ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

بحران سوریه؛ جای خالی جنبش صلح در ایران و جهان

حسن شریعتمداری - آنچه که آمریکای درگیر در جنگ ویتنام را به عقب‌نشینی وادار ساخت، بیش از هر چیز، جنبش صلح جوامع مدنی در آمریکا و اروپا بود. کارهای بزرگ می‌توانند بسیار ساده و بی‌پیرایه شروع شوند.

هرچند جمهوری اسلامی یکی از بازیگران عمده بحران سوریه است و ما به علت ایرانی بودن طبعاً بیشتر از این زاویه به مسئله نگاه می‌کنیم، ولی تمرکز انحصاری بر روی جمهوری اسلامی و ندیدن همه جوانب این بحران پیچیده، می‌تواند مانع تحلیل بی‌طرفانه و چند وجهی وضعیت شود.

در عمیق‌ترین وجه تحلیل، دگرگونی‌های وسیع خاورمیانه که از ناسازگاری‌ شدید ساختارهای اجتماعی و نظام‌های حکومتی خود، با تمدن به سرعت در حال دگرگونی بشری، ناشی از جهانی شدن رنج می‌برد بیشتر بر اثر دو عامل زیر است:

۱-  خلاء استراتژیک به‌وجود آمده در اثر به هم خوردن نظم دوقطبی جهان سال‌های جنگ سرد

۲- فشار ناشی از جهانی شدن اطلاعات و اقتصاد بر روی حکومت‌های فاسد و ناکارآمد و جوامع بسته و سنتی خاورمیانه

در مورد اول اگر بیشترین رقابت برای تعیین اولویت استراتژیک در رتبه بندی قدرت‌های جهانی را بین روسیه و آمریکا و بزرگ‌ترین رقابت منطقه‌ای را بین ایران و اسرائیل و عربستان سعودی بدانیم، سوریه امروز، میدان یک جنگ نیابتی و بحران تمام و کمال بین آمریکا و روسیه از یکسو و عربستان سعودی و ایران از سوی دیگر است.

اسرائیل با وجود رقابت شدید با ایران، هنوز در سوریه بطور مستقیم درگیر نیست، ولی با نگرانی مواظب است که نتایج ناخواسته این درگیری وسیع به بحران‌های جدید موجود در درگیری با اعراب فلسطین اضافه نشود. اتحادیه اروپا نیز با وجود داشتن منافع استراتژیک در منطقه، بخصوص مواجهه با بحران مهاجرت دسته جمعی و روزافزون آوارگان سوری و افغان، به علت نداشتن سیاست واحد منطقه‌ای بین اعضای اصلی آن، تا کنون خود را از این بحران دور نگه داشته است.

در مورد دوم نیز، جهانی شدن اقتصاد و اطلاعات، هم‌ ساختارهای سنتی و بومی را، که پایه‌های هویت وشالوده سازمان اجتماعی جوامع خاورمیانه هستند، دچار دگردیسی کرده و آن‌ها را به عکس العمل شدید واداشته و هم حکومت‌های استبدادی را که سالیان دراز توانسته بودند با نوع ویژه‌ای از اقتصاد رانتی و تفسیر سرکوبگرانه از دین، تعادل به خصوصی را در سیاست و جامعه خود حفظ کنند، به شدت ناکارآمد و مواجه با بحران ساخته است.

در سالیان دراز طلایی برای حکومت‌های استبدادی، سیاست امری کاملاً خصوصی و در حیطه محافل دربسته حکومتی بود و نیروی قهر و خشونت نیز در انحصار خود کامگان مستبد و مقتدر قرار داشت. امروز با دسترسی قشرهای وسیعی ازجامعه به اینترنت وشبکه‌های اجتماعی، سیاست از انحصار محافل دربسته و حکومتی خارج و به امری عمومی مبدل شده است.

بسترهای تحولات خاورمیانه

جنبش همگانی تونس و میدان تحریر مصر و حرکات اعتراضی سوریه که در ابتدای بحران با هدف اصلاحات حکومتی انجام شد و به خشونت کشیدن و سرکوب آن بحران فعلی را به‌وجود آورد، از نشانه‌های بارز همگانی شدن امر عمومی یعنی سیاست است که قبلاً در انحصار نخبگان حکومتی بود.

