ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

آیا با پول خیریه می‌توان جامعه را تغییر داد؟

مایکل ادواردز − آیا ثروتی که بر اثر نظامِ نابرابرِ اقتصادی ایجاد شده می‌تواند برای برابرسازی و عادلانه‌کردنِ آن نظام به کار گرفته شود؟

در یکی از روزهای «زمستانِ نارضایتی‌ها»ی انگلستان در ۱۹۷۸ بود که شعرِ فیلیپ لارکین به خاطرم آمد؛ زمستانِ سختی که به یادِ خیلی‌ها مانده. اعتصابِ مالیات‌دهندگان و پرستارها و کارگران در اداره‌ی برق، کشور را فلج ساخته بود. اوضاع آن‌قدر بد شده بود که حتی قبرکن‌ها هم اعتصاب کرده بودند.

وقتی توی خانه‌ای که زباله‌ها دور تا دورش را گرفته بودند، داشتم زیر نورِ شمع به نمره‌ی معمولیِ درسِ انگلیسی‌ام نگاه می‌کردم، مثل همه‌ی هم‌کلاسی‌هایم به این شعرِ لارکین جذب شدم که زبانِ حالِ والدینِ ما بود: «پدر و مادرت داغان‌ات می‌کنند. چنین قصدی ندارند، اما داغان‌ات می‌کنند». دست‌کم این فاعلاتن‌فاعلاتنی که خوانده بودیم، یک‌جا مفید از آب درآمد.

حالا پس از ۳۰ سال کارکردن با بنگاه‌های بودجه‌دهی‌ای مانند آکسفام و «کودکان را نجات بده» و بانکِ جهانی و بنیادِ فود، فهمیده‌ام که لارکین اشتباه فکر می‌کرده؛ کسی که ما را داغان می‌کند، نه والدینِ ما، که پول است.

پول، سرچشمه فساد

پول، «اهداکنندگان» را از «دریافت‌کنندگان» جدا می‌سازد و فعالان را به گدایی می‌اندازد. پول مثل سرطان به جانِ سیاست می‌افتد و روحِ کارِ داوطلبانه در بخش‌های خدماتِ شهری و اجتماعی را فاسد می‌سازد. برای ۹۹درصدِ ما، پول سرچشمه‌ی اضطرابِ روانی است چون هیچ‌وقت به اندازه‌ی کافی از آن بهره‌مند نیستیم و نمی‌شویم. و یک درصد از ما نیز دچار عذابِ درونی است چون بیش از حد پول دارد. پول، انسان‌های میرا را به بشردوست‌ها و خیرخواهانِ فراانسانی تبدیل می‌کند که هدف‌شان نجاتِ دنیا است اما دست‌آخر منجر به از بین رفتنِ آموزشِ رایگان یا کم‌هزینه‌ی عمومی می‌شوند. پولِ ذخیره‌شده و عزیزشده اما ابزارِ مناسبی برای برآورد و سنجشِ ارزشِ حقیقی نیست، و همه‌چیز را (از جمله همبستگی و عشق را) تبدیل به کالایی برای فروش می‌کند.

اما پول همیشه هم مانعی برای دگرگونی و تحولاتِ اجتماعی نبوده؛ درست همان‌طور که والدین‌مان هم همیشه ما را درب و داغان نکرده و نمی‌کنند. در موردِ خودِ من که همه‌ی شواهد نشان می‌دهند که درب و داغان نکرده‌اند. والدینِ من از نامه‌های فردریک فون هوگل به برادرزاده‌اش الهام گرفته‌اند. هوگل می‌نویسد «قانونِ طلایی این است که به عزیزان‌مان کمک کنیم تا از ما بگریزند». من نیز با دلگرمی و حمایتِ والدین‌ام چنین کردم. این حس درست برخلافِ حسِ آز و چنگ‌زدن و نگرشِ کنترل‌‌گری‌ای است که به دنیای کمک‌های خارجی و بشردوستانه نفوذ کرده و کمک‌کردن به دیگران را تبدیل به شکلی از سلطه ساخته.

