یک شایعه قدیمی: اصالت و خلوص فرهنگی
الاهه نجفی - مخالفان پناهجویان در آلمان بحث آلودگی فرهنگی را پیش کشیدهاند. یوهانس فرید، استاد تاریخ میگوید کشور آلمان از آمیزش مهاجران پدید آمده است.
تا پایان سال جاری بیش از یک میلیون پناهجو وارد آلمان میشوند. انتظار میرود که در سالهای آینده تحولی که امروز از سر میگذرانیم فرهنگ و مناسبات اجتماعی در آلمان را دگرگون کند. عدهای که به تاریخ آلمان افتخار میکنند، از ارزشهای فرهنگی ویژه آلمان سخن میگویند و ادعا میکنند که پناهجویان و مهاجران این ارزشها را به خطر انداختهاند. «پگیدا» که یک حزب سیاسی دستراستیست به «فرهنگ اصیل آلمانی» تکیه میکند و از «اسلامی» شدن اروپا در مفهوم یک آلودگی فرهنگی سخن میگوید.
از سوی دیگر عدهای از ایرانیها هم همچنان ادعا میکنند که آریایی هستند و به خویشاوندی نژادی با آلمانیها مفتخرند و از آمیزش با اقوام سامی خشمگین. آنها هم از «فرهنگ ایرانی» و گاهی از فرهنگ «ایرانی – اسلامی» دم میزنند.
آیا چیزی به اسم نژاد اصیل، فرهنگ اصیل و ملت اصیل وجود دارد؟ یکی از زادگاههای مهم توهم "اصالت" آلمان است و اصالتخواهی آلمانی سرانجام به فاجعه هیتلریسم و جنگ جهانی منجر شد. جالب است که در همین نمونه آلمان بشنویم پاسخهای امروزین به پرسشهایی از این دست را:
- چه چیزی به راستی «آلمانی»ست؟
- آیا یک فرهنگ آلمانی اصیل و یکدست و برکنار از تأثیرات متقابل از دیگر فرهنگها و آمیزش مردمان با هم وجود دارد؟
- آیا میتوانیم از فرهنگ و زبان «سره» و «پاک» و «خالص» سخن بگوییم؟
هفتهنامه «دیسایت» چاپ آلمان درباره خاستگاه فرهنگی آلمانیها گفتو گویی انجام داده است با یوهانس فرید، استاد تاریخ قرون وسطی در دانشگاه کلن. این گفتو گو را میخوانید:
طرفداران «پگیدا» در آلمان در تظاهراتی که در مخالفت با پناهجویان برگزار میکنند، از «کشور ما و ارزشهای ما» سخن میگویند. شما تاریخ آلمان را تا اوایل قرون وسطی بررسی کردهاید. آیا هرگز به «ارزشها»یی که صرفاً برآمده از تاریخ تمدن آلمان باشد برخوردهاید؟
یوهانس فرید – ارزشهای انسانی و ارزشهای فرهنگی، ارزشهایی که به مسیحیت ربط دارد و طبعاً ارزشهای دوران روشنگری را سراغ دارم، اما اثری از «ارزشهای آلمانی» نیافتم.
این شهروندان دلنگران با شنیدن این سخن شما ممکن است صلیبی را به رنگ پرچم آلمان مقابل شما بگیرند.
احمقانه است. منشأ مسیحیت همانقدر «آلمانی»ست که اسلام. هر دو این مذاهب مانند یهودیت از خاورمیانه به اروپا راه پیدا کردهاند.
اما آیا چنین نیست که خاستگاه آلمان مسیحیست؟
آلمانیها هم مانند دیگر خلقهای اروپا ابتدا مسیحی شدند و سپس به تدریج آلمانی. آلمانیها از اوایل تا اواخر قرون وسطی، بسیار پیش از آنکه اصولاً این پرسش مطرح شود که چه چیزی آلمانیست، بیشتر از روی تصادف به عنوان یک ملت موجودیت پیدا کردند.
شما در سال ۱۹۹۴ در کتاب «منشأ آلمانیها» این موضوع را شرح دادهاید. این کتاب به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد اتحاد آلمان بازنشر شد، اما ظاهراً مناسبت واقعی آن بحث پناهجوییست.
