گفتوگو با نگین حسینی، پژوهشگر ارتباطات و مطالعات معلولیت
وضعیت اشتغال افراد ناشنوا در ایران
زهرا باقری شاد - آیا افراد ناشنوا و کمشنوا را باید در گروه افراد "توانخواه" قرار داد؟ آیا تحصیل افراد ناشنوا در مدارس ویژه ضروری است؟

آیا ناشنوایی یک "مشکل" است؟ آیا افراد ناشنوا و کمشنوا را باید در گروه افراد "توانخواه" قرار داد؟ آیا تحصیل افراد ناشنوا در مدارس ویژه ضروری است یا میتوانند مانند سایر دانشآموزان در مدارس عادی به تحصیل بپردازند؟ آیا این افراد در همه نقاط جهان به انزوا کشیده میشوند و در زمینه ادغام در جامعه با مشکل مواجهند؟ وضعیت افراد ناشنوا در کدامیک از کشورها نسبت به بقیه نقاط جهان از پیشرفتی قابل تامل برخوردار است؟ افراد ناشنوا و کم شنوا در ایران با چه مشکلاتی مواجهند؟
این پرسشها را به مناسبت هفته جهانی ناشنوایان با نگین حسینی، پژوهشگر ارتباطات و مطالعات معلولیت و عضو بورد تخصصی ژورنال بینالمللی Disability Studies، دانشگاه هاوایی در میان گذاشتهایم.
بر اساس آخرین آمار موجود، شمار افراد ناشنوا در ایران به حدود یک میلیون نفر میرسد. آیا شما این رقم را نزدیک به واقعیت میدانید؟
نگین حسینی - اصولاً آمارهای تازه باید از منابع موثق همچون سازمان آمار یا سازمان بهزیستی اعلام شود. ضمناً همیشه در مورد آمارهای موجود هم شک و شبهاتی هست. مثلاً عدهای میگویند از هر هزار نوزاد متولد شده در جهان چهار نوزاد ناشنوایی دارند، عدهای دیگر این رقم را دو تا سه نوزاد میدانند که مسلماً در بحث آماری، بین دو تا چهار نوزاد تفاوت زیادی هست.
چندی پیش یکی از اعضای انجمن خانواده ناشنوایان ایران اعلام کرد که مدارس ویژه افراد ناشنوا در ایران روز به روز خالیتر میشوند، چون خانوادهها تمایلی ندارند فرزندان خود را که مشکل ناشنوایی و کمشنوایی دارند به این مدارس بفرستند. به نظر شما آیا افراد ناشنوا و کمشنوا باید در مدارسی ویژه تحصیل کنند؟
موضوع ادغام افراد دارای معلولیت در مدارس عادی همچنان یکی از موارد پرچالش مباحث معلولیت است. این مشکل مسلماً در مورد افراد ناشنوا حادتر میشود زیرا نظام ارتباطی این افراد با نظام ارتباطی افراد شنوا کاملاً متفاوت است. بر همین مبنا، گروهی همچنان بر ضرورت تحصیل افراد ناشنوا در مدارس ویژه تاکید میکنند و دلیل آن را نه فقط در تفاوت نیازهای آموزشی این دانشآموزان، بلکه در مشکلات روحی و عاطفی میدانند که تحصیل در مدارس معمولی برای دانشآموزان دارای معلولیت رقم میزند.
در مقابل گروهی دیگر مخالف این روش سنتی و موافق ادغام در مدارس عادی هستند، زیرا از نظر آنها دوره دیوارکشی میان دانشآموز معلول و غیر معلول گذشته است و این گروه از دانشآموزان باید بتوانند در کنار افراد جامعه خود قرار گیرند و مشارکت اجتماعی و ادغام را از دوره مدرسه تمرین کنند.
شما جزو کدام گروه هستید؟
از نظر من، ادغام دانشآموزان ناشنوا در مدارس عادی، به شرط فراهم کردن نیازهای مختص این دانشآموزان، راه بهتری است که به فرهنگسازی معلولیت در جامعه کمک میکند.