فواید پول

فکر می‌کنم در مورد پول هم چنین باشد؛ پول نیز می‌تواند منبعِ قدرتمندی برای تغییرِ اجتماعی باشد وقتی که از چنین نگرش‌هایی رها و آزاد باشند. از این‌ها گذشته، اگر شما قصدِ بشردوستی و خیرخواهی نداشتید، هیچ‌وقت این نوشته و چنین نوشته‌هایی را نمی‌خواندید.

اگر پول نبود، من و شما هم نمی‌توانستیم چیزهای سودمندی را با یک‌دیگر مبادله کنیم یا اقتصادی بسازیم که از نظر اجتماعی مولد است اما هنوز مبتنی بر نظامِ مبادله است. از این‌ها گذشته، پول فقط یک وسیله‌ی مبادله است؛ چیزهایی که به پول پیوند خورده‌اند، مساله‌ی ما هستند. چیزهایی مثل تاثیرگذاری و ارزش، مثل جایگاه و موقعیتِ اجتماعی، و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها، قدرت و کنترل.

شاید این‌که می‌گویند «انقلاب، بودجه نمی‌خواهد» درست باشد اما کسی باید به یک نوعی پولِ آن مولفه‌های تغییرِ اجتماعی که هزینه‌ی زیادی بر دوشِ مردم می‌گذارد را بپردازد. این یعنی از نظامِ مناسبِ بهداشت و درمان گرفته تا سازمانِ بین‌المللی که از حقوقِ بشر حمایت می‌کند، باید هزینه‌پردازی شوند. بنابراین پول هم «دیو» است و هم «فرشته». مساله این نیست که چه چیزی را جایگزینِ پول کنیم، بل مساله این است که چه‌طور آن را تبدیل به نیروی مثبت‌تری برای دگرگونی و تحولِ جامعه بسازیم.

سختی تغییر رابطه با پول

در چند هفته‌ی گذشته، جمعی از فعالان و نویسندگان و خیرین، این مساله را در بخش «transformation» سایتِ OpenDemocracy کاویده‌اند. چه شکل‌های جدیدی از ابزارِ مبادله وجود دارد؟ و چرا برای حصولِ عدالت اجتماعی می‌توان روی آن شکل‌های جدید حساب کرد؟ چه ارتباطی بین نژاد و ثروت و نابرابری و قدرت وجود دارد؟ آیا بنیادهای بشردوستانه و خیریه می‌توانند نقشِ مفیدی ایفا کنند، یا صرفا نشانه‌های مرضیِ یک نظامِ فاسدِ اقتصادی هستند؟ آیا ابزارِ دمکراتیکِ دیگری برای ساختن و نگه‌داشت و به‌کارگیریِ ثروت وجود دارد تا مردمِ بیش‌تری بتوانند از منافع و مسوولیت‌های آن بهره‌مند شوند؟

یک موضوعِ مشترک در بین این پرسش‌ها وجود دارد: برای تبدیل‌کردن پول به نظامی حامیِ دگرگونی و تحولِ اجتماعی، رابطه‌ی فردی و سیاسیِ ما با پول نیز باید دگرگون شود. این تنها راه برای آزادکردنِ پول از کنترل و سلطه و سواستفاده‌ها خواهد بود. مساله این است که این رسالت به دو دلیلِ عمده هر روز دارد سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود.

دلیلِ اول، افزایشِ نابرابری است؛ که همه‌ی جنبه‌های منفیِ پول را در بر می‌گیرد. نابرابری نیز ثروت و قدرت و تاثیرگذاریِ آن‌هایی را افزایش می‌دهد که بیش‌تر از دیگران پول دارند و بنابراین و به همین نسبتْ آن‌هایی که کم‌تر پول دارند را ناتوان می‌سازند. در نتیجه، مساله‌ی پول هر چه وخیم‌تر می‌شود.