رؤسای قبایل و رهبران دینی نیز در واکنش به از دست رفتن قدرت سنتی خود، به کمک جوانان سرخورده قشرهای میانی، انواع جنبش‌های اسلام‌گرایی را تقویت می‌کنند که در حقیقت با تمایل به سلفی‌گری، آشکارا دعوت به بازگشت به دوران خلفا، یعنی مقدس داشتن اتحاد سران حکومت و رهبران مذهبی و روسای قبائل را در برنامه خود دارند.

آن‌ها خود را بدیل جهان مدرن می‌دانند، که آن را به زعم خود فاسد و منحرف می‌شمارند و توانسته‌اند سیل ناراضیان را بخصوص از اهل تسنن سراسر جهان به خود جلب کنند. آنها با خشونت زائدالوصفی آخرین تلاش‌ها را برای حفظ پایه‌های قدرتی که به شدت در معرض توفان ناشی از جهانی شدن اطلاعات و اقتصاد و همگانی شدن علم است انجام می‌دهند .

خاورمیانه گهواره ادیان و تمدن‌های کهن است و این میراثی است که مردم خاورمیانه‌ امروز آن را در معرض انقراض یا ضعف می‌بیینند و شدیدا به آن واکنش نشان می‌دهند. اما شگفت آن که از روی نادانی و خشم آثار این تمدن را خود نابود می‌کنند و خاک آنرا نیز به توبره می‌کشند.

دو عامل فوق سازنده یک بستر تاریخی است. این الزام تاریخی، تا حدود زیادی، خارج از اراده قدرت‌های جهانی و قدرت‌های منطقه‌ای، شرایط و روند کلان تحولات را معین می‌کند. به این معنی که اگر نهایت دگرگونی حکومت‌ها و جوامع خاورمیانه را به معنای فاجعه همه علیه همه دریک جنگ جهانی سوم ندانیم و اندکی به آینده خوش‌بین باشیم، تاریخ دست‌اندرکار ایجاد تعادل پایدار استراتژیک جدیدی در دنیای در حال گذار از دوران دوقطبی جهان و تغییر ساختار قبیله‌ها و نظام‌های سیاسی خاورمیانه در انطباق با واقعیت‌های جهان مدرن درخاورمیانه است.

ایران پس از انقلاب، به تدریج سیاست نه شرقی و نه غربی خود را عوض کرد به طوری که از زمان آیت‌الله خامنه‌ای رسماً روسیه را متحد استراتژیک خود انتخاب کرد. ولی اکنون با به‌بار نشستن مذاکرات هسته‌ای، یک بلوک قدرتمند در رده بالای حکومتی ایران پدیدار شده که آشکارا در صدد تغییر مسیر گذشته در سیاست خارجی است و در مقابل رهبری جمهوری اسلامی و گروه‌هائی از فرماندهان سپاه و نیروهای برخوردار از قدرت، که از عادی شدن روابط با آمریکا جلوگیری می‌کنند، آشکارا ایستادگی می‌کند.

عادی سازی روابط با جمهوری اسلامی و بازگشایی سفارت آمریکا در تهران، هدف بزرگ آمریکا در سال‌های پیش روست و این امر برای برتری جهانی آمریکا در رده‌بندی قدرت معنایی سمبلیک و بسیار با اهمیت دارد. از دیگر سو، آمریکایی‌ها منافع مشترک بسیاری در همکاری‌های منطقه‌ای با ایران دارند. باین جهت نیز، هم‌زمان با شروع مذاکرات هسته‌ای و شاید پیش از آن، درسطح همکاری‌های منطقه‌ای ،شروع به گفت‌وشنودهای پنهان با فرماندهان سپاه در منطقه کردند.

همه این علایم، همراه با سیل استقبال سرمایه‌گذاران جهانی از بازار ایران، کشورهای منطقه بخصوص قطر و عربستان سعودی را نگران وضعیت خود ساخت. اسرائیل نیز با همه توان می‌کوشد که نزدیکی بین تهران و واشنگتن بیش‌ازاین صورت عملی به خود نگیرد.

