ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

طاهره: فراسوی فاحشه و قدیسه  

کشف حجاب او تنها یک کشف حجاب ساده نبود، بل‌که کشف زندگی و فردیت و تنانگی‌ دربند کشیده شده‌ تمام زنان ایرانی بود: او در واقعه‌ «بَدَشت» تمام گذشته‌ زنان این جامعه را از حجاب به درآورد.

درآمد

برای من سنجه‌ی بنیادینِ سنجشِ هر ذهنی آن است که دریابم درباره‌ «زنان» چگونه می‌اندیشد. اگر ذهنی زنان را پست و فرومایه در نگر آورد، بی‌درنگ اعتماد به دیگر اندیشه‌هایِ آن ذهن را از دست خواهم داد. ذهنی که زن را فرومایه در نظر می‌آورد، پیشاپیش خود دچار گونه‌ای فرومایگی است چرا که با این پیش‌داوریِ خودْ زمینه‌ فرومایگی فردی و اجتماعی، و نیز تاریخی زنان را فراهم می‌آورد. راست این است که همین پیش‌داوری‌های دینی، فرهنگی و اجتماعی در جامعه‌ ایرانی است که هم‌چنان مانع توسعه فردی و اجتماعی زنان می‌شوند: ما مردان حق نداریم ـــ چون زورِ خرانه‌ افزوده‌تری بهرمان شده است ـــ سد راه بخش دیگری از انسان‌ها بشویم. برای مثال، دست و پاهاشان را ببندیم و در خانه محبوس‌شان کنیم و سپس به این بهانه که آن‌ها نمی‌توانند حرکت کنند، دست و زبان به خوارداشت‌ و تمسخرشان دراز کنیم و از این سخیف‌تر، ادعا کنیم که آن‌ها «ذاتاً» و به گونه‌ای جبلّی از حرکت و از پیش‌روی ناتوان‌اند! وقتی که می‌خوانم و می‌شنوم که زنان را با نام‌های نام‌آوران مرد می‌سنجند و ادعا می‌کنند که هیچ زنی به نمونه‌ای از آنان بدل نشده است و این را هم‌چون نشانه‌ پستی و فرو‌مایگی زنان درمی‌یابند، با خود می‌گویم: وه! چه استدلال ژرفی برای اثبات برتری مردان بر زنان! ـــ ژرفای‌اش اما از ژرفایِ پوستِ پیاز هم فراتر نمی‌رود: همان پوستِ پیازی که برای بسیاری از مردان هم‌چنان هویت‌ساز است و بدون آن، خود را دیگر نه در شمار مردان می‌آورند!

فلسفه‌ واقعه‌ بَدَشت: ـــــ از حجاب به در آمدن: اِلِثیا(Alétheia)

از هنگامی که با زندگی و اندیشه‌های «طاهره‌‌ قرة‌العین» آشنا شده‌ام، اغلب به او و به سرنوشت او اندیشیده‌ام؛ همان سرنوشتی که هنوز هم بوی ناخوش‌اش در جامعه‌ ایرانی پیچیده است. با همه‌ این، اگر اندکی پای ذکاوت و تیزشامگی در میان باشد، بوی خوش حضور او را نیز در میان این فرهنگِ زیاده عتیق می‌توان استنشاق کرد: ــــ بوی خوشِ زن را که از فراز همه‌ قضاوت‌های اخلاقی هم‌چون پرنده‌ای آزاد می‌پرد تا آن جا که همه‌‌ شکارچیان اخلاق را به کُشتن خود برمی‌انگیزد.

طاهره، یک بار برای همیشه در این فرهنگ، نشان داد که این نام‌های نام‌آوران‌اند که مانع دیدار کسانی می‌شوند که به راستی آن‌ها سزاوار دیده شدن‌اند. نام‌های نام‌آورانی که جز نام‌سنگین و حجیم‌شان چیزِ دیگری به این جامعه هبه نکرده‌اند: او در برابر همین نام‌ها و این مجسمه‌های سنگین فضیلت و قداست ایستاد و به سگ‌درگاه و به دربان آنان بدل نشد.

