ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

آموزش فنی و حرفه‌ای در دوراهی بلاتکلیفی

مهران رضایی - مدرسه در نظام آموزشی ایران به نهادی بدل شده که همان نابرابری‌های موجود در جامعه را در ساختار خود تکرار می‌کند. در این یادداشت برآنیم تا ضمن برآورد کم و کیف مدارس فنی و حرفه‌ای در ایران، نگاهی به کارکرد واقعی آن داشته باشیم تا ببینیم تا چه اندازه به اهداف خود نزدیک شده است.

امروز دیگر مدارس فنی و حرفه‌ای در تمام جهان به جایگاه ویژه خویش دست یافته‌اند؛ در دوره‌ای که هوش مصنوعی رفته رفته می‌رود که حاکم بلامنازع رهیافت‌های علمی شود، اهمیت فن و حرفه و تلفیق آن با علم بیش از همیشه روشن می‌شود. با این همه بحث مدارس فنی و حرفه‌ای که پیش کشیده می‌شود همواره توجه‌ها را به بخشی آسیب‌پذیر از جهان و مناطق دورافتاده از تحصیل و کار معطوف می‌کند.

تاریخچه مدارس فنی در ایران

حدود یک قرن پیش در سال ۱۹۰۷ میلادی، میرزا محمودخان احتشام‌السلطنه-وزیر مختار ایران در برلین- اندیشه تأسیس هنرستان را به ایران آورد و اولین مدرسه فنی(هنرستان) ایران با همکاری آلمان راه‌اندازی شد. هنرستان صنعتی «ماندگار» در سال ۱۲۸۶ شمسی در محدود تهران قدیم، میدان توپخانه، پشت میدان مشق، نخستین هنرستان صنعتی ایران است که هنوز هم دایر است. هدف از تأسیس آن در ابتدا، «راهیابی دانش‌آموزان بااستعداد ایرانی به آموزشگاه‌های فنی و حرفه‌ای عالی آلمان و آماده‌سازی و جذب آن‌ها به صنعت بود.» در سال ۱۳۰۳، مدرسه به دو دوره‌ی «شش ساله آموزش حرفه‌ای ابتدایی و دوره دوم با برنامه یک دبیرستان آلمانی با مدرک دیپلم متوسطه» تقسیم شد. بخشی از دروس فیزیک و مکانیک را دکتر تقی ارانی تدریس می‌کرد و تدریس ادبیات فارسی به عهده‌ی سه نفر از مشاهیر ادبی ایران یعنی نظام وفا، نیمایوشیج و بزرگ علوی بود.»(۱) پیش از آن مدرسه دارالفنون بود در سال ۱۲۳۰ هجری شمسی و از آنجا که قرار بود هر فنی در آن تعلیم داده شود، دارالفنون نام گرفت. «اولین مدرسه حرفه‌ای دولتی در ایران نیز در سال ۱۲۸۹ به ریاست کمال‌الملک، به نام مدرسه صنایع مستظرفه، دایر شد.»

سال ۱۳۲۶ بود که مدارس فنی و حرفه‌ای سراسری شد. پس از انقلاب، در سال ۱۳۵۹، از سازمان‌های وابسته به وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی سازمان آموزش‌ فنی و حرفه‌ای تشکیل شد و بعدتر به تربیت معلمان و مربیان فن‌آموز و هنرآموز اقدام شد. در حال حاضر مهارت‌آموزی در مدارس کشور در دو شاخه‌ی مدارس «کار و دانش» و «فنی و حرفه‌ای» جریان دارد. این دو مدرسه از لحاظ تنوع رشته‌ها چندان تفاوتی با یکدیگر ندارند. اما ادامه تحصیل پس از دیپلم برای دانش‌آموزان فنی و حرفه‌ای بیشتر امکان‌پذیر است و مدارس کار و دانش بیشتر به منظور وارد شدن به بازار کار، بلافاصله بعد از دیپلم تاسیس شده است. همین نکته هم دلیلی است که اغلب معدل‌های درسی پایین و دانش‌آموزانی را که از لحاظ درسی ضعیف هستند را در این شاخه جذب می‌کنند. محصلانی که در رشته خود هم پیشرفتی ندارند و ملاک انتخاب دانش‌آموز در این مدارس کار و دانش- و حتی گاهی فنی و حرفه‌ای- عقب ماندگی از درس‌های نظری است. طبیعی است که با این ایده در جذب دانش‌آموزان از کارکرد و هدف اولیه تأسیس این مدارس دور می‌افتند. مدارس کار و دانش و همچنین فنی و حرفه‌ای همچون دیگر مدارس به دو بخش خصوصی(غیرانتفاعی) و دولتی تقسیم می‌شوند. طبیعتاً امکان راهیابی تمام اقشار به مدارس خصوصی که هزینه‌ای بیشتر از مدارس نظری خصوصی دارد ممکن نیست. گذشته از آن‌که در همان مدارس دولتی هم هزینه تحصیل مدارس کار و دانش و فنی و حرفه‌ای از مدارس نظری بیشتر است.

