ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

احمد زید‌آبادی و پرداخت هزینه ایستادگی

رضا حاجی‌حسینی- احمد زید‌آبادی، با کمترین وقفه و بر اساس حکم دادگاه، از حبس درنیامده به گناباد تبعید شد. چرا قوه قضاییه با او این چنین برخورد می‌کند؟

یکی از سنگین‌ترین حکم‌ها در دادگاه‌های رسیدگی به اتهام‌های متهمان حوادث پس از انتخابات جنجال‌برانگیر ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ که از از آن‌ها با عنوان دادگاه‌های «نمایشی» یاد می‌شود، برای او صادر شد: احمد زید‌آبادی.

احمد زیدآبادی در دادگاه نمایشی پس از انتخابات ۱۳۸۸

او که حالا به «شرف اهل قلم» معروف شده است، تا صبح روز پنج‌شنبه ۳۱ اردیبهشت ماه برای گذراندن محکومیت شش ساله خود در زندان رجایی‌شهر کرج به سر می‌برد. زید‌آبادی بلافاصله پس از پایان این دوران، برای اجرا شدن حکم پنج سال تبعیدش، به شهرستان گناباد فرستاده شد.

یکی از مسائل قابل توجه و نقد در انتقال زید‌آبادی به گناباد این است که بر اساس خبرهای منتشر شده، هزینه‌های اجرای این حکم و انتقال او به شهر گناباد (هزینه وسیله نقلیه و مأمور همراه) از خود او گرفته شده است. این جریان البته در قوه قضاییه مسبوق به سابقه است و چه بسا مدت‌هاست که محکومان و متهمان، خود هزینه جابه‌جایی‌ و انتقال از شهری به شهر دیگر را می‌پردازند.

شهرستان گناباد در استان خراسان رضوی قرار دارد و زیدآبادی باید هر روز خود را به فرمانداری این شهر معرفی کند.

محکومیت‌ زید‌آبادی اما به حبس و تبعید خلاصه نمی‌شود. او که به عنوان دبیرکل سازمان دانش‌آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) در خرداد ماه ۱۳۸۸ دستگیر شد، پس از گذراندن چند ماه انفرادی، در آذر ماه سال ۱۳۸۹ از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی پیرعباسی، به شش سال زندان، پنج سال تبعید به گناباد، محرومیت دائمی از هر گونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث، به صورت کتبی یا شفاهی محکوم شد.

نازنین متین‌نیا، روزنامه‌نگار مقیم ایران، در صفحه فیس‌بوک خود با اشاره به حقوقی که از احمد زید‌آبادی گرفته‌ شده، نوشته است: «شاید حالا وقتش رسیده که از وزیر محبوب سینمایی‌ها، اهالی موسیقی و اندکی هم کتاب و تجسمی بپرسیم چه فرقی است میان ارادت او به هنرمندان چهره با روزنامه‌نگار باشرف و با‌سوادی مثل زیدآبادی؟»

متین‌نیا رسیدگی به وضعیت احمد زید‌آبادی توسط وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی را به عنوان خواسته‌ای صنفی مطرح کرده است اما پرسش این است که چرا دستگاه قضایی در ایران چنین حکم سنگینی برای این زندانی سیاسی صادر کرده و چرا این‌چنین با او رفتار می‌کند؟

احمد زید‌آبادی در حال انتقال به گناباد با هزینه شخصی

سازمان گزارشگران بدون مرز در بیانیه‌ای که روز جمعه، ۲۲ ماه می/ دوم خرداد ماه صادر شده، علت این رفتار با زید‌آبادی را کینه‌توزی دستگاه قضایی جمهوری اسلامی دانسته و آن را محکوم کرده است.

رضا معینی، مسئول بخش ایران و افغانستان سازمان گزارشگران بدون مرز در این‌باره گفته است: «این محرومیت‌ها با اصل‌های ۱۲ و ۱۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق جهانی حقوق مدنی و سیاسی که ایران از امضا‌کنندگان آن است، مغایر هستند. احمد زیدآبادی باید در کنار خانواده خود بماند و بتواند آزادنه فعالیت‌های حرفه‌ای خود را از سر گیرد.»

