در گفتو گو با پیام یزدانجو
کپیرایت: رویارویی با سانسور و جلوگیری از ترجمههای موازی
نمایشگاه کتاب تهران به نیمه رسیده است. ترجمههای موازی و سانسور کتاب و افت شمارگان کتابها از مشکلات نشر ایران است.آیا رعایت کپیرایت این مشکلات را تخفیف میدهد؟
نمایشگاه بینالمللی کتاب در ایران به نیمه خود رسیده است. برگزاری این نمایشگاه فرصتی فراهم آورد تا معضلات عرصه نشر بار دیگر مطرح شود. یکی از این معضلات ضرورت پیوستن ایران به معاهده بین اللی کپی رایت بود. همایشی برگزار شد و برخی مسئولان نیز درباره لزوم پیوستن ایران به معاهده بینالمللی کپیرایت سخن گفتند. در ماههای اخیر بحث بر سر رعایت حقوق مؤلف چنان بالا گرفته که وزیر دادگستری جمهوری اسلامی نیز از لزوم پیوستن به این معاهده دم زده است.
پنجشنبه ۱۶ اردیبهشت ماه، مصطفی پورمحمدی در بازدید از نمایشگاه کتاب بر ضرورت پیوستن ایران به معاهده کپیرایت سخن گفت و تأکید کرد که «نظر غالب مجموعه دولت، پیوستن به معاهدات جهانی مثل معاهده کپیرایت است.» او البته به «ملاحظاتی» در این خصوص اشاره کرده که باعث «احتیاط» در قبول این معاهده جهانی شده است.
پیشتر نیز علی جنتی، وزیر ارشاد اسلامی در همایش حقوق مالکیت ادبی، هنری و حقوق مرتبط که ۱۳ اردیبهشت ماه برگزار شد از ضرورت پیوستن ایران به سازمان تجارت جهانی یاد کرده بود که البته یکی از پیششرطهای آن به رسمیت شناختن مالکیت فکری است که کپیرایت تنها بخشی از آن است.
نپیوستن ایران به معاهده بینالمللی کپیرایت جدا از نقض حقوق مؤلفان معضلات بسیاری را به ویژه در عرصه ترجمه پیش آورده که ترجمههای موازی تنها بخشی از آن است. ولی آیا واقعاً با پیوستن ایران به این معاهده جهانی نشر کتاب در ایران سر و سامان میگیرد؟
پیام یزدانجو، نویسنده و مترجم آثار فلسفی و ادبی، در گفتوگو با «زمانه» تأکید میکند که یکی از مشکلات عمده حوزه نشر در ایران همین نپیوستن به معاهده بینالمللی حفظ حقوق مؤلفان یا همان کپیرایت است، در همان حال به گمان او معضلات دیگری هم وجود دارد مثل «سانسور دولتی» و «سرانه شرمآور مطالعه» که «کم بودن عناوین و تیراژ کتابها» و «در کل ضعیف بودن بخش نشر» از عوارض آن است.
به گفته این نویسنده و مترجم، وقتی ناشر یا نویسندهای خارجی که حقوق اثر در زبان اصلی به او تعلق دارد، در جریان ترجمه و انتشار اثرش به فارسی نباشد و حقوق آن را رسماً به ناشر یا مترجمی در ایران واگذار نکرده باشد، مشکلاتی مانند ترجمههای متعدد و موازی در پی میآید.
ترجمه در نبود قانون کپیرایت
به گفته یزدانجو یکی از معضلات دیگر «بیبهره ماندن مترجم و ناشر از مشورتها و توضیحات مفیدی است که ناشر و نویسندهی اصلی میتوانند در مورد مختصات اثر یا ابهامات محتوایی متن و موضوعاتی مانند آن بدهند.» به عقیده او این نکته را هم نباید نادیده گرفت که «وقتی اثری با رعایت کپیرایت و به شکل قانونی ترجمه و منتشر نشود، همردیف ترجمههای دیگرِ آن اثر به زبانهای مختلف قرار نمیگیرد و اصلاً به رسمیت شناخته نمیشود، در نتیجه ناشر و مترجم ایرانی هم نمیتواند برای کاری که کرده کسب اعتبار کند.»
