت مرتضوی</div> <div dir="RTL">نه بهره ز علم فروع و اصول</div> <div dir="RTL">شرمت بادا ز خدا و رسول [۳۴]</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">شیخ بهایی &quot;حکمت یونانیان&quot; را در برابر &quot;حکمت ایمانیان&quot; قرار می&zwnj;دهد که همان دین اسلام است. او می&zwnj;گوید:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">علم نبود غیر علم عاشقی</div> <div dir="RTL">مابقی تلبیس ابلیس شقی</div> <div dir="RTL">علم فقه و علم تفسیر و حدیث</div> <div dir="RTL">هست تلبیس ابلیس شقی</div> <div dir="RTL">زان نگردد بر تو هرگز کشف راز</div> <div dir="RTL">گر بود شاگرد تو صد فخر راز</div> <div dir="RTL">از هیولا تا به کی این گفت و گوی؟</div> <div dir="RTL">رو به معنی آر و از صورت مگوی</div> <div dir="RTL">دل که فارغ شد ز مهر آن نگار</div> <div dir="RTL">سنگ استنجای شیطانش شمار</div> <div dir="RTL">این علوم و این خیالات و صور</div> <div dir="RTL"><b>فضله&zwnj;ی شیطان</b> بود بر آن حجر</div> <div dir="RTL">تو، به غیر از علم عشق ار دل نهی</div> <div dir="RTL">سنگ استنجا به شیطان می&zwnj;دهی</div> <div dir="RTL">شرم بادت، زانکه داری، ای دغل!</div> <div dir="RTL">سنگ استنجای شیطان در بغل</div> <div dir="RTL">لوح دل، از فضله&zwnj;ی شیطان بشوی</div> <div dir="RTL">ای مدرس! درس عشقی هم بگوی</div> <div dir="RTL">چند و چند از <b>حکت یونانیان</b></div> <div dir="RTL"><b>حکمت ایمانیان</b> را هم بدان</div> <div dir="RTL">دل منور کن به انوار جلی</div> <div dir="RTL">چند باشی کاسه لیس بوعلی؟</div> <div dir="RTL">سرور عالم، شه دنیا و دین</div> <div dir="RTL">سر ممن را شفا گفت ای حزین!</div> <div dir="RTL">سور رسطالیس و سور بوعلی</div> <div dir="RTL">کی شفا گفته نبی منجلی[۳۵].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>نهم- ملا محسن فیض کاشانی: </b>ملا محسن فیض کاشانی (۱۰۹۰- ۱۰۰۶ ه.ق) شاگرد و داماد ملاصدرا است. او به پیروی از غزالی، وقت صرف کردن برای خواندن فلسفه را ناروا می&zwnj;داند. به گمان او راه فلاسفه پر خطر و هلاکت خیز است. فلسفه&zwnj;های موجود، آغشته&zwnj;ی با تحریفات&zwnj;اند. اگر فلسفه دارای معارفی است که به درد جهان پس مرگ می&zwnj;خورد، پیامبر اسلام نکاتی که به آدمیان یاد داده بهتر و کاملتر است. اما اگر معارف فلسفی به درد آخرت نمی&zwnj;خورد، پس به چه دردی می&zwnj;خورد؟ بدین ترتیب برای عموم افراد بهتر است که از فلسفه دوری گزینند: &quot;<b>فالأ ولی الاعراض من علومهم و عدم الخوض فی طریقتهم</b>&quot;.</div> <div dir="RTL">اما خواصی که رسوخ در همه&zwnj;ی معارف دینی دارند، آشنایی شان با فلسفه رواست. فیض می&zwnj;گوید غزالی برای عوام به شریعت التزام بورزند و وقت خود را مصروف امور بی فایده نکنند، از سر شفقت و مصلحت فلسفیدن را مذمت کرده است[۳۶].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">فیض در پایان عمر ضمن ندامت از فلسفه آموزی پیشین خود در کتاب <b><i>الانصاف</i></b> می&zwnj;نویسد:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;سبحان&zwnj; الله&zwnj; عجب&zwnj; دارم&zwnj; از قومی&zwnj; که&zwnj; بهترین&zwnj; پیغمبران&zwnj; را برایشان&zwnj; فرستاده&zwnj;اند به&zwnj; جهت&zwnj; هدایت&zwnj;، و خیر ادیان&zwnj;، ایشان&zwnj; را ارزانی&zwnj; فرمود از روی&zwnj; مرحمت&zwnj; و عنایت&zwnj;، و پیغمبر ایشان&zwnj; کتابی&zwnj; گذاشته&zwnj; و خلیفه&zwnj;&zwnj;ی دانا به&zwnj; آن&zwnj; کتاب&zwnj; واحداً بعد واحد به&zwnj; جای&zwnj; خود گماشته&zwnj;، به&zwnj; نصّی&zwnj; از جانب&zwnj; حق&zwnj; تا افاضت&zwnj; نور او تا قیام&zwnj; قیامت&zwnj; باقی&zwnj; و تشنگان&zwnj; علم&zwnj; و حکمت&zwnj; را به&zwnj; قدر حوصله&zwnj; و درجه&zwnj;&zwnj;ی ایمان&zwnj; هر یک&zwnj; ساقی&zwnj; باشد، آن گاه&zwnj; که&zwnj; گفت&zwnj;:&quot;من&zwnj; در میانه&zwnj;&zwnj;ی شما دو گوهر گرانبها باقی&zwnj; می&zwnj;گذارم&zwnj; که&zwnj; اگر پس&zwnj; از من&zwnj; به&zwnj; آن&zwnj; دو چنگ&zwnj; زنید، هرگز گمراه&zwnj; نمی&zwnj;شوید، یکی&zwnj; قرآن&zwnj; و دیگر عترت&zwnj; و اهل&zwnj;بیتم&zwnj;&quot;، ایشان&zwnj; التفات&zwnj; به&zwnj; هدایت&zwnj; او نمی&zwnj;نمایند و از پی&zwnj; <b>دریوزگی&zwnj; </b>علم&zwnj; بر در امم&zwnj; سالفه&zwnj; می&zwnj;گردند و از نم&zwnj; جوی&zwnj; آن&zwnj; قوم&zwnj; استمداد می&zwnj;جویند و به&zwnj; عقول&zwnj; ناقصه&zwnj;&zwnj;ی خود، استبداد می&zwnj;نمایند...همانا این&zwnj; قوم&zwnj; گمان&zwnj; کرده&zwnj;اند که&zwnj; بعضی&zwnj; از علوم&zwnj; دینیه&zwnj; هست&zwnj; که&zwnj; در قرآن&zwnj; و حدیث&zwnj; یافت&zwnj; نمی&zwnj;شود و از کتب&zwnj; فلاسفه&zwnj; یا متصوفه&zwnj; می&zwnj;توان&zwnj; دانست&zwnj; و از پی&zwnj; آن&zwnj; باید رفت&zwnj;. مسکینانه&zwnj; نمی&zwnj;دانند که&zwnj; خلل&zwnj; و قصور نه&zwnj; از جهت&zwnj; حدیث&zwnj; یا قرآن&zwnj; است&zwnj; بلکه&zwnj; خلل&zwnj; در فهم&zwnj; و قصور در درجه&zwnj;ی ایمان&zwnj; ایشان&zwnj; است&zwnj;...