ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

• دیدگاه

خامنه‌ای و تداوم سرهنگی در امور فرهنگی

اکبر گنجی- بحث کاهش تصدی‌گری دولت و وعده واگذاری امور فرهنگی به مردم در رقابت‌های انتخاباتی روحانی و گزارش صدمین روز، واکنش اصول‌گرایان، خامنه‌ای و مراجع تقلید را برانگیخته است.

وعده واگذاری امور فرهنگی به مردم و کاهش تصدی‌گری دولت توسط حسن روحانی در دوران رقابت‌های انتخابات ریاست جمهوری و گزارش صدمین روز، واکنش اصول‌گرایان، آیت‌الله خامنه‌ای و مراجع تقلید را برانگیخت.

خامنه‌ای در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی ضمن تأکید بر وظیفه نظارتی و هدایتی دولت در قلمرو فرهنگ در "مقابله با مسائل مخرب فرهنگی"، هدایت و نظارت در مسائل فرهنگی را "همچون مراقبت باغبان از گلهای زیبا" به شمار آورد و گفت: "كندن علف‌های هرز در یك بوستان به معنای رشد گل‌ها و استفاده طبیعی آنها از آب و نور و هواست."

کتاب، مطبوعات، سینما، تئاتر، عکاسی، نقاشی، موسیقی، سبک زندگی، دانشگاه‌ها، مدارس، مساجد، نمازهای جمعه، و... از ابتدای انقلاب تاکنون تحت کنترل و هدایت رژیم بوده‌اند. یعنی دائماً در حال کندن علف‌های هرز از بوستان فرهنگ بوده‌اند.

دستاوردهای سرهنگی کردن

سایت اصول‌گرای الف- متعلق به احمد توکلی- در نقد وعده‌ها و سیاست فرهنگی حسن روحانی به نکاتی اشاره کرده تا ضرورت دخالت دولت را موجه سازد. اما آن اشارات، بهتر از هر چیز دستاوردهای ۳۵ سال سرهنگی در قلمرو فرهنگی را روشن می‌سازند.

وبسایت الف نوشته است: "برای آقای رئیس جمهور باید توضیح داد که اگر سیاستگذاری فرهنگی را به کف جامعه بسپاریم، میل عموم به مصرف چیپس و پفک و فست فود گرایش دارد و درآینده، با نسلی چاق و دچار بیماری‌های قلبی عروقی مواجه خواهیم بود. باید به آقای رئیس جمهور یادآوری کرد که کف جامعه ما "اخراجی‌ها" را خیلی خیلی بیشتر از"جدایی نادر از سیمین"می‌پسندد.

کف جامعه میل به قلیان دارد که قطعاً برای سلامتی‌اش مضر است. کف جامعه ما، محیط زیست را آلوده می‌کند، کف جامعه ما، در صفحه فیس‌بوک مسی، آن فحش و فضیحت‌ها را می‌نویسد... تعارف چرا؟ کف جامعه ما همین است که هست... آیا در چنین جامعه‌ای، دولت باید خود را از فرهنگ کنار بکشد و سیاستگذاری فرهنگی را به کف جامعه بسپارد؟! "

"کف جامعه ما همین است که هست"، شاه کلید گشایش قفل سرهنگی در امور فرهنگی است. می‌گویند وضع فرهنگی خیلی خیلی خراب است و از آن ضرورت مداخله بیشتر را نتیجه می‌گیرند. اما نمی‌گویند که این وضعیت خراب، نتیجه ۳۵ سال مداخله شدید جمهوری اسلامی در حوزه فرهنگ است. چرا مسئله و مشکل با نقش کلیدی "عامل تصدی گری دولت" تبیین نمی‌گردد؟

کثرت‌گرایی ارزشی

آیا وضع آن قدر خراب است یا تنوع و تکثر فرهنگی و سبک‌های مختلف زندگی، تحمل‌ناپذیر بوده و بد قلمداد می‌شود؟ در جامعه‌ای که انواع کالاها تولید شده و در اختیار مردم قرار می‌گیرد، آنان آزادانه دست به انتخاب می‌زنند. "کثرت‌گرایی ارزشی" باید به رسمیت شناخته شود. چیزی که از نظر یک گروه خوب است، ممکن است از نظر دیگری خوب نباشد. کثرت‌گرایی ارزشی واقعیتی نازدودنی از زندگی دوران جدید است.

