ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

انقلاب، از پیوستگی تا گسستگی روابط مردم

رضا حاجی‌حسینی - آیا همراهی و همسویی مردم در سال‌های اول جنگ ایران و عراق کم و بیش ادامه یافته یا گذر زمان با تغییر آرمان‌ها همراه ‌شده است؟

زنان و مردانی که در ماه‌های منتهی به انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران در سنین بزرگسالی بوده‌اند، معمولاً در خاطره‌های‌شان از همبستگی و پیوند‌های مردمی در آن دوران می‌گویند.

وقتی مردم با پیامدهای منفی انقلاب مثل برخوردهای خشن، تنگ‌نظری‌ها و رفتارهایی مواجه شدند که در مخالفت با همان‌ها انقلاب کرده بودند، از انقلاب فاصله گرفتند.

در روزهای انقلاب، همکاری‌های مردمی بسیار چشمگیر بود و فعالیت‌های اجتماعی که گستره‌ای از انواع مبارزات مسالمت‌جویانه یا خشونت‌آمیز را در بر می‌گرفتند، زمینه‌ساز تغییر حکومت در ایران شدند.

برخی ناظران معتقدند همراهی و همسویی مردم در سال‌های اول جنگ ایران و عراق نیز کم و بیش ادامه داشته است، اما گذر زمان با تغییر آرمان‌ها همراه ‌شده است و آرام آرام، ارزش‌های فردی بر جمع‌گرایی و ارزش‌های گروهی تقدم یافته و همبستگی و پیوند‌های مردمی، کم‌رنگ ‌شده‌اند.

انقلاب ایران به عنوان یک جنبش بزرگ اجتماعی، مثل همه جنبش‌های اجتماعی دیگر، دارای ویژگی‌هایی بود که بر اساس آن‌ها گروه‌های عظیم مردمی توانستند مطالبات و خواست‌های ویژه‌ای را در سطح جامعه مطرح کنند، به خیابان‌ها بیایند، تظاهرات کنند، دارای رهبر یا رهبرانی باشند و مسائلی را بین خودشان تقسیم کنند، اما این روند، زمان زیادی دوام نیاورد.

پیوندهای مردمی و منافع جمعی

سعید پیوندی، جامعه‌شناس مقیم فرانسه و استاد دانشگاه لورن، در تحلیل پیوندهای مردمی در دوران انقلاب به رادیو زمانه می‌گوید: «فکر می‌کنم اتفاقی که در زمان انقلاب در ایران افتاد این بود که همبستگی اولیه بسیار شدید بود. ابعاد نمادین‌ این حرکت اجتماعی هم متنوع بود، مثل داشتن وقایع مهم یا داشتن شهید.»

او با اشاره به شعار «وحدت کلمه» در سال‌های پیش و پس از انقلاب می‌گوید: «هنگام مبارزه با شاه، همه مبارزان چیزی را که آقای خمینی به عنوان وحدت کلمه مطرح می‌کرد، به عنوان یک اصل خدشه‌ناپذیر قبول کرده بودند، اما بعد از سقوط شاه، این انتظار وجود داشت که وحدت کلمه با احترام به عقاید و آرای مختلف صورت بگیرد و انقلاب بتواند به عاملی برای به وجود آوردن یک ایران جدید، با فرهنگ و سیاست جدید تبدیل شود. پس از پیروزی انقلاب اما وحدت کلمه و "همه با هم"، تبدیل شد به "همه با من".  همین مسئله سبب شد که خیلی‌ها از انقلاب روی بگردانند و آن را قبول نکنند، حالا چه به صورت انتقادی چه با سرخوردگی.»

پیوندی با اشاره به تغییرات تدریجی این جریان می‌گوید: «چه به خاطر نوع عملکرد رهبری‌ جنبش و چه به خاطر تقسیم شدن خواست‌ها در گذر زمان و این‌که به وجودآورندگان جنبش‌های اجتماعی، گاه دیدگاه‌هایی آرمانی و غیر واقعی درباره جنبش خود دارند، وقتی جنبشی پیش می‌رود و به بخشی از هدف‌هایش می‌رسد، هدف‌های قبلی و نوع عملکرد فعلی، همه را به یک اندازه راضی نمی‌کند. به این ترتیب جدایی‌ها و جداسری‌ها پیش می‌آید.»

او در ادامه می‌گوید: «در مورد ایران هم ما کاملاً شاهد این پدیده بودیم. یعنی همبستگی بین مردم در پیش و اوایل انقلاب، یک همبستگی کاملاً قابل فهم و قابل انتظار بود که عامل پیروزی جنبش شد، اما طبیعی بود که در سال‌های بعد این همبستگی به تدریج جای خود را به جدا‌سری بدهد و گروه بسیار کوچک‌تری حول این جنبش باقی بماند و همبستگی گذشته، تبدیل به پراکندگی شود.»