این کتاب به مناسبت اتحاد آلمان منتشر شد، اما میتوان آن را به عنوان تفسیری بر بحث پناهجویی هم مطالعه کرد. زیرا از این کتاب معلوم میشود که آلمانیها خلقی نبودند که خدا آفریده باشد، بلکه یک انجمن سیاسی بودند که از عناصر بیگانه تأثیر پذیرفتند و در طول تاریخ در اثر مهاجرتهایی که اتفاق افتاد قوام پیدا کردند و بالیدند.
ملیگرایان و رمانتیکهای قرن نوزدهم اما تصویر دیگری از تاریخ آلمان به دست میدهند. آنها میگویند تبار آلمانیها به ژرمنها میرسد و آنها بودند که برای نخستین بار «سرود نیبلونگ» را کشف کردند.
تأثیر آنها را نمیتوان انکار کرد. اما آلمان در مفهوم نیبلونگی که آنها سرودش را سر دادهاند وجود ندارد و هرگز هم وجود نداشته است. ژرمنها هم اختراعی بیش نیستند. اما این بدان معنی نیست که ما وقتی میتوانیم از «آلمان» سخن بگوییم که نخستین دولت ملی در سال ۱۸۷۱ به وجود آمد. مطمئناً تاریخ آلمان کهنتر است و پیشینهاش به هزار سال میرسد. اما درک این واقعیتهای تاریخی برای ملیگرایان و رمانتیکها دشوار است.
چرا؟
چون مبنای این فکر بر ریشه و فرهنگ همسانی استوار نشده. منشأ آلمانیها به قرون هفتم تا دهم میلادی میرسد. در این سالها بود که آنها از خلقهایی با فرهنگهای گوناگون که در کرانه رود راین و دونا و اودر زندگی میکردند برآمدند. در این مسیر هرچه از غرب به شرق نزدیکتر میشدیم، از میزان تمدن هم کاسته میشد. در شرق این مسیر احتمالاً قبایلی به شیوه مرسوم در آسیای صغیر زندگی میکردند.
این مخلوط چندفرهنگی کی به رنگ و نشان آلمان درآمد؟
ابتدا قبایلی مانند زاکسنها، بوهمیان و بایرنیها، فرانکهای آلمانی و دیگران قدرت خود را فزونی دادند و در زمان امپراطوری رم، در قرن دهم تا دوازدهم میلادی تحت رهبری اوتونها و اشتاوفنها به ملت آلمان تبدیل شدند. نامشان را هم مدیون ایتالیاییها هستند.
ایتالیاییها؟
[آلمانیها به خودشان "دویچ" میگویند]، اما قبل از آنکه آلمانیها خود را «دویچ» بنامند، در ایتالیا به آنها چنین میگفتند. هزار سال پیش، وقتی که لشکریان اوتون به ایتالیا هجوم بردند، ایتالیاییها آنها را به این نام خواندند. آنها مجموعه قبایلی بودند در کوهستان آلپ. جنگجویانشان احتمالاً میگفتند ما اهل فرانک یا زاکسن، آلمان یا بوهم هستیم. در نظر ایتالیاییها اما همه آنها «دویچ» بودند: مردمانی که به زبان لاتین صحبت نمیکردند و زبان عامیانهای داشتند.
آلمانیها کی این نام را پذیرفتند و آن را «درونی» کردند؟
نخستین نشانههای این آگاهی ملی را میتوان در قصیدهای که والتر فنفوگلوایده ۱۲۰۰ سال پیش سروده است یافت. این قصیده از سرزمین آلمان، مردان و زنان آلمانی، فضایل و زیبایی آنها تجلیل میکند. قصیده والتر فنفوگلوایده تا آنجا که من دریافتهام نخستین نشانه یک رابطه عاطفی با آلمان است.
آلمانیهای آن زمان چه ویژگی فرهنگییی داشتند؟
پادشاهی آلمان خلقهایی را زیر یک سقف گرد آورده بود با تکیه بر اندیشه امپراطوری آلمان و امپراطوری مقدس رم که بعدها مفهوم «ملت آلمان» را هم ضمیمهاش کردند. در قرن سیزدهم مردم میگفتند آلمانیها به امپراطوریشان مینازند، ایتالیاییها به واتیکانشان و فرانسویها به تحصیلاتشان.