درحقیقت، ۳۷ سال انزوای خودخواسته نظام جمهوری اسلامی، موقعیت ویژه‌ای را نصیب اعراب ساخته بود. با شروع مذاکرات هسته‌ای، خطر از دست دادن این موقعیت ممتاز و پیامدهای عادی شدن احتمالی روابط آن دو در آینده، که عاملی بسیار مهمی در تغییر تعادل نیروهای منطقه‌ای در خاورمیانه به نفع ایران است، به سابقه تاریخی خصومت‌ها افزوده شد.

امروز اتحادیه نظامی متشکل از روسیه، ایران ،عراق و سوریه، یک جنگ منظم با مشارکت نیروی هوایی و دریایی روسیه و نیروی زمینی سوریه و گردان‌های گریلایی جنگ نامنظم، متشکل از اجیرشدگان افغانی و عرب وعراقی و نیروهای حزب‌الله لبنان، تحت مدیریت مشاوران ستادی و سرداران سپاه پاسداران، به‌وجود آمده که هدف بقای اسد را دنبال می‌کند.

بنابراین و پس از نقطه عطف ورود روسیه به میدان نبرد، دیگر نام بردن از جنگ سوریه به عنوان جنگی نیابتی مناسب به نظر نمی‌رسد. زیرا حداقل روسیه وایران درآن حضور عملی و واقعی ‌دارند.

نقش ترکیه و ناتو

در جبهه مقابل از لحاظ امکانات مرزی این فقط ترکیه است که می‌تواند به بهانه ایجاد حوزه امن، نیروهای خود را به داخل سوریه پیش راند. امری که با وجود تمایل ترکیه تاکنون به علت درگیری حکومت ترکیه با کردها، بخصوص با توجه به تنش‌های قبل از انتخابات پارلمانی به تعویق افتاد، ولی با پیروزی حزب عدالت و توسعه در انتخابات پارلمانی، به خصوص در اثر جواب مثبتی که اردغان از بازی با احساسات ملی‌گرایانه علیه کردها و در تایید سیاست سوریه خود گرفت، احتمال این دخالت نظامی در ماه‌های پیش بیشتر خواهد شد. از هم اکنون داوود اوغلو با عنوان کردن لزوم گشودن جبهه جهانی متحدی برای جنگ با تروریست‌ها، اگرچه نه چندان صریح امکان همکاری با عربستان و قطر را حتی در یک جنگ تمام عیار به نمایش ‌می‌گذارد.

این دعوت زمانی بیشتر اهمیت می‌یابد که توجه شود که اعراب حداقل تا کنون قادر نبوده‌اند آمریکا را به دخالت مستقیم در این منازعه بکشانند. در اتحادیه اروپا نیز سیاست واحدی در این مورد وجود ندارد. دخالت محدود نظامی فرانسه از طریق اعزام ناوهای هواپیمابر به منطقه و بمباران هوایی مواضع داعش هر از چندی وجود داشته و شاید در آینده بیشتر هم بشود ولی این امر جای پشتیبانی هوایی منظم مانند روسیه را درجبهه مقابل نمی‌گیرد. به خصوص که فرانسه نیروهای زمینی بشار اسد را هدف خود قرار نمی‌دهد و بمباران‌های هوائی او منحصر به نیروهای داعش است.

با وجود چنین امکان احتمالی که ترکیه عرضه می‌کند، اعراب سابقه و تجربه اعزام نیروهای زمینی، برای درگیری در جنگ‌های منظم و جنگ‌های نامنظم را ندارند و تاکنون نیز صرفا از طریق کمک‌های مالی و اطلاعاتی و تسلیحاتی به نیروهای نظامی داوطلب درگیر در جنگ سوریه، مقاصد خود را پیش برده‌اند.