به امور مورد توافق جمعی توجه کنید. دشنام دادن را همه بد می‌دانند. اما نمی‌توان آن را از جامعه حذف کرد. لیگ فوتبال کشور پیشرفته انگلستان را بنگرید. تماشاگران آنان چگونه افرادی هستند؟ با تماشاگران تیم‌های رقیب خارجی چگونه رفتار کرده و چه دشنام‌هایی نثارشان می‌کنند؟ فینال فوتبال جام قهرمانی باشگاه‌های اروپا بین دو تیم یوونتوس ایتالیا و لیورپول انگلیس در ۲۹ مه ۱۹۸۵ در بروکسل را به یاد بیاورید که اوباشگری طرفداران اروپایی دو تیم، کار را به ۳۹ کشته و ۴۵۴ زخمی کشاند.

کار با دشنام و آتش و سنگ‌پراکنی و چاقوکشی آغاز شد. فحاشی بخشی از مسابقات ورزشی- خصوصاً فوتبال- است، نه کل جامعه. نمی‌توان با رویکردی نژادپرستانه، کل مردم یک جامعه را به خاطر فحاشی تماشاگران فوتبال محکوم به بی‌ادبی کرد.

کار فیس‌بوکی عده‌ای از ایرانیان با مسی اگرچه اخلاقاً ناروا و محکوم کردنی بود، اما در جهان فوتبال غربی هم این گونه رفتارها فراوان رخ داده و می‌دهد. مربی پرتقالی تیم ملی فوتبال ایران پس از پایان بازی با کره جنوبی چه واکنشی به مربی تیم ملی کره جنوبی نشان داد؟ این رفتار یک اروپایی فرهیخته در جهان فوتبال است.

در اکثر فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی آمریکایی عبارت You fuck توسط زنان و مردان و پسران و دختران تکرار می‌شود، اما در زندگی عمومی چنین نیست. این هم بخشی از فرهنگ سینمایی آمریکایی است. آیا به صرف تکرار مدام این دشنام توسط هنرپیشه‌ها در فیلم‌ها می‌توان کل مردم آمریکا را بی‌ادب قلمداد کرد؟

ناممکن بودن سرهنگی

حالا فرض کنیم بخواهید به همین روش‌ها ادامه دهید. اگرچه تکنولوژی مدرن سرهنگی کردن در امور فرهنگی را ممکن ساخته است، اما انقلاب ارتباطات به طور کلی راه تک‌صدایی کردن جوامع و برساختن حکومت‌های توتالیتر و فاشیستی را ناممکن کرده است. به روزنامه‌ها و هفته نامه‌های داخل کشور بنگرید. چقدر تیراژ دارند؟ کنترل و توقیف آنها در زمانی که BBC و VOA و ده‌ها رسانه دیگر شبانه روز در حال پخش ساختارشکنانه‌ترین سخنان علیه جمهوری اسلامی و اسلام برای میلیون‌ها مردم ایران هستند، چه فایده‌ای دارد؟

روزنامه اصلاح‌طلبی که چند ده هزار تیراژ بیشتر نداشته، به بهانه یک مقاله توقیف می‌شود، اما همزمان میلیون‌ها ایرانی شاهد صدها خبر و میزگرد در توجیه و تحریک سرنگونی جمهوری اسلامی هستند. نویسنده مقاله محققانه‌ای که احتمالاً نصب الهی حضرت علی به حکومت را انکار کرده، بازداشت می‌شود، اما همزمان میلیون ایرانی مخاطب رادیکال‌ترین سخنان علیه محکمات اسلام‌اند که هیچ پاسخی جز تکفیر دریافت نمی‌کنند.

کتاب خاطرات آیت‌الله منتظری نه تنها در اینترنت در اختیار همگان قرار دارد، بلکه از طریق سی دی کوچک در داخل کشور به نحو گسترده‌ای توزیع شد. به تعبیر دیگر، اینک هر کس بخواهد، می‌تواند به هر اثر فرهنگی ممنوعه‌ای دسترسی رایگان داشته باشد.

