ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

زندگی آدل و درس‌های سینمایی عبدالطیف کشیش

سعید نورافشان- عبدالطیف کشیش با فیلم «زندگی آدل» در رده مهم‌ترین سینماگران فرانسه قرار گرفته است. او ترفندهایی را که در فیلمسازی به کار می‌گیرد با ما در میان می‌گذارد.

عبدالطیف کشیش امروزه به سینماگری در رده اول سینمای فرانسه تبدیل شده است، تا آن حد که او را معادل ژان رنوار، فرانسوا تروفو، برتراند بلیه، موریس پیالا و غیره قرار می‌دهند. در طول چند هفته اخیر مهم‌ترین نشریات این کشور به شکل بی‌سابقه‌ای صفحات خود را به ستایش این فیلمساز اختصاص دادند و روی جلد تمامی نشریات هم فقط بحث این فیلم است.

عبدالطیف کشیش

زندگی آدل

«زندگی آدل»، تازه‌ترین ساخته عبدالطیف کشیش به‌شکل وسیعی در سراسر فرانسه پخش شده و تبلیغات فراوان آن، بیلبوردهای پاریس را پوشانده است. داستان این فیلم، ماجرای دو دختر از دو طبقه مختلف اجتماعی است که به هم گره می‌خورد. «آدل»، دانش‌آموز دبیرستان و از خانواده‌ای متوسط است و «اما» هنرجوی رشته هنرهای زیباست که در خانواده‌ای مرفه و بورژوا زندگی می‌کند. روزی در خیابان، نگاه این دو در هم تلاقی می‌کند، و چند روزی بعد دوستی این دو آرام آرام شکل می‌گیرد، و رفته رفته ابعادی گسترده و سپس پیچیده به خود می‌گیرد، رابطه این دو، تا آنجا پیش می‌رود که گاه در هم ادغام می‌شوند،‌ گاه مثل کهکشان‌ها در هم می‌پیچند، یکی می‌شوند، بعد از هم می‌گسلند، و جدایی ناخواسته، آنها را زمین می‌زند.

«اما» نقاش است و دوست خود را مدل نقاشی‌اش قرار می‌دهد و «آدل» جدا از تحصیل، در یک مهد کودک هم کار می‌کند.

در فیلم‌های کشیش، داستان همواره با ادبیات آغاز می‌شود و «زندگی آدل» هم طبعاً از آن مجزا نیست. این فیلم به‌خوبی به نسل جوان امروز فرانسه می‌پردازد و به موازاتی که طبقه دیگر این جامعه را ترسیم می‌کند، به غرور هنرمند، و انزوای طبقه بورژوازی هم نگاه دقیقی می‌اندازد.

عبدالطیف کشیش، استاد کلوزآپ

سعید نورافشان: «عبدالطیف کشیش در "زندگی آدل" به‌خوبی به نسل جوان امروز فرانسه می‌پردازد و به غرور هنرمند و انزوای طبقه بورژوازی هم نگاه دقیقی می‌اندازد.»

از نظر فرم کاری، بدون شک می‌توان کارگردان این فیلم را بعد از اینگمار برگمن، استاد «کلوزآپ»گیری از بازیگران دانست. در سال‌های اخیر به‌ندرت پیش آمده که همه منتقدان این‌چنین افسون یک فیلم شده باشند. در طول جشنواره فیلم کن در سال ۲۰۱۳ برای اولین بار در تاریخ این جشنواره از ۱۵ منتقد سر‌شناس فرانسوی که به فیلم‌های مسابقه ستاره می‌دهند، تعداد ۱۲ منتقد به این فیلم، نخل طلا دادند که بی‌سابقه است و به احتمال قوی چنین حادثه‌ای تکرار نخواهد شد.

هیأت داوران جشنواره کن به ریاست اسپیلبرگ نخل طلای خود را همزمان به فیلم «زندگی آدل» و دو بازیگر اصلی آن دادند، که این مورد هم در جشنواره کن بی‌سابقه است، چرا که آن‌ها هر دو شایسته بردن جایزه بهترین بازیگر هم بودند.