جنگ تمام عیار

ازسوی دیگر، با عملی شدن پیشنهاد داوود اوغلو، جنگ در دو جبهه‌، از حالت نیمه نیابتی کنونی به یک جنگ تمام عیار برکشیده می‌شود و با توجه به عضویت ترکیه در پیمان ناتو، خطر درگیری بین روسیه و ترکیه و احتمال باز شدن پای غرب و آمریکا به شرکت مستقیم در این جنگ را فزونی می‌بخشد. بنا براین بسیار بعید است که ناتو و آمریکا چنین گزینه‌ای را برای ترکیه فراهم نمایند.

اکنون به تدریج آمریکا مرحله به مرحله و بسیار محتاطانه، دست اعراب را برای ارتقای سطح کمک‌های تسلیحاتی به نیروهای مخالف بشار اسد بازتر می‌گذارد.

هدف آمریکا از این رویکرد جدید، تغییر توازن قوا در حد دستیابی پیروزی اسلام‌گرایان بر طرفداران بشار اسد نیست، زیرا نه تنها متحد بسیار پرنفوذ او یعنی اسرائیل به هیچ وجه هم مرزی آینده با آنان را به هم مرزی کنونی با حکومت بشار اسد ترجیح نمی‌دهد، و از ریشه گرفتن نیروهای داعش در داخل فلسطینی‌ها نیز بیم بسیار دارد، بلکه و علاوه برآن به این دلیل که ارتقاء سطح تسلیحات در دست این گروه‌های عمدتا اسلام‌گرا برای متحدان منطقه‌ای و خود آمریکا نیز خطر عمده‌ای خواهد بود. بنا بر این شاید هدف اصلی آمریکا داشتن اهرم‌های فشار کافی در مذاکرات صلحی باشد که هم اینک در جریان است.

مذاکرات صلح سوریه و ایران

اجبار عربستان سعودی به قبول شرکت ایران در مذاکرات توسط آمریکایی‌ها، شکست واضحی برای عربستان سعودی بود که برایش جلوه دادن بحران سوریه به عنوان یک امر عربی خالص بسیار مهم و اساسی است.

صرف شرکت ایران دراین مذاکرات، به منزله برسمیت شناخته شدن وجود بازیگر دیگری به نام جمهوری اسلامی، با منافع ودیدگاه‌های مختص خود، درسرنوشت جنگ و صلح در سوریه است و این امر در کنه خود، ماهیت این جنگ و صلح را از یک امر خالص عربی تغییر داده و موقعیت جمهوری اسلامی را از یک دخالت‌گر ماجراجو، به یک طرف هم تراز و از لحاظ بین المللی رسمی مذاکرات، ارتقا بخشیده است. شرکت ایران در مذاکرات اذعان کشورهای شرکت‌کننده به این امر است که هیچ صلحی بی‌ وجود ایران ممکن نخواهد بود.

ابقاء و یا صرف‌نظر کردن از بشار اسد برای ایران درنهایت، امری تاکتیکی و وسیله‌ای برای کسب امتیازات بیشتر است. برخلاف مطالبی که در پاره‌ای از نشریات در باره بروز اختلافات اساسی بین روسیه و ایران بر مبنای سرنوشت بشار اسد درج شده است، اتحاد استراتژیک جمهوری اسلامی و روسیه، قوی‌تر از آن است که با این امور دچار گسست شود.

با امضای قرارداد خرید سیستم دفاع ضدموشکی اس ۳۰۰، بین دو کشور ایران و روسیه و  با مستقر شدن این سیستم، مصونیت ایران در مقابل حمله هوایی و موشکی بالا می‌رود و تعادل استراتژیک در منطقه به صورت تعیین کننده‌ای دگرگون می‌شود.

تکمیل قوس هلال شیعی

به نظر نگارنده، جمهوری اسلامی در نهایت برای حفظ خطوط مواصلاتی با حزب‌الله لبنان و داشتن حوزه امن برای شیعیان لبنان، با یک مدل حکومت طائفی (اتنیکی) در سوریه، مانند لبنان و عراق بر مبنای وجود سه منطقه خودمختار علوی سنی و کرد و یا تقسیم مناصب اصلی حکومتی بین این سه گروه موافقت می‌کند. جمهوری اسلامی حتی در مقابل تجزیه سوریه نیز مقاومت چندانی نخواهد کرد، زیرا آنچه برایش مهم است، ناحیه تحت تسلط علویان است که باید همچنان در کنترلش بماند.