و بالجمله&zwnj; طائفه&zwnj;ای&zwnj; واجب&zwnj; و ممکن&zwnj; می&zwnj;گویند و قومی&zwnj; علت&zwnj; و معلول&zwnj; می&zwnj;نامند و فرقه&zwnj;ای&zwnj; وجود و موجود نام&zwnj; می&zwnj;نهند و من&zwnj; عندی&zwnj; را هرچه&zwnj; خوش&zwnj; آید گوید...و شكّی&zwnj; در این&zwnj; نیست&zwnj; که&zwnj; در محکمات&zwnj; ثقلین&zwnj; از این&zwnj; نوع&zwnj; سخنان&zwnj; که&zwnj; در میان&zwnj; این&zwnj; طوایف&zwnj; متداول&zwnj;، و اصطلاحاتی&zwnj; که&zwnj; بر زبان&zwnj; ایشان&zwnj;، متقاول&zwnj; است&zwnj;، هیچ&zwnj; خبر و اثر نیست&zwnj; و تأویل&zwnj; متشابهات&zwnj;، همه &zwnj;کس&zwnj; را میسّر نه&zwnj; بلکه&zwnj; مخصوص&zwnj; راسخین&zwnj; فی&zwnj;العلم است&zwnj;...<b>نه&zwnj; متکلم&zwnj;</b> و <b>نه&zwnj; متفلسف&zwnj;</b> و <b>نه&zwnj; متصوف</b>&zwnj; و نه&zwnj; متکلف&zwnj;، بلکه&zwnj; <b>مقلد قرآن&zwnj; و حدیث&zwnj; پیغمبر و تابع&zwnj; اهل&zwnj;بیت</b> علیهم السلام آن&zwnj; سرور. از سخنان&zwnj; حیرت&zwnj;افزای&zwnj; طوائف&zwnj; اربع&zwnj; ملول&zwnj; و کرانه&zwnj;، و از ماسوای&zwnj; قرآن&zwnj; مجید و حدیث&zwnj; اهل&zwnj;بیت&zwnj; و آنچه&zwnj; به&zwnj; این&zwnj; دو آشنا نباشد، بیگانه&zwnj;... من&zwnj; هرچه&zwnj; خوانده&zwnj;ام&zwnj; همه&zwnj; از یاد من&zwnj; برفت&zwnj; الّا حدیث&zwnj; دوست&zwnj; که&zwnj; تکرار می&zwnj;کنم&zwnj;&quot;[۳۷].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>دهم- ملا طاهر شیرازی نجفی قمی: </b>ملاطاهر قمی (وفات ۱۰۹۸) ، فقیه و متکلم شیعه، از جمله آثارش کتاب <b><i>الفوائد الدینیه فی الرد علی الحمکا و الصوفیه</i></b> است .</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>یازدهم- محمد باقر مجلسی:</b>ملا محمد باقر مجلسی (۱۱۱۰- ۱۰۳۷ ه.ق)- ملقب به علامه مجلسی- صاحب كتاب <b><i>بحار الانوار</i></b> از فقیهان نامدار شیعیان است.مجلسی در موارد عدیده فلاسفه را تکفیر کرده است.فیلسوفان را &quot;فلسفه بافان&quot; نام می&zwnj;نهد[۳۸].دلایل فیلسوفان را شبهاتی سست و خرافاتی به شمار آورده[۳۹] و خودشان را نقل کلام بی دین&zwnj;ها و شک آوران راهزن حق و یقین قلمداد کرده است[۴۰]. می&zwnj;نویسد:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;كسی كه به كلمات فلاسفه رجوع كند و اصول مطالبشان را فحص كند، درمی&zwnj;يابد كه اكثر آنها با شرايع پيامبران تطبيق نمی&zwnj;كند. و اگر برخی اصول شرايع و ضروريات اديان به زبان می&zwnj;آورند، <b>فقط از ترس تكفير مؤمنين می&zwnj;باشد كه مبادا به جرم كفر كشته شوند</b>. فلاسفه به زبان ايمان دارند و دلهايشان تسليم نيست و <b>بيشترشان كافرند</b>&quot;[۴۱].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">مجلسی در <b><i>بحارالانوار</i></b> نوشته است:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;هذه الجنایه علی الدین و تشهیر کتب فلاسفه بین المسلمین من بدع خلفاء المعاندین&quot;.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">مجلسی یکی از بدعت&zwnj;ها و منکرات خلفای جور را این می&zwnj;داند که کتب فلاسفه ترجمه و میان مسلیمن پخش کردند. وقتی آرای فیلسوفان میان مردم رفت، این آرا اختلاف افکن و فسادپرورند. در ادامه می&zwnj;گوید:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;مشهور نمودن کتب فلاسفه در ميان مسلمانان از بدعت&zwnj;های خلفای جور دشمن ائمه دين است تا به دين وسيله مردم را از دين و امامان عليهم السلام برگردانند... صفدی در شرح لامية العجم ذکر کرده که چون مأمون عباسی با بعضی از پادشاهان نصاری صلح کرد ـ گمان می&zwnj;برم که پادشاه جزيره&zwnj;ی قبرس باشد ـ از آن&zwnj;ها طلب کرد که مخزن و کتابخانه&zwnj;ی کتب يونان را در اختيار او بگذارند...پادشاه دوستان خصوصی خود را که صاحب رأی نيکو می&zwnj;&zwnj;دانست جمع کرد و با ايشان مشورت نمود، تمامی آن&zwnj;ها رأی دادند که آن کتب را در اختيار مأمون نگذارد و نزد او نفرستد مگر يک نفر از آن&zwnj;ها که گفت اين کتب را نزد ايشان بفرست زيرا اين علوم (يعنی فلسفه) داخل هيچ دولت دينی نشده است مگر آن که آن&zwnj;ها را به فساد کشانيده و اختلاف در بين علمای ايشان ايجاد کرده است... مشهور اين است که اول کسی که کتاب&zwnj;های يونانيان را به زبان عربي ترجمه کرد خالد بن يزيد بن معاويه بود&quot;[۴۲].