هنرستان‌ها نمایی از نابرابری جنسیتی و طبقاتی

الف) نابرابری جنسیتی:

رشته‌های تحصیلی در دو شاخه کار و دانش و فنی حرفه‌ای در سه زیرگروه کشاورزی و خدمات، هنر و صنعت تقسیم‌بندی شده است. شاخه کار و دانش که از تنوع رشته‌ای بیشتری نسبت به مدارس فنی و حرفه‌ای (با ۴۸ رشته) برخوردار است در مجموع حدود ۱۶۱ رشته دارد که به لحاظ نظری، به محصلان امکان انتخاب گسترده‌ای می‌دهد گرچه اغلب رشته‌های ذکر شده در همه شهرستان‌ها وجود ندارد و محصلان مجبورند از بین همان رشته‌های ارائه شده در مدرسه شهر یا روستا، یکی را انتخاب کنند.

«در حال حاضر، ۳۵ درصد دانش‌آموزان دوره متوسطه و ۱۲ درصد دانشجویان از آموزش‌های فنی و حرفه‌ای بهره می‌برند. سهم اعتبارات آموزش فنی، حرفه‌ای و مهارتی از کل اعتبارات فصول آموزشی در سال ۱۴۰۰ برابر ۸/۶ درصد کمتر از اعتبارات آموزشی بوده است. سهم اعتبارات آموزش فنی و حرفه‌ای از بودجه عمومی دولت در پنج سال اخیر از ۱/۴۱ به ۰/۹۷ درصد کاهش پیدا کرده است. اعتبارات آموزش فنی و حرفه‌ای نسبت به تولید ناخالص داخلی در ایران در سال ۱۴۰۰، ۰/۲ درصد بوده است که در اتحادیه اروپا ۰/۵۳ درصد است. نسبت دانش‌آموزان فنی و حرفه‌ای و کار و دانش به کل دانش‌آموزان دوره دوم متوسطه در حالی که هدف‌گذاری قانون برنامه ششم توسعه برای سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ برابر با ۵۰ درصد بود، در سال ۱۴۰۰ به ۳۵ درصد رسیده است.»(۲)

 در سال ۱۴۰۲ شش رشته دیگر به مدارس فنی و حرفه‌ای اضافه شد که در آن میان رشته «بهداشت عشایر و روستا» جلب نظر می‌کند؛ ولی معلوم نیست تا چه اندازه زیرساخت‌ها برای آموزش بهداشت عشایر و روستا در مدارس فنی و حرفه‌ای فراهم است و آیا اصلاً مدارس مناطق عشایری و روستایی توان کمی و کیفی برپایی چنین رشته‌ای را دارند یا نه؟

موضوع دیگر تقسیم‌بندی جنسیتی در این رشته‌هاست. با در نظر گرفتن این آمار و ارقام سهم رشته‌های فنی و حرفه‌ای و کار و دانش برای دختران و پسران یکسان نیست. رشته‌هایی همچون خیاطی لباس زنانه، کودکیاری، طراحی و دوخت مخصوص محصلان دختر است و رشته‌هایی همچون صنایع فلزی، متالوژی، تأسیسات، ساخت و تولید و الکتروتکنیک مخصوص محصلان پسر عرضه می‌شود. گذشته از این تقسیم‌بندی، رشته‌های زیادی تعریف شده‌اند که اصولاً مدرسه دخترانه‌ای برای آن رشته‌ها در واقعیت وجود ندارد و اگر هم باشد آن‌قدر کم است که شاید فقط تهران و چند کلان شهر دیگر از آن برخوردار باشند.

