گفتوگو با لیویا لوی، سفیر پیشین سوئیس در ایران
تجربههای یک سفیر زن در ایران
برگردان: پدرام پایا
لیویا لئو آگوستی (Livia Leu Agosti)
لیویا لئو آگوستی (Livia Leu Agosti) از نادر سفیران زن خارجی در ایران بود. ماموریت چهارساله وی با نوسانهایی در عرصه سیاسی ایران و مناسبات آن با خارج توام بود. لیویا لئو آگوستی در گفتوگویی از برداشتها و خاطرات خود در پیوند با مقامهای ایران، زیر و بم حضور زنان در فعالیت دیپلماتیک و نیز درک و دریافتهایش از جامعه ایران میگوید.
لیویا لئو آگوستی، زاده سال ۱۹۶۱ است و پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، وظایف متفاوتی را به نمایندگی از سوئیس در سازمان ملل داشته است.
او سال ۱۹۹۸ به عنوان اولین سفیر زن سوئیس به ماموریت در مصر فرستاده میشود. بعد از آن هم ازجمله ریاست بخش خاورمیانه و شمال آفریقای وزارت خارجه سوئیس را برعهده میگیرد. او از ابتدای سال ۲۰۰۹ به عنوان سفیر به ایران رفت و اول ژوئیه امسال پس از چهارسال و نیم از این ماموریت بازگشت. مصاحبه زیر را روزنامه سوئیسی بازلرتسایتونگ با وی انجام داده است.
بازلر تسایتونگ: خانم لوی، شما به تازگی از ماموریت تهران برگشتهاید. آیا چهارسال زندگی در ایران تغییری در نگاه شما به زادگاهتان، یعنی سوئیس ایجاد کرده است؟
لیویا لئو آگوستی: من در ماموریت از سوی سوئیس در تهران بودم، پیوسته با همکارانم در برن تماس داشتم و از طریق رسانهها از اخبار اینجا باخبر میشدم. علاوه بر این، یک تا دوبار در سال مرخصی داشتم و در این فرصتها با خانواده به سوئیس برمیگشتم. بنابراین رابطه ما با سویس به هیچوجه قطع نبود.
با این همه، انسان میهن خودش را بعد از چهار و نیم سال دوری و زیستن در محیط و فرهنگی متفاوت با چشم دیگری نگاه میکند. از ایران که برمیگشتیم ما بلافاصله به جنگل میرفتیم. روزها بچهها دوچرخهسواری و ما هم پیادهروی میکردیم. این که در سویس حتی شهرها هم این قدر سبز هستند خودش کیفیتی متفاوت به زندگی میدهد.
پنج سال پیش شما تصمیم دشواری گرفتید. ابتدا قرار بود به برزیل اسبابکشی کنید، یعنی به جایی که همسر شما به عنوان یک زیستشناس و متخصص مورچه، چشماندازهای شغلی بهتری در انتظارش بود. درهمین زمان اما میشلین کلامی- ری، وزیر خارجه وقت، به شما را شغل سفیر جدید سوئیس در ایران را پیشنهاد کرد. آیا نگرانی و دغدغهای نداشتید که با دو پسر هفت و ده ساله به تهران بروید؟
تصمیم آسانی نبود که همه مصالح و منافع را سبک و سنگین کنیم، ولی طوری هم نبود که این تصمیمگیری خواب راحت را از ما بگیرد. در جهان امروز که گلوبالیزاسیون شاخصه پررنگ آن است برای بچهها خوب است که هم در محیطی کمتر مرفه و بهشتآسا و هم متفاوت از سوئیس زندگی کنند و بتوانند خود را با آن هماهنگ کنند و گلیم خود را از آب بکشند. البته من موافق این نیستم که هر دو سال به جای دیگری نقل مکان کنم، ولی به نظرم چنین تغییری در هر چهار سال چیزی نیست که بچهها نتوانند با آن کنار بیایند. برای من البته غیرمنتظره بود که به عنوان اولین سفیر زن سفارت سوئیس در ایران پیشنهاد شوم؛ کشوری که باید منافع آمریکا را هم نمایندگی کند.
