ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

سالی که گذشت از نگاه جوانان

سال ٩٢ را چگونه توصیف می کنید؟ آیا رفتن احمدی نژاد و آمدن روحانی بر زندگی شما تأثیر گذاشته است؟ با چه بیم و امیدی پا به سال تازه می گذارید؟

سال ٩٢ را می توان با تحریم های سنگین، تورم و بیکاری، به پایان رسیدن ریاست جمهوری احمدی نژاد یا روی کار آمدن دولت تدبیر و امید حسن روحانی به یاد آورد. سال ٩٢ سالی بود که بسیاری از مردم با امید به گشودگی فضای سیاسی و مدنی، لغو تحریم ها، بهبود شرایط اقتصادی و ده ها امید و آرزوی دیگر پای صندوق های رأی رفتند.

شما سال ٩٢ را چگونه توصیف می کنید؟ آیا رفتن احمدی نژاد و آمدن روحانی بر زندگی شما تأثیر گذاشته است؟ با چه بیم و امیدی پا به سال تازه می گذارید؟ در آستانه ی نوروز با چند نفر درباره ی این سوال ها به گفت‌وگو نشستم.

فایل صوتی را بشنوید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • Dariush

    دانشجوی دربند به همسرش: کاش بر نمی‌ گشتیم نامه حمید بابایی به همسرش؛ کاش برنمی‌گشتیم و آسمان ایران را از ورای سیم‌ خاردار‌ها نمی‌دیدم تقاطع: حمید بابایی، دانشجوی دکترای فایننس دانشگاه لیژ بلژیک که مردادماه سال گذشته در پی بازگشت به ایران بازداشت و به ده سال زندان محکوم شد !! و از آن زمان در زندان اوین به سر می‌برد، در نامه‌ای به همسرش که به مناسبت فرا رسیدن نوروز نوشته شده، از بازگشت به ایران ابراز “پشیمانی” کرده و در عین حال از او خواسته که خود را برای «سال‌های دور از هم‌دیگر» آماده کند. آقای بابایی در این نامه‌ که تصویر آن در اختیار “تقاطع” قرار گرفته، با اشاره به گذشت بیش از هفت ماه از روزی که از همسرش در مقابل “درب مراجعان وزارت اطلاعات” جدا شد، می‌نویسد: «تصور نمی‌کردم آن لحظه، آخرین باری باشد که در کنار هم‌دیگر هستیم و ورودم به داخل اطلاعات، شروع سناریویی تلخ برای هر دومان باشد. سرگذشتی تلخ که به هیچ‌وجه نه تو و نه من مستحق آن نبودیم.» وی در ادامه، با اشاره به «لحظه‌شماری» خود و همسرش برای سپری کردن تعطیلات در ایران، افزوده است: «با چه شوقی به ایران برگشتیم و چه بر سرمان آوردند.» او سپس به نوروز سال قبل و سفره هفت‌سین کوچک‌شان در بلژیک اشاره کرده و نوشته است: «به یاد دارم که آرزو کردیم هر چه سریع‌تر درس‌مان را به اتمام برسانیم تا هر دو نوروز ۹۳ را در ایران باشیم. این روز‌ها در اینجا لحظه به لحظه نوروز پارسال را مرور می‌کنم و هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوم لحظاتی را سراسیمه نمی‌دانم کجا هستم تا این‌که به یاد می‌آورم در ایران و در زندان هستم و تو هم بیرون از زندان منتظر من.» این دانشجوی زندانی با بیان این‌که از داخل هواخوری زندان اوین و سیم خاردارهای بلند آن، فقط «آسمان» ایران برایش پیداست، از بازگشت به «وطن» ابراز پشیمانی کرده و گفته است: «ای کاش بر نمی‌گشتیم و این تراژدی دردناک برای‌مان پیش نمی‌آمد و همین تصویر تکراری آسمان ایران را از ورای سیم‌ خاردار‌ها نمی‌دیدم.» وی در عین حال، «بی‌پناه ماندن» همسرش و «گذراندن سال‌های دور از یکدیگر» را «سخت‌تر از این حبس جان‌کاه» توصیف کرده و از او خواسته تا «خود را برای گذراندن سال‌های به دور از هم‌دیگر» آماده کند. حمید بابایی در پایان نامه‌ی خود خطاب به همسرش نوشته است: «(می‌خواهم) بدانی که در تمامی این سال‌ها من محکم‌تر و استوار‌تر از همیشه حبس را خواهم گذرانید و آنچه باقی خواهد ماند عزت برای تو و من و کوله‌باری از تجربه خواهد بود.» گفتنی است این زندانی سیاسی، پس از بازداشت در روز ۲۲ مردادماه، ۳۵ روز را در سلول‌های انفرادی بندهای ۲۴۰ و ۲۰۹ زندان اوین تحت بازجویی و اعمال فشار برای هم‌کاری با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در کشور بلژیک قرار داشت. او با رد این درخواست، روز ۳۰ آذرماه، در شعبه ١۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست ابوالقاسم صلواتى و در دادگاهی ۱۰ دقیقه‌ای، بدون وکیل انتخابی و در سکوت وکیل تسخیری‌اش، به اتهام «جاسوسی و ارتباط با دول متخاصم» به ۶ سال حبس تعزیرى و ۴ سال حبس تعلیقى محکوم شد. کبری پارساجو، همسر آقای بابایی، روز ۲۲ اسفندماه در نامه‌ای سرگشاده به حسن روحانی، از «دام» وزارت اطلاعات دولت او برای همسرش در بازگشت به ایران خبر داد و نوشت که این‌ وزارت‌خانه، «تمام امید و آرزوهای دو جوان تحصیل‌کرده را یک باره به فنا داد» و آن‌ها را به «مایه عبرت» دوستان و نزدیکان‌شان تبدیل کرد