آن چه که بیش از همه من را واداشت تا این یادداشت کوتاه را درباره‌ طاهره بنویسم، همین بود که دیدم چهره‌ گشوده‌ انسانی او را در این جامعه، در طومارِ ساده‌ساز و ساده‌انگارِ گناه‌کار و مقدس پیچیده‌اند: روحانیون شیعه و چوب به دستان‌شان تلاش می‌کنند تا شأن او را به فاحشه‌ای گناه‌کار فرو کاهند و دیگرانی هم چهره‌ او را در هاله‌ای از تقدس پیچیده‌اند. اما برای من او یک زن است؛ زنی که علیه نظام اجتماعی بسته‌ محیط خانوادگی و اجتماعی خود شورش کرد و از امکان‌های ذهنی و فکری‌ای که حاصل کرده بود، برای چیرگی بر سرنوشت‌ خود بهره گرفت.

این بدیهی است که حضور چنین زنی در تاریخ فرهنگ ایرانی را نباید فقط به کشف خود‌خواسته‌ حجاب‌اش فروکاهید اما کشف حجاب او و شهامتی که در این راه از خود نشان داد، چندان عظیم است که خود به تنهایی زمینه‌ اعتبار و تشخص انسانی او می‌شود چرا که کشف حجاب او تنها یک کشف حجاب ساده نبود، بل‌که کشف زندگی و فردیت و تنانگی‌ دربند کشیده شده‌ تمام زنان ایرانی بود: او با آزاد ساختن خود از پوشش نمادین زنان جامعه‌ ایرانی در واقعه‌ «بَدَشت» (۱) تمام گذشته‌ زنان این جامعه را از حجاب به درآورد؛ تمام آن گذشته‌ای که زنان را به پستوی خانه‌ها، به اندرونی‌ها و به حرم‌سراها می‌راند و آنان را به بخشی از اموال و دارایی‌های مردان بدل می‌کرد.

او در مقام یک آغازگر یک بار برای همیشه راه رهایی را به زنانِ جامعه‌ ایرانی نشان داد: همویی که نه هنوز با مفاهیم فلسفه‌ غرب آشنا شده بود و نه هنوز سر از جریان‌ها و گرایش‌های فمینیستی جهان درآورده بود. او زنی بود که عواطف و اندیشه‌های خود را با بهره گرفتن از امکان‌های همین فرهنگ شیعی و ایرانی آزاد کرد. او از این فرهنگ و افق‌های ذهنی و زبانی آن پلکانی ساخت تا از زندانی که برای‌‌اش ـــ همین ذهن و زبان ـــ ساخته بود، درگذرد و از آن هم درگذشت، و این همان کار کارستان، و همان کار بن‌فکنانه‌ او بود: کشف حجاب یا الثیا (Alétheia) به زبان فلاسفه‌ی یونان باستان ــــ آن هم در زمینه و زمانه‌ای که حجاب تمام ارکان فردی و اجتماعی فرهنگ ایرانی را فراگرفته بود.

تشخص و تکینگی طاهره به مثابه یک زن چنان است که او را از هر وابستگی خانوادگی، گروهی، اجتماعی و دینی فراتر می‌‌نشاند و هم از این رو، میراث کنش‌گری او متعلق هر انسان و هر گروه انسانی است که در پی رهایی خود از حجاب تن، ذهن و زبان خود باشد؛ اما او بیش از همه، چهره‌ گشاده‌ زن و تصویر راستین زن ایرانی است: آزاد‌ ـ زنی که هرگز او را نباید با کس یا کسان دیگری اشتباه گرفت و بدین‌‌سان استقلال و تفرد‌ انسانی او را مخدوش کرد.

او زنی بود که با جنبش‌ مترقی ایرانیِ زمانه‌ خود ــ یعنی جنبش باب ـــ به سبب آن که با او به راه یگانه‌ای می‌رفت، هم‌گام شد اما این نباید بهانه آن شود که چهرِه زنانه و انسانی او در لفافِ نیازِ جان‌های صغیر به نمادگان پرستش یا نفرینْ از نو پوشانده و رخسارِ روشن او از انظار اجتماعی نهان گردد و این درستْ خلاف‌آمدِ چه‌بود، چیستی و کیستی اوست: این همانا باز در حجاب کردن اوست.  