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">آن گاه به داستان طرح نقشه&zwnj;ی قتل هشام بن حکم- به اتهام طعن بر فلاسفه- پرداخته و می&zwnj;گوید:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;<b>إنّهم علیهم السلام ترکوا بیننا أخبارهم فلیس لنا فی هذا الزمان ألاّ التمسّک بأخبارهم واندبّر فی آثارهم ، فترک الناس فی زماننا آثار اهل بیت نبیّهم و استبدّوا بآرائهم، فمنهم من سلک مسلک الحکماء الذین ضلّوا و أضلّوا ، و لم یقروّا بنبی و لم یؤمنوا بکتاب و اعتمدوا علی عقولهم الفاسده و آرائهم الکاسده، فاتخذوهم ائمه و قاده</b>: حضرات ائمه (ع) (بعد از خودشان) احادیث شان را در میان ما به جا گذاشته&zwnj;اند پس در این زمان برای ما چاره&zwnj;ای نیست مگر این که به احادیث ایشان چنگ زنیم و در آثار و اخبارشان تفکّر و اندیشه کنیم با وجود این، در زمان ما اکثر مردم آثار و اخبار اهل بیت پیغمبرشان را رها نموده و خود رأی شده، پس گروهی از آن&zwnj;ها راه روش و مکتب فلاسفه را برگزیده اند، همان فلاسفه&zwnj;ای که خودشان گمراه شده و دیگران را هم گمراه کرده، و به هیچ پیغمبری اقرار نکرده وبه هیچ کتابی از کتاب&zwnj;های آسمانی ایمان نیاورده اند، و بر عقل&zwnj;های ناقص و نظریات و اندیشه&zwnj;های بی رونق وسست خودشان تکیه کرده اند، پس (گروهی از نادانان نیز) آنان را پیشوای خود قرار داده وبه آن&zwnj;ها اقتدا کرده&zwnj;اند و عقائدشان را از آنها اخذ نموده&zwnj;اند. نصوص صریح و صحیح از امامان معصوم (ع) را از معانی اصلی آن به معانی دیگر توجیه و تأویل می&zwnj;کنند؛ زیرا که این احادیث و نصوص صحیحه با آنچه فیلسوفان بدان معتقدند سازگار نیستند با آن که می&zwnj;بینند که دلیل&zwnj;های فلاسفه و شبهه&zwnj;های آنها مفید ظن وگمان و بلکه مفید وهم نیز نمی&zwnj;باشد بلکه افکارشان مانند تار عنکبوت سست و بی پایه است&quot;[۴۳].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">ما فقط به تکفیرها می&zwnj;پردازیم، وگرنه اعمالی که فقیهان نسبت به فیلسوفان انجام داده اند، خود داستان مستقلی است که باید گزارش شود. به عنوان نمونه، حکیم ملامحمدصادق اردستانی (وفات ۱۱۳۴) در میان برف و سرمای زمستان از اصفهان به حکم ملامحمدباقرمجلسی اخراج شد. این تبعید زمستانی، موجب مرگ فرزند خردسال آن فیلسوف در سرمای زمستان شد.</div> <div dir="RTL"><b>دوازدهم- صاحب حدائق: </b>شیخ یوسف بحرانی (۱۱۸۶- ۱۱۰۷ ق) گفته است:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;<b>أن الاصحاب (قدس سرّهم) ذهبوا إلی تکفیر الفلاسفه و من یحذوا حذوهم</b>:اصحاب امامیه به تکفیر فلاسفه و پیروانش معتقد بودند&quot;[۴۴].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>سیزدهم- علامه&zwnj;ی بحرالعلوم: </b>علامه بحرالعلوم (۱۲۱۲- ۱۱۵۵) در اجازه اش به یکی از شاگردان خود ضمن تأکید بر توجه علمای سابق به احادیث ائمه، خطاب به او می&zwnj;نویسد:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;<b>ثم خلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات</b> که از علم و علما کناره گیری نموده و ویرانی را آبادی جلوه دادند، حساب را فراموش ودر طلب سراب برآمده و ساکن برهوت گشتند وبه خوشی&zwnj;های گذران زمان دل خوش داشتند...از جمله&zwnj;ی اینان کسانی&zwnj;اند که برجهالت برگرفته از <b>سردمداران کفر و گمراهی</b> - که منکرنبوت ورسالت هستند - حکمت و علم نام نهادند و صاحبان این حکمت و علم دروغین را امام و رهبر خویش گرفتند و اقوال و آراء آنان را اگر چه مخالف نص قرآن بود پذیرفتند و هر آنچه را که آنان بدان قائل نبودند، اگر چه آن عین حق و صواب بود انکار کردند&quot;[۴۵].</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"><b>چهاردهم- میرزای قمی: </b>میرزای قمی (۱۲۳۱- ۱۱۵۱) صاحب <b><i>قوانین الاصول</i></b> است. سیدصدرالدین موسوی عاملی صدر اصفهانی درباره&zwnj;ی این کتاب گفته است:</div> <div dir="RTL">&quot;لیت ابن سینا دری اذ جاء مفتخرا باسم الرئیس بتصنیف القانون ان الاشارات و القانون قد جمعا مع الشفا فی مضامین القوانین: ای کاش ابن سینا که به سبب نگارش کتاب قانون به شیخ الرئیس معروف شد می&zwnj;دانست که کتاب اشارات و قانون و شفا هر سه در مضامین کتاب قوانین الاصول میرزای قمی جمع شده اند&quot;.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">میرزای قمی در <b><i>قوانین می&zwnj;</i></b>نویسد:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;<b>والذی جعله الطلّبه فی أمثال زماننا وسیله لانحرافهم عن تحصیل الفقه و اشتغالهم بتحصیل حکمه الیونانیین من المشّائین و الامشراقییّن تمسّکاً بأنّ معرفه الله تعالی مقدّم علی عبادته و طاعته ولایمکن الاّ بتحصیل هذه العلوم، فهو من وساوس الوسواس الخنّاس الذی یوسوس فی صدور الناس. فربّما یصرفون عمرهم جمیعاً فی تحصیل هذه العلوم تمسّکأّ بأنّه من مقدمات الفقه اذالفقه هو العلم بالاحکم الشرّعیه و ذلک یتوقّف علی معرفه الشارع ومالا یتم الواجب الاّ به فهو واجب. حاشا و کلاّ أن یکون ذلک موجباً للمعرفه أو موجباً لمیزیدها أو ممّا یتوقّف معرفه الفقه والشرّع علیها. نعم و قد یصیر موجباً للزندقه والإلحاد و قد یوجب کثره البعد عن ساحه القرب والنّدامه والحسره یوم التناد</b>: آنچه که طلاب در مثل این زمان&zwnj;ها وسیله برای انحرافشان از تحصیل فقه قرار دادند ومشغول تحصیل حکمت یونانیان - از مشاء واشراق آن - شدند و دلیل شان این است که معرفت خداوند مقدّم برعبادت