علت اینهمه توجه بهائیان به آموزش و پرورش چه بوده؟
در بهاییت، آموزش و پرورش مقام خیلی بالایی دارد. و این مربوط میشود به این موضوع که در بهاییت، روحانیون جایگاهی ندارند. بنابراین روحانیون نمیتوانند برای مردم تعیین کنند که چه چیز خوب است و چه چیز بد. مؤمن بهایی تشویق میشود که بیشتر بخواند و بیشتر یاد بگیرد. پدر و مادر هر فرزند موظف هستند که امکانات تحصیلی را برای او تهیه کنند و اگر توانایی این کار را نداشته باشند جامعه بهایی این تکلیف را برای خود قائل است. در ارائه امکانات آموزشی به زن و مرد هم اولویت با زن است. یعنی تحصیل دختران اولویت دارد. چون بر اساس آموزههای این مذهب، آنها روزی مادر میشوند و به تربیت فرزند میپردازند. بنابراین آموزش آنها از آموزش مردان مهمتر است. بهطور کلی مسأله آموزش و پرورش برای بهائیان یک مسأله مذهبی، و یک ایمان مذهبی است. یعنی نمیتوانی بهایی باشی و بگویی آموزش و پرورش بیفایده است.
تفاوت مدارس بهائی برای دختران و پسران در چه بود؟
تفاوت زیادی نداشت. غیر از برنامه آموزش و پرورش دولت که برای همه تدریس میشد، موضوعاتی مثل آشپزی، گلدوزی، خیاطی یا هنرهای مطابق آن وقت جامعه در مدارس دختران آموزش داده میشد. علاوه بر اینها، زبانهای خارجی هم در هر دو مدرسه تدریس میشد. فعالیتهای فرهنگی مثل تئاتر و ورزش هم فقط به پسران اختصاص نداشت و در مدارس دخترانه هم وجود داشت.
تحقیق شما به وضعیت آموزشی بهائیان در دوران پس از انقلاب نپرداخته و البته با توضیحاتی که پیشتر دادید طبیعی هم هست. اما آیا اسناد و مدارکی دارید که از وضعیت مدارس بهائیان در ۳۵ سال اخیر اطلاعی هرچند اندک به دست دهد؟
البته وضع پژوهشی درباره بهائیان الان خیلی وخیمتر شده. یکی از دلایلش این است که در رأس جمهوری اسلامی روحانیون نشستهاند و بزرگترین تهدید برای مقام روحانیت در شیعه، تفکر بهایی است. بنابراین فعالیتهای ضد بهائیان را جمهوری اسلامی تشدید کرده تا جایی که همه مدارک درباره وضعیت زندگی آنها و از جمله آموزش و پرورش بهائیان در سالهای اخیر را بردهاند، جایی گذاشتهاند که کسی به آنها دسترسی ندارد یا نابودشان کردهاند. در همین حال پایمال کردن حقوق بهاییان هم خیلی شدیدتر شده است. اینها را اگر در نظر بگیریم میبینیم که اگر کسی بخواهد درباره این موضوع در زمان جمهوری اسلامی پژوهش کند این کار، عملاً غیر ممکن است. با اینهمه بر اساس برخی اطلاعاتی که کسب کردهام میدانم که تقریباً تا دو سال پیش سیستم مدارس مخفی بهائیان در ایران وجود داشت ولی جمهوری اسلامی آن را فهمید و تشکیلات را خراب کرد. میدانید که برای یک شخص بهایی در جمهوری اسلامی تحصیل خیلی دشوار است. یا باید برود به خارج از کشور یا بین خانواده و دوستان ترتیبی داده شود که تحصیل کند. برای محققانی هم که بخواهند در اینباره تحقیق کنند وضع بسیار وخیم و آشفتهای حاکم است. مخصوصاً برای من که به ایران هم نمیتوانم بروم.
