ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

هزار و یک آسیب مرکزگرایی

محسن کاکارش- سیاست‌گذاری‌های معطوف به مرکز در ایران که قدمتی صد ساله دارد، نه تنها آفتی برای مناطق پیرامونی کشور به حساب می‌آید، بلکه برای تهران نیز مشکل ساز شده است.

سیاست‌گذاری‌های معطوف به مرکز در ایران که قدمتی صد ساله دارد، نه تنها آفتی برای مناطق پیرامونی ایران به حساب می‌آید، بلکه برای تهران نیز مشکل ساز شده است. این نوع سیاست‌گذاری را به تازگی محمدرضا حافظ‌‌‌‌نیا استاد و مدیر گروه جغرافیای سیاسی و مدیر قطب علمی جغرافیای سیاسی دانشگاه تربیت مدرس نقد کرده و به معضلات تهران پرداخته است.

به نظر می‌رسد بخش عمده ایرادات این نوع سیاست‌گذاری متوجه مناطق دیگر ایران شده است؛ بطوری‌که عملاً دستاوردهای برنامه‌های توسعه به افزایش نابرابری و فقر انجامیده است. به گفته مقامات مسئول، بخش عظیمی از مبادلات تجاری و مالی کشور در تهران اتفاق می‌افتد. بر اساس یافته‌های یک پژوهش ۵۰ درصد مردم ایران احساس نابرابری می‌کنند. ادامه این روند چه تاثیری بر تعمیق شکاف مرکز-پیرامون دارد؟ آیا این موضوع باعث دامن زدن به نزاع‌های سیاسی پایدار شده است؟

این پرسش‌ها را با امین سرخابی پژوهشگر سیاسی در میان گذاشته‌ایم.

• محمدرضا حافظ‌نیا از تمرکز در تهران انتقاد کرده و گفته برای تهران مشکلاتی به بار آورده. آیا می‌توان گفت این نوع نگاه به قیمت عدم توسعه یافتگی دیگر مناطق تمام شده است؟

امین سرخابی

امین سرخابی: می‌توان گفت بر اساس مدل و سیستم سیاسی و اقتصادی تعبیه شده در ایران، توسعه مرکز به عدم توسعه مناطق دیگر گره خورده است. به نوعی می‌توان گفت رابطه‌ای معکوس میان این دو وجود دارد. این امر نیز به نوع سیستم سیاسی و اقتصادی بستگی دارد که کاملاً هیرارشیک و مرکزمحور است. در یک تقسیم‌بندی فرضی دقیق‌تر می‌توان ایران را به سه حلقه مرکز، پیرامون و نیمه پیرامون تقسیم کرد که هر حلقه دارای ویژگی‌های خاص خود است و اتفاقاً شاخص‌های توسعه جوامع قرار گرفته در سه حلقه فرضی شبیه هم هستند. مناطقی که در ایران در حلقه مرکز یا متروپل قرار می‌گیرند تهران و برخی شهرهای مانند اصفهان را در بر می‌گیرد. در حلقه دوم یا پیرامونی بیشتر استان‌ها یا مناطقی قرار می‌گیرند که از بافت متفاوت فرهنگی و سیاسی اجتماعی برخوردارند. استاهایی مانند کردستان، سیستان و بلوچستان و بیشتر استان‌های ایران از این قبیل‌اند، اما حلقه سوم که نیمه‌پیرامونی است بیشتر شامل مناطقی است که از امکانات بهتری نسبت به مناطق پیرامونی برخوردارند و در تلاش‌اند به حلقه مرکز راه پیدا کنند. استان‌هایی مانند زنجان، اراک، یزد و… در این چارچوب قرار می‌گیرند.

• این سیستم بر چه محوری استوار شده است؟

در واقع چنین سیستمی طوری  عمل می‌کند که توسعه این مناطق یا حلقه‌ها در تقابل و مقابل هم قرار می‌گیرد. به نوعی که همه مناطق باید در جهت چرخیدن چرخ توسعه مرکز عمل کنند. توسعه هرکدام از استان‌ها یا مناطق، در حلقه‌های سه‌ گانه دارای شاخص‌های شبیه به هم هستند. هرچند توسعه به خودی خود مفهومی انتزاعی است و بیشتر به کیفیت اشاره دارد تا رشد که کمیت محور است، اما «لوسین پای» سه مفهوم کلیدی «برابری»، «ظرفیت» و «انفکاک ساختاری» را از نشانگان یا سنجه توسعه می‌داند. با در نظر گرفتن مفاهیم کلیدی لوسین پای و بر اساس آمارهایی که سالانه در ایران منتشر می‌شود، می‌توان اذعان داشت که توسعه در ایران از هیچکدام از این معیارهای سه گانه پیروی نمی‌کند. آنچه وجود دارد جامعه‌ای پاره پاره شده و در تقابل با هم است.

• گفته می‌شود تمرکزگرایی باعث دامن زدن به منازعات سیاسی پایدار شده. این مسئله به چه معناست؟

بیشتر به نظر می‌رسد منازعات سیاسی پایدار ناشی از عدم انفکاک ساختاری در ایران است. انفکاک ساختاری در ایران از مواردی است که پس از صد سال وجود دولت نیمه مدرن هنوز صورت نگرفته، اگر هم صورت گرفته نیمه و ناقص بوده و بیشتر در مناطق مرکزی اتفاق افتاده است. همین عامل نیز در تعمیق منازعات سیاسی بسزایی داشته است. از عوامل دیگر می‌توان به نبود برابری اشاره کرد. سنجه برابری نیز بیشتر به شهروندی ملی، نظم حقوقی کلیت‌گرا و هنجارهای معطوف به موفقیت اشاره دارد. در ایران امروز شهروندی ملی وجود ندارد؛ چیزی که بر اساس آن همه احساس مشترکی نسبت به آنچه اتفاق می‌افتد، داشته باشند.