و اطاعت اوست و آن (یعنی معرفت) هم ممکن نیست مگر با تحصیل این علوم (حکمت یونانیان ) پس از وسوسه&zwnj;های <b>وسواس خنّاس</b> است که در سینه&zwnj;های مردم وسوسه می&zwnj;کند و چه بسا تمام عمرشان را در تحصیل این علوم صرف می&zwnj;کنند به این دلیل که این علوم از مقدمات فقه است زیرا فقه علم به احکام شرعی است و آن توقف برمعرفت شارع دارد و مقدمه&zwnj;ی واجب هم واجب است، حاشا وکلاً (هرگز) که تحصیل فلسفه موجب معرفت خداوند و یا موجب زیادی معرفت اللّه یا از اموری باشد که معرفت فقه وشرع توقف برآن داشته باشد بلی گاهی <b>(تحصیل فلسفه)موجب زندقه و الحاد می&zwnj;گردد</b> و گاهی موجب دوری زیادی از ساحت قرب حق تعالی شده و ندامت وحسرت رابه دنبال دارد&quot;[۴۶].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>پانزدهم- ملا احمد نراقی: </b>ملااحمد نراقی (۱۲۴۴- ۱۱۸۵) در <b><i>معراج السعاده</i></b> پس از بیان ضرورت کسب یقین و جزم در اعتقادات می&zwnj;گوید:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;و طریق آن[جزم و یقین ] این نیست که به او (مکلف) مناظره وجدل تعلیم شود یا به خواندن کتب کلامی و حکمی [فلسفه] اشتغال نماید و بلکه باید مشغول شود به تلاوت قرآن و تفسیر و خواندن احادیث و فهمیدن آن&zwnj;ها و مواظبت کند به وظایف عبادات و طاعت وبه این سبب روز به روز اعتقاد او قوی تر می&zwnj;گردد...و اعتقاد کسانی که عمر خود را صرف کلام وحکمت متعارفه (فلسفه) نموده و روز و شب را به مجادله ومباحث کلامیه به سر برده اند، مانند ریسمانی است که در مقابل باد آویخته باشد و هر ساعتی آن را به طرفی حرکت دهد. گاهی چنان رود و گاهی چنین، زمانی به شمال میل کند و لحظه&zwnj;ای به یمین، هر چه شنیدند متحرک می&zwnj;شود و به اندک چیزی که به عقل شان رسد متأمل می&zwnj;گردند. و اگر اعتقاد صحیحی داشته باشند همان است که در حال طفولیت اخذ کرده اند&quot;[۴۷].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در بخش دیگری از همین کتاب می&zwnj;نویسد:</div> <div dir="RTL">&quot;ونه از اشخاصی باشی که عمر خود را صرف علوم عقلیه نموده و به <b>فضول یونانیان</b> خود را راضی می&zwnj;کنند و عقول قاصره&zwnj;ی خود را در هر چیزی دلیل و رهبر می&zwnj;دانند و هرچه عقل ناقص ایشان آن را نفهمد طرح یا تأویل می&zwnj;کنند و آیات و اخبار را تا توانند از ظاهر خود صرف می&zwnj;کنند و احکام شریعت نبویه در نزد ایشان مهجور و از تتبع آیات و اخبار دورند، علمای شریعت را مذمّت و بدگویی می&zwnj;کنند و ایشان را به بی فهمی و نادانی نسبت می&zwnj;دهند، ورثه&zwnj;ی انبیا را جاهل و نادان می&zwnj;شمارند و از برای خود که هنوز عقل را از وهم تمیز نداده&zwnj;اند زیرکی و فطانت ثابت می&zwnj;کنند و از این غافل که <b>عقل بی رهنمایی شرع قدم بر نمی&zwnj;تواند داشت وگامی در راه نمی&zwnj;تواند گذاشت</b>&quot;[۴۸].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">نراقی در کتاب شعر خود- <b><i>مثنوی طاقدیس</i></b>- نیز از فلاسفه این چنین یاد می&zwnj;کند :</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">آن یکـی گـردید مـحو فـلسفه<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">خـویش را دانـا شـمرده از سـفه</div> <div dir="RTL">فکر او تحدید اطـراف و جـهات<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">کـار او تشـریح و حـیوان ونـبات</div> <div dir="RTL">ازقدیم آمد جهان یا حادث است<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">آفریدش با غرض یا عـابث است</div> <div dir="RTL">بـی خــبر لیکـن ز احکـام اله<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">مـی ندانـد جـز نـمازی گـاهگاه</div> <div dir="RTL">صـد دلیـل آرد پی تجدید نـفس<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">نفس او لیکن به صد زنجیر حبس</div> <div dir="RTL">ای خیو برروی عـلم و فـضل تو<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">تیره صد مدرس بـود از جـهل تـو</div> <div dir="RTL">وهـم و پـنداری به هم آمـیختی<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">شـوری از چـون و چـرا آمـیختی</div> <div dir="RTL">نامش اسـتدلال وبرهان سـاختی<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">مـهر چـیدی و قـماری بـاختی</div> <div dir="RTL">صـد خطا زین گونه استدلال&zwnj;ها<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></div> <div dir="RTL">دیـده&zwnj;ای در مـاه&zwnj;ها و سـال ها[۴۹].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>شانزدهم- صاحب جواهر:</b> شیخ حسن نجفی (۱۲۶۶- ۱۲۰۰) ، صاحب <b><i>جواهرالکلام</i></b> به فردی که در دستش کتابی فلسفی داشت، می&zwnj;گوید:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;به خدا سوگند حضرت محمد صلی الله عليه وآله وسلم جز برای ابطال اين خرافات و مزخرفات از جانب خداوند مبعوث نشده است&quot;[۵۰].