آیا فقط از مرکز اسناد ملی بهائیان در اسرائیل اسناد و مدارکی را که برای انجام این تحقیق از آنها استفاده کردید، بهدست آوردید؟
بهطور کلی مقالات، کتابها و اسناد هم از اسناد وزارت امور خارجه انگلستان بهدست آمدهاند و کمی هم از آمریکا و از روسیه. و همانطور که اشاره کردید بخشی هم از مرکز آرشیو بهاییان در اسرائیل. البته مصاحبه هم گرفتم و تلاش کردم از همه امکانات پژوهشی استفاده کنم. اما زمان به مرور امکانات بهتری در اختیار آدم قرار میدهد. بنابراین شاید بشود در آینده کار کاملتری ارائه داد. برای من مهم بود وقتی تشخیص دادم که یک خطای پژوهشی پیش آمده و شکاف عمیقی هست در پژوهش درباره آموزش و پرورش در ایران، آن را تا حد امکان پر کنم. یعنی وقتی فهمیدم که در تاریخ آموزش و پرورش ایران از مدارس بهائی نامی برده نشده فکر کردم که یک شکاف در این تاریخ به وجود آمده است. بنابراین، این کتاب نه فقط برای بهائیان بلکه برای عموم ایرانیان قابل استفاده است. فصلی در تاریخ کشورشان است. غیر از موضوع بهائیان، بخشی از تاریخ آموزش و پرورش نوین در ایران به حساب میآید. به هر حال بهائیان در زمینههای مختلف از جمله آموزش و پرورش، بازرگانی و صنعت و همچنین پیشرفت زنان و بهداشت در ایران نقشهای مهمی بر عهده داشتهاند. باید اینها را آشکار کرد و دربارهشان به ارائه پژوهش پرداخت. نه برای تبلیغ مذهب بهائیت بلکه برای پژوهشی در تاریخ نوین ایران. من بهایی نیستم. این کار را نکردم که برای بهائیت تبلیغ کرده باشم. اما دیدم این موضوع همچون حفره سیاهی در تاریخ آموزش و پرورش نوین ایران جا گرفته و ناشناخته مانده است.
فکر میکنید چقدر موفق بودید در تلاش برای بیطرفی و عدم تبلیغات برای مذهب بهائیت؟
من خیلی تلاش کردم. از این نظر که یک پژوهشگر بهایی نیستم، بیطرف بودم. بعضی از دوستان بهایی این کتاب را پیش از اینکه منتشر شود خواندند و گفتند مثلا فلان بخش باید ادیت شود و فلان مسأله باید طور دیگری نوشته شود. من اما قبول نکردم چون میخواستم بر خط خودم و بیطرفی خودم بمانم و از آن خط فاصله نگیرم. از این نظر فکر میکنم پایههای پژوهشگری اکادمیک را در کارم قوی نگه داشتم چون نخواستم کسی را از کارم راضی بکنم. اما فکر میکنم هر پژوهشی که امروز درباره بهائیان صورت بگیرد یک عده، محقق را به بهاییگری یا طرفداری از بهائیت متهم میکنند، و این فقط درباره کتاب و تحقیق در زمینه بهائیت نیست. هر کتابی که نوشته میشود میتواند سؤالبرانگیز باشد اما امیدوارم جامعه امروز ایران که دارد بر اساس دموکراسیخواهی شکل میگیرد، جامعهای باشد که از قضاوت دوری کند و به نقد روی بیاورد و البته امیدوارم این جامعه به انتقادات هم احترام بگذارد.
به نظر میرسد نسخه فارسی کتاب شما از نسخه انگلیسی آن کاملتر باشد. چطور شد که تصمیم گرفتید بخشهایی را به آن اضافه و تکمیلترش کنید؟
البته ناشر با ناشر فرق میکند. ناشران انگلیسی مخصوصاً اگر ناشران آکادمیک باشند شخص را محدود میکنند و حتی برای او در تعداد کلمهها محدودیت میگذارند. این باعث میشود چیزهایی را که میخواهی بنویسی کم و بیش کنی. این دلیل اصلیاش است. در نسخه فارسی این کتاب، این محدودیت خیلی کمتر بود. بهراحتی گفتند هرچه میخواهیم میتوانیم بنویسیم. به این خاطر تعداد صفحات کتاب بیشتر شد. البته چیز دیگری هم هست: هر پژوهشگری سعی میکند کاملترین کار را ارائه بدهد. اما بعد از گذشت زمان میبیند که میتواند چیزهای بیشتری به کارش اضافه کند. من هم بعد از انتشار نسخه انگلیسی فهمیدم که میتوانم در نسخه فارسی مطالبی اضافه کنم که اگر در نسخه انگلیسی هم آنها را میآوردم تحقیق را کاملتر میکرد.
در مدرسه بهائی سیسان که قبل از تاسیس مدرسه دولتی دایر بوده اکثر کودکان مسلمان شرکت داشتند، دست بر قضا دو نفر از آنها نمک خورده و نمکدان شکستند و عضو انجمن حجته شدند و همواره باعث تشدد و اختلاف بودند.
SALIM FANI / 26 September 2013