فرهنگ ایرانی دست درازی در جعل زندگی افراد دارد: آنان را به قاذوره و غدار فرو می‌کاهد، یا از زمین زندگی آن‌ها را بر می‌کند و به اقدس و مقدس و مقدسه استعلا می‌دهد. از این رو، به هنگام خواندن متون تاریخی و تفسیری ایرانی باید زیاده مراقب بود تا در دام تصاویر از ریخت افتاده‌‌ای نیفتاد که از زندگی افراد به ویژه از زندگی زنان پیش‌رو در جامعه‌ ایرانی ترسیم شده‌اند و نیز می‌شوند.

طاهره با کنار زدن پرده و پوشش و آشکار ساختن خود و اعلام آغاز عهد جدید، در پیِ گسستن و جَستن بر فراز هستی‌شناسی‌ای بود که هستی را به مثابه زن، و زن را به مثابه هستی، لعن و نفرین می‌کرد. او یک بار برای همیشه این بند را با کشف حجاب خود پاره کرد: بندی که تار و پود شریعت و چه بسا فرهنگ ایرانی بدان بافته شده بود.

از این رو، این که هنوز کسانی تلاش می‌کنند با همان ترازوی نامعتبر و منسوخِ قدیمی ـــ که اعتبار زن را به حجب، پوشیدگی‌ و انفعال‌اش معطوف می‌کرد ـــ  وزن زنانه و انسانی او را بسنجند، خود نشانه‌ بزرگی از فهم اندک آنان از نحوه‌ تفکر و کنش‌گری اوست چرا که کشف حجاب و اعلام پایان عهد قدیم در بَدَشتْ در بنیادْ اعلام پایان آن جهان‌نگریِ‌ دوگرایِ کهنِ ایرانی‌ای بود که اعتبار و مشروعیت زندگی آدمی را به انکار زن و زندگی، و در حقیقتْ به انکار حیات طبیعی و انسانی خود منوط می‌کرد؛ انکاری که اگر چه غرایز و تمناهای انسان ایرانی را در ظاهر به مهار می‌گرفت اما هم‌زمان روان و غرایز او را به ریاکاری و دزدانه‌زیستی وامی‌داشت و این گونه‌ای انسان‌شکنی و خوارداشت او در نهان‌گاه‌اش بود و چه خواری‌‌ای خاراتر از این؟!

او چرخِ گردونِ ازلی‌نمای این زهد‌گرایی و زاهد‌منشی‌ را ــــ که از انسان می‌خواست بر تمناها و تمایلات‌اش لگام بزند و بدین وسیله او را نژند و دوپاره می‌کرد ـــــ درهم شکست و این امکان را فراهم آورد که سرانجام غرایز مردمان ایرانی هوایی بخورند اما این غرایز چگونه می‌توانستند هوایی بخورند اگر که زنان چهره از زیر برقع و پیکر از زیر بار سنگین تلبیس و تلبّس به در نمی‌آوردند؟

بگذارید یک بار هم که شده درباره‌ طاهره سخن راست بگوییم و شکوه حضور او را در تاریخ ایران تقلیل ندهیم به قضاوت‌های پوچ اخلاق‌گرایِ مردمی که هنوز از درک و شناخت او عاجزند: او زیاده باهوش بود و دریافته بود که جامعه‌ ایرانی را تنها با دایره‌ واژگانی که بدان آشنایند می‌توان از این چاه ویل که در آن افتاده‌اند به در آورد و از این رو، ترجیح می‌داد از همان تصورات و مفاهیم رایج شیعی برای بیان نگرش‌های خود بهره بگیرد و این کار را البته باب جوان هم می‌کرد، و همین هم طاهره را دل‌بسته‌ او کرده بود: او چهره‌ خود و راه خود را در آینه‌ باب جوان می‌دید!