از زمان پیروزی انقلاب تا هنگام فوت بنیانگذار جمهوری اسلامی، روح‌الله خمینی، شرایط خاص و ویژه‌ای بر فعالیت سازمان‌ها، گروه‌ها و دسته‌هایی که فعالیت اجتماعی و سیاسی می‌کردند، حاکم شد. عده‌ای از کارشناسان بر این باورند که در این دوران یازده ساله که با پیروزی انقلاب و تدوین قانون اساسی جدید آغاز شد، ابتدا برخی حقوق و آزادی‌های فردی به رسمیت شناخته شد و حکومت، تشکیل احزاب و برگزاری اجتماعات را آزاد اعلام کرد. در چنین فضایی، پیوند‌های مردمی در گسترده‌ترین شکل در جامعه وجود داشت، اما مشارکت‌ها نه سازمان‌یافته و قاعده‌مند، بلکه توده‌ای و اغلب برآمده از اندیشه‌های مذهبی بود.

گر‌چه ارتباط و نزدیکی مردم به یکدیگر می‌توانست زمینه را برای توجه به مسائلی هم‌چون حقوق بشر فراهم کند، اما سرکردگان انقلاب بر طبل خشونت کوفتند و به قطبی کردن فضا پرداختند. در این فضا طرفداران انقلاب، خوب و دیگران بد تعریف شدند. نگاهی که هم‌چنان بر فضای سیاسی ایران حاکم مانده است.

پیوندی معتقد است وقتی مردم با پیامدهای منفی انقلاب مثل برخوردهای خشن، تنگ‌نظری‌ها و رفتارهایی مواجه شدند که در مخالفت با همان‌ها انقلاب کرده بودند، از انقلاب فاصله گرفتند. او می‌گوید: «سرکوب، نبودن آزادی‌ و ... باعث شد همبستگی بزرگ جنبش انقلابی ایران، به جنبشی تبدیل شود که به تدریج گروه‌های مختلف مردم از آن جدا شدند و گروه خاصی با آن ماندند که با ایدئولوژی و سمت گیری‌های جدید آن، به خصوص بعد از در دست گرفتن قدرت موافق بودند.»

این جامعه‌شناس به نکته دیگری هم اشاره می‌کند: «جنبش‌ها همیشه یک مرحله نهادگذارانه دارند که این مرحله اول‌شان است و هیچ چیز در آن‌ها تثبیت نشده، برای همین هم بازی-کنشگران اجتماعی به طور فعال و هیجانی در آن شرکت می‌کنند. وقتی یک جنبش اجتماعی به نحوی موفق می‌شود یا حالت نهادی به خود می‌گیرد و تثبیت می‌شود، آن‌وقت آن شکل هیجانی و آرمانی گذشته دیگر وجود ندارد. همه چیز زمینی و عینی می‌شود و این مسئله می‌تواند سرخوردگی‌ها، ناکامی‌ها و ریزش‌های زیادی را در جنبش‌های اجتماعی به وجود بیاورد. انقلاب ایران از این نظر هم یک مثال جامعه‌شناسی بسیار مهم بود.»

اگر همه گروه‌های اجتماعی مثلاً بر سر رفتن شاه همداستان بودند، ولی همه آن‌ها درک واحدی از اتفاق‌های بعد از انقلاب نداشتند.

پیوندی معتقد است انقلاب ایران دارای هدف‌ها و مطالباتی بود که بخشی از آن‌ها آرمانی و غیر قابل دسترس بودند. از بخش دیگری از این مطالبات هم به دلیل شرایط هیجانی و وضعیت جامعه، درک واحدی در بین همه گروه‌ها وجود نداشت. برای همین اگر همه گروه‌های اجتماعی مثلاً بر سر رفتن شاه همداستان بودند، ولی همه آن‌ها درک واحدی از اتفاق‌های بعد از انقلاب نداشتند.

به عقیده پیوندی، «گروه‌هایی که در روزهای اول انقلاب در رأس قدرت قرار گرفتند، از نظر برخی انقلابیون نمی‌توانستند به آرمان‌ها به طور مطلوب جواب بدهند یا حتی از نظر عده‌ای دیگر، به آن آرمان‌ها خیانت می‌کردند. این رویکردها نه تنها امری واقعی بود که تا حدودی هم اجتناب‌ناپذیر بود برای این‌که جنبش اجتماعی ما ابعادی آرمانی، هیجانی و عاطفی داشت و درک‌ها از آن واحد نبود».

