ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

یک هفته با آلبر کامو

آلبر کامو به روایت چند تصویر

صدمین زادروز آلبر کامو (۱۹۶۰ـ ۱۹۱۳)

آلبر کامو زندگی دوگانه‌ای داشت. این دوگانگی در آثار او نمایان است. برای راه پیدان کردن به دنیای آثارش، می‌بایست با زندگی او آشنا بود.

الدرعان، در الجزایر، زادگاه کامو. آب و آفتاب

آلبر کامو، فیلسوف و نویسنده فرانسوی ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در الدرعان، در الجزایر متولد شد. پدر او از اهالی جنوب فرانسه بود و مادرش اسپانیایی بود.

کامو در فقر پرورش پیدا کرد. او می‌گوید: «فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ همه چیز نیست.»

صفحه بعد:

آلبر کامو در سال‌های الجزیره در جمع همکاران دایی و مادرش

پدر کامو در آغاز جنگ جهانی اول در نبرد مارن مجروح شد و در بیمارستان صحرایی «بروتاین» جان باخت. مادر کامو با آلبر و لوسین، برادر بزرگ‌تر او به الجزیره رفت و در محله بلکور که محله‌ای بود فقیرنشین سکونت گزید. مادر و دایی کامو که توانایی تکلم نداشت، به عنوان کارگر و نظافتچی کار می‌کردند و زندگی‌شان را می‌گذراندند. آلبر کامو را مادربزرگ سختگیرش پرورش داد.

کامو در رمان «آدم اول» که سال‌ها پس از مرگ او انتشار یافت، به جست‌و‌جوی پدرش برمی‌آید و از اهمیت مادرش در زندگی سخن می‌گوید. همدردی با انسان از مهم‌ترین مضامین آثار کاموست.

او در یادداشت‌هایش می‌نویسد: «گاهی رقت و رأفت عظیمی نسبت به انسان‌هایی که دور و بر من در همین قرن زندگی می‌کنند، به من دست می‌دهد.»

صفحه بعد:

کامو در تیم فوتبال دبیرستان

در سال ۱۹۲۴ کامو که دانش‌آموز بااستعدادی بود، با پادرمیانی یکی از معلمانش وارد دبیرستان شد. او که در فقر پرورش پیدا کرده بود، اکنون با دانش‌آموزان متمول همکلاس شده بود. او از پیشینه و خانواده‌اش شرم داشت، پس به ورزش روی آورد که بتواند در کنار همکلاسی‌های متمولش سربلند باشد. در ورزش او کامیاب بود. اما در شانزده‌سالگی به بیماری سل مبتلا شد. رویارویی با مرگ، اندیشه و آثار او را تحت تأثیر قرار داد.

صفحه بعد:

سیمون ای‌ئه، نخستین عشق آلبر کامو. یک زن اغواگر

آلبر کامو در سال ۱۹۳۲ در دانشگاه الجزیره به تحصیل در رشته فلسفه مشغول شد. در‌‌ همان آغاز تحصیل به سیمون ای‌ئه (Simone Hié) که در بین دانشجویان به طنازی و دلبری شهرت داشت، دل باخت. کامو به واسطه سیمون به محافل ثروتمندان الجزایر راه یافت و با دنیای آن‌ها آشنا شد. سیمون ای‌ئه به مورفین اعتیاد داشت و با این‌حال کامو در سال ۱۹۳۴ با او ازدواج کرد و هرچند پیوند آن‌ها دیری نپائید، اما تا پایان عمر زندگی سیمون را از نظر مالی تأمین می‌کرد. یکی از معماهای زندگی آلبر کامو رابطه او با سیمون است. کامو در بسیاری از نامه‌هایش از او یاد می‌کند و برخی از داستان‌هایش را با الهام از شخصیت سیمون نوشته است.

کامو می‌نویسد: «سالن پذیرایی با هشت یا ده نفر، که زنان جمعش همگی فاسقانی داشته‌اند، و صحبتِ با روح و مطایبه‌آمیزی در جریان است، و نوشیدنی ملایمی هم پس از نیمه‌شب تعارف می‌شود – این تنها جایی در جهان است که احساس آسایش کاملی به من می‌دهد.»

صفحه بعد:

کامو در دانشگاه الجزیره

سال‌های دانشجویی کامو و عشق او به سیمون ای‌ئه. سیمون ای‌ئه بعد از آنکه با کامو ازدواج کرد، به او وفادار نماند. کامو پی برد که با پزشکی که مورفین او را تأمین می‌کند، سر و سری دارد. کامو از سیمون جدا شد و به نویسندگی روی آورد.

کامو می‌نویسد: «گسستن از همه چیز. اگر کویری در دسترس نیست، طاعون یا ایستگاه کوچک تولستوی که هست.»

صفحه بعد:

آلبر کامو و فرانسیس فور

آلبر کامو پس از جدایی از سیمون ای‌ئه با فرانسین فور (Francine Faure) ازدواج کرد. بیش و کم در همان زمان که آنها از الجزایر به فرانسه مهاجرت کردند، جنگ جهانی دوم درگرفت. کامو به خرج همسر دومش گذران می‌کرد، تا اینکه با کمک پاسکال پیا در روزنامه «پری سوار» (Paris-Soir) به عنوان گزارشگر مشغول به کار شد.