ولی راستش را بگویید: روز چهارم ژانویه سال ۲۰۰۹ که عازم ایران بودید در حالی که پسر کوچکتر شما هم پایش در گچ بود برای لحظهای هم که شده این سئوال به ذهنتان خطور نکرد که «چرا ما با خودمان این گونه تا میکنیم»؟
نه. ما از فاز جدید زندگیمان خوشحال بودیم، هر چند که آغاز هر کار و دورهای معمولاً آسان نیست. بچهها در مدرسه آلمانی سفارت آلمان در تهران آلمانی و انگلیسی را به خوبی فرا گرفتند و فارسی را هم روان صحبت میکنند. ما در خانهای زیبا با یک باغ زندگی میکردیم، ولی تبعاً آزادی و امکان تحرکمان نسبت به سوئیس بسیار محدودتر بود. من بلافاصله پس از رسیدن به تهران کار خودم را شروع کردم. در سفارت همه با حیرت نگاهم میکردند که اولین رئیس زن چگونه کارش را انجام میدهد. من متاسفانه در چهار سالی که در تهران بودم تنها سفیر زن در ایران به شمار میرفتم.
آیا این برای شما مانع بود یا مزیت؟
مزیتهای بسیاری داشت. ایرانیها بسیار مودب و حرفهای با من برخورد میکردند و برایشان سخت بود که به یک زن نه بگویند. ضمن این که انسان به عنوان تنها زن دیپلمات در تهران در خاطره سیاسمتداران ارشد ایران باقی میماند.
شما چندین بار نظم و ترتیب مناسبات سفارتخانهها با مقامها و وزارتخانههای ایران را دستخوش تغییر کردید.
بله، در اولین حضور من در ضیافت وزیر خارجه، منوچهر متکی، برای کادر دیپلماتیک خارجی در تهران اغتشاش و ابهامی پیش آمد. بدون هیچ سئوال و جوابی، من را به طور اتوماتیکوار به سالن مخصوص زنان سفرا هدایت کردند و همسرم را به نزد صد دیپلمات مردی بردند که در سالنی دیگر جمع شده بودند. چندین توضیح و دادن نشانه لازم بود که متوجه بشوند که سفیر من هستم و نه شوهرم و به این ترتیب امکان پیوستن به جمع سفرا را پیدا کنم؛ ولی مشکل جدیای وجود نداشت. در واقع در سوئیس، سمت جدید من بیشتر محل بحث و تبادلنظرهای فشرده و طولانی بود تا در ایران. تنها محدودیت رسمی در ایران این بود که من باید متوجه باشم و با مردان دست ندهم، چون در اسلام حرام است که مردان دست زنان نامحرم را لمس کنند.
همچنین پوشش حجاب برای شما ضروری بود. این برایتان دشوار نبود؟
بدون شک بدون حجاب احساس راحتتر و آزادتری داشتم، ولی به عنوان یک دیپلمات برای من روشن بود که باید به مقررات کشور محل ماموریتم پایبند بمانم. البته حجاب در ایران برای من مسئله تازهای نبود.
سال ۲۰۰۸ که همراه وزیر خارجه وقت خانم میشلین کلامی- ری برای عقد قرارداد گاز به تهران رفتم وی مورد انتقاد قرار گرفت که چرا در دیدار با مقامهای ایران روسری به سر داشته، ولی کسی که عازم ایران است در همان هواپیما به او هشدار میدهند که حجاب در این کشور قانونی است و باید رعایت شود. یعنی انتخاب دیگری وجود ندارد. به رغم این حجاب، زنان ایرانی رنگارنگ و متنوع میپوشند و میچرخند. در واقع ایران کشوری است با لایهها و جنبههای متفاوت و رنگارنگ، واقعیتی که ما در غرب به آن توجه و اعتنای لازم را نداریم. ما به عنوان شهروندانی بیگانه با استقبال و برخوردی صمیمانه روبهرو شدیم. نشانههای بسیاری از دوستی در این کشور دیدم و جامعهای را شناختم با مردمی باسواد، بافرهنگ و شوخطبع.