از حجاب به در آمدن و رهاسازی امیال برای افراد جامعه‌ای که قرن‌ها آموخته بودند که برای مشروعیت بخشیدن به هستی خود باید غرایز، شهوات و تمناهای خود را انکار و سرکوب کنند، یک هول‌آوری دهشتناک بود چندان که می‌گویند پس از آن که طاهره حجاب خود را برداشت و با روی گشاده به میان شاگرد‌ان و پیروان‌اش آمد، برخی مردان رو به فرار گذاشتند و مردی نیز از هول این نابه‌هنگامیْ  گلوی خود را درید!

فراسوی فاحشه و قدیسه

طاهره شخصیتی مقتدر و به زبان دشمنان‌اش پر نخوت و پر شهوت داشت اما مگر نخوت همان اتهامی نیست که بر انسان‌های آزاد و خود‌بنیاد بار می‌کنند؟ ـــ و این نیز باید طبیعی باشد که هر انسانی که یاره و رانه‌های حیاتی‌اش سرشار و نیرومند است، به شهوت‌خواهی متهم شود زیرا آنانی که رانه‌هاشان به فواره‌هایِ شکسته می‌ماند، از سر بخل و حسد و کینه، هر فواره‌ و رانه‌‌ سرشاری چون طاهره را شهوت‌ران خواهند نامید: همان کسانی که خودْ پیش از آن که به ستیغ لذت‌های زندگی دست یابند، فرو می‌افتند. آنان می‌گویند: من فرو افتاده‌ام، من لذت نمی‌برم، من بی‌چاره‌ام، بنابر این تو که لذت می‌بری، تو که در فرازی، تو که سرشاری از تمناها و از خواهش‌های زندگی، تو شهوت‌رانی! شروری! پر نخوتی! آنان در بنیاد، وضع حقارت‌آمیز خود را با تحقیر انسان‌های فرازنده و برازنده جبران می‌کنند!

راست این است که هر انسان و چه بسا حیوانی تنها می‌تواند تا به آستانه‌ی امکان‌های حیاتی خود از زندگی لذت ببرد و یا به زبان اخلاق‌گرایان شهوت‌رانی کند و اصولاً هم زندگی نه دارِ مکافات که دارِ شهوت‌رانی یا به زبان روان‌شناسان، سرایِ تمنامندی است منتها هرکس به وسعِ وسعتِ  نیروهایِ حیاتِ خویش؛ خوش‌بختانه پرنده‌ی زندگی فراسوی قضاوت‌های بشری پرواز می‌کند: فراسوی خیر و شر، فراسوی نجیب و نانجیب، فراسوی فاحشه و قدیسه!

می‌نویسند که طاهره به قدوس (محمدعلی بارفروشی: همراه طاهره و از نخستین گروندگان به باب) می‌گفت: «تو باید به سوی من نماز بخوانی زیرا قبله‌ی واقعی من هستم!» ـــ او به راستی که قبله‌ی واقعی را نشان داده است: او که مارکس نخوانده بود که از الیناسیون و از خود‌بیگانگی سخن براند، و بگوید که شما با سرشت انسانی خود بیگانه‌اید و از همین رو، قبله را نه در خود و نه در کسی که دوست‌اش می‌دارید، که در جای دیگر و در چیزی بیگانه از خود، می‌جویید: شما از هستی و از زندگی تنانه‌ خود بیگانه‌اید و آن چه را که نیرو و رانه‌ تن خود شماست، به نیرو و به رانه‌ برون از تن، نسبت می‌دهید و بدین وسیله برای خود خدا و خدایگان می‌تراشید و خود را در معرض بندگی و بردگی آنان قرار می‌دهید.

او برای انتقال مقصود‌های‌اش بدیهی بود که از همان امکان‌ها و تجربه‌های زبان فارسی و عربی بهره بگیرد و بگوید: قبله من‌ام نه آن تکه سنگ سیاهی که مردمان از سرِ نادانی و بیگانگی از خود، بدان روی می‌آورند! ـــ او باید به زبانِ  پیروان و در حد فهم همراهان‌اش به آنان می‌گفت: بیایید! نترسید! ای بیچارگان و بزدلان، نه بهشتی و نه دوزخی درکار نیست و برای این که خیال‌تان را راحت کنم بیایید من را لمس کنید چرا که «هرکس مرا لمس کند، آتش دوزخ بر وی چیره نگردد»!