</div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"><b>هفدهم- شیخ انصاری:</b>شیخ انصاری (۱۲۸۱- ۱۲۱۴) در کتاب طهارت نوشته است:</div> <div dir="RTL">&quot;<b>إن السیره المستمرّه من الاصحاب (قدس سرّهم) فی تکفیر الحکماء المنکرین بعض ضروریات</b>: سیره&zwnj;ی مستمر اصحاب برتکفیر فلاسفه که منکر بعض ضروریات&zwnj;اند بوده است&quot;[۵۱].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">شیخ انصاری تأمل عقلانی در احکام شرعی را به رسمیت نمی&zwnj;شناسد، چه رسد به اصول عقاید. به گمان او، دقت&zwnj;های عقلانی در اعتقادات دینی، آدمی را در معرض &quot;هلاکت ابدی&quot; و &quot;عذاب همیشگی&quot; قرار می&zwnj;دهد. می&zwnj;گوید:</div> <div dir="RTL">&quot;واجب تر از فرو نرفتن در مطالب و استدلالات عقلی برای کشف و استنباط احکام فرعی شرعی، فرو نرفتن در مطالب عقلی نظری برای دریافت مسائل اصول دین است ؛ زیرا این شیوه موجب واقع شدن در معرض <b>هلاکت ابدی</b> و <b>عذاب همیشگی</b> است و ائمه معصومین (ع) نیز در روایات مربوط به نهی از فرو رفتن در مسئله&zwnj;ی قضا وقدر نسبت به این خطر هشدار دادند&quot;[۵۲].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>هجدهم- محمد رضا مظفر: </b>آیه اللّه محمد رضا مظفر (۱۳۸۳- ۱۳۲۲ ) به تفاوت&zwnj;های فلسفه و کلام می&zwnj;پردازد. می&zwnj;گوید که علم کلام در خدمت دین است، اما فلسفه، عقل مستقل از دین است، نه تابع دین. به همین دلیل مشاهده می&zwnj;کنیم که آموزه&zwnj;های فلسفی با فرآورده&zwnj;های نقلی و شرعی تعارض دارند. فیلسوف تابع استدلال است و نگران آن نیست که نتایج کارش ناقض آموزه&zwnj;های وحیانی باشد.ورود فلسفه&zwnj;ی یونانی به جهان اسلام، موجب فساد فکری مسلمین شد.ائمه&zwnj;ی شیعیان در برابر این عوامل گمراهی (فلاسفه) و بدعت گزاران در دین ایستادند.می نویسد:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;فرق فلسفه با علم کلام این است که علم کلام را مسلمانان برای دفاع از دین وضع کردند، اما فلسفه تعهّد دینی ندارد و مسیر معینی را دنبال نکرده و از دین خاصی تبعیت نمی&zwnj;کند...این بی تعهّدی، فیلسوف را برآن می&zwnj;دارد که نظری را ابراز کند که با شریعت اسلامی ویا ظاهر آن مغایرت دارد. این تفاسیر، واقعاً و یا در نظر مسلمین، <b>موجب خروج از دین می&zwnj;شود</b>. فیلسوف از این که برهانی را که دین و یا مذهبی مطرح کرده است نقض کند ابائی ندارد وقتی که فلسفه یونانی گسترش پیدا کرد، برخی از اعراب کور و کورانه و سطحی از آن تقلید کردند و موجب <b>فساد در افکار مسلمین</b> شدند و مسلمین احساس کردند که از جانب فلسفه یونانی مورد هجوم واقع شدند... ائمه ما با <b>مبارزه&zwnj;ی با بدعت گذاران</b> <b>در دین</b> و <b>عوامل گمراهی مردم</b>، عقاید اسلامی را در برابر امواج فکری یونانی مخصوصاً نگه داشتند. فلسفه ناتوان تر از آن است که بتواند به ما عقیده&zwnj;ی صاف و صحیح وخالص ببخشد. لازم نیست که ما به شیوه&zwnj;ی فلاسفه به خداوند معتقد باشیم؛ زیرا که خداوند ما را بر چنین چیزی مکلف نکرده است...کسی که عقیده&zwnj;ای ندارد و می&zwnj;خواهد در اعتقاداتش به چیزی چون فلسفه تکیه کند، همانند کسی است که مشت برآهن سرد می&zwnj;کوبد&quot;[۵۳].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>نوزدهم- آیت الله بروجردی:</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&quot;از فقیه&zwnj; فرزانه&zwnj; حضرت&zwnj; آیت&zwnj;الله&zwnj; آقا سید موسی&zwnj; شبیری&zwnj; زنجانی&zwnj; شنیدم&zwnj; که&zwnj; گفت&zwnj;:&quot;آیت&zwnj;الله&zwnj; بروجردی&zwnj; می&zwnj;خواست&zwnj; علوم&zwnj; معقول&zwnj; [فلسفه&zwnj;] را شبه&zwnj; تحریمی&zwnj; کند و آقای&zwnj; آقا سید محمد رضا سعیدی&zwnj; [شهید آیت&zwnj;الله&zwnj; سعیدی&zwnj;] که&zwnj; با فلسفه&zwnj; مخالف&zwnj; بود، در اطراف&zwnj; این&zwnj; موضوع&zwnj; نزد آیت&zwnj;الله&zwnj; بروجردی&zwnj; فعالیت&zwnj; می&zwnj;کرد، اما وساطت&zwnj; آقای&zwnj; بهبهانی&zwnj; و دیگر آقایان&zwnj; از عملی&zwnj; شدن&zwnj; این&zwnj; کار جلوگیری&zwnj; نمود&quot;. مخالفت&zwnj; مرحوم&zwnj; آیت&zwnj;الله&zwnj; بروجردی&zwnj; با تدریس&zwnj; فلسفه&zwnj; در حوزه قم&zwnj; مشهور و مسلّم&zwnj; است&zwnj; و این&zwnj; مخالفت&zwnj; چه&zwnj; به&zwnj; صورت&zwnj; نهی&zwnj; صریح&zwnj; و چه&zwnj; به&zwnj; صورت&zwnj; اظهار نارضایتی&zwnj; از طرف&zwnj; ایشان&zwnj; بروز کرده&zwnj; است&zwnj;...مرحوم&zwnj; آیت&zwnj;الله&zwnj; بروجردی&zwnj; از ادامه&zwnj;ی چاپ&zwnj; تعلیقه&zwnj;ی علامه&zwnj; طباطبایی بر <b><i>بحارالانوا</i></b>ر مجلسی&zwnj; جلوگیری&zwnj; کردند.&quot;[۵۴].</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">وقتی علامه&zwnj;&zwnj;ی طباطبایی&zwnj; نگارش&zwnj; تعلیقاتی&zwnj; بر <b><i>بحارالانوار</i></b> را آغاز کرد و خبر آن به آیت الله بروجردی رسید، او از آیت الله منتظری خواست که شهریه&zwnj;ی طلابی که در درس&zwnj;