کتاب نگاهی به شاه عباس میلانی توسط نویسنده به فارسی ترجمه و در اینترنت به طور رایگان در اختیار همگان قرار گرفت. کتاب اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران دکتر رنانی که مجوز انتشار دریافت نکرد، در اینترنت به طور رایگان در اختیار همگان قرار دارد.

فقط مقاله و کتاب نیست. کدام شعر و آهنگ و فیلم و عکس و نقاشی را اینک می‌توان مخفی و سانسور کرد؟ مداخله دن کیشوت‌وار فقط به شکست سرهنگان عرصه فرهنگ منتهی نشده، بلکه هزینه‌های بسیار گزافی- از جمله هزینه‌های مالی- بر دوش مردم گذارده است. میزان بودجه تصدی‌گری فرهنگی جمهوری اسلامی از ابتدأ تاکنون چقدر بوده است؟

ستم‌دیدگی و رشد

بین دو مدعا باید تمایز قائل شد. اول- جلوگیری از آزادی بیان فرد، گروه یا اقلیتی خاص (مثلاً بهائیان). دوم- ممانعت از شنیدن صداهای متفاوت و متعارض توسط مردم. آن چه اینک ناممکن شده، دومی است، نه اولی. صدای تمامی افراد، گروه‌ها و اقلیت‌ها قابل شنیدن است. بهائیان اینک بخوبی صدایشان به گوش می‌رسد. ستم‌هایی که بر آنها رفته و می‌رود، به نحو گسترده‌ای بازگو شده و همدلی جهانی یافته است. کتاب‌هایشان هم بخوبی توزیع می‌شود.

ستم دیده، در موقعیت مظلومیت قرار گرفته و بیشتر جلب توجه خواهد کرد. آثار ممنوعه، ولع دیگران را بر می‌انگیزانند تا دیده و خوانده و شنیده شوند. سرکوب فرهنگی، در عصر جدید، نقض غرض است. آثار اصلی مارکس و مارکسیست ها، اینک که آزادانه در کشور انتشار می‌یابند، بیشتر طالب دارند یا وقتی ممنوع بودند؟

هر اندازه که جمهوری اسلامی با سبک‌های زندگی غربی بیشتر مبارزه سرهنگی کرده است، آن سبک‌ها بیشتر رشد کرده و نسل جوان بیشتر تابع مدهای غربیان شده است. الگوهای نسل جوان به ترتیب عبارتند از: هنرمندان خارجی، ورزشکاران خارجی، هنرمندان داخلی، ورزشکاران داخلی. روشنفکران و سیاستمداران و روحانیان در رتبه‌های بعدی قرار می‌گیرند.

دولت قلمرو حق یا خیر؟

دولت قلمرو حق است نه خیر. دولت موظف به رعایت حقوق شهروندان است. حکومت باید شرایطی فرآهم آورد تا حقوق اساسی کلیه مردم به عنوان "شهروندان آزاد و برابر" رعایت شود. اما این که خیر یا خوبی یا زندگی سعادتمندانه چیست؟

مدل‌های متفاوت و متعارضی برای خیر و سعادت وجود دارد. دولت یا رژیم سیاسی حق ندارد که نظام ارزشی یا سبک خاصی از زندگی را به عنوان بهترین یا سعادتمندانه‌ترین به مردم تحمیل کند.

به تعبیر آمارتیاسن و مارتا نسبام، حقوق‌بشر همان قابلیت‌هایی هستند که با تحقق آستانه اولشان "زندگی انسانی" می‌شود و با تحقق مرحله دومشان "زندگی خوب" می‌شود. مردم پس از دستیابی به این توانایی‌ها و قابلیت ها، می‌توانند آزادانه نظام‌های ارزشی متفاوت و متعارض را انتخاب کنند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • babak

    خامنه ای: گرگم به هوا و الک دولک بازی کنید به جای نشستن پشت اینترنت !!