او بدین کار به همراه‌‌هانش این شجاعت را می‌بخشید تا بر هراس‌ و بر حسِ کهن و عمیق گناه‌کاری، و بر زهد‌گراییِ طبیعی شده‌ خود چیره شوند و بدین وسیله از مرزها و مدارهای ممنوعه درگذرند تا بل‌که افق‌های تازه‌‌ی زندگی در پیش چشم‌شان گشوده گردد.

شخصیت‌های انسانی که هم‌چون طاهره‌ قرة‌العین در تاریخ ایران کژدیسه شده‌اند، بسیارند؛ در واقع کل تاریخ ایران فرایند کژدیسگی و باژگون‌سازی افکار و عواطف انسانی و القای این دیدگاه اخلاقی به جامعه است که برای دست یازی به احترام و بزرگی در جامعه باید به گونه‌ای نمایش‌‌ زاهدانه تن درداد اما چون اراده به زهد مخالفِ اراده‌ی زندگی و اراده به زندگی است، در این میان حفره‌ای‌ به هم نامدنی در زندگی فردی و اجتماعی ایرانیان پدیدار می‌شود که جامعه‌ آنان را به جامعه‌ ریا فرو می‌کاهد، به جامعه‌ای که هرگز کنش‌ غیر ریاکارانه‌ را تحمل نمی‌کند، و آن را (هم‌چون کنش‌ طاهره) به اباحه‌گری و فساد اخلاقی متهم می‌سازد تا بتواند به سادگی از مدار زندگی اجتماعی و سیاسی، و چه بسا از مدارِ حیاتْ برون‌‌اش‌ کند.

پانویس:

۱- مقصود از واقعه‌ی بَدَشت، اشاره به کنش شجاعانه‌ و بنیان‌شکنانه‌ای است که طاهره‌ی قرة‌العین در گردهم‌آیی پیروان باب (سیدمحمدعلی باب) در سال ۱۸۴۹میلادی، در روستای بدشت (در هفت کیلومتری شهر شاهرود) انجام داد: همان‌جا که طاهره ناگهان بدون روبنده و نقاب در جمع بابیان (پیروان باب) حاضر شد و در یک خطابه، پایان تاریخِ احکامِ اسلامی را اعلام کرد و سپس آغاز عهد جدید را نوید داد: عهد جدیدی که از نشانگانِ نخستینِ برآمدنِ آن رفع حجاب زنان و دفع دیگر فریضه‌های اسلامی و سنت‌های قدیمی بود.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • زن

    "می‌توانید به زودی هر گاه که اراده کردید، مرا به قتل برسانید. اما جلوِ آزادی زنان را نمی‌توانید بگیرید." احتمالا واپسین جمله‌ی #طاهره قرةالعین پیش از اعدام فاطمه برغانی، زرین‌تاج، معروف به طاهره قرة‌العین فرزند آمنه‌خانم قزوینی و ملا محمدصالح برغانی، شاعر و دین‌شناس در سال ۱۲۳۱ ق (یا ۱۲۳۳ ق برابر با ۱۸۲۳ میلادی) در خانواده‌ای فرهیخته در قزوین متولد شد. او از زنان صاحب‌نام قرن گذشته بود. طاهره تمام سنت‌های مرسوم آن روزگار برای زنان را بهم می‌ریزد. علوم دینی را فرا می‌گیرد و در زمانه‌ای که صدای زنان در اندرونی‌ها خفه می‌ماند سخنور بود و با مردان به مباحثه می‌پرداخت عکس : مجسمه‌ی طاهره در باکو

