تروریستها در خانواده
در میان تروریستها تنها علاقه به گروههای پارتیزانی دیده نمیشود، علاقه شدید خواهر و برادری و رابطه عاشقانه هم دیده میشود.
اکتبر سال ۲۰۱۴، محمد حمزه خان، دانشجوی ۱۹ ساله مهندسی اهل شیکاگو، در فرودگاه اوهر در حالی که میخواست سوار هواپیمایی به مقصد وین شود و از آنجا به استانبول برود، دستگیر شد. هدف او از این سفر پیوستن به حکومت اسلامی (داعش) در سوریه بود.
داستان خان ماهها در صدر اخبار بود و سرانجام مقدمه تحلیلهای پیتر برگن در کتاب «ایالات متحده جهاد» شد که در آن نوشت: «خان اصلا رادیکال به نظر نمیرسید: یک بچه خوب و موفق و وفق یافته بود. اما ماجرای خان یک بخش جالب دیگر هم داشت: خواهر ۱۷ساله و برادر ۱۶ ساله او نیز میخواستند همراه او به سوریه سفر کنند.»
خان بیش از دو هزار و ۸۰۰ دلار از کار نیمه وقتش جمع کرده بود و میتوانست با آن پول سه بلیت بخرد؛ نه فقط یکی. در نامهای که این بچهها برای پدر و مادرشان به جا گذاشتند، انگیزهشان را نوشته بودند و این انگیزه در کلام هر سه آنها تکرار شده بود.
پدر و مادر آنها که مهاجرانی از هند بودند، بعدا گفتند که از این اتفاق شوکه شدهاند. آنها گفتند که قبلا متوجه هیچ چیز غیرعادی در فرزندانشان نشده بودند؛ البته به استثنای زمان طولانی عیرعادیای که خان صرف تلفن زدن میکرد و پدر و مادرش چندان آن را کنترل نمیکردند. شاید یک دلیل اینکه پدر و مادر خان نشانههای رادیکال شدن فرزندشان را ندیدند این بود که این اتفاق به عادیترین شکل ممکن افتاد: در اتاقهای خانهشان و در ماشین شخصیشان.
چند ساعت بعد از مرگ خالد و ابراهیم البکراوی، برادرانی که خودشان را در کانتر هواپیمایی آمریکا و ایستگاه متروی بروکسل منفجر کردند، پلیس در لپتاپ البکراوی که در سطل زباله پیدا شد، یک فایل صوتی پیدا کرد که میتواند به عنوان آخرین وصایا و گفتههای او تفسیر شود. در این فایل صوتی البکراوی ترس شدید خود را بیان میکند. او آپارتمانی را اجاره کرده بود که چهار روز قبل از حمله به فرودگاه، پلیس صلاح عبدالسلام، هماهنگ کننده حملات پاریس را در آن دستگیر کرده بود و او فهمیده بود که پلیس حالا به او خیلی نزدیک شده است: «نمیدانم چه کنم.»
البکراوی به کامپیوترش اعتراف میکند که «بالاخره من را میگیرند» اما نمیدانست که او و برادرش، خود پایان این قصه را رقم میزنند.
نظرها
نظری وجود ندارد.