از گزارش «کیفیت آموزش‌های فنی و حرفه‌ای در ایران»، این نتیجه گرفته می‌شود که نرخ ترک تحصیل در رشته کار و دانش بیشتر از دو رشته فنی و حرفه‌ای و نظری است. یعنی بالاترین آمار ترک تحصیل مربوط به محصلان کار و دانش است، بعد محصلان فنی و حرفه‌ای و سپس محصلان رشته‌های نظری.

بررسی دلایل آن چندان دشوار نیست؛ بچه‌های خانواده‌های کم‌بضاعت که کار بیش از تحصیل برایشان در اولویت است جذب این مدارس می‌شوند ولی تحصیل در این مدارس تضمینی بر آینده‌ی کاری‌شان نیست. از طرفی، تعداد شاغلین دانش‌آموخته در رشته‌های فنی و حرفه‌ای و کار و دانش هم به نسبت زن و مرد قابل توجه است. بر اساس جدولی که در همین گزارش آمده است، تعداد دانش‌آموختگان دوره کاردانی را ۱۵هزار زن و ۲۹ هزار مرد تشکیل می‌داده است که از این تعداد تنها ۲ هزار نفر از زنان و ۷هزار نفر از مردان توانسته‌اند وارد بازار کار شوند.

یعنی در جذب شدن به بازار کار نسبتی ناموزون بین جمعیت زنان و مردان وجود دارد. یکی از دلایل آن شاید تعدد رشته‌های فنی مردانه به نسبت رشته‌های زنانه باشد که اغلب کودک‌یاری و نهایتاً پرکاربردترین آن خیاطی است. این گذشته از مسائل اجتماعی منع زنان در جذب بازار کار و دستمزدهای پایین‌تر کاری به نسبت مردان است. یعنی گذشته از اینکه نسبت زنان دانش‌آموخته از مردان کمتر است، ورودشان به بازار کار از آن هم کمتر است (در سطح کاردانی فنی نسبت ۱۴ به ۲۷، یعنی ۱۴ درصد زنان و ۲۷ درصد مردان وارد بازار کار شده‌اند و در سطح کارشناسی فنی، زنان ۲۹ درصد و مردان ۵۰ درصد وارد بازار کار شده‌اند). این آمار، سال تحصیلی ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۶ را در نظر دارد. (۳)

گرچه اغلب زیرشاخه‌های رشته‌های کار و دانش و فنی و حرفه‌ای برای دختران و پسران مشترک است اما در عمل در بیشتر مناطق مدارس دخترانه‌ای با رشته‌های غیر دخترانه وجود ندارد تا بتوانند در صورت علاقه‌مندی در آن رشته‌ها تحصیل کنند. این موضوع در مورد رشته‌های زیر شاخه هنر بیشتر است که فقط در شهرهای بزرگ و کلان‌شهرها امکان تحصیل در رشته‌هایی همچون نقاشی و موسیقی وجود دارد که آن هم خاص طبقاتی است که توانایی پرداخت هزینه‌های مدرسه و خرید لوازم هنری را دارند.

ب) نابرابری طبقاتی:

 برخلاف آنچه به نظر می‌رسد که مدارس فنی مانع رشد نابرابری در جامعه است، گاهی این مدارس- لااقل در ایران- به بازتولید نابرابری کمک می‌کنند. هنرستان‌هایی مثل هنرستان موسیقی و گرافیک و نقاشی و غیره فقط مخصوص خانواده‌های پردرآمدی است که از پس مخارج هزینه تحصیل فرزندشان برمی‌آیند. دولت هیچ کمکی در افزایش این هنرستان‌ها در شهرستان‌ها نمی‌کند و هیچ بودجه‌ای را متحمل نمی‌شود. گذشته از این، محصلان خانواده‌های کم‌‌درآمد به‌طور خودبه‌خود جذب رشته‌هایی می‌شوند که بعداً بتوانند به‌راحتی وارد بازار کار شوند (در این موارد از موارد کار و دانش بیش از مدارس فنی و حرفه‌ای که نیاز به تحصیلات تکمیلی دارد استقبال می‌شود چون مدارس کار و دانش درواقع کارگر ساده پرورش می‌دهد)، جذب سریع فرزندان خانواده‌های کم‌درآمد به شغل‌های کارگری به معنای تداوم چرخه محرومیت از تحصیلات عالیه در خانواده‌های کم‌درآمد است. حالا بگذریم از اینکه همین امکان هم در واقعیت چندان در مناطق دورافتاده عملی نیست چون چنین مدارسی با امکانات کارگاهی مثل تراشکاری و شیشه‌بری و...(به فرض) وجود ندارد. در مناطق محروم، کلاس درس به معنای یک چهاردیواری با تخته سیاه است و یک یا در بهترین حالت چند معلم درس نظری شاخه‌ی انسانی که نه نیاز به کارگاه‌ها‌ی فنی باشد و نه آزمایشگاه‌های رشته‌ی علوم‌تجربی و ریاضی به تدریس مشغولند. در واقع، خانواده‌هایی که از پس هزینه‌های مدارس دولتی کار و دانش و فنی و حرفه‌ای برنیایند یا این مدارس در منطقه‌شان نباشد، مجبورند در رشته‌هایی درس بخوانند که دورنمای امیدوارانه‌ای برایشان ندارد. نباید از نظر دور داشت که در طول سال‌ها، تحت نظر حاکمیت، رشته‌ی علوم انسانی چنان از محتوای اصلی و تحلیلی خود در مدارس دور شده که بی‌اهمیت جلوه دادن این رشته به معنای جذب محصلانی است که در درس‌ها ضعیفند و قصد از تحصیل دریافت یک دیپلم بی‌دردسر است که البته سوادی هم به دنبال نداشته باشد. همین وضعیت برای مدارس کار و دانش هم صادق است؛ محصلان بیشتر قصد دارند دوره تحصیلشان را تا گرفتن دیپلم کوتا‌ه‌تر کنند چون می‌دانند که در عمل مدرکی که گرفته‌اند به کارشان نمی‌آید و باید سریعتر وارد بازار کار شوند.

از طرفی طبقات مرفه، علاقه‌مندند که فرزندانشان در رشته‌های نظری علوم تجربی و ریاضی تحصیل کنند تا آینده تحصیلی و شغلی سطح بالایی داشته باشند (امکانی که برای خانواده‌های کم‌درآمد کمتر مقدور است چه به دلیل نبود مدرسه و معلم در مناطق کم‌برخوردار و چه به دلیل هزینه تحصیلی که برای پذیرفته شدن در دانشگاه نیاز به مدارس خصوصی و خاص دارد) از آنجاست که:

این کنش اجتماعی در جامعه که برآمده از نوع نگاه خانواده‌ها و واقعیت‌های موجود اجتماعی است، منجر به بازتولید نابرابری در سطح جامعه خواهد شد و می‌تواند نابرابری اجتماعی را بازتولید و فاصله طبقاتی موجود در جامعه را حفظ نماید. فرزندان خانواده‌هایی که از نظر سرمایه اقتصادی و اجتماعی در سطح نازلی قرار دارند، بازتولید می‌شوند و ارتقایی در سطح سرمایه‌ای آن‌ها رخ نخواهد داد و طبقات اجتماعی در جامعه همچون گذشته بازتولید و نابرابری‌های موجود حفظ خواهد شد. (۴)