او همچنین گفته است: «ما بار دیگر اقدام‌های سرکوبگرانه‌ دستگاه قضایی ایران را محکوم می‌کنیم. جمهوری اسلامی ایران یکی از سرکوبگرترین کشورهای جهان است که نه تنها به بازداشت‌های خودسرانه و محکوم‌ کردن در دادگاه‌های ناعادلانه بسنده نمی‌کند، که شهروندان را با مجازات‌های تكميلی، محروم از حقوق خود و محکوم به سکوت همیشگی می‌کند.»

روزنامه‌نگارها و تحلیل‌گران از طیف‌های مختلف اما نقطه نظرات کم و بیش همانندی درباره نحوه برخورد دستگاه قضایی با احمد زید‌آبادی دارند. آن‌ها این برخوردها را ناعادلانه و برآمده از ساختار امنیتی و فساد حاکم در نظام جمهوری اسلامی می‌دانند.

رضا حقیقت‌نژاد

رضا حقیقت‌نژاد، روزنامه‌نگار مقیم ترکیه در پاسخ به این سوال که به نظر او چرا دستگاه قضایی چنین برخوردی با احمد زید‌آبادی دارد، به رادیو زمانه می‌گوید: «تحلیل محتوای واکنش نظام مستقر علیه روزنامه‌نگاران، نشان می‌دهد رفتار حکومتی و قضایی رابطه مستقیمی با میزان شجاعت و تاثیرگذاری روزنامه‌نگاران مورد هدف داشته است. به طور طبیعی هر گاه نتیجه محاسبه ساختار امنیتی و نظامی به این منجر شده که فرد از اراده و انگیزه کافی برای تداوم فعالیت‌هایش برخوردار است و همچنین از قدرت نظری یا پشتوانه اجتماعی و محبوبیت کافی برای تاثیرگذاری، نقطه ثقل شدن یا محوریت دادن به یک شبکه برخوردار است، میل بیشتری برای تحدید و تهدید وجود او بروز یافته است.»

به نظر حقیقت‌نژاد برخورد با احمد زیدآبادی از این منظر قابل درک است و او تاوان ایستادگی، شجاعت، دانایی، تاثیرگذاری و صداقتش را می‌پردازد.

احمد زید‌آبادی به قلم دیگران

سیامک قادری، روزنامه‌نگار مقیم آمریکا

احمد زیدآبادی دیگر تنها یک مرد رسانه، یک فعال ملی-مذهبی یا یک فرد مورد وثوق دانشجویان و دانشگاه نیست. او تبدیل به نماد شده است اما نه از نوع نمادهای ساخته تبلیغات هدفمند که هر روزه اینجا و آنجا سر بر می آورد.

احمد زیدآبادی، در کوره زمان و مکان خود پدید آمده است و چنان قدر و ارزشی یافته که با فاصله‌ای غیر قابل باور با دیگران در اوج قرار گرفته است. هم خود و تاریخ پر‌مرارت زندگی‌اش و هم مجازاتی که برایش در نظر گرفته‌اند به نماد و نشانه‌ای تبدیل شده است.

او را می توان از جمله مومنان حقیقی به رسالت قلم و آگاهی در طول سه دهه فعالیت مطبوعاتی‌اش به حساب اورد که در میان میدان‌داران زخم خورده و مرارت کشیده قبیله قلم، بی‌بدیل، نشانه‌ای از آگاهی، مسئوليت و نشر است.

در زمانه‌ای که دستگاه‌های دست اندر کار برکشیدن نمادهای دروغین، با صرف بودجه‌های هنگفت، ساخته‌های خود را در فضای حقیقی یا مجازی تبلیغ می‌کنند، انسانی از نوع احمد زید‌آبادی به همت حس مسئوليت‌پذیری و ایمان به رسالت آگاهی بخشی‌اش، بروز می‌کند، در دانشگاه، عرصه فعالیت سیاسی و روزنامه‌نگاری می‌درخشد و سرانجام در سویه مقابل سه گانه "زر" ، "زور" و "تزویر" ، به صلیب کشیده می‌شود.

مجازات "زندان" ، "تبعید" و " ممنوعیت از فعالیت سیاسی، شرکت در احزاب، مصاحبه، سخنرانی و تحلیل حوادث" او را باید در همین چارچوب ارزیابی کرد.