  • زن

    روزشمار: نخستين زن ايرانی كه کشف حجاب كرد ۳۰ مرداد ۱۲۳۱: ۱۶۸ سال پيش در چنين روزی قرة‌العين در تهران كشته شد. او نخستين زنی است كه به اتهام مفسد فی الارض اعدام شد. اُم سلمه يا زرين‌تاج برغانی مشهور به طاهره قرة‌العين در سال ۱۱۹۷ در قزوين زاده شد. از آنجا كه خانواده مادری‌اش به مسلک "شيخيان" (نوگرايان) و خانواده پدری به "اصوليان" (سنتگرايان) اسلامی گرايش داشتند، همواره شاهد جدل‌ها و مشاجره‌های اين دو فرقه بود و سرانجام پس از نامه‌نگاری با بزرگ "شيخيان" سيد كاظم رشتی به اين فرقه گرويد و به نجف و كربلا رفت و پس از تكميل آموزش در كربلا به تدريس "علوم عقلی و نقلی" پرداخت و از سيد كاظم رشتی لقب "قرة العين" (نور چشم) گرفت. او شريعت حاكم شيعيان و اجتهاد را رد می‌كرد و بسياری از حكم‌های اسلامی را كهنه و منسوخ می‌دانست. ۳۰ ساله بود كه حجاب را كنار گذاشت و از آن پس عليرغم تكفير فقيهان و مخالفت خويشاوندان با پوشش رنگين و زيبا به سخنرانی و تدريس می‌پرداخت. از آنجا كه او در رد و طرد احكام خشک شرع، دست بلندی داشت، اصول‌گرايان و متشرعان كوشيده‌اند سروده‌های ماندگار او را به ديگران نسبت دهند: "گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو شرح دهم غم تو را نكته به نكته مو به مو". ۳۱ ساله بود كه در خانه كلانتر تهران زندانی شد. قرة العين سرانجام در ۳۴ سالگی در تهران كشته شد.

  • آزیتا

    مقاله فوق العاده خوبی بود! حاکی از عمق ادراک شما از طاهره و حرکت او، و نشانگر مطالعه دقیق منابع اصلی. قلمتان همواره در کار و پربار! کاش کسانی بیشتر چون شما می اندیشیدند.

  • دوربین

    اینکه مردها می خواهند از زنان کامجویی کنند، اکثرا بهانه‌ای برای مردهای حقیر و کم توان برای کنترل زنان و دختران اطرافشان است. کمبودهای مردها و حسادتشان و عدم آمادگی شان برای قبول اینکه خواهر یا همسرشان از خودشان تواناتر است یا می تواند باشد علت اصلی این ظلمهایی است که به عنوان دلسوزی و خیرخواهی نشان داده می شود تا حسادت پنهان شود. اگر واقعا این مردها از فساد اخلاقی نگرانند چرا اصلا نگران کنترل ضمیر ضعیف مردانه خودشان نیستند؟ عفت و عصمت با جلوگیری از پیشرفت زنان ممکن است یا با تربیت زنانی که آنقدر با فرهنگ و فرهیخته هستند که چنین مردهای ضعیف النفس را تربیت نکنند؟

  • غلامرضا

    چقدر دوس داره با کلمات رنگ و وا رنگ کار این خانم رو پسندیده جلوه بده زن صاحب عفت و حرمته و نباید حریم شخصیتی زن حتی اگه خودشان هم ندانند به بوالهوسی مردان تبدیل بشه، و مردان هوس ران بخوان زن ها رو با اسطوره سازی به علایق خود نزدیک کنن. زن حق دارد اجازه نده کسی از تن او کامجویی نکنه و مرد حق نداره با تحقیر حجاب زن دنبال کامجویی خودش باشه، ظلم به زن اينجاس نه در حجب و حیا و حجاب زنان رو چون مردان به کار واداشتن خیانت به ایشونه زن مدیر خانه و تربیت کننده گردانندگان فردای جامعه اس منبع عشق و محبت و دوستی در جامعه اس نه اینکه بنام آزادی اونها رو وارد جامعه ی آلوده اقتصاد و صنعت و تجارت و سیاست کنیم و ستونهای عاطفی جامعه رو خراب کنیم.