  • صادق پويان

    شما اول شايستگى خود را براى باغبانى فرهنگ ثابت كن و بعد خود را با اجازه خودت باغبان معرفى كن .باغبان فرهنگ دقيقا همان نويسندگان و هنرمندانى هستند كه شما آنها را سانسور مى كنيد يا اگر صلاح بدانيد مى كشيدشان .در همه جاى جهان حتى آلمان و فرانسه و سويس و يونان باستان متفكران اقليت بوده اند نه عامه مردم .اما در كمتر جايي در حد ايران حاكميت و تا حدى خود روشنفكران رشته ارتباط خود را با عموم كور كرده اند .اين روزها بحث ١٦آذز مجالى داده تا در باب چند و چون اين واقعه ازنو انديشيده شود :اين پرسش براى من پيش آمد كه آيا لازم بود تا خون ريخته شود و خونخواهى سبب ساز اعتراضات هر ساله گردد و سرانجام در سال ٥٧ به اصطلاح شريعتى خون بر شمشير پيروز گردد؟اين تز از كجا مى آيد ؟پاسخ من عجالتا اين است .اين تز جرثومه اى موروثى از فرهنگ قرون وسطاست كه رسوب آن در ژرفاى هستى اجتماعى ما مانع بزرگى بر شكوفايي انديشه نيمه جان مدرنى شد كه در مشروطه پت پت كرد و سپس خاموش شد .شاه در بالا از دست حضرت عباس و نورالهى كسب مشروطيت مى كند و بنده از خون ،از معجزه ،از انتظار فرج از در غيب ،از رفتن شاه ظالم و آمدن شاه مظلوم نواز ،از هاله نور،از نقش عمامه در ماه ،از فتوا، از فريب فرهى و نور الهى يك پدر سالار و خلاصه از چيزى بيرون از قوه تميز خود و بيرون از انديشه آزاد خود.شاه در مصاحبه با فالاچى خود را ملهم به الهام خدا مى خواند اما بيچاره عمامه نداشت .انقلاب ٥٧بر سر شاه عمامه نهاد .پاهايي كه در جنبش هاى مردمى ما از قديم به حركت در آمده اند متحرك به تحريك همين پندار قرون وسطايي بوده اند و در دوگانه وهم آلودخون و شمشير،قربانى و دژخيم نفس كشيده اند .حتى انديشه مدرنى چون ماركسيسم در مغاك اين پارادايم قرون وسطايي از اندشه قايم به ذات و آزادانه بازماند .در دادگاه زنده ياد گل سرخى ماركسيسم لنينيسم مولا على و سيد الشهدا گره خورد.كسب حقانيت از خون و مشروعيت از شمشير بسى آسان تر از كسب حقانيت از انديشه سخت سر نموده است .قبول مشاركت در سر نوشت سياسى و جمعى به تفكر آزاد،مدرن ،مستقل ،خود بنياد نياز دارد .پاهايي كه در جنبش هاى اجتماعى به حركت در مى آيند اگر متحرك به عقلانيت و انديشه مدرن بودند سرنوشت ما اين نبود كه سرانجام هر جنبشى عوض شدن ضحاك با فريدون و سپس كنار رفتن كاوه ها و مردم و پس از آن تبديل فريدون به ضحاكى ديگر باشد. اكنون اين احساس در دار و دسته حاكم به وجود آمده كه انگار اوضاع دارد كمى عوض مى شود .انگار رسانه هاى جديد و نويسندگان و متر جمانى كه تلنگرى به پشتوانه فرهنگى حضرات مى زنند رو به فزونى هستند .نظارت و توليت باغبان ها انگار تا كنون شامل فيلم ده نمكى و قلاده هاى طلا و نشريه هاى زرد و روانشناسى عاميانه و دعاى فرج و مانند اين ها بوده نه آثار جدى علوم انسانى و فلسفه .ريا و تزوير را ببين :دقيقا آثارى را كف خيابانى مى نامندكه از آنها حمايت كرده اند نه ماكس وبر مرحوم كه در دادگاه نمايشى به طرز مضحكى محكومش كردند .اين هراس حضرات مايه اميد است .انديشه مدرن و آزاد بر شمشير قرون وسطايي پيروز است .از درازى كلام پوزش مى خواهم .اين رشته واقعا سر دراز دارد .

