ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

توئیت‌هایی که می‌تواند شما را از کار بیندازد!

مهدی جامی این یادداشت را به خاطر اخراج احسان نوروزی نوشته است. روزنامه‌نگار با استعدادی که به خاطر یکی از توئیت‌هایش از کار برکنار شد.

توئیت‌ها پیام‌های کوتاهی مرکب از ۱۴۰ حرف‌اند. معمولا یک یا دو جمله. اما این کوتاهی و محدودیت حروف و کلمات اصلا به این معنا نیست که قدرت‌شان هم محدود است. توئیت مثل پیام کبوتر نامه‌بر یا "ملطفه" به قول بیهقی با همه کوتاهی کارساز است. ولی این قدرت را دارد که "کارسوز" باشد و شما را از کار بیندازد!

وقتی عصبانی هستید سراغ اینترنت نروید!

این یادداشت را به‌خاطر اخراج احسان نوروزی می‌نویسم. روزنامه‌نگار بااستعدادی که به‌خاطر یکی از توئیت‌هایش از کار برکنار شد - پیامدی سنگین برای رفتار او در شبکه‌های اجتماعی. هم به‌خاطر او و هم به‌خاطر همه روزنامه‌نگاران، خوب است در این موضوع تامل کنیم. پیشاپیش امیدوارم او بتواند بخت بازگشت به کارش را پیدا کند.

اخراجی‌ها

"اخراج" برای روزنامه‌نگار جماعت مفهوم آشنایی است. خبرنگاران بسیاری مرتبا از کار خود اخراج می‌شوند. می‌شود گفت روزنامه‌نگاری چنانکه در ایران می شناسیم کار پرخطر و بی‌ثباتی است. کافی است به انبوه کسانی که به اندک بهانه‌ای اخراج می‌شوند، نظر کنیم. بهانه‌ها حتی روزنامه‌نگارانه هم نیست و می توانید به خاطر رعایت نکردن حجاب هم اخراج شوید. و سازمان شما نه یکی دو تا که می تواند ۶۰ نفر را یکجا تهدید به اخراج کند.

تصور رایج در مورد اخراج این است که ستمی در حق روزنامه‌نگار صورت گرفته است. اخراج معمولا از سوی مدیری صورت می گیرد که از چشم روزنامه‌نگار عامل سانسور مقامات سیاسی است یا خدمت به جناح و حزب خود را بالاتر از حفظ حقوق همکارانش می داند. گاهی هم یک توفان سیاسی بر سر خبرنگاران آوار می‌شود و در زد و خوردهای سیاسی جناحها گزارشگران قربانی می‌شوند.

گاه نیز اخراج روزنامه‌نگاران از کار و سازمان ایشان نیست، از کشوری است که برای گزارش به آن سفر کرده یا موقتا در آنجا اقامت گزیده‌اند. خبرنگاران مرتبا از چشم کشورهایی که از آن گزارش تهیه می‌کنند به عنصر نامطلوب تبدیل می‌شوند و به بهانه یا اتهامی عذرشان خواسته می‌شود.

اما اخراج‌هایی هم هست که حکم آن را خود خبرنگار امضا کرده است. خود را در موقعیتی قرار داده که مدیرانش حتی اگر به حسن کار او هم اعتقاد داشته‌اند، ناچار دست به اخراج او زده‌اند. توئیت کردن یکی از دلایل اخراج در رسانه‌های بین‌المللی در سال‌های اخیر بوده است.

اخراج احسان نوروزی آخرین نمونه از این دست اخراج‌هاست. ولی بر سر دلایل اخراج او توافق بیشتری وجود داشت. در سال ۲۰۱۰ اوکتاویا نصر، سردبیر بخش خاورمیانه سی ان ان، با یک توئیت در ستایش محمدحسین فضل الله که گفته می‌شد با ترورهای زیادی مرتبط بوده، از کار اخراج شد.