باور دارم برای دادگاهی که زید‌آبادی را محاکمه کرده نیز بسیار سخت بوده تا چنین دستوری به شکنجه را با " زندان"، محرومیت جامعه مخاطب از ارتباط را با "تبعید" و تضمین ادامه فساد و تباهی حکام را با "ممنوعیت از فعالیت سیاسی، شرکت در احزاب ، مصاحبه، سخنرانی و حتی تحلیل حوادث"، صادر کند.

اگر‌چه پیشتر این دست دادگاه‌ها در طول افزون بر ۱۰۰ سال مبارزات آزادی‌خواهانه علیه انواع دیکتاتوری، با صدور مجازات‌هایی سنگین، غیض و دشمنی خود را با دانشجویان، فعالان ملی-مذهبی و روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و حقوق بشر به طور مجزا نشان داده است، اما دادگاه احمد زید‌آبادی، ناگزیر است با صدور چنین حکم رسوایی، وجوه مختلف وجودی این نماد را به مجازات کشانده تا خود به نماد بیدادگری و ستم عریان حاکمیت علیه هر گونه اعتراض و آگاهی تبدیل شود.

حکومتی که بنا و بنیان خود را بر فضیلت و کرامت انسانی و دینی بنیان نهاده بود، وقتی در عرصه عمل دستاوردی جز تباهی، فساد، ناکارآمدی، عدم مشروعیت و در نهایت تخریب بنیان‌ها و نهادهای دموکراتیک نمی‌بیند، چه کسی را بزرگ‌ترین دشمن خود نشانه‌گذاری می‌کند؟

روزنامه‌نگاری که امروز در مقابل حیرت و بهت ایران و جهان به صلابه کشیده می‌شود، مجازات می‌شود به این دلیل که فضیلت‌های دروغین یک حکومت دینی را نه در یک ساختار دارای منافع و قدرت که در "انسان" نشان داده و باز‌تعریف می‌کند و از همین روست که سر بر آوردن در میان نمادهای دروغین، مستوجب عقوبتی سخت می‌شود، هر چند که این عقوبت بیش از آن‌که تشفی کین زخم خوردگان شود، آبروی حاکمان را ببرد.

مجازات احمد زیدآبادی، مجازات فضایل انسانی است و مقابله با طایفه‌ای است که خلاف میل حکام، او را "شرف اهل قلم" خوانده و داغ دروغ، فساد، تقلب، خشونت و جنایت را بر پیشانی دستگاهی می‌زند که متزلزل بر اريكه مذهب، قدرت اقناع شهروندانش را به نمادهای ساده صداقت و شرافت، واگذار کرده است.

احمد زيدآبادی نماد اعتبار و تفوق و برتری انسان در جامعه نوين ايران در مقابل موجودی ماورايی به نام رهبر است.

کامبیز غفوری، روزنامه‌نگار مقیم فنلاند

دست‌کم سه عامل باعث می‌شود تا فردی مانند احمد زید‌آبادی، فشارهای یک حکومت استبدادی مانند جمهوری اسلامی را اندکی بیش از معدل ظلمی که طی سال‌های اخیر بر همکاران و هم‌صنفی‌های ما در ایران رفته است، تحمل کند. دو عامل یعنی «دانش و نفوذ کلام منبعث از آن» و «شجاعت و ایستادگی بر آرمان» به خصوصیات فردی او بازمی‌گردد و عامل دیگر «فساد مطلق دستگاه‌های امنیتی و قضایی» است که فشارها را دو چندان می‌کند.

زیدآبادی در بُعد دانش و تسلط بر آن‌چه می‌نوشت، مثال‌زدنی بود (از فعل ماضی استفاده می‌کنم چرا که به فتوای یکی از مفتیان ظلم، نوشتن و انتشار بر او حرام است).

نظام‌های خودکامه از اطلاعات شفاف و تحلیل متین قلمی که احترام مخاطب را برانگیزد، به مراتب بیش از یک مجری کم‌سواد شبکه‌ای تلویزیونی که با آمیزه‌ای از اطلاعات راست و دروغ، به سراپای یک نظام ناسزا بگوید، هراس دارند. شاید بهتر باشد بگوییم که چه بسا به دومی نیاز هم دارد!