  • farid

    حسین رونقی، زندانی محبوس در بند ۳۵۰ که یکی از شاهدان آثار شکنجه بر بدن ستار بهشتی بوده و اعلام کرده بود که آماده ی شهادت در دادگاه است، با توجه به اینکه امکان حضور در دادگاه و ارائه ی شهادت خود را نیافته در نامه ای سرگشاده خطاب به قاضی ایزدی، رییس شعبه ۱۰۵۷ دادگاه کیفری ضمن اعلام دوباره آمادگی برای شهادت در خصوص این پرونده، مشاهدات خود را نوشته است. شهادت نامه ای که از داخل زندان اوین هرچند که در واقع باید کارگشای حق طلبان برای یافتن حقیقت باشد باز هم بی جواب مانده است. به گزارش سایت کلمه متن این شهادت که به مراجع قضایی نیز ارسال شده به شرح زیر است: به: قاضی ایزدى، رییس شعبه ۱۰۵۷دادگاه کیفری موضوع: اعلام آمادگى جهت گواهى و اداى توضیح در خصوص پرونده قتل مرحوم ستار بهشتى با سلام و تقدیم احترام؛ اخیرا در زندان از طریق جراید مطلع شده‌ام که در جریان رسیدگى به پرونده قتل مرحوم ستار بهشتى اتهام «قتل عمد» را از عداد اتهامات منتسب به متهمان خارج کرده و عنوان اتهامى را به «قتل شبه عمد» تغییر داده‌اید. بر این اساس به منظور تشحیذ خاطر آن مرجع محترم قضایى لازم دیدم از آنجا که در زندان محبوسم و امکان حضور در محکمه را ندارم، برخى از آنچه در این پرونده را یا به چشم دیده و یا از زبان آن مرحوم در بند ٣۵٠ زندان اوین -اندکى پیش از وقوع قتل- شنیده‌ام را براى اولین بار بیان دارم، به آن امید که در این مرحله از دادرسى به کشف حقیقت کمک کرده باشم و از این رو همین جا آمادگى خود را جهت حضور در محضر دادگاه و اداى گواهى و توضیح اعلام مى کنم. البته اینجانب هیچگاه طرفدار مجازات هاى سالب حیات نبوده‌ام اما آنچه همواره از آن حمایت کرده و بدان اعتقاد داشته‌ام، دادرسى عادلانه، کشف حقیقت و اجراى قانون با هدف اصلاح و پیشگیرى از نقض حقوق انسان‌ها بوده است. دادرس محترم نکات آتى را به مقتضاى وظیفه انسانى و اخلاقى‌ام بازگو مى کنم و امید آن دارم که به روشن شدن زوایاى پنهان این پرونده و نیز احیاى عدالت مدد رسانده باشم. اینجانب اندکى پس از ورود مرحوم ستار بهشتى به بند ۳۵۰ اوین (تاریخ ۱۰ آبان) با وى آشنا شده و پس از گفتگوى کوتاهى متوجه شدم که وضعیت جسمى او بر اثر اتفاقاتى که حین دور اول بازجویى‌ها (یعنى روزهاى ۱۰ آبان تا ۱۱ آبان) روى داده نامساعد و نگران کننده است. اینجانب در‌‌ همان شب حضور ستار در بند ٣۵٠ آثار و علایم زیر را بر روى بدن آن مرحوم مشاهده کردم: -آثار آسیب دیدگى و کبودى بر روى مچ هاى هر دو دست که نتیجه آویزان کردن از سقف و دستند قپانى بود. - تورم و کبودى شدید در بالاى پیشانى، سمت چپ سر آن مرحوم. - آثار خون ریزى در چشم چپ. - آثار کبودى روى صورت و جراحت روى لب‌ها. - آثار متعدد کبودى در ناحیه قفسه سینه، پهلو و شکم که نتیجه مشت و لگد بازجو بود. - جراحت روى پا‌ها و لنگیدن به هنگام راه رفتن. - گلایه او از درد در ناحیه بیضه. - سرگیجه و حالت تهوع. همچنین مرحوم ستار بهشتى مطالب و جزییات تکان دهنده اى در باب نحوه رفتار بازجو عنوان کرد که شخصا با آنکه روایت هاى متعددى از شکنجه در پلیس امنیت شنیده بودم اما این میزان از خشونت و شدت عمل با توجه به نوع و سطح فعالیت ستار توجیه پذیر نبود. مرحوم ستار بهشتى نقل مى کرد که بازجو وى را در حالى که از سقف آویزان کرده بود مورد ضرب و شتم قرار داده است؛ آن مرحوم که به شدت نگران تکرار شکنجه‌ها بود اظهار مى کرد: «درحالى که دستبند قپانى به من زده بوده و روى زمین‌‌ رهایم کرده بودند بازجو پا روى سرم گذاشته و به مادر و خواهرم فحاشى مى کرد». مرحوم بهشتى بیان مى کرد: «در یک مورد دست و پایم را به صندلى بسته بودند و بازجو با مشت و لگد به جانم افتاده بود». ستار عنوان مى کرد که بازجو صراحتا به وى گفته بود: «مى کشمت و نمى گذارم زنده از اینجا بیرون بروى، حتى نمى گذارم جنازه‌ات به دست مادرت برسد، تنها راهى که مى توانى از اینجا بیرون بروى و دوباره مادرت را ببینى همکارى با من است و اینکه آن چیزى را که من مى خواهم بگویى و بنویسى». مرحوم ستار اظهار مى کرد که زخم روى گردن‌اش به دلیل استفاده از شوک الکتریکى است که علاوه بر مشت، لگد و کابل براى شکنجه او استفاده شده بود. آن مرحوم با گلایه از درد بیضه اظهار مى داشت که در حین بازجویى و بعد از چند ضربه به شکم و بیضه‌اش در ادرار خود خون مشاهده کرده بود. متاسفانه ایشان عنوان مى کرد که بازجو با اجبار به عریان شدن وى را تلویحا به آزار جنسى تهدید کرده بود!