زبان و بیان او خیلی محترمانه بود، اما موضعگیری او و اصولا همین حس احترام‌اش به یک رهبر حزب‌الله چنان بود که سیاست‌های رسانه او را مخدوش می‌کرد یا منافع آن را به خطر می‌انداخت. در مقابل، احسان نوروزی در توئیت‌های خود که در شبکه‌ای از دوستان دیده و نادیده‌اش رد و بدل می شد، زبان و بیانی بی‌پروا اختیار کرده بود. آزاد از هر قید و بندی. و همین بی‌قیدی و نفرت نهایتا کار دست‌اش داد.

نهاد ناآرام توئیتری

احسان نوروزی در دو دنیا زندگی می‌کرد. یکی دنیای آرام شخصی و کاری که آن را بسیار دوست می‌داشت و دیگری دنیای ناآرام‌اش در شبکه‌های اجتماعی. این دومی سرانجام آرامش زندگی شخصی‌اش را به هم ریخت.

مهدی جامی، سردبیر سابق «رادیو زمانه» و کارشناس رسانه

او در توئیت‌هایش چهره‌ای میلیتانت از خود معرفی می‌کند. کسی که با سرکوبگران آزادی بیان به هر بیان و زبانی که باشد، مقابله می‌کند و ایده‌هایی را مطرح می‌کند که گویی برای ریختن آوار واژه ها بر سر حریف مرزی نمی‌شناسد. احسان نوروزی به همان سیاستی روی می‌آورد که امثال وحید یامین پور در جبهه مقابل از آن پیروی و آن را تئورِیزه می‌کنند.

اما نوروزی فراموش می‌کند که او در سرزمینی زندگی می‌کند که در آن قانون حاکم است و مرزهای نوشته و عرف‌های نانوشته‌ای دارد. او در کشور "آزادی مطلق" که یامین پور در آن زندگی می‌کند، زندگی نمی‌کند.

آیا نوروزی تنها روزنامه‌نگاری است که از این ادبیات استفاده می‌کند؟ البته نه! روزنامه‌نگاران زیادی هستند که کار خبری خود را با موضعگیری‌های حاد همراه می‌کنند و از هر تهمت و اهانتی هم پرهیز ندارند. همه آنها اخراج می‌شوند؟ البته نه! منتها نوروزی در موقعیتی قرار داشت که کسانی بالاتر از او می‌توانستند در باره اخلاق حرفه‌ای او قضاوت کنند و به او نشان دهند که خطای مهلکی کرده و پایش را از عرف و اخلاق و قانون بیرون گذاشته است و باید هزینه‌اش را بپردازد. اما بسیاری از خبرنگاران دیگر در چنین موقعیتی نیستند. یا سردبیران‌شان اهمیتی به مواضع آنها در عرصه عمومی نمی‌دهند یا اصولا خودشان سردبیراند! یا در سرزمینی زندگی می‌کنند که در آن قانون و اخلاق مبتنی بر منافع عمومی اعتباری ندارد.

آزادی مطلق نیست

اما مگر آزادی مطلق نیست؟ آیا آزادی بیان بدون حد و مرز و شرط، همان آزادی‌ای نیست که همه ما به دنبال آن‌ایم؟ آیا احسان نوروزی حق نداشت نظر خود را به صورت عمومی اعلام کند؟

در این مورد بحث‌های زیادی وجود دارد. در مورد اخراج خانم نصر با سابقه ۲۰ ساله در سی ان ان همدلی‌های زیادی دیده می‌شود. زیرا او با زبانی محترمانه در باره یکی از رهبران حزب الله حرف زده و از مرگ او اظهار تاسف کرده است. بسیاری چنین اظهارنظری را مردود نمی‌شمارند و واکنش سی ان ان را نامتناسب با "خطا" ارزیابی می‌کنند.