اکنون در روند پیشبرد مذاکرات صلح، تلاش ایران در این سمت است و چانه‌زنی بر سر وجود بشار اسد، صرفاً امری تاکتیکی است که البته با اصرار دیگران برای برکناری بشاراسد واصرار مداوم ایران برای بقاء او، به امری حیثیتی نیز بدل شده است.

مدل مطلوب جمهوری اسلامی در کشورهای پیرامونی ایران، استفاده از شیعیان برای ایجاد الگویی مانند حزب‌الله شیعة لبنان است که هم نیروی نظامی برای شرکت درجنگ و هم کادر سیاسی برای شرکت در حکومت داشته باشد. در این مرحله، جمهوری اسلامی، در کشورهای دیگر قصد کشورگشایی ندارد و این مدل یعنی حزب‌الله لبنان را برای گسترش نفوذ خود، مؤثرتر و کم‌هزینه تر و از لحاظ منطقه‌ای و بین‌المللی قابل دفاع‌تر می‌داند.

برقراری چنین مدلی در سوریه، عراق و بحرین و احتمالاً افغانستان و یمن رویای هلال شیعه را از قوه به فعل خواهد آورد و قوس آنرا تکمیل خواهد کرد.

بحران سوریه از دید منافع ملی ایران

با توجه به این‌که به نتیجه رسیدن مذاکرات سوریه در کوتاه مدت بعید به نظر می‌رسد، شاید آمریکا به‌تدریج به سمت فرسایشی کردن این جنگ و تبدیل آن به باتلاقی برای روسیه و ایران گرایش پیدا کند؛ چیزی که اوباما به آن اشاره‌های روشنی کرده است.

با توجه به وضعیت اقتصادی ایران، طول کشیدن این جنگ و پرهزینه‌تر شدن آن، مشکلات بسیار جدی برای جمهوری اسلامی بوجود خواهد آورد. از یک سو نیروهای اسلامگرای وحشی درگیر در این جنگ به تجهیزات و فناوری پیشرفته‌تر و تجربه کار بیشتر با سلاح‌های مخرب پیشرفته دسترسی پیدا خواهند کرد و از سوی دیگر با توجه به وسعت سرزمینی و امکاناتی که اکنون داعش دارد، در صورت اتحاد بین داعش و این نیروها در آینده، نه تنها ایران، بلکه عربستان و اسرائیل نیز با مشکلات جدی مواجه خواهند شد. به خصوص که در عربستان هم‌فکری و هم‌مسلکی با داعش نیز وجود دارد. بنابراین دست آمریکا برای استفاده از این گزینه نیز چندان باز نیست؛ به ویژه آن که از سوی اسرائیل هم تحت فشار کامل قرار دارد.

ساختار صلب و شکننده حکومت قبیله‌ای و اشرافی عربستان، تحمل چنین حوادثی را نخواهد داشت، اما سرشت جمهوری اسلامی از ابتدا با بحران عجین شده و مدیریت دائمی بحران، ساختارهای قابل انعطافی در آن به وجود آورده و مهارت مدیریت بحران را در این نظام درونی کرده است. بنابراین ریسک یک جنگ فرسایشی برای عربستان بیشتر از ایران خواهد بود. با این وجود، احتمال کشیده شدن دامنه درگیری‌ها به نقاط حاشیه‌ای ایران ،مانند سیستان و بلوچستان و کردستان و ترکمن صحرا امری ‌جدی‌‌ست.

تنگناهای جمهوری اسلامی

اما آنچه که پاشنه آشیل جمهوری اسلامی در این ماجرا است، در درجه اول امکان کشیده شدن ترکیه به جنگ و در نتیجه ارتقاء این مخاصمه به یک جنگ تمام عیار و رودررویی احتمالی آمریکا و روسیه در منطقه است. به غیر از آن، عمدتاً مسائل مالی و اقتصادی و سپس تنشی است که بین جامعه مدنی و نظام جمهوری اسلامی وجود دارد.