صفحه بعد:

آلبر کامو در تحریریه نشریه «نبرد» (Combat) در سال ۱۹۴۹، همراه با ژاک بومل، آندره مالرو و آلبر اولیویه

در ۱۹ دسامبر ۱۹۴۱ با اعدام «گابریل پری»، کامو به مقاومت فرانسه پیوست و همراه با اعضای گروه «نبرد» (Clermont) روزنامه‌ای به همین نام را به طور مخفیانه منتشر می‌کرد.

کامو جستار «افسانه سیزیف» و رمان «بیگانه» را در فاصله سال‌های ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۲ نوشت. او می‌گفت در کارهای بزرگ پرنسیپ لازم است، اما در کارهای کوچک بخشایش کافی است. او در این سال‌ها در یادداشت‌هایش نوشته بود: «عقاید کلی بیش از هر چیز مرا آزار داده است.»

صفحه بعد:

آلبر کامو در سال ۱۹۴۷

در سال ۱۹۴۲ آلبر کامو به تنهایی، بدون همسرش به پاریس آمد و در انتشارات گالیمار به عنوان ویراستار شروع به کار کرد. در‌‌ همان سال تحت تأثیر وقایع جنگ جهانی دوم، رمان «طاعون» را نوشت. این رمان نخستین بار در سال ۱۹۴۷ منتشر شد و با اقبال گسترده خوانندگان مواجه گشت.

«طاعون» در زندگی جمعی‌‌ همان است که «بیگانه» در زندگی فردی بود. همانسان که «مورسو»، ضد قهرمان بیگانه ناگهان زیبایی زندگی را کشف می‌کند، در «طاعون» سراسر یک شهر طاعون‌زده، وقتی که خود را از دنیا جدا می‌بیند، وجدانش بیدار می‌شود.

صفحه بعد:

آلبر کامو و ژان پل سارتر در سال‌های بعد از جنگ؛ یک دوستی نه چندان دیرپا.

در سال‌های پس از جنگ آلبر کامو و ژان پل سار‌تر برای مدت کوتاهی رابطه‌ای دوستانه با هم داشتند. کامو جستار «انسان طاغی» را در فاصله بین سال‌های ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۱ نوشت. او در «انسان طاغی» از استالینیسم انتقاد می‌کند. سار‌تر اما همچنان خواهان اجتماع بی‌طبقه است. سار‌تر و کامو از هم فاصله می‌گیرند.

کامو در «انسان طاغی» می‌گوید انسان یگانه موجودی است که نمی‌خواهد آنچه هست باشد. از این‌رو بر ضد وضع خود عصیان می‌کند. این عصیان فطرت هستی اوست.

او در یادداشت‌هایش می‌نویسد: «انقلاب خوب است. ولی برای چه؟ باید از تمدنی که می‌خواهیم بنا کنیم ایده‌ای داشته باشیم.»

صفحه بعد:

نوبل ادبیات برای آلبر کامو

در سال ۱۹۵۷ نوبل ادبی به آلبر کامو تعلق گرفت. آکادمی نوبل این جایزه را به مجموعه آثار او اهداء کرد، به این دلیل که کامو در آثارش با جدیتی موشکافانه مشکلات وجدانی انسان عصرش را برنمایانده است.

او در سخنانی به یاد ماندنی گفت: «هدف هنر نه وضع قانون و نه قدرت‌طلبی است. وظیفه‌ هنر، درک کردن است. هیچ اثر نبوغ‌آمیزی بر کینه و تحقیر استوار نیست. هنرمند یک سرباز بشریت است و نه فرمانده. او قاضی نیست بلکه از قید قضاوت آزاد است. او نماینده‌ دائمی نفوس زندگان است.»

صفحه بعد:

کامو در این اتوموبیل کشته شد

۴ ژانویه ۱۹۶۰. آن روز کامو قصد داشت با قطار از لورماران خودش را به پاریس برساند. اما میشل گالیمار، ناشر او اصرار کرد که با او و خانوداه‌اش همسفر شود. در نزدیکی لا شپل شامپینی (La Chapelle Champigny) لاستیک چرخ عقب اتوموبیل ترکید و به درختی اصابت کرد.

رایان بلوم می‌نویسد:
«تکه‌پاره‌های ماشین تصادف‌کرده تا چند صد متر آن‌طرف‌تر پرت شده بود. یک چرخ اتوموبیل روی سیمان خراشیده افتاده بود. باران ریزی بر جاده می‌بارید. یک کیف چرمی مشکی هم پرت شده بود کنار درختی که دور ماشین پیچیده بود و غرق در گل شده بود.

جسد کامو در شیشه عقب ماشین فرورفته بود و شکافی طولانی روی پیشانی‌اش بود. چشمانش باز بودند. درجا مرده بود. (...) بعداً کیف آغشته به گل کامو را به همسرش، فرانسیس بازگرداندند. کیف را که باز کرد، ترجمه فرانسوی کتاب دانش طربناک نیچه و نسخه‌ای از ترجمه فرانسوی اتللوی شکسپیر و دست‌نوشته آدم اول را یافت.»

پنج روز پیش از واقعه، کامو به ماریا کاسارس نوشته بود: «به احتمال زیاد، سه‌شنبه، با احتساب اتفاق‌های پیش‌بینی‌نشده‌ای که در جاده رخ می‌دهد...»

در همین زمینه: صدمین زادروز آلبر کامو در رادیو زمانه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • امیر

    فوق العاده بود ... دست کسی که زحمت این کار را گشیده درد نکند .