از ۱۹۴۷ تا ۱۹۷۹، ۹۵ درصد از خانوار‌ها در ایالات متحده، ۷۹ درصد از رشدِ درآمد را از آنِ خود می‌کردند؛ در همین دوره بود که سعادت و بهزیستیِ همگانی و سطحِ بالایی از مشارکتِ مدنی و سیاسی روی داد. این ارتباط، اتفاقی نیست. از ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱، فقط یک درصدِ بالاییِ خانوارهای امریکایی ۱۰۰درصدِ رشدِ درآمدها را صاحب شدند. این الگو در همه‌ی جهان صادق بوده است.

در شرایطی که نابرابریِ اقتصادی دارد فزونی می‌گیرد، باید راه‌هایی یافت تا «توازن در زمینِ بازیِ» سیاست و تغییرِ اجتماعی برقرار شود؛ برای همین است که نوآوری‌هایی مانند اداره‌ی دمکراتیکِ ان‌جی‌اوها و نهادها و استقلالِ مالیِ فعالیت‌گریِ اجتماعی، از اهمیتِ بالایی برخوردار است.

دومین دلیلِ عمده این است که هر چه زندگیِ ما تجاری و تبلیغاتی می‌شود، نقشِ پول نیز اهمیتِ بیش‌تری پیدا می‌کند. آن موقع که داشتم زیرِ نورِ شمع به نتیجه‌ی آزمونِ درسِ انگلیسی‌ام نگاه می‌کردم، قرار نبود بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه قرض و بدهیِ دانشجویی داشته باشم. در واقع، آموزشِ دانشگاهی رایگان بود، و این را مدیونِ دولتِ رفاهِ انگلستان بودیم. هم‌چنین ترس از بیمه‌ی خصوصیِ پزشکی هم نداشتم، هرچند از وقتی در ایالاتِ متحده زندگی می‌کنم یکی از دغدغه‌هام همین بیمه‌ی خصوصیِ پزشکی است. همسرم اخیرا یک عملِ کوچک روی شانه‌اش داشته که فقط یک ساعت و نیم طول کشیده. صورت حساب؟ ۸۵۴۲۰ دلار که البته با کسر بیمه می‌شود ۴۵هزار دلار.

هر چه چیزهایی مثل بهداشت و آموزش و مراقبت از سالمندان و دسترسی به دانش، بیش‌تر و بیش‌تر پولی می‌شوند، پولِ بیش‌تری باید درآورد و وقت و انرژیِ بیش‌تری باید صرف کرد. تحتِ شرایطِ امروزه، ناممکن است که خود را از پول جدا کرد و بی‌نیاز احساس کرد. پس، یک بخشِ بزرگ از راه‌حلِ مشکلِ پول این است که ضروریاتِ زندگی را از بازار بیرون آورد و آن‌ها به بخش‌های دولتی و عمومی برگرداند.

باید رادیکال اندیشید

وقتی تجاری‌سازی و نابرابری را با هم در نظر بگیریم، قدرتِ پول تبدیل به مانعی برای تغییراتِ مثبتِ اجتماعی می‌شود. برای همین است که جهتِ واژگون‌کردن این شرایط باید رادیکال اندیشید و تجربیاتِ رادیکالی داشت و نه این‌که با اقداماتِ اجتماعی یا شکل‌های جدیدِ خیریه و بشردوستی، بر زخم‌های مشکل مرهم گذاشت، مشکل را تعمیر کرد و اصلِ آن را نادیده گرفت. هر میلیاردرِ آگاه و بصیری در این زمانه، بنیادهای خیریه را ابزارِ مشروعی می‌داند، اما کارهای خیریه همیشه فقط مثل لبخندی بوده که به نابرابری زده می‌شود.

استمرارِ حیاتِ این نهادها و بنیادها (که کوهِ عظیمی از ثروتِ شخصی هستند و فارغ از مالیات و بنابراین هیچ مسوولیتی هم در قبالِ این‌که چه‌طور باید خرج شوند ندارند) گویی حضورِ نابهنگامی در جوامعِ دمکراتیک داشته.