  • omid

    علی مطهری:موبایل‌های همه نمایندگان مجلس شنود می‌شود!! اعم از اینکه جزو حقوق بگیران مرتضوی بوده اند یا نه ! 

  • omid

    صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه ایران اجرای حکم اعدام را از “ادعاهای نقض حقوق بشر در ایران” عنوان کرد و گفت مخالفت با اعدام مخالفت با حکم اسلام است زیرا قصاص “نص قرآن” است!!!

  • hasani

    خامنه ا ی : دانشگاه‌ها به هیچ دلیلی جولانگاه جریانهای سیاسی نشود!!

  • Samad

    و تاسف بر اینکه این نظام سرهنگی دین خدا را به بازی گرفته و ترسی هم از این بابت ندارد. دینی که کتابش صریحأ و آشکار به تدوام ذکر میکند که و ظیفه پیام آورش فقط و فقط بلاغ (رساندن پیام خدا) است و نه باغبانی و نه ولایت و نه حکومت بر قوم خود. و تدوام ذکر اینکه هدایت و رهنمودی و حسابرسی به عهده خداست و نه وظیفه پیامبر  و نه فقهای دین او. اما آخوند چون از گلستان خداوند فراری است خود را مرجع دین ساخته و با ولایت تصنعی خود سعی دارد که با زور و شلاق  جامعه را هدایت کرده و دیر یا زود خود و دوستان خود را به بوستان جهنم رهنما شود. ایول.

  • Majid

    “کندن علف‌های هرز در یک بوستان به معنای رشد گل‌ها و استفاده طبیعی آنها از آب و نور و هواست.” شاه خود را بزرگ ارتشداران نامیده و معظم له لقبش بود و ارتشبدان در کنارش. خامنه ای هم حال بزرگ سرهنگداران است و رهبر معظم لقبش و سرداران و سرهنگان در کنارش. اما بزرگترین وجه مشترک محمد رضا سوادکوهی (پهلوی) و سید علی خامنه ای جهل و نادانی وغرور هر دوشان است که سر حد و مرزی بر آن نیست. برای نمونه به اظهار فضل جاهل معاصر خامنه ای در مورد بوستان و علف و گل نظری فکنیم. اولأ که هرزه گو آن است که علف سبز و زیبای خلقت خدا را هرزه مینامد. دومأ علف و گل هر دو در خاکی رشد میکنند که بشر از آن خلق شده است. سومأ علف چون بسیاری از انسانها  ریشه ندارد و تاثیر منفی میگذارد به رشد گلها و تجلی زیباییشان. اما گل هم رشد ریشه اش بسیار محدود است و نابود پذیر. اما فرهنگ و رسوم جامعه ایرانی ریشه اش چون درخت کاج عمیق است  که ثمرات آن یا شاه بوده وابسته به تدوام موقت ارتشی خود و یا خامنه ای باز هم با تدوام کوتاه مدت سرهنگی و یا سر جنگی خود. و نه اولی توانست فرهنگ ما را غل و زنجیری کند و نه دومی خواهد توانست.