کماهمیت شمردن قانون کپیرایت برای نویسندگان ایرانی معضل دیگری است که یزدانجو به آن اشاره میکند: «سالها است که به اصطلاح «کشف» و معرفی و ترجمه و تبلیغ آثار نویسندگان نه از طریق خودشان یا منتقدان بلکه از طریق ناشران و کارگزاران ادبی آنها صورت میگیرد. این ناشران و کارگزاران هم طبعاً و عمدتاً در شبکهای فعالیت میکنند که کارش را در چارچوب قانون کپیرایت پیش میبرد. تا وقتی ایران به این معاهده ملحق نشده، ناشران و نویسندگان ایرانی هم بخت زیادی برای حضور مؤثر (میگویم مؤثر، و نه صرفاً نمایشی) در نمایشگاههای بینالمللی کتاب و رخدادهای مربوط به صنعت نشر و معرفی خودشان به مخاطبان غیر ایرانی ندارند.»
به عقیدهی یزدانجو، «جهانی نشدن ادبیات ایرانی یا کمتر شناخته شدناش در سطح بینالمللی، حتا در مقایسه با کشورهای همسایه، قطعاً دلایل پرشمار و پیچیدهای دارد، اما بیرون بودن ایران از پیمان حفظ حقوق مؤلفان هم در این میان اثرات منفی خودش را میگذارد.»
پیشتر مجید روشنگر، ناشر، نویسنده، مترجم و منتقد ادبی در گفتوگو با «زمانه» یادآور شده بود که آثار ادبی ایران به دلیل نپیوستن به معاهده بینالمللی کپیرایت خصوصاً برای جایزه نوبل ادبی مورد بررسی قرار نمیگیرند و در نتیجه ایران نتوانسته آثار ادبی و نویسندگان خود را به دنیای مطالعه بشناساند.
ترجمههای موازی در نبود کپیرایت
یزدانجو از تجربههای خود میگوید، و اینکه چطور هم ناشر و هم مؤلف و مترجم در نبود قانون کپیرایت به مشکل برخوردهاند. او برای مثال به دوره فعالیتاش در تحریریه «نشر مرکز» و مجموعهای با عنوان «اندیشهگران انتقادی» اشاره میکند که زیر نظر خودش درباره نظریهپردازان و متفکرانی مانند رولان بارت، موریس بلانشو، و اسلاوی ژیژک منتشر میشد.
«نشر مرکز برای انتشار این مجموعه با ناشر اصلی قرارداد بسته بود، حقوق نشر فارسی آنها را بنا به قانون کپیرایت کسب کرده بود. با این حال، پیش میآمد که ناشر دیگری هم کتابی از این مجموعه را منتشر کند، حتا همان مجلداتی را که ما منتشر میکردیم. چون در ایران قانون کپیرایت به رسمیت شناخته نمیشود و با وجود هزینهای که نشر مرکز از این بابت کرده بود، هر ناشر دیگری هم میتوانست بدون هیچ قراردادی با ناشر اصلی همان کتابها را به فارسی منتشر کند.»
یزدانجو در آن ایام با مترجمها یا روزنامهنگارانی آشنا شده که برای ادای احترام به نویسنده اثر یا برای گرفتن مشورت و مصاحبه با ناشر کتاب اصلی یا خود نویسنده مکاتبه کرده و با بیاعتنایی مواجه شدهاند، یا اینکه نویسنده یا ناشر «از خبر انتشار کتابشان در ایران برآشفتهاند و اعتراض کردهاند که چرا کتاب بدون اطلاع آنها و بدون عقد قرارداد و پرداخت حقوقشان ترجمه و منتشر شده، و بعضاً حتا وعدهی پیگیری و جلوگیری از ادامهی انتشار اثرشان در ایران را دادهاند. مثال مشهورش برخورد تند جی.ام. کوتزی با خبرنگاری بود که برای مصاحبه دربارهی استقبال گسترده از آثارش در ایران با این نویسندهی برجسته مکاتبه کرده بود.»
واهمه از کپیرایت
با وجود تمامی این معضلات که به آنها اشاره شد، در کنار بسیاری از ناشران، گروهی از اهل ادب و مخاطبان نیز مخالف پیوستن به معاهده کپیرایت هستند. جدای از آنکه تکیهشان بر بیشتر خوانده شدن اثر است، تاکید میکنند که اگر ایران به این معاهده پایبند بود آثار ادبی جهان با چنین وسعتی در ایران ترجمه نمیشد.