پایین ماندن قیمت نفت، درآمدهای ایران را به شدت تنزل داده است. کشورهای عربی به خاطر ذخایر مالی، قدرت مقاومت به مراتب بیشتری نسبت به ایران دارند. ممکن است اگر روند صلح در سوریه پیش نرود و یا سطح تنش بالا بگیرد، پول‌های آزاد شده ناشی از تحریم، دوباره با این استدلال که به جای تزریق در اقتصاد ایران به مصرف جنگ سوریه می‌رسد، بلوکه شوند.

جنگ بیش از هر چیز به منابع مالی کلان نیاز دارد و این همان چیزی است که دیگر در اختیار ایران و روسیه نیست و آن را عمدتا غربی‌ها و در مورد نفت، اعراب دراختیار دارند.

از سوی دیگر دادن تلفات وسیع در فرماندهان سپاه ،اگر با نتیجه ملموسی همراه نباشد، روحیه‌ این نیرو را مانند سال‌های آخرین جنگ ایران و عراق به شدت متزلزل می‌کند. توجیه شرکت در چنین جنگی، در سرزمینی که خارج از مرزهای ایران است، برای جامعه ایران و حتی درون سپاه نیز چندان آسان نیست . جناح‌هایی در جمهوری اسلامی، بیشتر مایل به حل‌وفصل سریع این بحران در مذاکرات صلح هستند و  تبعات شوم آن را برای جامعه و اقتصاد ایران درک می‌کنند.

آن‌ها به دنبال تنش‌زدایی روابط با عربستان سعودی نیز هستند و چنین رویکردی  آنان را در مقابل سیاست‌های رهبری و پاره‌ای از فرماندهان سپاه قرار می‌دهد. ولی سپاه خود نیز در مقابل این بحران و با توجه به گرایشات گوناگون که در فرماندهان آن وجود دارد، شاید نتواند برای همیشه دراین مورد یکپارچه بماند.

کمک موثر به راه‌گشائی حل این بحران، به راه انداختن یک جنبش سراسری ضدجنگ و طرفداری از صلح، به وسیله فعالان جامعة مدنی است. چنین جنبشی می‌تواند زمینه را برای حصول به صلحی واقعی و پایدار فراهم کند. منافع ملی ایرانیان در صلح با اعراب و اسرائیل و داشتن روابط فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کامل با آنهاست.

جمهوری اسلامی با سیاست صدور انقلاب و اصرار در ادامه آن به شکل نفوذ و در مدل تشکیل شبکه‌ها وتشکیلات حزب‌الله در کشورهای دیگر اسلامی و کوشش دربی‌ثباتی نظام‌های سیاسی آن‌ها، باعث بدگمانی و سوء ظن بیشتر کشورهای همسایه شده است. یک جنبش فراگیر با پیام صلح و دوستی می‌تواند عامل بسیار مؤثری دراین زمینه باشد.

می‌توان مطمئن بود که این جنبش به زودی در منطقه و جهان فراگیرشده و مورد حمایت همه نیروهای آزادی‌خواه و ضدجنگ در صحنه بین‌المللی قرار گیرد. امروز اروپا صحنه مهاجرت صدها هزار انسانی است که از ناامنی و خشونت وجنگ درسرزمین‌های خود رنج برده و زادگاه خود را رها کرده‌اند. جنبش صلح می‌تواند بسیاری‌ از مردم اروپا را نیز با خود همراه کند.

همان‌طور که آمدن جوانان ایرانی پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، به صورت خودجوش و شمع به دست به خیابان‌ها، عامل مؤثری در مسیر تغییر تصویر و تصور آمریکایی‌ها از جامعه ایرانی بود، این جنبش نیز می‌تواند تصویر ایران نزد همسایگان خود را به‌سرعت بهبود بخشد.