با این تفاصیل آلمانیها با این خاستگاه قرون وسطاییشان یک ملت متمدن نبودند...
نه. وحدت ملی بیش از هر چیز یک امر سیاسیست. فرانکها هم در دوران باستان از ده – دوازده قبیله تشکیل شده بودند و هر قبیله به سنتهای خودش پایبند بود. تحت فشار امپراطوری رم آنها با هم متحد شدند و به شکل یک ملت درآمدند. در قرن هفتم عدهای گمان میبردند که فرانکها هم مانند رومیها از تروآ مهاجرت کردهاند. از همان جا بود که افسانههای فرانکها شکل گرفت و بعدها پایه و مبنای سنتهای ملی آنان شد.
و افسانهها و اساطیر آلمانی؟ مگر غیر از این است که در قرن نوزدهم و بیستم ناسیونالیستها به حماسههای ژرمن و به سرود نیبلونگ افتخار میکردند؟
چنین بود. اما پیش از آن هم تلاشهایی در این جهت انجام شده بود.
اصولاً چگونه این روحیه وطنپرستی شکل گرفت؟
احتمالاً از قرن دوازدهم میلادی به اینسوی دانشگاهها بیتأثیر نبودند در شکلگیری روحیه وطنپرستی و دامن زدن به عرق ملی. دانشجویانی که از روستاها و شهرها زیر سقف دانشگاه جمع شده بودند، بسته به پیشینه و تبارشان گروههایی را تشکیل دادند و بین این گروهها هم بهزودی دعوا درگرفت: تو احمق فرانسوی! تو آلمانی نفهم. چنین بود که نیاز به پدید آوردن و تدوین یک «تاریخ ملی» احساس شد. فرانسویها افسانههای زیبایی در دست داشتند و بودند ملتهایی در آلمان که افسانهها و حماسههایی را نوشته و سروده بودند. بایرنیها برای مثال گمان میکردند تبارشان به مشرقزمین میرسد. دست آلمانیها اما در این عرصهها خالی بود. برای همین انواع اسطورهها و افسانههای جعلی را ساختند. یکی ادعا میکرد که تبار آلمانیها به تاتارها میرسد. دیگری میگفت آلمانها از غولی به نام «تویتون» برآمدهاند. اما این داستانها به زودی فراموش شدند.
فرانسویها از تروآ، بایرنیها از مشرقزمین. آیا چنین افسانههایی نمایانگر این نیست که در آن زمان مهاجرت پدیدهای بود همگانی و در هنگام شکلگیری آلمان هم اهمیت داشت؟
قطعاً چنین بوده است. تا قرن ششم میلادی مهاجرت ملتها [در اروپا] ادامه داشت. بسیاری از حماسههای ملی و افسانهها هم در این دوره پدید آمده است. در قرن پانزدهم بود که این اندیشه در میان آمد که تبار آلمانیها به ژرمنها میرسد. در آن زمان نسخه خطی نوشتهای از تاکیتوس، مورخ یونانی درباره ژرمنها با عنوان «ژرمنیا» به دست آمده بود. بعدها همینها به طرفداران نهضت رمانتیتیسم تبدیل شدند.
شما در کتابتان از تاکیتوس نقل کردهاید: «چه کسی مایل است آسیا و آفریقا و ایتالیا را وابنهد و به ژرمنیا، به این سرزمین نفرتآور با آب و هوای بد، فرهنگ خشن و مردمان نامهربانش بکوچد؟» اما پرسش این است که چگونه چنین کتابی به انجیل شخصیتهای آلماندوستی مانند برادران گریم تبدیل شد؟
چنین جملاتی را نویسندگان و افسانهپردازان ما طبعاً حذف میکردند. آنها شیفته تاکیتوس بودند به این دلیل که ژرمنها را با وجود عقبماندگی فرهنگی و اجتماعیشان به عنوان یک خلق نمونه ستایش کرده بود. آنچه که آنها از یاد میبردند این بود که «ژرمنیا» نوشته تاکیتوس یک متن علمی نبود، بلکه پلمیکی بود برای نکوهش و یادآوری کاستیهای روم. این نوشته هیچ ربطی به واقعیتهای تاریخی در ژرمنیا ندارد. به آلمانیها که اصلاً ربط ندارد.