اما مورد احسان نوروزی متفاوت است. کسی با او همدلی نکرده است و نمی‌تواند بکند. احسان تنها ماند. زیرا اگر در مساله‌ای مثل حزب الله و اسرائیل دست کم دو گروه مخالف و موافق وجود دارد، در مورد "آدم‌سوزی" اصولا کسی نیست که موافقت داشته باشد یا جسارت علنی کردن آن را پیدا کند. بعلاوه، کسانی که بی‌حجاب هم هستند، با زنان باحجاب مخالفتی ندارند. آنها با اجباری بودن حجاب مخالف‌اند، نه با کسانی که به دلیل مذهب یا سنت و انتخاب فردی حجاب خود را حفظ می کنند. احسان نوروزی موضعی چنان افراطی برگزیده بود که کسی نمی‌توانست با تکیه بر قانون و اخلاق و عرف در کنار او بایستد. قانون و اخلاق و عرف در مقابل او بود، نه در کنار او.

روزنامه‌نگار و نمایندگی

در واقع، اگر در مورد توئیت خانم نصر بحث از حدود آزادی بیان معنا داشته باشد در مورد احسان نوروزی اصولا بحثی از آزادی بیان مطرح نیست. اگر این موضوع را در کنار روزنامه‌نگار بودن احسان نوروزی بگذاریم، جنبه دیگری هم مطرح می‌شود: حتی اگر موضوع آزادی بیان باشد، روزنامه‌نگار نمی‌تواند هر چیزی را بیان کند. روزنامه‌نگار همیشه نمایندگی می‌کند. و در موضوع فرضی "سوزاندن معتقدان به حجاب" او نماینده کسی نبود. ناچار تنهایی و انزوای شدید نصیب‌اش شد.

مصالح عمومی دو نوع نمایندگی را پیش می‌آورد. یکبار شما نوعی گرایش آشکار و صاحب اتوریته اجتماعی را نمایندگی می‌کنید و صدای آن گرایش در رسانه می‌شوید و یکبار هم نماینده مهمترین و عام‌ترین توافقات جامعه هستید. بنا به هر دوی اینها روزنامه‌نگار خویشتندار است. مهمترین مصلحت او حفظ آزادی برای همگان است، زیرا بدون آزادی برای همگان، آزادی برای او و گرایشهایی که نمایندگی می‌کند هم وجود نخواهد داشت.

روزنامه‌نگار از نظر حرفه‌ای به قیود ادیتوریال سازمان خود هم مقید است. اما نه تنها به دلیل اصول ادیتوریال، بلکه به‌دلیل جایگاهش در دفاع از آزادی همگانی باید نمونه‌ای از رفتار آزادیخواهانه و مداراگر باشد.

ولی مشکل در مورد احسان نوروزی این است که توئیت‌های او اساسا خصلتی حذفی و خشونتگرایانه دارد؛ او آد‌م‌ها را به دو دسته قابل زندگی و قابل سوزاندن و قتل تقسیم می‌کند. و این خطرناک‌ترین ایده و رویه ای است که روزنامه‌نگار می تواند داشته باشد: آدم‌سوزی، گرایش به فاشیسم، تحمیل یکسویه عقیده، و کشتار جمعی.

سنت ناسزا

احسان نوروزی ممکن است بگوید در زمانی که توئیت می‌کرده، حس خشم و نفرت از سرکوب در ایران بر او غلبه کرده است. آیا این استدلال خوبی است؟ البته نه! اما اگر رشته‌ای از ادبیات حذفی بر توئیت‌های او حاکم نبود، شاید می‌شد خشم آنی را پذیرفت. ولی او ادبیات خشونتگرا را به ادبیات اصلی خود تبدیل کرده بود. او در خشم زندگی می‌کرد. این خشم ناآرام پیش از همه پای زندگی آرام خود او را گرفت.