کارگردانی متولد می‌شود

عبدالطیف کشیش در سال ۱۹۶۰ در تونس به‌دنیا آمد و شش سال داشت که با خانواده‌اش به جنوب فرانسه مهاجرت کرد. از‌‌ همان کودکی به فراگیری زبان و ادبیات فرانسه علاقه‌مند شد و به آتلیه تئاتر و ادبیات کنسرواتوار شهر «آنتیب» (Antibes) رفت. معلمش او را به بازیگری در تئا‌تر تشویق کرد، سپس به میزانسن تئاتر علاقمند شد. از سال ۱۹۸۵ در چند فیلم نقش‌های کوچکی بازی کرده است. در چهل‌سالگی اولین فیلم بلند خود به‌نام «تقصیر ولتر است» را ساخت. این فیلم نشان می‌داد که کشیش چقدر ادبیات فرانسه را با دقت مطالعه کرده.

«تقصیر ولتر است» در سال ۲۰۰۰ شیر طلای ونیز برای نخستین اثر یک کارگردان را به‌دست آورد. به این جهت می‌توان گفت جشنواره ونیز سکوی پرتاب این سینماگر بسیار با استعداد بود. او با دیگر فیلم‌هایش جوایز بسیاری از جمله جایزه سزار را هم از آن خود کرده و در مجموع با هر فیلمی که تاکنون ساخته شگفتی آفریده است.

درس‌های سینمایی عبدالطیف کشیش

عبدالطیف کشیش در گفت‌وگویی که با یک ماهنامه سینمایی انجام داده به‌شکل غیر رسمی درس‌های سینمایی می‌دهد که برای سینمادوستان و سینماگران جوان ایرانی خالی از لطف نخواهد بود و خلاصه‌ای از آن را در اینجا می‌آوریم.

عبدالطیف کشیش درباره اهمیت فیلم‌های صامت می‌گوید: «باید فیلم‌های صامت تاریخ سینما، فیلم‌هایی مثل کینگ ویدور، مورنو، پابست را دوباره و بار‌ها دید و از آن‌ها بسیار آموخت.»

او درباره فیلمنامه‌نویسی می‌گوید: «در مورد فیلمنامه‌نویسی و شیوه‌های آن فقط می‌توانم بگویم که هر بار به شکل متفاوتی فیلمنامه می‌نویسم. اما برای اینکه پول برای ساخت فیلم پیدا کنم، مجبورم سناریو را به شکل "معمولی" و روال شناخته‌شده بنویسم تا تهیه‌کننده و سایرین را قانع کنم که روی آن سرمایه‌گذاری کنند.»

عبدالطیف کشیش: «کلوزاپ عالی‌ترین پلان برای فیلم است؛ در فیلم‌هایم روزبه‌روز به کلوزاپ گرفتن نزدیک می‌شوم.»

و درباره و درباره چگونگی شکل گرفتن فیلمنامه می‌گوید: «مقدار صفحاتی که می‌نویسم بسیار زیاد است، زیاد‌تر از حد معمول. سناریو اولین مرحله کار است که دائم در حال تکامل است، از تکامل نباید ترسید. باید نوشت و نوشت و نوشت. بعد هم اگر بخشی از آن را دور انداختید، یا حتی همه آن را، نگران نباشید! وقتی سناریو می‌نویسم به این فکر نمی‌کنم که آیا همه آن صحنه‌ها را فیلمبرداری می‌کنم یا نه. اما می‌دانم که سناریو تغیر خواهد کرد. ابتدا می‌گذارم که ایده‌ها جلو بیایند؛ آن‌ها را سد نمی‌کنم. رفته رفته جهت خود را پیدا می‌کنند. وقتی سر صحنه می‌روم، سناریو در دست ندارم. شروع به فیلمبرداری می‌کنم، و گاهی به سناریو رجوع می‌کنم.»