از نظام ارتباطی متفاوت افراد ناشنوا سخن گفتید. آیا این نظام ارتباطی متفاوت باعث شده افراد ناشنوا و کم شنوا در همه جای دنیا اغلب افرادی منزوی باشند و از نابرابریهای اجتماعی رنج ببرند؟ یا این وضعیت بیشتر در ایران حاکم است؟
ناشنوایی در بیشتر جوامع جهان نوعی معلولیت به حساب میآید و طبیعتاً مشکلات فرهنگی و اجتماعی مربوط به همه گروههای معلولیت و افراد دارای معلولیت را دارد. البته شرایط در ایالات متحده آمریکا کمی متفاوت است. افراد ناشنوا در پی جنبشهای حقوقی معلولیت در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی، جامعه The Deaf تشکیل دادند، با تاکید بر اینکه افرادی که ناشنوا هستند یا مشکلات ناشنوایی دارند، به هیچ وجه "معلول" نیستند، بلکه متعلق به نظام ارتباطی متفاوت با سایر اعضای جامعه هستند. در واقع حامیان این طرز تفکر به شدت از شرایطی که دارند و به خصوص از زبان اشاره مخصوص خود دفاع میکنند و همانطور که اشاره کردم، اصلاً قبول ندارند که در دسته معلولیتها قرار بگیرند. حتی در مواردی والدین ناشنوا در مقابل عمل جراحی کاشت حلزون در مورد فرزندان یا نزدیکان ناشنوای خود مقاومت و مخالفت میکنند زیرا معتقدند با انجام این عمل، آن فرد از دایره خانوادهای که نظام ارتباطی، زبان و فرهنگ خاص خود را دارد، جدا میشود و فاصله فکری و روحی و عاطفی بین آنها میافتد.
این مسئله در سالهای اخیر در جامعه آمریکا چالشهای زیادی را بین پزشکان و خانوادههای متعلق به فرهنگ ناشنوایی ایجاد کرده است. با این نگاه و طرز فکر، این گروه به هیچ وجه خود را منزوی و جدا از جامعه نمیدانند و حتی اگر هم چنین تصوری داشته باشند، آن را به عنوان واقعیتی بدیهی پذیرفتهاند و از این بابت احساس بدی ندارند.
مسلماً اما در جوامع دیگر، به دلیل طرز فکرهایی که هم بر خود جامعه افراد ناشنوا و کم شنوا و هم بر جامعه اطراف آنها حاکم است، نوعی شکاف ارتباطی با جامعه شکل میگیرد که به مرور بیشتر میشود. ضمن اینکه باید توجه داشت که افراد ناشنوا به دلیل اینکه از زبان مخصوص خود استفاده میکنند و بسیاری از مردم با این زبان آشنا نیستند، حجم ارتباط دو طرف به طور طبیعی کم میشود و همین به مرور نوعی شکاف و گسستگی از جامعه را ایجاد میکند.
از طرف دیگر، میزان تسلط یا احاطه افراد ناشنوا بر زبان به اندازه افراد غیرشنوا نیست و همین سبب میشود که برقراری ارتباط با افراد مختلف و به ویژه افراد بیگانه با فرهنگ و زبان ناشنوایی سخت شود.
نکته آخر این است که برقراری ارتباط با افراد ناشنوا و کمشنوا نیازمند زمان و شکیبایی است که متاسفانه در جوامع امروزی، به خصوص به خاطر سرعت زندگی که هر روز بیشتر و بیشتر میشود، کمتر یافت میشود و افراد ناشنوا و کمشنوا را به بیرون از این حلقه ارتباط اجتماعی سوق میدهد.
مسئله اشتغال افراد ناشنوا هم تابع همین مشکلات است. اما به نظر می رسد در ایران این مسئله به شکل قابل توجهی بحرانآفرین شده تا جاییکه ۸۰ درصد افراد ناشنوا در ایران نمیتوانند وارد بازار کار شوند و ۲۰ درصد آنها هم در شغلهای مرتبط با رشته تحصیلیشان مشغول به کار نیستند. شما علت را در چه میبینید؟
موضوع اشتغال افراد ناشنوا به نظرم تابعی از مشکلات مربوط به اشتغال افراد دارای معلولیت به طور کلی است.