آیا ثروتی که بر اثر نظامِ نابرابرِ اقتصادی ایجاد شده می‌تواند برای برابرسازی و عادلانه‌کردنِ آن نظام به کار گرفته شود؟ آیا ممکن است خود را از آلودگی‌هایی روانی‌ای که پول موجب شده، پاک کرد؟ آیا می‌توان پول را برای رهاسازی و نه برده‌سازی استفاده کرد؟

بیایید جواب‌ها را پیدا کنیم.

منبع: OpenDemocracy

(تیتر و میان‌تیترها از "زمانه")

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • اندیشه های روشنفکر پیر

    معمولا من بخش "اندیشه" در رادیو زمانه را انتخاب می کنم , زیرا کمتر جایی در دنیای فارسی زبان است که منطقی و بی طرفانه به مسایل می نگرد.بر خلاف این رویه ، مقاله کنونی ، مقاله ایست که نه تنها از آن لذتی نبردم، بلکه به آن انتقاد هم دارم. (با وجود آنکه من دیدگاه های راست گرایانه دارم ولی زمانی که عقاید چپ گرایانه معقولی را ببینم، از آن لذت هم خواهم برد مانند مطالب لوموند فارسی که به شما هم توصیه می کنم.) از جمله انتقاداتی که به کتاب وارد می دانم: 1- "برای ۹۹درصدِ ما " . من استبناطی که از این عبارت دارم: 1-1- اشاره به جنبشی در آمریکا حدودا 2 سال پیش به نام ضد سرمایه داری و وال استریت که می گفت ما 99 درصدیم.این عبارت اشتباه است. چون حدود 4الی 11 در صد مردم در جوامع گوناگون ثروتمند هستند. خود من یک پزشک هستم که سال به سال که به ثروتم افزوده می شود، حریصتر هم می شوم و بیشتر می خواهم. دایره اطلاعات من در مورد ثروتمندان شامل کارخانه داران نیست ولی پزشک زیادی هم مثل من دارند فکر می کنند. 1 2 - زمانی که افراد، اعتبار و یا تفکر خود را به کل جامعه بسط می دهند و عباراتی مانند 90 درصد مردم و مانند "برای ۹۹درصدِ ما" بکار می رود، می شود مچ این افراد را گرفت و اعتبار گفتار را به چالش کشاند. 2 چند وقت پیش کتاب "برآمدن پول تاریخ مالی جهان" را می خواندم. به شما هم توصیه می کنم آن را بخوانید.(نوشته : نيال فرگوسن ).این ارزش آفرینی از طریق پول است که باعث ساخت طبقه ای متوسط می شود.به نظر نویسنده "فقر فرآیند درنده خویی دارا ها برای نابودی ندارها نیست، بلکه بیشتر به فقدان نهادهای مالی مربوط میشود. وام گیرندگان فقط زمانی که به شبکه های اعتباری متنفذ دسترسی داشته باشند، میتوانند از چنگ نزول خور ها بگریزند و پس انداز کنندگان زمانی که بتوانند پولشان را به بانک های قابل اعتماد بسپارند، پول از عاطل ماندن به مصرف صنعت یا از غنی به فقیر می رسد." 3- کارخیریه : یکی از دوستان من پژوهشگری در امریکاست است که مسافرتی کاری به کنیا داشت. در صحبتی عنوان کرد" کار بنیاد بیل گیتس برای امور خیریه و کاهش فقر موجب تقدیر است ولی آنچه من از نزدیک از کار این بنیاد دیدم، این سوال مطرح شد که پول مستقیم دادن باعث گدا پروری می شود " من هم معتقدم دادن وام های کوچک حتی در حد 20 تا 500 دلار در گشور های و محیط های فقیر تر بیشتر موجب تحرک و رونق اقتصادی می شود. دادن وام فرد را به تحرک برای بازپرداخت آن دعوت می کند. 4- در جامعه شناسی مفهوم نسل X Y Z را داریم.من حدود 65 سن دارم و از نسل ایکس هستم.جوانان امروزی نسل "زد" هستند. نسل ما خانه های ارزان تری داشت. زمین و کسب و کار مناسب تر بود ولی نسل زد یا جوانان کنونی با مسکن بشدت گرانتر دست و پنجه نرم می کنند. اگر به دنبال مقصر می گردید، می توانید از سیستم کاپیتالیسم یا سرمایه داری انتقاد کنید و من هم موافق این انتقاد خواهم بود.پس جوانان! ایراد را در پدران و مادرانتان نبینید. 5- پول نابربری نمی آورد. ارزش "کار" توسط نویسنده به هیچ انگاشته شده است."کار" موجب خلق ثروت می شود. طبق آمار نسبت به 15 سال گذشته همگرایی بیشتری در درآمد وجود داشته بدین معنا که فاصله فقیر و غنی کمتر و به طبقه به اصطلاح متوسط جامعه افزوده شده. و فقیران ثروتمند تر شده اند و نه فقیرتر.این مفهوم که ثروتمندان پول بیشتری کسب می کنند و ثروتمندتر می شود درست است و من مدافع آنم.همه افراد گرایش های گوناگونی دارند؛فردی پزشک می شود فردی مهندس، فردی هم تاجر و به دنبال پول بیشتر. بنابراین پول انگیزه یا معنای زندگی اوست.پس سرعت کسب درآمد او بیش از من و شماست. این مقاله ، مقاله ای نپخته و بیشتر براساس سفسطه و احساسات انگاشته شده بود. اگر رادیو زمانه این مقالات را در سایت خود منتشر می کند ، دلیل خوبی به من می دهد که من هم اوقات تفریح خود را روی یک سایت جدید قرار دهم؛ چه بسا یکی از آن مقالات در اینجا منتشر شود.