خشم و خشونت دست کم یک دهه است در ادبیات رسانه‌ای فارسی آشکار شده است. از کامنتدونی وبلاگ‌ها شروع شد و امروز به توئیتر رسیده است. در آغاز می‌شود با اندکی اغراق گفت همه فحش می دادند! کامنتدونی ها سرشار از ناسزاگویی و یقه‌درانی و چاقوکشی واژگانی بود. بعد این نهضت آرام گرفت. کامنت اولین سوراخ در سد سرکوب و نخستین روزن در آوار فشارهای اجتماعی بود. وقتی این روزن باز شد وقتی همه امکان پیدا کردند حرف بزنند، به‌جای حرف زدن فحش می دادند. عقده‌های فروخورده را می گشودند. مدتی که گذشت و وبلاگ جا افتاد و روش‌هایی برای مدیریت کامنت‌ها پیدا شد و همه فحاشان فحش‌هایشان تمام شد و از نفس افتادند یا اصلا فحش دادن رنگ باخت و بالاخره نوبت به استدلال و اطلاعات رسید، فضا عوض شد. فیسبوک که آمد، چون بسیاری باید با چهره و نام واقعی‌شان کامنت می‌گذاشتند، باز هم فضا بهتر شد. گرچه فیسبوک هم در آغاز زد‌و‌خوردهای کامنتی بسیار داشت. با رواج توئیتر و خاصه شناسه‌های مستعار نهضت فحش به توئیتر نقل مکان کرد.

اما در همه این مراحل، وبلاگ‌ها و صفحه‌های روزنامه‌نگاران در فیسبوک و حساب‌های توئیتری آنها با دیگران فرقی اساسی داشته است. روزنامه‌نگاران که هر یک به سهم خود چهره ای عمومی هستند، معمولا با ادبیات فرهیختگان بیشتر نزدیک بوده‌اند تا ادبیات کسانی که قیدی برای رعایت زبان و بیان نمی‌شناخته‌اند. چون زبان آنها باید ارتباطی باشد و با بیشترین افراد ارتباط برقرار کند. احسان نوروزی در این میان از معدود استثناها بود. میان آنچه او برای رسانه‌ها می‌نوشت و آنچه برای رسانه شخصی خود می‌نوشت پیوندی نبود. احسان نوروزی گویی دو شخصیت داشت.

از حوزه عمومی به حوزه خصوصی

آیا روزنامه‌نگار ناچار است حوزه خصوصی در زندگی خود را از حوزه عمومی دور نگه دارد یا هر دو را به هم نزدیک سازد؟ آیا می‌شود روزنامه‌نگار در رسانه اش چهره‌ای فرهیخته و خویشتندار و به قول بیهقی "آهسته" و اندیشیده داشته باشد ولی در چهره‌ای که از او در شبکه اجتماعی می‌بینیم، ادامه همان چهره رسانه‌ای‌اش نباشد؟

نمی‌توان گفت روزنامه‌نگاران فحاشی نمی‌کنند. چه بسا در برخورد با خبرهایی که آنها را خشمگین می‌کند، ناسزایی هم حواله شخص و گروه خبرساز کنند، اما نمی‌توانند این رفتار خود را در عرصه عمومی هم دنبال کنند. عرصه عمومی برای روزنامه‌نگار محلی است که زیر ذره بین است. باید هم باشد. این حق طبیعی مخاطب رسانه است که اهالی رسانه را دیدبانی کنند. این بخشی از سلامت رسانه است که اعضای رسانه نشان دهند مسئولانه رفتار می‌کنند. این رفتار اعتماد به آنها و رسانه را قویتر می‌کند. و بدون این اعتماد رسانه هیچ پیامی را نمی‌تواند منتقل کند و تاثیری بگذارد.