• مسئله ناشی از چیست؟

امکانات رفاهی به صورت یکسان و مساوات‌طلبانه در مناطق توزیع نمی‌شود و همین امر در تعمیق توسعه نیافتگی و فاصله میان مرکزـ پیرامون تأثیر قابل توجهی داشته است. بسیاری از منازعات سیاسی ریشه در امتداد ساختارهای تاریخی دارد که پس از روی کار آمدن دولت رضا شاه پهلوی تاکنون تلاشی جهت ترمیم آن‌ها صورت نگرفته است. در واقع می‌توان گفت بسیاری از منازعات سیاسی شکل گرفته در ایران بیشتر از آنکه آبشخوری فکری و ایدئولوژیک داشته باشند بر سویه‌های ساختاری-تاریخی، ملی -قومی و منطقه‌ای استوارند. این امر پس از انقلاب ناکام ۵۷ در ایران بیشتر قابل ملاحظه است. همچنین باید گفت بسیاری از این شکاف‌ها چندین منازعه لاینحل خفته را بر روی خود حمل می‌کنند که هر لحظه امکان فعال شدنشان وجود دارد.

• محمدرضا حافظ نیا هم به دوران رضا خان اشاره کرده و گفته این موضوع از دوران مشروطه آغاز شده است. پس می‌توان گفت این موضوع با پروژه دولت - ملت ایران پیوند می‌خورد؟

درست است. بیشتر روشنفکران و نخبگان سیاسی ایران که در ساختن و بنیاد نهادن ایران معاصر نقش داشتند به ایجاد سیستمی متمرکز علاقمند بودند و همین‌گونه هم شد. هر چند در دوره مشروطه سعی بر آن بود که با اجرای طرح حکومت‌های ایالتی و ولایتی به نوعی حکومت عدم تمرکز ایجاد کنند اما در عمل بیشتر روشنفکران ایرانی با الگو قرار دادن فرانسه سعی در ایجاد دولتی متمرکز داشتند. دولتی که همه در اختیار و برای دولت و یک قوم خاص باشند. ذهنیت و روشی که هم اکنون نیز عمل می‌کند و حتی تفکر مذهبی جمهوری اسلامی را هم را نیز در اختیار گرفته است.

• منظورتان از اینکه این ذهنیت تفکر مذهبی جمهوری اسلامی را هم در بر می‌گیرد، چیست؟

اساساً ناسیونالیسم ایرانی بر پایه دو عنصر تشیع و زبان فارسی قوام یافته است. این دو عنصر باعث شده هویت ایرانی به لحاظ زبانی و مذهبی از جوامع عربی مجزا شود. اما عنصر مذهب هنگام قوام یافتن ناسیونالیسم ایرانی بیشتر عنصری زیرپوستی بود. زبان فارسی و عنصر سرزمینی بیشتر برجسته می‌شد اما در ناخودآگاه بیشتر ایرانیان عنصر مذهب تشیع عاملی تعیین کننده بود. اما پس از انقلاب ۵۷ که مورد مصادره جریانات مذهبی قرار گرفت. حاکمان جدید بیش از دو دهه سعی بر برچیدن یا تضعیف عناصر ناسیونالیسم ایرانی داشتند و در این راستا توانستند ضربه مهلکی به ادبیات، تاریخ و موسیقی فارسی وارد کنند. آن‌ها سعی داشتند بیشتر بر عنصر مذهب در سطح منطقه تمرکز کنند تا ملت. در این راستا کتب درسی و آموزشی را نیز تغییر و گا‌ه تحریف کردند. اما حاکمان جدید نیز دریافتند که برای تداوم و بقای خویش ناچارند دوباره به عناصر ناسیونالیسم ایرانی پناه ببرند. بدین منظور کتب درسی را اصلاح و تفسیرشان از تاریخ را نیز جرح و تعدیل کردند. آن‌ها هم دریافتند که تنها راه بقا و تداوم، در تمرکز دادن بیشتر به سیستم سیاسی و اقتصادی است.

• تقسیم‌استان‌های ایران به پنج ولایت، فدرالیسم اقتصادی (طرح محسن رضایی) از جمله طرح‌هایی بودند که در چند سال گذشته در داخل ایران مطرح شدند. چرا معمولاً اینگونه طرح‌ها به جایی نمی‌رسند؟

این طرح‌ها بیشتر طرح‌های انتخاباتی و شعارگونه است. این طرح‌ها عاری از هر گونه کار کار‌شناسی و میدانی هستند. طرح‌هایی تعجیلی هستند که برای ایام انتخابات به کاندیدایی مخصوص سفارش داده می‌شود. در این طرح‌ها که در ایام انتخابات، بر زبان قالیباف و محسن رضایی جاری می‌شود، هیچ توجهی به مناسبات فرهنگی و مواصلاتی مناطق پنجگانه نشده بود. بیشتر ایالت‌ها‌ی غرب و شمال غرب را موازییکی از ملیت‌ها و قومیت‌ها تشکیل می‌دادند که می‌توانست حامل نزاع‌های دامنه‌دار بیشتری باشد.

در همین زمینه

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.