افراد دارای معلولیت در اکثریت جوامع جهانی، سهمی بسیار ناچیز در بازار کار دارند و دلیل اصلی آن هم، مشکل جهانی تبعیض و به حاشیه راندن افراد دارای معلولیت است. در مطالعات معلولیت به صورت مرتب از جریان غالب و مسلط افراد غیر معلول در جوامع یاد میشود که بدن سالم و بدون معلولیت را "هنجارِ" غالب کردهاند و بر مبنای آن، هر انحرافی از این هنجار را ناپسند میدانند، پس میزنند و در گزینشهای خود در عرصههای مختلف، از جمله بازار کار، این هنجار خودساخته را ملاک انتخاب قرار میدهند. طبیعتاً افراد دارای معلولیت، به دلیل ناهمخوانی با هنجارِ مسلط جامعه، از این چرخه حذف میشوند و به حاشیه میافتند.
دلیل دیگر به این باور نادرست برمیگردد که افراد دارای معلولیت نه تنها توانایی کار کردن ندارند، بلکه سربار خانواده و جامعه هم به حساب میآیند. در واقع، نقطه تمرکز جامعه غیر معلول، روی ناتوانی فرد است زیرا معلولیت را صد در صد مساوی ناتوانی میداند و به هیچوجه نمیخواهد چرخشی در این نگرش تاریخی و اشتباه خود داشته باشد.
این مسئله در همه جای جهان به این شکل است؟
بله، اگر نگاهی به گزارشهای منطقهای و ملی سازمان ملل در مورد اشتغال افراد دارای معلولیت و از جمله افراد ناشنوا در نقاط مختلف جهان بیندازید، تقریبا با یک فاجعه اجتماعی سراسری روبهرو میشوید که در بیشتر نقاط جهان، هر روز در حال تکرار است.
در مورد اشتغال افراد دارای معلولیت و به خصوص افراد ناشنوا بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که در عصر امروز، تفکر "خوداشتغالی" افراد دارای معلولیت جایگزین "اشتغال" به معنی پیدا کردن کار شده است. افراد دارای معلولیت تشویق میشوند که حداقل یک استعداد یا هنر و توانایی خود را تقویت و شکوفا کنند تا از آن طریق بتوانند به طور مستقل درآمدزایی کنند. تعدادی از افراد دارای معلولیت در جامعه امروز ایران زندگی میکنند که نه تنها برای خود منبعی درآمدزا ایجاد کردهاند، بلکه حتی موفق به کارآفرینی برای تعدادی دیگر از افراد هم شدهاند.
عمده مشکلاتی که ناشنوایان و کم شنوایان در ایران با آن مواجهند کدام هستند؟
فکر میکنم به جز مشکلات معیشتی، اشتغال، ازدواج و مسکن که چهار مشکل عمده افراد دارای معلولیت است، افراد ناشنوا و کمشنوا یک مشکل مضاعف دیگر هم دارند و آن نحوه تعامل با جامعه شنواست.
بسیاری از مردم هنوز فکر میکنند که اگر فردی ناشنوا باشد، یعنی حتماً توانایی سخن گفتن ندارد. بسیاری از مردم هنوز فکر میکنند که چون فردی ناشنواست، نیازمند برقراری ارتباط با دیگران نیست. بسیاری هنوز فکر میکنند که چون فردی ناشنواست، کمتر میفهمد، اصلاً متوجه نمیشود، قدرت فکر و فهمیدن ندارد، احساس و عاطفه ندارد و آسیب نمیبیند. به نظرم این نوع نگاه نادرست به افراد ناشنوا از بزرگترین مشکلات فرهنگی این گروه است. البته افراد کمشنوا به دلیل اینکه میتوانند از ابزار کمکی استفاده کنند و تا حدودی بشنوند، کمتر با این مشکلات مواجه میشوند.
باید به این نکته اشاره کنم که در کنوانسیون جهانی حقوق افراد دارای معلولیت که ایران نیز خوشبختانه آن را امضا کرده است، دولتهای عضو متعهد شدهاند که زبان اشاره افراد ناشنوا را ترویج دهند و در سطح جامعه تقویت کنند. شاید اگر این اتفاق بیفتد و فقط جنبه تزئینی نداشته باشد، بتوان امیدوار بود که مشکلات فرهنگی و ارتباطی میان افراد ناشنوا و شنوا به مرور کم شود.
نظرها
نظری وجود ندارد.