اکبر گنجی −  در این بخش ضمن اشاره به آرای پاره‌ی دیگری از فقیهان - خصوصاً فقیهان معاصر -  به ریشه‌ها و بنیادهای نزاع فقیهان و فیلسوفان پرداخته و نشان خواهیم داد که چرا فقیهان در برابر فیلسوفان ایستاده و آنان را تکفیر می‌کردند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان نا خوانده از تهران وب

    لطفا این خبر مسرت بخش را بخوانید. حکومت ایران و اسلام ناب محمدی با ما چنان رفتار کرده که بنده به عنوان یک آخوندزاده از این بابت خوشحالم و امیدوارم که روزی یک قرآن سوزی در هر شهر جهان اتفاق بیفتد. من با نظر هانگتینگتون موافقم و برنده آن جنگ کذایی برایم بسیار مهم است. در هر حال یا اسلام است که جهان را نمابود خواهد کرد و یا این جهان است که برای بقای بشر اسلام را نابود خواهد کرد. راه دیگری نیست. البته شاید نظر مرا سانسور کنید ولی سانسور نظر من سانسور صورت مسئله است. بخوانید از بی بی سی ست. يكشنبه 10 ارديبهشت 1391 کشیش جنجال‌آفرین آمریکایی قرآن‌سوزی کرد بی بی سی ـ با وجود درخواست وزارت دفاع آمریکا، یک کشیش فلوریدایی برنامه خود را برای سوزاندن قرآن عملی کرده است. او گفته است که در اعتراض به بازداشت یوسف ندرخانی، کشیش ایرانی، قرآن‌سوزی کرده است. تری جونز، کشیش آمریکایی، پیش از آن که یک جلد قرآن و آنچه را که گفت تصویری از حضرت محمد، پیامبر مسلمانان، است، بسوزاند، با خواندن بیانیه‌ای، خواهان آزادی یوسف ندرخانی در ایران شد. تصاویر این قرآن‌سوزی به صورت زنده از شبکه اینترنت پخش می‌شد. پیش از این، وزارت دفاع آمریکا از آقای جونز خواسته بود که با در نظر داشتن عواقب این اقدام، از تصمیمش برای سوزاندن قرآن صرفنظر کند. مقامات پنتاگون گفته بودند که امیدوارند کشیش جونز پیش از عملی کردن این تصمیم خود، امنیت سربازان آمریکایی را که در خارج از این کشور خدمت می‌کنند، در نظر بگیرد. تری جونز پیش از سوزاندن قرآن گفت که از این کار هیچ نفع یا لذتی نمی‌برد. این اقدام آقای جونز بازتاب چندانی در رسانه‌های آمریکا نداشته و واکنش‌های اندکی به آن نشان داده شده است. در ماه مارس سال گذشته، برنامه‌ریزی تری جونز برای اقدامی مشابه، زمینه‌ساز اعتراضاتی گسترده در افغانستان شد. در آن زمان، باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا، آنچه را "اقدامی از روی تعصب و عدم‌تحمل" خواند، محکوم کرد. تری جونز تهدید کرده بود که در سالگرد حوادث ۱۱ سپتامبر در سال گذشته نیز دست به اقدام مشابهی خواهد زد، ولی بعدا از این تصمیم خود صرفنظر کرد. این بار آقای جونز بازداشت یوسف ندرخانی، کشیش ایرانی را دلیل قرآن‌سوزی اعلام کرده است. یوسف ندرخانی، کشیش پروتستان که ۳۳ سال سن دارد، در اکتبر سال ۲۰۰۹ میلادی، در ایران بازداشت شد. او در ۱۹ سالگی دین خود را از اسلام به مسیحیت تغییر داده و گفته شده است که به دلیل خودداری از "بازگشت به دین اسلام" با مجازات اعدام روبروست.

