ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«کمی بهار...»؛ شهرنوش پارسی‌پور- ۱۳

عزت با آمدن به تهران او به شدت عوض شده بود. انگار از هنگامی که استاد دانشگاه شده بود، جن در تنش حلول کرده بود. اغلب بیرون از خانه بود و بسیاری شب‌ها دیر برمی‌گشت.

نیر، زن شخصیتی گرم و دوست داشتنی داشت. از آنجایی که باور داشت از نظر موقعیت اجتماعی از شوهرش پایین‌تر است می‌کوشید با مهربانی و کار بی‌مضایقه این را جبران کند. این حقیقتی بود که قوم شوهر او را جدی نگرفته بودند. نیر بدون آن که دست خودش باشد می‌کوشید از دیدن اقوام شوهرش خودداری کند. درست به همین دلیل کمتر در میهمانی‌های خانوادگی آفتابی می‌شد. از سوی دیگر چون از کمبودهای خانواده خودش نیز آگاه بود با آن‌ها نیز ایجاد فاصله کرده بود. در سال ۱۳۱۵ نیر زن تنهایی بود که تمامی سطح اتکایش در دنیا شوهرش بود و دو دخترش. در شیراز بسیار خوشبخت بود. عزت همیشه پس از کار مدرسه در خانه بود و در کنار زن و بچه. اما با آمدن به تهران او به شدت عوض شده بود. انگار از هنگامی که استاد دانشگاه شده بود، جن در تنش حلول کرده بود. اغلب بیرون از خانه بود و بسیاری شب‌ها دیر برمی‌گشت. نیر با دخترانش تنها مانده بود. در ته ذهنش باور داشت که خانم لقا، مادر شوهرش بدخواه او نیست. اما در این زن حالتی از جدایی‌طلبی به چشم می‌خورد که همه را از او دور می‌کرد. نیر هرگز جرئت پیدا نکرده بود با مادر شوهرش خودمانی حرف بزند. در حقیقت از لحظه‌ای که این ازدواج سر گرفته بود، غده‌ای در گلوی نیر پیدا شده بود. او احساس می‌کرد به راحتی نمی‌تواند حرف بزند. همه چیز به نظر او موقتی می‌رسید. به فردای خود اطمینان نداشت و هر لحظه منتظر بود حادثه ای اتفاق بیفتد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.