من سابقه آشنایی با احمد زیدآبادی را که برنده جایزه جهانی آزادی مطبوعات گیلرموکانو برای «شجاعت، ایستادگی و تعهد بی‌نظیر به آزادی بیان» شد، ندارم اما می‌توانم دلیل تصمیم ۱۲ کارشناس بین‌المللی مستقل رسانه‌ای را برای اعطای این جایزه با تمام وجود درک کنم.

وقتی که او نامه‌ای سرگشاده و انتقادی به رهبر نظام جمهوری اسلامی می‌نویسد و خود می‌داند که با ورود به این حیطه، عبور از خط قرمز پررنگی را رقم می‌زند که کمترین اثر آن ضرب و شتم و شکنجه وحشیانه در زمان بازجویی است، بر کارش نامی جز شجاعت نمی‌گذارم و سر باز زدن از توبه و عذرخواهی را ایستادگی او بر آرمان می‌دانم. تمامی این‌ها می‌تواند برخاسته از روحیه ظلم‌ستیز و سلامت‌ نفسی باشد که امنیتی‌ها از آن و اثرگذاری صاحب چنین روحیه‌ای بر اجتماع، واهمه دارند.

پیشتر نوشتم «فتوای یکی از مفتیان ظلم» -و نه حکم قاضی- چرا که قاضی را دست‌کم «علم و عدالت» بایسته است. نمونه شاخص قاضی عالم در نظام اسلامی کیست؟ سعید مرتضوی که در ۱۹ سالگی دادیار شد و در ۲۰ سالگی رییس دادگاه و زیدآبادی و همکاران او را به بند کشید یا احمد توکلی که بدون کمترین سابقه تحصیلی دادیار و دادستان انقلاب بود و احکام قطع ید و حد زنا را در بهشهر جاری می‌ساخت؟ نمونه عدالت کیست؟ شیخ صادق خلخالی که متهمان را به صف ردیف می‌کرد و به صورت زوج یا فرد به جوخه‌های اعدام می‌سپرد؟ آیا می‌توانیم از جمع علم و عدالت، مصطفی پورمحمدی، وزیر دادگستری کنونی را مثال بزنیم که در ۲۰ سالگی دادستان شد و چند سال بعد با حضور در هیأت مرگ، پاسخ به یک سوال را مبنای کشتار جمعی زندانیان سیاسی قرار داد؟ در چنین سیستمی است که باید عالم سخنور شجاع را به اشد مجازات ممکن محکوم کرد تا جهل و بی‌عدالتی بر سر کار بماند.

باری! احمد زیدآبادی قربانی قضات فاسدی است که تمام چیزهایی که او دارد، از علم و استقلال رأی تا شجاعت و سلامت نفس، آن‌ها ندارند. احمد زیدآبادی هزینه می‌دهد تا مصداق این سخن ناصر خسرو باشد که گفت:

من اندر جستن نیکو سخن تن را بفرسودم

سرم زین فخر در حکمت همی بر چرخ ازین ساید

حکیم آن است کاو از شاه نندیشد، نه آن نادان

که شه را شعر گوید تا مگر چیزیش فرماید

وضعیت اجتماعی، کماکان قرمز

شجاعت زید‌آبادی از جمله ویژگی‌های فردی اوست که به نظر می‌رسد درباره آن اتفاق نظر وجود دارد.

احمد جلالی فراهانی، روزنامه‌نگار و مستند‌ساز مقیم دانمارک درباره زید‌آبادی به رادیو زمانه می‌گوید: «احمد زیدآبادی روزنامه‌نگار شجاعی است که ابایی از گفتن حقایق ولو به قیمت پرداخت هزینه‌های سنگین برای آن ندارد.»

جلالی فراهانی که فیلم مستند «ما روزنامه‌نگاریم» را ساخته است و احمد زید‌آبادی و شجاعت او را هم در این فیلم به تصویر کشیده است، در ادامه می‌گوید: «به نظر من حکومت به همان دلیلی احمد زید‌آبادی را به تبعید پنج ساله می‌فرستد که میرحسین موسوی و مهدی کروبی را از حصر خارج نمی‌کند. یعنی ترس ناشی از بازگشت رهبران جنبش سبز به میان مردم. از طرفی حکومت این نکته را هم به خوبی می‌داند و لمس می‌کند که مردم و جامعه ایران بالقوه در وضعیت انفجاری قرار دارند، یعنی تمام تلاش‌های رژیم برای سرکوب فعالان مدنی بی‌نتیجه مانده است.»