  • lahasa

    "بی شک امروزه ما نیازمند گشایش باب مبارک تفکر انتقادی و فلسفی‌اندیشی هستیم. فقهی‌گری معاصر می‌بایست خوی تکفیری خود را نسبت به فلسفه و فیلسوفان کنار بگذارد و با تشویق متدینان در صدد پروراندن فیلسوفان مدافع دین باشد و نه هیچ چیز دیگر." نزدیک به دو هزار و چند صد سال پس از ارسظو، نویسنده هنوز نیاز مند گشایشی است و فقیهان شیعه و ستی را میخواهد نصیحت کند که فلان، قیلسوف دینی پرورش دهید. او میداند یا نمیداند، دین اصولا به فلسفه نباز ندارد و روایات آورده شده خود گویا هستند زیرا در دین هیچ مجهولی وجود ندارد. همه چیز معلوم است. زمین و آسمان در شش روز ساخته شده، آدم از گل ساخته شده، سرنوشتش هم معلوم است یا به بهشت میرود با دیوار هایی که یک خشتش از طلا و یک خشتش از نقره و دارای هشت در، هم نشین با حور و غلمان و یا به جهنم که دیوار هایش از آتش بوده و پوستش جزغاله و کباب میشود و با گرز های آتشین دسر میخورد حالا فلسفه چه چیزی میخواهد به دین بیفزاید و فقیهان را بی نیاز کند. با این وجود فقیه چگونه میتواند مشوق باشد بجز تکفیر راه دیگری هم می ماند. زهی مبارک به پس ماندگی فکری نویسنده.

  • یزدان

    در این مقاله ی تامل برانگیز آقای گنجی، مطالب بسیاری برای اندیشیدن در اصل قضیه(اسلام عزیز) هست. اصل را نباید آن یک جمله ی آخر گرفت که برای رعایت دوستان اهل قبله به متن زورچپان شده... با سپاس از سایت زمانه و جناب گنجی. راستی کمی شتاب زدگی هم در مقاله به چشم می آمد.برای نمونه در باره ی لحن شمس تبریزی در مورد فخر رازی باید گفت که لحنش آن چنان هم تند نیست.شمس این سخنان را در خطابه ی عمومی می گفته و با توجه به مواضع او در جاهای دیگر باید برداشت دیگری از سخنان او کرد.برای نمونه در مورد شهاب هریوه که کافر مطلق بود و یکسره پیامبری محمد را انکار می کرد شمس با ملایمت و حتا علاقه سخن گفته و او را همنشین قدیم وصافی خود دانسته است.شمس در زمینه ی آزاد اندیشی حتا از مولوی بسیار جلوتر بود. این بیت را هم که گویا اشتباه تایپی است اصلاح فرمایید: علم نبود غیر علم عاشقی مابقی تلبیس ابلیس شقی علم فقه و علم تفسیر و حدیث هست تلبیس ابلیس شقی!! پیروز باشید

  • ممتنع از تهران

    اسلام را باید در یک کلام موجز چنین بیان کرد: جنگ با تاریخ و تمدن بشری٬ تخریب کننده ی ایران و ایرانیت و تمدن و فرهنگ پارسی. شاید بشود عصاره ی این ضدیت را در سخنان مرتضا مطهری در مورد نوروز و چهارشنبه سوری بازشناخت. اینهمه بسیار روشن می شود اگر توجه کنیم که مطهریثمره عمر و پاره تن خمینی بوده و مورد توجه اصلحطلبان و اصولگرایان است. بنابر آنچه گفته شد مردم ایران و حتا مردم جهان باید قیافه نحس دشمن اصلی خود را در صورت عبوث پیمبر اسلام و ايمه اسلام چه شیعه و چه سنی و چه حنبلی و سلفی و علوی و حنفی و چهره خونین و قانون قتل قرآن ببینند. این مختصر تمامی مدعایی ست که می شود در مورد قرآن و اسلام بیان کرد.

  • کاربر مهمان

    این نوشته برگرفته از نوشته ی دوستی بنام ام اُ است: پس از واقعه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱، هنگامی که نظر داوکینز را در مورد تغییراتی که جهان از این پس به خود خواهد دید جویا شدند، داوکینز پاسخ داد: "بسیاری از ما دین و مذهب را تنها به شکل چرندیاتی بی ضرر نگاه می‌کردیم. ما فکر می‌کردیم که گرچه ایمان ممکن است هیچ شاهدی برای اثبات خود نداشته باشد، ولی می‌تواند همانند چوب زیر بغل، تکیه گاه و تسلی خاطری برای افراد باشد و از این رو آن را بی ضرر می‌دانستیم. ۱۱ سپتامبر همه این دیدگاه‌ها را زیر و رو کرد. این واقعه به ما نشان داد که مذهب چرندیاتی بی ضرر نیست بلکه می‌تواند به چرندیاتی بسیار خطرناک و مرگبار تبدیل شود. مذهب خطرناک است زیرا به افراد اطمینان کامل و غیر قابل تغییری نسبت به بر حق بودنشان می‌دهد. مذهب خطرناک است زیرا به افراد شجاعت کاذبی برای کشتن خود می‌دهد. چنین شجاعتی به نوبه خود تمامی مرزهایی که جلوی کشتن دیگران را می‌گیرد از میان برمی دارد. مذهب خطرناک است زیرا دشمنی و کینه را نسبت به دیگران، تنها به دلیل این که رسوم به ارث رسیده متفاوتی دارند، بر می‌انگیزد. مذهب خطرناک است زیرا ما جملگی پذیرای احترام غریبی نسبت به آن هستیم که موجب شده‌است تا مذهب از هر گونه نقد و انتقادی مصون باشد. بیایید تا همگی چنین احترام احمقانه‌ای را کنار بگذاریم."