در کانون توجه افکار عمومی جهان اما ایران بیش از همه به خاطر رکوردداری در اجرای احکام اعدام، نقض فاحش حقوق بشر، تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی و مقررات مربوط به حجاب برای زنان شناخته میشود. آیا در نگاه شما همه این موارد به حاشیه رانده شدند؟
نه، ولی برای یک دیپلمات این درک اهمیت محوری دارد که کارکرد یک جامعه بیگانه میتواند متفاوت از جامعه خودی باشد. همین که من به عنوان تنها زن سفیر در ایران کار میکردم خودش نشانه کوچکی بود از برابر حقوقی زن و مرد در جامعهای که من از آن برخاستهام. فرستادن همین نشانه هم مهمتر از آن بود که از کار در ایران صرف نظر کنم. من میخواستم نشان دهم که به عنوان یک زن در مقام سفیر عمل میکنم و این باید پذیرفته شود. این البته به میزانی از دمسازی با شرایط محیطی نیاز داشت، ولی من میبایست که هیچگاه به مبانی مورد قبولم پشت پا نزنم. زمانی که یک زن وظایفی را به عهده میگرید که به دلیل فقدان حضور قبلی زنان در آن عرصه، به چشم میآید درک و دریافت عمومی نسبت به زنان تا حدی عوض میشود. زنان ایرانی همواره اهمیت این موضوع را با نوع برخوردشان به من تائید میکردند. در خود سوئیس نیز در پی وزیر خارجهشدن خانم رکلامی- ری تغییر برخی از درک و دریافتها نسبتاً ملموس بود. البته من کمی دلگیرم از این که بعد از من هیچ کشوری سفیر زن به ایران اعزام نکرده است. از زمان خروج من از ایران کل کادر دیپلماتیک خارجی در تیول مردان است.
شما در سویس انجمن زنان دیپلمات را بنیانگذاری کردهاید تا هماهنگی میان خانواده و فعالیت شغلی را بهبود ببخشید. امروزه چگونه میتوان ارتقای شغلی در عرصه دیپلماتیک را با وظایف و تعهدات مادری هماهنگ کرد؟
در سالهای اخیر وضعیت خیلی بهتر شده است. زمانی که من در قاهره بچه اولم را باردار بودم اتفاقی بیسابقه روی داد. تا آن زمان هیچ زن دیپلماتی در ماموریت خارجی باردار نشده و مرخصی زایمان نگرفته بود. حالا ولی این یک امر بدیهی و جاافتاده است، چون سهم زنان هم در وزارت خارجه بسیار افزایش یافته. وزارتخانه برای همسران دیپلماتها کارهای متفاوتی میکند، از جستوجو برای یافتن شغل برای آنها در کشور محل ماموریت همسران دیپلماتشان تا اعطای غرامت به آنها به خاطر همراهی همسر در ماموریت خارجی. همسر من که از سالها پیش روی مورچهها تحقیق میکند عملاً به سود ارتقای موقعیت شغلی من از ارتقای آکادمیک خود صرف نظر کرد و به جای رفتن به برزیل برای یک تحقیق، همراه من به تهران آمد. من نسبت به او بسیار سپاسگزارم که همراهی پرمساعدت و موفقیتآمیزی با من داشت، به ویژه در استقبال از مهمانان در اقامتگاه سفیر در تهران.
آیا مواقعی هم بود که حضورتان در تهران با ترس توام باشد؟
نه، من هیچوقت ترس نداشتم، ولی سال اول سال پرمشغلهای بود. در همان ابتدای ورودم میبایست دنبال وضعیت یک شهروند ایرانی- آمریکایی باشم که از چند ماه پیش به زندان افتاده بود.
بعد ناآرامیهای بعد از انتخابات ۱۳۸۸ پیش آمد. معلوم نبود که مناقشات سیاسی به کجا میکشد و خشونت تا چه حد دامنگستر خواهد شد. روزهای حمله به سفارت بریتانیا در نوامبر ۲۰۱۱ هم برای ما روزهای دشواری بود. در چنین شرایطی باید کامل هشیار ماند و با شمار هر چه بیشتری وارد صحبت شد تا درک و تصور دقیقتری از اتفاقهای جاری و تحولات و سناریوهای احتمالی بعدی به دست بیاوری. از آنجا که سوئیس حافظ منافع آمریکا در ایران است پیوسته در برابر سفارت تظاهرات (ضد آمریکایی) برگزار میشد.
تقریبا دوسال تمام شما در تلاش بودید که سه گردشگر آمریکایی که در مرز ایران و عراق دستگیر شده بودند را از بازداشت آزاد کنید. شما در این زمینه چه کاری توانستید بکنید؟
از آنجایی که روند دادگاه به درازا کشید و هیچوقت بسته نشد اتهامات علیه سه آمریکایی همیشه مطرح بودند. چنین شرایطی شکیبایی و سماجت دیپلماتیک میطلبد. مهم این است که به عنوان دیپلمات وارد قضاوتهای اخلاقی نشوی و صرفاً حوزه مانور موجود را به سود اشخاصی که دنبال کار آنها هستی به کار بگیری. سرسختی و اصرار ما باعث شد که چندبار امکان ملاقات با سه زندانی را پیدا کنیم. بعدتر هم شرایط سخت حبس برای این سه تا حدودی برچیده شد و بعد هم موفق شدیم که زمینه ملاقات زندانیها با مادرشان را فراهم کنیم. در نهایت هم هر سه زندانی با قید وثیقه آزاد شدند که نه تنها خانواده آنها بلکه هیلاری کلینتون ، وزیر خارجه وقت آمریکا هم از من تشکر کرد.