حوزه خصوصی روزنامه‌نگار مستقل از حوزه عمومی‌اش نیست و همچنان به رسانه‌اش و رفتارهای رسانه‌ای‌اش پیوند دارد. با رواج رسانه‌های شخصی این مرز گاه مخدوش شده است، اما آن اصل پیوند دو حوزه خصوصی و عمومی برقرار است. در معنای عام هر کسی که سهمی از چهره عمومی بودن دارد، این قید را باید داشته باشد که میان چهره عمومی‌اش و چهره خصوصی‌ترش پیوندی منطقی برقرار باشد. هر نوع ضدیت میان این دو، پیش از همه خود روزنامه‌نگار را تخریب خواهد کرد. حوزه خصوصی روزنامه‌نگار مثل حوزه خصوصی نظامیان است که همچنان به ارتش مربوط خواهند بود، حتی اگر در لباس ارتش نباشند.

طبیعت ثانوی روزنامه‌نگار

آفت حوزه خصوصی ناسزا و توهین است. چرا که راه را برای گفت‌وگو می‌بندد. رسانه‌های عمومی نمی‌توانند در این مسیر حرکت کنند. آنها و روزنامه‌نگاران‌شان باید مقید به گفت‌وگوی عمومی و تسهیل آن باشند. ناچار اخلاق کاری و حرفه ای و شخصی شان هم باید با این اصول همبسته باشد. اگر کسی نتواند وحدت شخصیت خود را حفظ کند و از کار که بیرون آمد فکر کند، می‌تواند مسیری خلاف گفت‌وگو طی کند ناچار به کار رسانه نخواهد آمد. وحدت و انضباط شخصیتی لازمه کار با رسانه است. کسی که آزادی‌هایی خارج از آن می‌طلبد، اشتباهی به رسانه آمده است.

ناسزا و توهین سیاهچاله‌ای است که در آن هر کوششی بی‌ثمر می‌شود، خاصه اگر آن کوشش از جنس رسانه باشد. نوروزی می گوید زندگی من خوش و آرام بود. یک بخش‌اش احتمالا به این خاطر بوده که هر چه می‌خواست می‌گفت و می‌نوشت! این، خطرناک‌ترین مشی است برای روزنامه‌نگار.

در رسانه همه چیز را نمی‌توان گفت. رسانه‌پرداز همیشه خویشتندار است. زیرا می داند که همیشه منافع مختلف و گرایش‌های متضاد وجود دارد و او نمی‌تواند جانبی از مردم را بگیرد و جانب دیگری از مردم را رها کند. رسانه‌پردازی سیاست‌شناسی سخن است. خودآگاهی دایمی از حضور تنوع مردمان و عقاید ایشان است. یعنی درک مصالح عمومی طبیعت ثانوی روزنامه‌نگار است. روزنامه‌نگار مثل فوتبالیست نیست که فقط باید گل بزند. اخلاق میدان او هم به اندازه گل زدن اش اهمیت دارد. ولی خشونت امروز در فوتبال هم محکوم است. و ناسزای روزنامه و روزنامه‌نگار صورت دیگر خشونت است.

وقتی عصبانی هستید، سراغ اینترنت نروید!

احسان نوروزی ممکن است روزی دور یا نزدیک دوباره به عالم رسانه بازگردد. من امید دارم عذرخواهی خودش و تدبیر مدیران دویچه وله بخت دیگری در اختیار او بگذارد. اما آنچه برای او پیش آمد یا خود برای خودش پیش آورد، اصل‌های ساده‌ای را به ما یادآوری می‌کند. می‌شود آنها را در این چند توصیه بیان کرد:

احسان نوروزی خشمگین بوده است. بهترین توصیه‌ای که به رسانه‌پردازان و روزنامه‌نگاران می‌شود کرد این است که وقتی عصبانی هستیم، برویم قدم بزنیم. چای و قهوه‌ای بنوشیم. خود را آرام کنیم و بعد به کار نوشتن برگردیم. البته کار مشکلی است، ولی ممکن است. سودهای نوشتن خویشتندارانه آنقدر هست و زیانهای نوشتن خشمگینانه آنقدر که بعید است روزنامه‌نگاری که عمر طولانی در حرفه خود را بخواهد به آن بی اعتنا بماند.