  • کاربر مهمان

    اسلام در تمامیتش امتناع کننده ی تفکر است و تعقل است. برای همین نیز هرگز اسلام رفورم و اصلاح نشده و نخواهد شد. اسلام خودش را خارج از تاریخ می داند. برای همین نیز مثل یک قوطی کنسرو در خودش موادی دارد که ضد رفورم است و موقعی به خود می آید که دیگر بطور صددرصد نابود شده و اوکسیده شده و بایدش بدور انداخت. و باز هم برای همین است که اسلام در خون و خونریزی و پافشاری می کند و هزار و چهارصد سال است که آدم می کشد و بر این کار افتخار می کند. در وجود هر مسلمان یک آدمکش مخوف خوابیده است و هر لحظه بر این آدمکش بل القوه بودن پای می فشارد. یک مسلمان درذهنش باید یک مردتد را٬ باید یک کافر را٬ باید یک غیر مسلمان را مسلمان کند و اگر نتوانست او را بکشد اگر یک مسلمان نتوانست هیچ کسی را بکشد دست کم باید خودش را بدست دیگری بکشتن دهد و این همان شهید پروری و مرتع سبز پرورش شهید است که در نزد شیعه و سنی قدمتی هزار و چهارصد ساله دارد. مسلمانان اگر نتوانند غیر مسلمانها را بکشند و کسی پیدا نشود دست به خودی کشی میزنند. تمامی کسانی که از ابتدای ظهور اسلام تاکنون بدست برادران مسلمان کشته شده اند بیشترشان خود مسلملان بوده تا همین امروز با کشتن پروانه و داریوش فروهر و سهراب و ندا و هزاران دیگرو آری اسلام مادری ست که مرگ و عزا می زادید.

  • مهماندار

    1- همانا مذاهب برای رئیس شدن و جذب لذات رؤسا است. 2- آورده های دینی یا عقلی است یا غیر عقلی، اگر غیر عقلی است که خود به خود باطل است و اگر عقلی است که عقل ،انسان را از ادیان بی نیاز میسازد. 3- اگر در مکاتب به جای شرع ، فلسفه تدریس کنند چیزی به نام عوام پیدا نخواهد شد. محمد ابن زکریای رازی برگرفته از مناظرات با امام فخر رازی

  • کاربر مهمان

    در تایید نوشته بالا و اضافه بر بند 3 ان: 1- همانا مذاهب برای رئیس شدن و جذب لذات رؤسا است. 2- آورده های دینی یا عقلی است یا غیر عقلی، اگر غیر عقلی است که خود به خود باطل است و اگر عقلی است که عقل ،انسان را از ادیان بی نیاز میسازد. 3- اگر در مکاتب به جای شرع ، فلسفه تدریس کنند چیزی به نام عوام پیدا نخواهد شد. محمد ابن زکریای رازی برگرفته از مناظرات با امام فخر رازی همین مدارس امروزی درواقع همین کاری را کرده اند که زکریای رازی هزار سلا پیش با فخر رازی مناظره کرده است. اما این جهالت بشر دست بردار نیست. در امریکای مهد تمدن که قریب 100 سال است اموزش و پرورش عمومی و رایگان بر قرار است تقریبا کل جمعیت را با سواد کرده است اما با یک ضریب افت چشمگیرو فزاینده به خصوص در جند دهه اخیر. اول اینکه سطح سواد جامعه امریکا به طور متوسط در حد کلاس 5 یا 6 ابتدایی است. افت دیگری هم در سالهای اخیر به ان اضافه شده و ان بی سوادی مدیران و گردانندگان مدارس امریکاست. به گفته برنارد شاو انگلیسی "هرکس هیچ کار دیگری بلد نیست میرود معلم میشود." این حرف بیشترین مصداق را در مدارس امریکا دارد. معلم ها از دید عموم احترام بسیار کمی را به خود اختصاص داده و میدهند و موقعیت شغلی انها یکی دو درجه بالاتر از رفتگر خیابان است. اما علت ومشکل اصلی این سیر قهقرایی در نظام اموزشی امزیکا دوچیز است که مهمترین انها سیاسی کردن اموزش و پرورش است. سیاستمداران امریکایی به دنبال رای مردم یک حوزه هستند و حتی اگر بزرگترین تخلف ها هم در نظام اموزشی منطقه ای ببینند از انها پشم پوشی میکنند تا مبادا اراء یک یا جند حوزه انتخاباتی را از دست بدهند. دیگر اینکه نحوه احراز کردن مقام مدیر مدرسه به گونه ای است که افرادی با کمترین سطح دانش و سواد با گرفتن و گذراندن چندتا درس و کلاس اب دوغ خیاری میتوانند مدیریت یک مدرسه را در دست بگیرند و انرا به کل از محتوا خالی کنند. بنده خود شاهد دست اول و دوم این ماجرا در چندتا از مدارس امریکا بوده ام. دیده ام که چگونه اکثر مدیران مدارس از رده معلم ورزش و هنر فراتر نمیروند. این گروه که غالبا با علوم و ریاضی و ادبیات و تاریخ وغیره بیگانه هستد و با کتاب و درس هیچ سنخیتی ندارند با داشتن وقت اضافی به کلاس های شبانه دانشگاهی میروند و پس از چندسال به مدیر مدرسه ارتقاء می یابند و حالا بقیه معلم ها بایستی از تصمیم انها بدون چون چرا اطاعت کنند. حتی اتحادیه معلم های امریکایی هم که قرار بوده و هست که از حقوق معلم دفاع کند به الت دست همین مدیران و روسا و هیئت نظارت بر اموزش و پرورش تبدیل شده و عملا مخفیانه و مزورانه با روسا و مدیران از دو توبره میخورند. هم حق عضویت معلم هارا میگیرند و هم چیزهایی برای برخی اعضای کلیدی اتحادیه را از مدیران مدارس میگیرند. به این ترتیب نظام اموزشی امریکا هم اکنون به مرحله ای افول کرده که با انهمه پولی که مردم و دولت به ان واریز میکنند روز به روز از دنیا عقب می افتد. حال شما تصور کنید در مدارس ایران فقها دارند به تدریج علوم عقلی و تجربی را با خزعبلات واهی و بی پایه که یک مثقال هم قابل اثبات نیستند جایگزین میکنند. بیخود نیست که ذکریای رازی در سه بند بالا اینچنین میگوید. خوباش را بردار بقیه را بگدار