«اما» و «آدل»، عشق دو زن به یکدیگر در آستانه بلوغ

و در ادامه می‌افزاید: «برخی از دیالوگ‌ها همان جا سر صحنه به خود فرمی دیگر می‌گیرند. برخی از صحنه‌ها را که فیلمبرداری می‌کنم می‌دانم که از آنها استفاده نخواهم کرد، اما از صحنه‌های قبل و بعد چیزهای شگفتی درمی‌‌آید. به من ایراد می‌گیرند که ۷۵۰ ساعت فیلمبرداری کرده‌ام. اما این درست نیست. از وقتی که دوربین روشن می‌شود دیگر دستور "کات" نمی‌دهم و باز هم فیلمبرداری می‌کنم و با هنریشه‌ها حرف می‌زنم، ولی دوربین همچنان مشغول فیملبرداری است. در واقع می‌توان گفت که ۲۵۰ ساعت راش به‌درد بخور دارم. البته قبول دارم که همین ۲۵۰ ساعت، خیلی زیاد است. من مدتی است که سر صحنه از کلاکت استفاده نمی‌کنم. برای اینکه انرژی افراد و کارگردان و هنرپیشه را می‌گیرد و همه را از فضای حسی و تداوم حال و هوای کار بیرون می‌آورد. از سوی دیگر با چند دوربین همزمان کار می‌کنم تا راکورد‌ها بشکل دلخواهم با ظرافت بسیار، رعایت شود.»

عبدالطیف کشیش: «بازیگر باید خود را سر صحنه‌‌ رها کند، باید از همه چیز خود را خالی کرده باشد. در طول فیلمبرداری است که خودش را باید پر کند.»

کشیش درباره اهمیت کلوزاپ می‌گوید: «کلوزاپ عالی‌ترین پلان برای فیلم است: در فیلم‌هایم روزبه‌روز به کلوزاپ گرفتن نزدیک می‌شوم. هر صحنه که برای فیلمی مجسم می‌کنم ابتدا به شکل کلوزاپ در نظرم می‌‌آید. چنین پلانی به‌نظرم منصفانه‌تر است. این پلان درشت است که خودش را به من تحمیل می‌کند. دوست دارم که در محور دوربین باشد. پلان درشت چهره‌ها با من حرف می‌زند. این طوری هیچ چیز کوچکی از دست آدم در نمی‌رود. در حالی‌که در پلان مدیوم‌شات یا لانگشات اینطور نیست.»

و در ادامه می‌افزاید: «همیشه حداقل با دو دوربین همزمان فیلمبرداری می‌کنم، و روی ویدئو اسیست، دو پلان را کنار هم می‌بینم تا تأثیر هر کلوزاپی را بر چهره دیگری ببینم. سر صحنه مونتاژ هم بسیار این نکته کمک می‌کند و با دو اکران مونتاژ چسبیده به هم کار می‌کنم. در گرفتن پلان درشت از چهره بازیگران، یک نوع اعتماد در من ایجاد می‌شود. این چهره‌ها هستند که نوع کادربندی را به آدم دیکته می‌کنند. چهره درشت بازیگر با آدم‌ها احساس نزدیکی می‌کند.»

عبدالطیف کشیش همچنین درباره چگونگی مونتاژ و میزانسن می‌گوید: «در مونتاژ به دنبال یک ریتم موزیکال در دیالوگ‌ها هستم. طوری که دیالوگ‌ها حالت مکانیکی به خود نگیرند. در میزانسن هم تلاشم بر این است که سر صحنه بین بازیگران هم‌یاری ایجاد کنم. تمرین‌های قبل از فیملبرداری بسیاری از حس‌های فی‌البداهه و حس‌های‌ تر و تازه را در بازیگران می‌کشد و بازیگر از قبل همه چیز را آماده کرده و ممکن هم هست چون بار‌ها آن را از قبل تمرین کرده، مصنوعی از کار درآید، و‌ گاهی حتی بازی‌ها تئاتری شود. بهتر است بازیگر یا نابازیگر را به‌شکل خام جلو دوربین‌‌ رها کنیم. بازیگر باید خود را سر صحنه‌‌ رها کند، باید از همه چیز خود را خالی کرده باشد. در طول فیلمبرداری است که خودش را باید پر کند.»

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.