احسان نوروزی از کسانی شکایت می‌کرد که گاف او را گرفته‌اند و توئیت حذف شده او را دست به دست می‌چرخانند. اما در عصر دیجیتال باید بدانیم، وقتی نوشتیم دیگر حذف کردن دردی دوا نمی‌کند، بخصوص اگر رقبایی داریم که منتظر‌اند از ما گاف بگیرند. کارشان اخلاقی هست یا نیست مهم نیست. مهم این است که ما گاف داده‌ایم. حتی اگر برای ما شوخی باشد، برای دیگران جدی است.

مضمون نوشته احسان نوروزی اصولا قابل دفاع نیست. می‌گویید شوخی بوده است؟ درست آن است که با هیچ چیزی که در مقوله جنایت‌های بشری طبقه‌بندی می‌شود، شوخی نکنیم. نه تنها از ذوق سلیم دور است، بلکه خلاف آداب روزنامه‌نگاری است.

حمله و توهین چیزی است که در یک حد و اندازه نمی‌ماند و هر بار که اتفاق افتاد، باید بر غلظت اش افزود تا خشم شما را تشفی بخشد. برای مخالفت خود با دیگران مرزی بشناسیم و از آن فراتر نرویم. به سراشیبی تند توهین نرانیم. توهین اصولا حمله کردن به چیزهایی است که برای گروه‌هایی از مردم بسیار جدی و محترم و مقدس است. گول روزنامه‌نگاران بی پروا را نخورید. آنها پشت شان به جایی بیرون از رسانه گرم است! ما در رسانه در خانه شیشه‌ای نشسته‌ایم.

به دیگری فکر کنیم. راه حل ساده و باستانی که همچنان کاربرد دارد این است که آنچه را برای خود می‌خواهیم برای دیگران هم بخواهیم. نمی‌شود برای بی‌حجاب‌ها آزادی بخواهیم و برای باحجاب‌ها کوره آدم‌سوزی!

دیدبانی کنیم. در برابر توهین سکوت نکنیم. از همکار باشد، بدتر است و واجب‌تر که موضع بگیریم. دیدبانی مساله مهمی در حفظ سلامت اجتماعی است. و حرفه‌ای. دوست ما و شماست؟ باشد. «چو دوستی بد کند چه چاره از بازگفتن؟» حفاظت از منافع عمومی مهمترین اولویت است. به نفع ماست که در کنار منافع عمومی بایستیم تا در کنار منافع رفاقتی و گروهی. ما در جامعه زندگی می کنیم و باید به اصول همزیستی وفادارانه و سرسختانه پایبند باشیم و این پایبندی را نشان دهیم و بگستریم. رسانه کارش همین است.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • بهنام

    خیلی ممنمونم و از همان جائی که فرموده اید وارد لینک خبر شده و مطالعه کردم . خیلی متاسفم و نظر شخصی بنده این است که نباید اشد مجازات را برای این روزنامه نگار در نظر میگرفتند و چون خود نیز به اشتباهش معترف گردیده و عذر خواهی نموده ، حداکثر باید تا مدتی تعلیق میشد و امیدوارم مسئولین محترم دویچه وله در تصمیم خود تجدید نظر کرده و نامبرده را مجددآ بر سر کارش باز گردانند .

  • سام الدین

    در پاراگراف آخر از بند اخراجی ها به موضوع لینک شده است: http://news.gooya.com/politics/archives/2014/06/180929.php

  • بهنام

    با تشکر از جناب جامی به خاطر درج مقاله مفید و آگاهانه . بالاخره درست نفهمیدیم گناه آقای روزنامه نگار چه بوده است ؟ لازم است با قرار دادن لینک کامنت جناب روزنامه نگار ، مخاطب عام را در جریان چند و چون بیشتر ماجرا قرار دهید . با آرزوی موفقیت و تشکر فراوان .