پیوندهای مردمی و تغییر

رد پیوند‌‌های مردمی برای ایجاد تغییرات اجتماعی در ایران معاصر را اما شاید بتوان در جنبش مشروطیت پیدا کرد. پس از گذر از این دوران، بخشی از بنیادها و سازمان‌های مردمی که از زمان کودتای ۲۸‌ مرداد سال ۱۳۳۲ خورشیدی، بر اثر سرکوب و خفقان، تبدیل به گروه‌های زیرزمینی یا غیر‌علنی شده بودند، در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب و در بهمن‌ماه سال ‌۱۳۵۷، شکلی عیان‌تر یافتند و اقشار مختلف مردم را به حرکت درآوردند. حرکتی برای تغییر، با آرمان استقلال و آزادی که عموم مردم را به هم نزدیک می‌کرد و این نزدیکی، در وجوه مختلف زندگی قابل مشاهده بود.

یکی از شاهدان عینی سال‌های انقلاب در توصیف آن سال‌ها به زمانه می‌گوید: «برف پشت بام را که می‌خواستی پارو کنی همسایه‌ها می‌آمدند سراغت و در حد توانشان کمک می‌کردند. انگار انقلاب به قول امروزی‌ها همه را جوگیر کرده بود. مادرم همیشه می‌گفت که چه خوب بود آن روزها. خلاصه ما در دهه ۶۰ با حسرت دوران انقلاب بزرگ شدیم. آن ترانه که شجریان خوانده، همراه شو عزیز کین درد مشترک ... هم به نظرم نماد مشارکت اجتماعی بود. خلاصه حس درد مشترک یک جورهایی با ملت آمیخته شده بود.»

در روایتی دیگر، یک زن تهرانی درباره روزهای انقلاب می‌گوید: «یادم هست اواسط دهه ۶۰، وقتی در خیابان تصادفی می‌شد و ماشین‌هایی که به هم زده بودند، دو ساعت در خیابان می‌ایستادند تا پلیس بیاید و در این فاصله حسابی از خجالت هم در می‌آمدند، آن‌ها که نظاره می‌کردند می‌گفتند: یادش به‌خیر! دوران انقلاب همدیگر را می‌بوسیدیم و رد می‌شدیم اما حالا به جان هم می‌افتیم. در دهه ۶۰ و حتی دهه ۷۰ هم مدام این قضیه تکرار می‌شد. آدم‌ها دائم این جمله‌ها را به هم می‌گفتند و معلوم بود که تغییر فضا را حس می‌کنند.»

سعید پیوندی در این زمینه می‌گوید: «مسائلی نمادین مردم را به هم متصل می‌کرد تا بتوانند جنبش‌شان را پیش ببرند. در این میان نوعی وابستگی عاطفی و هیجانی و حتی منطقی میان افراد به وجود می‌آمد. بنابراین می‌شود گفت هم از بعد عاطفی- هیجانی و هم از نظر خواست‌ها‌ و هدف‌های مشترک، جنبش‌های اجتماعی بر اساس پیوندی نوشته یا نانوشته، میان افراد همبستگی به وجود می‌آورند. این همبستگی باعث می‌شود روابط جدید اجتماعی به وجود بیاید. رابطه‌ای که گاه در سطح یک جامعه بی‌سابقه است.»

او در ادامه با مقایسه انقلاب ایران با دیگر جنبش‌های مشابه آن می‌گوید: «در همه جنبش‌های اجتماعی مشابه، کوچک‌تر یا بزرگ‌تر، شما همین همبستگی را می‌توانید سراغ بگیرید اما جنبش‌های اجتماعی همزمان جنبش‌هایی میرنده و کوتاه‌مدت هستند و نمی‌توانند در زمان پایدار بمانند.»

مسجد و مردم

با پایان جنگ ایران و عراق و بزرگ ‌شدن و پر‌رنگ‌ شدن هرچه بیش‌تر نقش دولت برای سازندگی پس از جنگ، سست شدن پیوندهای مردمی روندی سریع‌تر به خود گرفت و فعالیت‌های سازمان‌های مردم‌نهاد محدود‌تر شد.

همزمان با این روند اما جریان حضور نمایشی و سفارشی مردم برای استفاده تبلیغاتی، ابعاد وسیعی به خود گرفت و گردهمایی‌هایی مختلف در سال‌های اخیر در حالی «خودجوش» نامیده ‌شدند که از امکانات مختلف حکومتی برای سازماندهی آن‌ها استفاده می‌شد.

از سوی دیگر «بسیج» از طرف حاکمیت به عنوان الگوی فعالیت‌های مردمی معرفی شد و مسجد که در زمان انقلاب و جنگ، برای گردهمایی‌های اجتماعی مورد استفاده قرار می‌گرفت، به پایگاهی حکومتی تبدیل شد.

در دوران انقلاب، از آن‌‌جا که گروهی از روحانیان منتقد حکومت بودند، مسجد محلی برای سامان‌دهی راهپیمایی‌ها، گردهمایی‌ها و مبارزه با حکومت وقت بود.