احمد جلالی فراهانی

جلالی فراهانی معتقد است که شرایط بد اقتصادی و نارضایتی عمومی ضریب این ترس را به طور بی‌سابقه‌ای در میان نهادهای امنیتی حکومت افزایش داده است و در این شرایط که تکلیف مذاکرات هسته ‌ی هم چندان مشخص نیست، رژیم جرات باز کردن فضای رسانه‌ای و اجتماعی، حتی به صورت محدود را ندارد.

او بر اساس این مقدمه نتیجه می‌گیرد که «در چنین شرایطی چه بهتر که روزنامه‌نگارانی نظیر زید‌آبادی که در نزد مردم بیشتر از آنکه روزنامه‌نگار باشند، لیدر اجتماعی محسوب می‌شوند، از تماس و رودرویی مستقیم با طبقه متوسط اجتماعی و شهروندانی که این طبقه را نمایندگی می‌کنند، دور نگه داشته شوند.»

احمد زید‌آبادی اما در گناباد چه خواهد کرد و زندگی‌اش را چگونه خواهد گذراند؟

یک منبع آگاه در این‌باره به سایت کلمه گفته است که «آقای زید‌آبادی بايد در تبعيد هزينه زندگی خود را تامين کند. اما اينکه از چه راهی، جمهوری اسلامی به آن فکر هم نکرده است، زيرا آقای زيدآبادی را از فعاليت در رشته تخصصی‌اش که نوشتن و تحليل مسائل روز جامعه و روزنامه‌نگاری است، به طور مادام‌العمر محروم کرده‌اند.»

به نظر می‌رسد آن‌چه در تبعید و انتقال سریع زید‌آبادی به گناباد مورد توجه بوده است، تحت کنترل و نظر قرار دادن سریع این زندانی سیاسی سابق و تبعیدی فعلی است.

جلالی فراهانی در این‌باره می‌گوید: «کنترل امثال زیدآبادی در منطقه محروم و دور افتاده‌ای نظیر گناباد که جمعیت پر‌شماری هم ندارند برای رژیم راحت‌تر و ساده‌تر است.»

این روزنامه‌نگار معتقد است نهادهای امنیتی که قوه قضاییه را در اختیار خود دارند قصد ندارند تا شرایط اجتماعی را به وضعیت عادی و سفید برگردانند چون می‌دانند چنین اتفاقی حرکت جریان‌های زیر‌زمینی را تندتر می‌کند: «چنانچه شرایط اجتماعی در ایران وضعیت سفید اعلام شود، عملا کسانی که در پنج سال گذشته به واسطه امنیتی شدن اوضاع به مکنت و ثروتی رسیده‌اند، موقعیتی غیر لازم پیدا خواهند کرد و باید با صحنه قدرت و مافیای ثروت خداحافظی کنند.»