فراموش نکنیم که آنچه که آمریکای درگیر در جنگ ویتنام را به عقب‌نشینی وادار ساخت، بیش از هر چیز، جنبش صلح جوامع مدنی در آمریکا و اروپا بود. کارهای بزرگ می‌توانند بسیار ساده و بی‌پیرایه شروع شوند. باید امیدوار و مصمم بود.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • دکتر هما دارابی

    تئوری صدور انقلاب اسلامی، خاورمیانه را با خاک یکسان کرده است. نوری المالکی نخست وزیر پیشین عراق با هدایت و اصرار تهران شروع به سرکوب و حذف سنی ها و همینطور تصفیه ارتش عراق کرد دقیقا همانطور که جمهوری اسلامی در اول انقلاب این کار انجام داد. سرکوب سیستماتیک به قدری طاقت فرسا بود که هر روز در بغداد عملیات انتحاری انجام میشد و سپس در سوریه زمانیکه بشار اسد کارش به شکل کاملا مسالمت آمیز تمام شده بود، این تهران بود که با سپاه قدس و حزب الله وارد عمل شد تا وی را نجات دهد. بشار اسد و مالکی به توصیه تهران زندانیان اسلامگرا را آزاد کردند تا صفوف مخالفین را متشنج کنند تا جاییکه پس از کناره گیری نوری المالکی، هییت پارلمانی و امنیت ملی عراق، نوری المالکی را به خیانت علیه امنیت کشور متهم کرد چیزیکه موجب اعدام وی میشد اما اینبار هم تهران وارد عمل شد به بهانه مبارزه با داعش! این استراتژی را ایران درباره اعتراضات دانشجویی دهه هفتاد هم انجام داده است. در واقع ایران با تمام قوا جلوی بهار عربی را گرفت و آنرا توسط اسلامگرایان در مصر، عراق و سو ریه به عزا تبدیل کرد.

  • جمهوریخواه

    جمهوری اسلامی در زمان جنگ عراق با ایران، رابطه نزدیکی‌ با حکومتی حافظ اسّد داشت، سوریه مرکز مبادلات و تماس‌های زیرمیزی سران رژیم ایران با مافیا و دلالان اسلحه بود. لوازم لجستیکی، یدکی و مواد مخدر در سوریه از طریق حکومت آمریکا،اسرائیل و اروپا مبادله و دست بدست میشد. سوریه در تثبیت و اقتدار جمهوری اسلامی ایران دین بزرگی به گردن سران سرکوب گر جمهوری اسلامی دارد که بیشتر بخاطر حافظ اسد و مدیریت سیاسی او در منطقه بود، حافظ اسد با تمامی حاکمین عرب، غربی‌ها و خصوصا با اسرائیل در خفا در تماس و سازش بود ولی در ظاهر منتقد و مخالف. حافظ اسّد بخش بزرگی از گروهای تروریستی فلسطینی، کرد ترکیه و لبنانی را در حمایت و کنترل خود داشت و آنها را همچون ابزاری در راستای سیاستهای خود مورد سؤ استفاده قرار میداد. سران فعلی نظام در ایران،نمک‌گیر پدر، به کمک پسر که فردی نازپرورده، اروپا زندگی‌ کرده غربی مسلک و ناپخته سیاسی در روش سنتی عربها بود، شتافتند. بشار اسد سعی در اصلاحات تدریجی‌ در سوریه داشت ولی ساختار حکومت بعثی سوریه، چنان تمامیت خواه و دیکتاتورمنش نظامی- امنیتی بود که این امکان و فرصت را به او نداد که رفرم سیاسی را به پیش ببرد، خصوصا از زمانی‌ که رفیق و همپیاله پدر، مرد شماره دو سوریه "عبدالحلیم خدام"، راه خود را از او جدا کرد و در هتلی مجلل در پاریس اقامت گزید و جیره خوار سرسپرده سیاست منطقه ایی شیخ‌های سعودی شد. راه بدون مرز ایران با سوریه این امکان و فرصت را به تبلیغات رژیم جمهوری اسلامی نمیدهد که جوانان ایران را گوشت دم توپ رژیم اسد بکنند و فعلا در میا‌‌ن وفاداران و حقوق بگیران رژیم ، افرادی به جنگ میروند که نبودشان در ایران خیلی‌ بهتر از بودنشان است !!