یزدانجو نیز این ادعا را سراسر نادرست نمیداند اما به نکات دیگری اشاره میکند که باعث میشود این روال قابل ادامه دادن نباشد و ایران را ناچار کند که به معاهده حقوق مولفان بپیوندد. به عقیده او به تعویق افتادن پیوستن ایران به این معاهده «فقط به ناآمادگی بیشتر ما برای مواجهه با تبعات و ضروریات پیوستن به این معاهده» منجر خواهد شد.
اما ناشران به راحتی به پذیرفتن این معاهده تن نمیدهند و اکثر دلایل آنها هم مسائل اقتصادی است. در حالیکه به گفته یزدانجو رعایت این قانون، آنقدرها هم که به نظر میرسد از لحاظ اقتصاد نشر، محدودکننده نیست: «ناشران خارجی معمولاً شرایط خاص ناشران ایرانی و وضعیت نشر ایران را درک میکنند و انتظارات مالی نامعقولی ندارند. اصولاً، با تیراژ ناچیز کتابها در ایران، بهرهی مادی آنچنانی هم از این بابت به آنها نمیرسد. این را بنا به تجربه میگویم: حفظ حقوق معنوی در این مورد برای آنها اهمیت بسیار بیشتری دارد.»
کپیرایت و مقابله با سانسور
معضل دیگری هم در نشر ایران وجود دارد که در صورت رعایت قانون کپیرایت، ترجمه و انتشار برخی از کتابها را تحت تأثیر قرار خواهد داد، مشکلاتی که به سانسور در ایران برمیگردد و در نهایت ضرر آن را مترجم، ناشر و مخاطب ایرانی متحمل خواهند شد.
آنطور که یزدانجو اشاره میکند، در چنین شرایطی «ناشر ایرانی باید موارد سانسوری را به اطلاع نویسنده و ناشر اصل اثر برساند، و نویسنده و ناشر غیرایرانی هم احتمالاً به سادگی به سانسور کتاباش تن نمیدهد. ممکن است اصلاً تن ندهد، و کتاب نتواند در ایران منتشر شود.»
در کنار این ضرر اما به عقیده یزدانجو «منفعت»ی نیز وجود دارد که آن «مسألهساز شدن سانسور» در ایران است: «الان با وجود سانسور کتابها، «مسئله»ی سانسور اصولاً مطرح نیست، دربارهاش بحث نمیشود، وجودش به چالش کشیده نمیشود، چون مسئلهساز نبوده، تا حد زیادی به این دلیل که این سانسور اصلاً دیده نمیشود و حرفی و خبری دربارهاش منتشر نمیشود.
به علاوه، مسألهساز شدن سانسور باعث میشود بیشتر و جدیتر به یک موضوع مهم دیگر فکر کنیم، اینکه انتشار ترجمههای سانسورشده تا چه اندازه مفید و ضروری است و تا چه اندازه نیست. این سؤالی نیست که جواب ساده و سرراستی داشته باشد.»
پیام یزدانجو برای نمونه به انتشار ترجمههای سانسور شده از «سبکی تحملناپذیر هستی» (بار هستی) و دیگر رمانهای میلان کوندرا اشاره میکند و میگوید: «انتشار این ترجمهها آن هم در حالی که خود کوندرا به شدت در مورد محتوای آثارش وسواس دارد و معتقد است که خواننده یک خط از نوشتهاش را هم نباید ندیده بگیرد، تا چه حد موجه است؟ میشود حدس زد که در صورت عضویت ایران در کنوانسیون کپیرایت، کوندرا و ناشرش به انتشار سانسورشدهی این رمانها رضایت نمیدادند، و در نتیجه خوانندهی فارسیزبان ما از همین شناخت اندک و آشنایی ناقص با این غول ادبیات قرن بیستم محروم میماند. با این حال، همین حالا هم خوانندهی فارسیزبان، دقیقاً به دلیل سیستم سانسور، از خواندن بسیاری از شاهکارهای ادبی محروم است.»
بیست و نهمین نمایشگاه کتاب تهران روز چهارشنبه ۱۵ اردیبهشت آغاز شد و تا ۲۵ اردیبهشت ادامه خواهد داشت. همایش مالکیت فکری هم به نتیجه مشخصی نرسید و موکول شد به تصویب لایحه دولت در این زمینه در دوره بعدی مجلس شورای اسلامی.
نظرها
نظری وجود ندارد.