با خانم نویسنده، شماره ۷۱: «مستانه خانم» رمان شیرین کبیرى

«مستانه خانم»، داستان بلند شيرين كبيرى كه توسط نشر گردون در برلين منتشر شده رمان بى رحمانه اى است. مستانه يك دختر روستايى ست كه از زمان بلوغ ميل جنسى شديدی دارد. او اغلب خودارضايى مى كند. زندگى كدخدا و همسرش همان زندگى آرمانى است كه براى خود در نظر دارد. مادرش براى او جهاز جمع مى كند و مستانه نيز پس از مرگ مادر دائم در روياى جهاز براى خود است. زمانى قرار مى شود كه براى كار به خانه ارباب برود و در همانجا درس بخواند كه به دلايلى اين طرح ناموفق مى ماند. مستانه از درس خواندن متنفر است و هميشه نمره هاى ضعيف مى گيرد. معلم ها كه وابسته به طرح سپاه دانش هستند خانم نايلونى لقب دارند. او يكبار هم مداد رنگى هاى جايزه يك پسر بچه را مى دزدد و آنها را متعلق به خود مى داند.
برادر او كه خانه را ترك كرده پس از انقلاب اسلامى به خانه باز مى گردد و خواهر و برادرها و پدرش را به تهران مى برد و در خانه ى محقرى در جنوب شهر مستقر مى كند. پدر مى ميرد و البته او به راستى بيمار است، اما برادر انتقام مرگ پدر را از دكتر مى گيرد و با استفاده از نفوذی که به دلیل بسيجى بودن دارد، دكتر دستگير شده و شلاق مى خورد. مستانه با كمك برادرش عضو بسيج مى شود و اندكى بعد جزو آن دسته از خواهران زينبى ست كه در خيابان براى مردم مزاحمت ايجاد مى كنند. در اين احوال برادر در جبهه مى ميرد و مستانه با برادرها و خواهرهاى ديگر تنها مى ماند. او موفق مى شود به عنوان ناظم در مدرسه اى كارى بگيرد و به راستى روزگار دخترهاى مدرسه را تلخ مى كند.
او به يك ويلاى مصادره شده نقل مكان مى كند. بعد نگهبان يك زندان مى شود و آنجا هم در آزار دادن زندانيان دست همه را از پشت مى بندد. با يك آخوند كه قاضى دادگسترى است ازدواج مى كند و چون حادثه زفاف اتفاق نمى افتد متوجه مى شود كه او همجنسگراست. مستانه با تهديد با شوهرش همخوابگى مى كند و پسرى مى زايد. بعدها نيز براى ارضاء جنسى با پاسداران و برادران بسيجى همخوابه مى شود و در همان حال مردم را به دليل بدحجابى دستگير مى كند. پول فراوانى در بانك جمع مى كند و چون خوهرانش به كانادا مهاجرت كرده اند دنبال آنها راهى مى شود. از همان لحظه نخست که به کانادا وارد می شود، حجاب را از سر برمى دارد. هر روز موهايش را به رنگى در مى آورد. فيس بوك را كشف مى كند و ميدان فضولى هايش تغيير مى كند.