این فعالیت‌ها در زمان جنگ هم ادامه پیدا کرد و اولین گروه‌های بسیج، در مساجد شکل گرفتند. از آن زمان به بعد اما مساجد آرام آرام کارکرد حکومتی پیدا کردند و وجهه مردمی آن‌ها کم‌رنگ‌ شد. در سال‌های اخیر حتی برای هیئت‌ها و عزاداری‌ها هم آئین‌نامه صادر می‌شود. به این ترتیب مجموعه‌هایی که تا قبل از پیروزی انقلاب، محلی برای انتقاد و مبارزه با حکومت بودند، جایگاه مهمی در قدرت به دست آوردند و عرصه را از منتقدان خالی کردند.

با گذر زمان، این امکان که مردم بتوانند در مسجدها فعالیت‌های مستقلی (بدون دخالت حکومت) در زمینه‌های مختلف بکنند، از میان رفت. در حال حاضر هم حکومت اسلامی در تبلیغ علل و زمینه‌های پیروزی انقلاب سال ‌۱۳۵۷، خود را بر‌آمده از مساجد می‌داند. گرچه این نگاه حکومتی به مساجد در طول سال‌های پس ار انقلاب، به خلوت‌تر شدن هر چه بیشتر مکانی انجامیده است که قرار بود به اصطلاح «مؤمنان را به هم نزدیک کند».

در ایدئولوژی رسمی دولتی، مسجد پایگاهی برای بسیج مردم علیه دشمنان هم هست و به همین علت نسبت به سایر فعالیت‌های اجتماعی در مساجد، حساسیت و کنترل شدیدی وجود دارد. در چنین فضایی نه تنها امکان ایجاد پیوندهای مردمی میان طیف‌ها و گروه‌های مختلف در مساجد وجود ندارد، بلکه حتی افراد و اعضای گروه‌‌های هم‌فکر وابسته به حکومت هم در هراس از یکدیگر، تلاش می‌کنند تا به هر شکل ممکن وفاداری خود به حکومت را نشان دهند. جریانی که زمینه گسترش ریاکاری در جامعه را فراهم می‌کند و این ریاکاری، تأثیری منفی بر پیوندهای مردمی و اجتماعی می‌گذارد.

همه با هم یا همه با من؟

با وجود همه فشارها و علی‌رغم سرکوب‌های دولتی، میل به با هم بودن، نهاد‌‌سازی و حرکت‌های جمعی هم‌چنان در میان شمار زیادی از ایرانیان وجود دارد و به همین دلیل گاه و بیگاه، جنبش‌هایی اجتماعی، به شکل حقیقی یا مجازی در قالب کمپین‌‌های مختلف در ایران شکل می‌گیرد.

با وجود تمام محدودیت‌ها، گروه‌های محتلف فعالان اجتماعی کوشیده‌اند تا در قالب تشکل‌های غیردولتی و سازمان‌های مردم‌نهاد نوعی همبستگی و پیوند در میان مردم ایجاد کنند اما در تمام این سال‌ها، فعالیت این گروه‌ها با محدودیت مواجه شده‌ است. به خصوص، به نظر می‌رسد که حاکمیت، پس از انتخابات جنجال برانگیز سال ۱۳۸۸ تا زمان روی کار آمدن حسن روحانی به عنوان رئیس‌جمهور، شاید بیش از هر زمان دیگری خواهان کنترل همه فعالیت‌های سازمان‌های مردمی و محدود شدن نقش مردم در شبکه‌های آزاد اجتماعی بوده است.

اکنون با گذشت ۳۵ سال از انقلاب مردم ایران، سیاستمداران حکومت اسلامی، هم‌چنان ‌شعار وحدت و انسجام ملی سر می‌دهند، اما در عمل تمایلی به نهادینه کردن روحیه جمع‌گرایی و فرهنگ کار گروهی و آزادانه نشان نمی‌دهند و در انجام فعالیت‌های منسجم داوطلبانه، نه تنها تشویق نمی‌شود که حتی به تنبیه افراد و سرکوب هم می‌انجامد؛ حتی اگر این فعالیت‌ها برای کمک‌رسانی به مردم زلزله‌زده مثلاً آذربایجان شرقی باشد. به این ترتیب، گویا ایجاد پیوندهای اجتماعی و شبکه‌های مردمی مستقل از حکومت در شرایط فعلی  با وجود همه ادعاهای مطرح شده از سوی دولت جدید، کار آسانی نیست.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • hasani

    رژیم امروزی هم در عمل یک رژیم شاهی است، که جای تاج و عمامه عوض شده است، و به جای شاهی با لیاقت ، ضحاک بر ایران شاهی میکند.!!