این محقق در ادامه یادداشت از مدرسه علوی نام برده است که «در سال ۱۳۳۵ با حمایت جمعی از روحانیون حوزه علمیه قم و پشتیبانی مالی گروهی از کسبه بازار تهران تأسیس شد و سرمایه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی افراد برجسته موسس این مدرسه آنان را قادر به ساخت آن کرد [و با نگاهی به فارغ‌التحصیلان مدرسه]، کمال خرازی، محمد جواد ظریف، حداد عادل و...، نشان دهنده‌ی این است که با سرمایه خانوادگی و آگاهی و اشراف خانوادگی [به عبارت بهتر، طبقه اجتماعی بالا] توان تحصیل در این مدرسه را که بنیان سیاست‌مردان آینده را پایه گذاشته است درس بخوانند»؛ نکته‌ای که فرزندان خانواده‌های معمولی به آن دسترسی ندارند و مجبورند به جای اینکه امروز مثلا به مدرسه شمال تهران بروند که فرزندان خانواده‌های پردرآمد قادر به ثبت‌نام در آن مدارس هستند، به مدارسی با کیفیت پایین‌تر بروند. در واقع عمل‌گرایی مؤکد شده در ترویج مدارس فنی نقطه‌ای است که بر آن انگشت گذاشته‌ایم تا نشان دهیم در یک ساختار نابرابر اجتماعی، انتظاری که همواره از طبقات پایین وجود دارد وارد شدن به بازار کار است همچنان که طبقات مرفه نقش علم‌آموزی را بر عهده دارند که ساختاری نابرابرانه است و از این روست که می‌بایست فرصت انتخاب رشته‌های تحصیلی در تمام مناطق یکسان باشد نه اینکه مدارس فنی را به عنوان یک امتیاز به مناطق محروم تحمیل شود.

تبدیل مدرسه به نهادی که همان نابرابری‌های موجود در بین طبقات اجتماعی را در ساختار خود تکرار کند به معنای بازتولید نابرابری‌های موجود در طبقات اجتماعی است و رهایی از این چرخه در صورتی امکان‌پذیر است که توزیع امکانات تحصیلی در همه جا یکسان باشد یا حداقل به اندازه معقولی یکسان باشد تا همه خانواده‌ها بتوانند لااقل در انتخاب رشته درسی شانس برابری داشته باشند به جای اینکه تابع جبر اجتماعی و جغرافیایی باشند.

 جامعه این فارغ‌التحصیلان مدارس کار و دانش را به عنوان افرادی می‌شناسد که از آموزش‌های درجه دوم برخوردار بوده‌اند. اغلب این فارغ التحصیلان امکان جذب کار در شاخه تحصیلی خود را ندارند و حتی در صورت یافتن کار در رشته تحصیلی‌شان، محیط کار چندان ارزشی برای تخصص آن‌ها قائل نمی‌شود زیرا به تحصیل غیرتکمیلی آن‌ها به چشم درجه دوم نگریسته می‌شود؛ آنها کسانی نبوده‌اند که بتوانند پزشک شوند یا مهندسانی قابل بلکه می‌توانند کارگرانی ماهر شوند درحالی که خودشان هم از خانواده‌ای کارگر برخاسته‌اند.

تکرار این چرخه بر روند نابرابر طبقات اجتماعی دامن می‌زند. نظریه‌ای هست به نام «پاداش ثروت» به این معنا که افراد ثروتمند بسته به شرایط رفاهی که دارند می‌توانند از مزایایی استفاده کنند که دیگر طبقات اجتماعی برای به دست آوردن آن مزایا باید پول خرج کنند یا بیش از اندازه تلاش کنند. مثلاً بانکداری که به دلیل روابطش می‌تواند به راحتی دوستان و آشنایان پزشک متبحر داشته باشد که در مواقع بیماری به او کمک کنند و چه بسا موقعیت‌هایی برای او پیش بیاید که در ازای خدماتی که می‌گیرد پول پرداخت نکند چون در عوض خودش توان انجام خدماتی را به دیگر افرادی از طبقه‌ی خودش دارد و این سلسله همچنان ادامه یابد. وضعیت مدارس هم چه نظری و چه فنی بر همین روال است. فرزندان خانواده‌های کارگر که اغلب در اندیشه‌ی ورود زودهنگام به بازار کار هستند، احتمال بیشتری دارد که جذب مدارس کار و دانش و فنی و حرفه‌ای شوند به نسبت فرزندان طبقات بالاتر در همان اندازه استعداد ولی با شرایط کاری و آینده‌ای درخشان.

پانویس‌ها و منابع:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.