در نشستن در برابر محمود احمدینژاد یا اکبر هاشمی رفسنجانی چه احساسی داشتید؟
ادب و احترامی که در ملاقات رفسنجانی با من حاکم بود چشمگیر و ملموس بود. از هر کلام رفسنجانی میشد فهمید که چه پشتوانهای از تجربه و شم سیاسی در او وجود دارد. احمدینژاد هم در دیدار با من مودب و دولتمدارانه بود. ملاقاتی که ابتدا برای ارائه استوارنامه خود با او داشتم ۴۰ دقیقه طول کشید که وقت زیادی است. البته این موقعیتی نبود که بتوان بحث سخت و فشردهای را با او به جریان انداخت، ولی درباره مشکلات و مسائل رابطه سه کشور (سویس، آمریکا و ایران) نکات زیادی برای صحبت وجود داشت... به طور اصولی من هم مثل سایر همکاران مردم به همه کانونهای مهم قدرت در ایران دسترسی داشتم.
آیا رشته سرخی در زندگی خود میبینید که شما را به عنوان دختر یک زن و مرد هتلدار با زنی که سفیر ایران شد پیوند دهد؟
در دپیلماسی نکات و تواناییهای متفاوتی مطرح است، به ویژه توانایی آنالیز سیاسی، دفاع از منافع کشور متبوعات، مدیریت بحرانهای احتمالی در مناسبات دو طرف و همچنین تر و خشککردن روابط با مقامها و دوایر کشوری که در آن ماموریت داری تا حد مهماندوستی. این نکته آخر فعالیت امروز من را با هتلداری تا حدی پیوند میدهد. به دلیل هتلدار بودن والدینم از همان جوانی برای من کنارآمدن با شمار زیادی مهمان و تلاش برای ایجاد فضایی خوب و مطبوع امری بدیهی و راحت بود. بعدتر آموختم که دقیق به حرفها گوش بدهم و سعی کنم کنم منظور طرف صحبت را متوجه شوم. در ایران مقولهای به نام تعارف وجود دارد که به آن "حجاب کلام" هم میگویند. هنگامی که با این تعارفها روبهرو میشوی باید حواست باشد که محتوای صحبت را با بستهبندی آن عوضی نگیری.
حالا شما به عنوان رئیس مناسبات اقتصادی دو جانبه در دبیرخانه دولتی برای اقتصاد ماموریتی کاملا متفاوت را بر عهده میگیرید. چه چیزی برای شما تغییر خواهد کرد؟
من از این بعد دوباره در برن ساکن خواهم بود که وضعیت را برای خانوادهام راحتتر میکند. همزمان اما وقت کمتری برای بودن با خانواده باقی میماند، چون باید در گوشه و کنار جهان به سفر بروم. من خوشحالم که به تقویت و توسعه مناسبات اقتصادی سوئیس بتوانم کمک کنم. در ایران فعالیت در این عرصه به دلیل تحریمها چندان امکانپذیر نبود. تیم تحت سرپرستی من با ۵۰عضو بزرگتر از تیم سی نفری سفارت در تهران است. خود من هم بخشی از کانون مرکزی تصمیمگیری در گستره سیاسی خواهم بود.
بعد از آن چه برنامهای دارید؟
فعلا چهارسالی در برن میمانم. این که بعد از این چهارسال چه خواهم کرد دست کم سه سال دیگر مطرح خواهد بود.
منبع:
نظرها
jay
خیلیی جالب.تا زمانیی که ما انها رو باالاتر از خودمان بدانیم.انها بما مثل حیوانوکشورمان مثل باغ وحش نگاه میکنن.مطمنم که این خانم در کشور خودش هیچ کس نیست.برین بیشتر ادم پیدا کنید وخود را تحقیر کنید.
محمدی
بسیار جالب و اموختنی! دست مترجم درد نکند.