ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

کمی بهار؛ شهرنوش پارسی پور - ۴۳

دو روز پس از مراسم ازدواج نير و دكتر اعتماد آنها به بيمارستان بازگشتند. همه تبريک مى‌گفتند و درخواست شيرينى داشتند.

رمان «کمی بهار» در سال ۱۳۱۲ آغاز می‌شود؛ دو سال پیش از کشف حجاب. اردکان در این رمان صحنه‌ای‌ است که در آن و در قالب یک «ساگای خانوادگی» تاریخ ایران رقم می‌خورد.

خانم پارسی‌پور در این رمان می‌خواهد نشان بدهد که چگونه تحولات زن ایرانی در طول تاریخ، منجر به تحول مردان نیز می‌شود. «کمی بهار» همانطور که به‌تدریج نوشته می‌شود، در «رادیو زمانه» هم به شکل کتاب گویا در اختیار خوانندگان و شنوندگان قرار می‌گیرد.

شماره ۴۳ از این مجموعه را می‌توانید بشنوید. خلاصه این بخش چنین است:

دو روز پس از مراسم ازدواج نير و دكتر اعتماد آنها به بيمارستان بازگشتند. همه تبریک مى‌گفتند و درخواست شيرينى داشتند. در هنگام خريد شيرينى دكتر متوجه شد كه قيمت‌ها در همين دو‌ ماهه مهر و آبان بسيار رشد كرده است. عزت اما در ساعت ده به بيمارستان آمد تا با دكتر اعتماد ملاقات كند. او به دكتر اخطار كرد كه بچه‌هايش را به خانه برده و از اين پس نير حق ندارد با آنها ملاقات كند. دكتر در پاسخ گفت زمانى كه او نير را طلاق داده، او هرگز نكوشيده بچه‌ها را ببيند. حالا چرا فكر مى‌كند كه نير پس از اين مزاحم او خواهد شد.

شخصيت دكتر اعتماد عزت را اذيت مى كند. گرچه به نظر مى‌رسد دكتر كمونيست است اما تحقيقات عزت نشان مى‌دهد كه او از يک خانواده اشرافى است. خود دكتر نيز شرح مى‌دهد كه بيشتر از هر چيزى يک آزاديخواه است. بعد به عزت پيشنهاد مى‌كند كه بچه‌ها را از مادر جدا نكند، به ويژه كه دختر هستند و به مادر نياز شديدى دارند و...

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • عظیمی

    سرکار خانوم پارسی پور زبانم از تشکر گویی متناسب با محبت شما قاصر است