شما در کتابتان نخستین جمله ثبت شده به زبان آلمانی در قرن دهم را میآورید: «بگو نام این انسان چیست؟ از کجا آمدهای، کی هستی؟» آیا این نخستین جمله ثبت شده در زبان آلمانی بیانگر این معنا نیست که در آن زمان پیشینه و تبار انسانها اهمیت داشته است؟
این جمله در دفترچه یادداشت دانشآموزی که میخواسته زبان آلمانی را بیاموزد یافت شده است. از این جمله چنین برمیآید که انسانها نسبت به غریبهها کنجکاو بودند. آنچه که در تاریخ آلمان اهمیت بیشتری دارد، رقابت شاهزادگان با یکدیگر است. در اثر این رقابتها بود که امپراطوری آلمان به شکل فدرال درآمد. در دوران روشنگری این شکل از حکومت الگوی شکلگیری ایالات متحده آمریکا شد.
آلمانیها اما فدرالیسم را همواره به شکل نشانهای از فترت و عدم وحدت ملی درک کردهاند. آیا آلمانیها برای هویتیابی ملی به ارزشهای فرهنگی که یکسر آلمانی باشد نیاز داشتند؟
احتمالاً چنین است. برای همین هم تاریخ غنی آلمان از قرون وسطی به این سو مدام تحریف شده.
فصل اول کتابتان را چنین نامیدهاید: چه چیزی آلمانیست؟ چه پاسخی دارید برای این پرسش؟
ما ناممان را مدیون ایتالیاییها هستیم. دموکراسیمان را مدیون فرانسویها. ما با ادبیات جهان آشنائیم و برآمده از مهاجرت اقوام و تأثیرات متقابل فرهنگی از مهاجرانیم. مهاجران و پناهجویانی که اکنون به نزد ما میآیند، ما را دگرگون خواهند کرد. چه چیزی آلمانیست؟ با این واقعیت باید زندگی کنیم که پاسخی قاطع برای این پرسش وجود ندارد. آلمان همواره چنین بوده است.
نظرها
حسابی
قابل توجه رمانتیک های ناسیونالیست ما . در ایران اگر کسی اینطور حرف بزنه فوری انگ تجزیه طلب و خائن و فلان می زنند بهش! در مورد توهم فامیل بودن با آلمانی ها هم امروزه علم ژنتیک تکلیف رو مشخص کرده . عمده ژنهای مردم ایران مربوط به غرب آسیا یا همان بومیان خاورمیانه ست !
داریوش
تذکر اول، داویچ، چند دقیقه هنگ کردم تا متوجه شدم منظور مترجم ،داچ. هست ود اچ لند به تمام سرزمینهای اطراف آلمان وهلند گفته میشه ، وبهتزه از مترجم های باسوادتر استفاده بشه تذکر دوم ،همه میدونیم که تاریخ رو ،پیروز های جنگ نوشتن ،اگه آلمان در جنگ جهانی دوم پیروز شده بود ،شخصیت های منفی تاریخ،چرچیل روزولت،و.....بودند ،ونمادا شیطان، به عنوان نمونه هیتلر رو نماد نژاد پرستی برتری سفید بر سیاه میدونن،اما هیچوقت ن میگن تا چند دهه بعد از جنگ جهانی دوم ،در امریکا سیاهپوست از حیوون هم کمتر بوده،از بمباران شهر های بیدفاع آلمان حتی بعد از اتمام جنگ توسط متفقین چیزی نمیگن،یاد بگیریم ،خودمون هم فکر کنیم و فقط حرفای دیگرون رو *** نکنیم ،اگه با معیار های زمان حال بسنجیم همه جنایتکار بودن تذکر سوم ، شما مدام ،دو واژه نژاد وفرهنگ رو با هم قاطی میکنید ،ویا عمدی ویا سهوی بجای هم به کا ر میبرید وسعی در تعمیم و تقبیح آن به فرهنگ ایران رو دارید خیلی باید یه نفر *** وبی فرهنگ باشه ،که فکر کنه فرهنگ اصیل وبرتر وجود نداره و ،منکر تمام دست آوردهای فرهنگی ،اخلاقی بشر بشه، یا سهم همه ملت ها رو مساوی هم بدونه ،