  • صادق بهرامی

    مدتی است که به دوستانم که در فکر کمک های مالی به سازمان های خیریه هستند ، اصرار میکنم که کمک های مالی به خیریه ها خوب است، اما بهتر آن است که خودمان هم مشارکت فعال در نحوه ی جمع آوری ، توزیع و تبدیل این کمک های مالی داشته باشیم. آنچه در این میان مهمتر است “مشارکت” است. با مشارکت هم میتوانیم هم به دیگران کمک موثر بکنیم و هم به خودمان.

  • صادق بهرامی

    مدتی است که به دوستانم که در فکر کمک های مالی به سازمان های خیریه بودند، اصرار میکنم که کمک های مالی به خیریه ها خوب است، اما بشرط اینکه خودمان هم مشارکت فعال در نحوه ی جمع آوری و توزیع و تبدیل این کمک ها داشته باشند. آنچه در این میان مهمتر است "مشارکت" است. مشارکت هم میتواند به دیگران کند و هم به خودمان.

  • یزدان

    هدف از تشکیل بسیاری از ان جی او ها (نه همه ی آنها) پول شویی است. یعنی پول هایی که از طریق نا مشروع بدست می آیند با گذر کردن در چرخه ی مالی این نهادهای اجتماعی به پولی مشروع تبدیل می شوند و کسی سوال نخواهد کرد این پول از کجا آمده. از طرف دیگر هدف بسیاری از این نهادهای به اصطلاح خیر خواهانه تغییر فرهنگ به نفع نظام سرمایه داری است. به عنوان مثال بسیاری از ان جی او ها امروزه جوامع روستایی در آفریقا و آسیا را تشویق به ایجاد صندوق های محلی بین خود اهالی می کنند تا این فرهنگ بانک داری و پس انداز بین آنها رواج پیدا کند. مردمی که تا به امروز با اعتماد به همدیگر به مبادله می پرداختند امروزه بدون ابزارهای رسمی اقدام به خرید و فروش نمی کنند. این یک نوع ایجاد وابستگی به نظام سرمایه داری و برده ی بانک ها شدن را ایجاد می کند.