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • پيام

    اگر اجازه بفرمائيد من سوالي ازشما وسردبيرمحترم ومسئولين اين رسانه يعني راديوزمانه دارم من فكر ميكنم شماكه دراروپا ونميدانم شايد هلند زندگي ميكنيد داراي يك روح دموكراتيك وآزادي خواهانه هستيد وازاينكه خبرهارا دركنارهم بگذاريد دلگير وناراحت نمي شويد وهيچ ترسي از روشدن حقايق نداريد چون ما اروپائيان را به افرادبادانش وبي غرض وبدون تكلف ميشناسيم مردم اروپا بنظربنده چون افرادعلمي وپرمطالعه هستند ازاينكه حقايق را آشكاركنند نمي ترسند وازسانسوروبلوكه كردن خبرديگران پرهيز ميكنند لااقل ما اروپائيان را اينچنين ميشناسيم واروپا به عنوان يك منطقه مهاجرپذيرمحل رشد افراددگرانديش واپوزيسيون است كه البته اينطور نيز هست اما من دررسانه هاي دولتي مثل دويچه وله راديوزمانه راديو فردا صداي آمريكا وبي بي سي كه داراي خصلتها وخباثتا است البته ازشما جدا ميباشد وحسابش هم باشما فرق ميكند اما من ميخواهمبدانم كه چرا كوچكترين خبري ازمجاهد رابشدت بلوكه كرده واصلابروي خودتان نمي اوريد اما كوچكترين اصلاح طلبي كه پس از16 سال معلوم شد كه هرگونه اصلا طلبي مردود ومحكوم به شكست است را فورا آشكارميكنيد وخبرش را پخش ميكنيد مثل همين احمدزيدآبادي كه به اندازه يك هوادارساده مجاهدهم زجر نكشيده اما شما آنرا بلافاصله پخش ميكنيد دراين موارد شما رسانه هاي نام برده هيچ گونه خصلت اروپائيهارا رعايت نمي كنيد واقعا چرا اينطوري هستيد به محض اينكه خبري ازآنها ميشود شما به خصلت ديكتاتورها وسانسورچي ها ميرويد اما وقتي به يك فرد مثل زيدآبادي ميرسيد فورا همگي خبرآنرا پخش ميكنيد واقعا چرا اين كاررا ميكنيد وچرا فكر ميكنيد كه مردم ايران بايد همين راهي كه شما قبول داريد را انتخاب كنند اين كارشما مغايربا روح اروپائي است چرا شما اينطوري هستيد اگر دوست داشتيد جواب دهيد وگرنه همان جوابهاي خودم درست است كه شما عوامل همين نظام هستيد

  • Neda

    جرمش دلسوزی برای زندانیان زن قرچک نگار حائری را کجا برده اند مادر نگار حائری، حقوقدان جوانی که روز ۲۸ اردیبهشت برای سومین بار بازداشت شده به روز می گوید که از لحظه بازداشت دخترش هیچ خبری از او ندارد و نمی داند که این بار به چه دلیلی دخترش را بازداشت کرده اند. او می گوید که تاکنون دادگاهی برای اتهامات و بازداشت های قبلی نگار حائری تشکیل نشده و او محکومیتی ندارد. مادر نگار حائری می گوید: من از لحظه بازداشت تا همین الان که با شما حرف میزنم هیچ خبری از وضعیت دخترم ندارم. حتی به ما نگفته اند چرا او را بازداشت کرده اند در حالیکه نگار هیچ فعالیت خاصی نداشت و هیچ دلیلی برای بازداشت او وجود ندارد و فکر هم نمی کردیم بازداشت کنند، احضار کردند رفت و بازداشت شد. نگار حائری پس از احضار به دادسرای اوین بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده است. او دختر حمید حائری، از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ است که آذر ماه ۸۸ در منزل شخصی اش بازداشت و به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین ابتدا به اعدام و سپس به ۱۵ سال حبس در تبعید در زندان رجایی شهر محکوم شد و در همین زندان دوران محکومیت خود را سپری می کند. نگار حائری پیش از این ۲ بار بازداشت و ابتدا در بند ۲۰۹ زندان اوین و سپس در زندان قرچک ورامین زندانی و هر دو بار با قرار وثیقه از زندان آزاد شده بود. او یک بار به مدت ۱۶ روز و یک بار ۱۰ ماه در زندان قرچک ورامین زندانی بود، دختر جوان حقوقدانی که به خاطر دفاع از حقوق قانونی پدر زندانی‌اش، پروانه وکالت‌اش تعلیق شد، به زندان رفت و بار دوم که با وثیقه ۲ میلیارد تومانی آزاد شده در مصاحبه با روز از حقوق زندانیان زنی سخن گفت که در زندان قرچک ورامین فراموش شده‌اند. او به پی گیری وضعیت زندانیان زن زندان قرچک پرداخت و همین مساله باعث احضار چندباره او از سوی دفتر پی گیری وزارت اطلاعات شد. و در نهایت از ۲۹ اردیبهشت پس از احضار از سوی دادسرای اوین در حالی بازداشت شده که خانواده اش هم از اتهام یا دلایل بازداشت او بی خبر هستند لیلا طیری