ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

دموکراسی خواهی چندفرهنگ‌گرا؛ ترکها، کردها و اصلاح‌طلبان

میثم بادامچی − این نوشته به جنبه سیاسی و عملی چندفرهنگ‌گرایی می‌پردازد. در ایران بنا به دلایل گوناگون گفت‌وگو بر سر چندفرهنگ‌گرایی بسیار جدید است.

حداقل از دو منظر می‌توان به موضوع چندفرهنگ‌گرایی[1] دموکراتیک نگریست:

  • یکی به عنوان نظریه‌ای در میان نظریات فلسفه سیاسی معاصر، که فیلسوفان لیبرالی چون ویل کیملیکا[2]، چالزتیلور[3]، چاندران کوکاتاس[4]، بیخو پارخ[5] و دیگران—خصوصا در سنت فلسفه سیاسی آنگلوساکسون معاصر— در مورد آن نظریه پردازی کرده اند،
  • و دیگر آنچه در عمل خصوصا از زمان جنگ جهانی دوم به بعد با عنوان سیاست چندفرهنگ‌گرا در دموکراسی‌های جهان از آن یاد می‌شود.

مورد دوم ناظر است به سیاستهایی که عمدتاً در اروپا و آمریکای شمالی با ورود خیل عظیم مهاجران از کشورهای اصطلاحا جهان سوم پدید آمد، با رویه‌هایی که برای احیای حقوق ساکنان بومی در کانادا، استرالیا، برخی کشورهای آمریکای لاتین و... رخ داد صورتی دیگر به خود گرفت و با فروپاشی اتحاد شوروی و بلوک شرق و ظهور موجهای جدید ملی‌گرایی اکثریت و اقلیت در اروپای در بیست و پنج سال اخیر به بحثهای جدیدی در مورد کارایی مدل سنتی دولت-ملت در بحث دموکراسی دامن زد.

در ایران، بنا به دلایل گوناگون گفت‌وگو بر سر چندفرهنگ‌گرایی بسیار جدید است، به گونه‌ای که دشوار بتوان فیلسوف یا عالم اجتماعی یافت که به چندفرهنگ‌گرایی نظری و نسبت آن با دموکراسی پرداخته باشد، یا به ندرت بتوان سیاستمداری سراغ گرفت که به سیاست معینی که آنرا ایده‌آل می‌پندارد نام چندفرهنگ‌گرایی ‌دهد.

در این نوشتار بیشتر با جنبه سیاسی و عملی چندفرهنگ‌گرایی سروکار خواهیم داشت و به مبانی نظری این موضوع جز اشاره وار نخواهیم پرداخت. تمرکز ما بر مسئله حقوق اقلیت‌های قومی/ملی، به خصوص ترکهای آذری و کردها، در چارچوب نگاهی به جریانهای سیاسی ایران است. جنبه‌ای مهم از مباحث نظری و عملی سیاست چندفرهنگی دموکراتیک مسئله حقوق افغانهای مهاجر در ایران است که خود محتاج بحثی جداست.

سه جریان اصلی در صحنه سیاست چندفرهنگی ایران

تا جایی که به بحث ما یعنی چندفرهنگ‌گرایی دموکراتیک مربوط می‌شود می‌توان ادعا کرد ما در ایران حداقل سه جریان سیاسی تقریبا متمایز از هم داریم. وقتی می‌گوییم متمایز، منظور آنست که اگر در ایران جریانات سیاسی فرصت می‌یافتند در قالب احزاب به فعالیت بپردازند (مثلا مانند ترکیه) و در داخل خودشان هم شقه نمی‌شدند، این سه جریان سیاسی محتمل با احزاب متفاوتی پایگاه اجتماعی خویش را نمایندگی می‌کردند:

جریان اول جریان اصلاح‌طلبی است. بنا بر دلایلی که تحلیلگران در جای خود به صورت مفصل بدان پرداخته اند، این جریان به صورت مشخص پس از دوران فوت آیت الله خمینی پدید آمد، گرچه برخی بنیادهایش در دوران حیات آیت الله خمینی هم شکل گرفته بود. نطفه تئوریک و اجتماعی اصلاحات در دو دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بسته شد، ولی این جریان تنها با انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ بود که به صورت یک جریان سیاسی واضح و متمایز، با پشتوانه رای بالا، خود را نشان داد. گرچه در دوران احمدی‌نژاد کوشش شد اصلاح‌طلبی نابود شود، ظهور جنبش سبز، و پس از آن انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۹۲ و مجلس اسفند ۱۳۹۴ نشان داد که "به رغم مدعیانی که منع عشق کنند"، اصلاح طلبی پشتوانه رایی تا حدی ثابت و حتی کریستالیزه شده‌ای عمدتا در میان طبقه متوسط جامعه ایران، و در درجه بعدی در میان سایر طبقات دارد که اگر امید خود را برای تاثیرگذاری از دست ندهد، هربار قادر است همه را حیرت زده کند و اصولگرایان را به عقب بزند. محوریت اصلاح طلبی دموکراسی‌خواهی است، یعنی هدف اصلاح‌طلبان را در درازمدت می‌توان برقراری نوعی دموکراسی قانون اساسی[6] آشتی شده با دین در ایران دانست؛ یعنی نوعی از نظم سیاسی که در عین حفظ احترام دین، در حوزه عمومی آن دینداران و به صورت مشخص مسلمانان جایگاه برابری با غیردینداران—یعنی خداناباوران، بهائیان، مسیحیان،..— داشته باشند و فقها دست بالا را در اداره کشور نداشته باشند، بدون آنکه حقوقشان به عنوان شهروند ضایع شود. بنا بر دلایلی که ذکر آنها ورای حوصله این نوشتار است، نگارنده معتقد است لیبرالیسم سیاسی جان رالز چارچوب نظری بسیار مناسبی برای اصلاح‌ طلبی سیاسی در ایران فراهم می‌کند.[7] اصلاح طلبان در سیاست خارجی همیشه از تنش زدایی با کشورهای همسایه و غرب حمایت کرده اند، گرچه یکی از اشکالات عمده آنها آن بوده که نتوانسته‌اند چنانکه شایسته است جایگاه حقوق بشر را در سیاست خارجی و لوازم آن در سیاستهای منطقه‌ای ایران را تبیین کنند.

جریان سیاسی اصلی دوم جریان اصولگرایی است. اینکه جایگاه این جریان در یک نظام سیاسی لیبرال-دموکراتیک چگونه خواهد بود، یا اینکه چگونه امکان آن وجود دارد که کنشگران این جریان—خصوصا بخش نظامی-امنیتی آن— به گذار به دموکراسی تن دردهند از بغرنجترین سئوالاتی است که پیش روی پژوهشگران سیاسی در ایران قرار دارد و بخشی از آن جز با گذر تدریجی زمان مشخص نخواهد شد. همین قدر ذکر کنیم که محوریت نظری و عملی اصولگرایی ولایت فقیه است، و پس از فوت ولی فقیه کنونی این جریان احتمالاً با چالشهای جدی مواجه خواهد شد. در وضعیت کنونی جریان اصولگرایی که در آن بخش مهمی از فقها و نیروهای نظامی-امنیتی همراهش هستند حفظ وضع موجود در جمهوری اسلامی و ممانعت از اصلاح قانون اساسی به نفع دموکراسی، سیاست خارجی که محوریت آن تخاصم با غرب خصوصا آمریکا و اسرائیل است، سیاستهای تهاجمی در منطقه برای ایجاد نوعی هلال شیعه، از اولویتهای سیاسی اصولگرایان است و وضعیت بحرانی منطقه از نظر امنیتی پس از بهار عربی هم تا حدودی به نفع این جریان برای پیشبرد سیاستهایش عمل کرده است.

جریان سیاسی سوم جریانهای هویت‌طلب قومی هستند که حول مطالبات هویتی و تحصیل به زبان مادری، توجه به تاریخ و فرهنگ و هنر بومی و حتی مطالبه نوعی خودگردانی شکل گرفته است. در میان هویت طلبان گرایشهای جدایی خواهانه هم وجود داشته و دارد، ولی از آنجا که بحث این مقاله در چهارچوب تمامیت ارضی ایران است (نگارنده جدایی طلبی را از منظر دموکراتیک نه مطلوب و نه ممکن می‌داند) به این دسته از هویت‌طلبان نخواهیم پرداخت. در ادامه این نوشتار بر مورد ترکها و کردها به عنوان پرنفوذترین جریانهای قومیتی تمرکز خواهیم کرد، گرچه یک مدل دموکراسی‌خواهی چندفرهنگ‌گرا به طریق مشابه بر وضعیت عربها و بلوچها به عنوان دو اقلیت قومی در درجه بعدی اهمیت از نظر جمعیتی در ایران هم صادق است.

آیزیا برلین در گفت‌وگویی که با رامین جهانبگلو انجام داده است، می­گوید ملی گرایی وقتی در میان قومی/ملیتی رشد می‌کند که آن قوم یا ملیت احساس کند مورد تبعیض قرار می‌گیرد.[8] پیرو تحلیل برلین ظهور هویت‌طلبی ترک و کرد را در ایران در سالهای اخیر باید در نتیجه نوعی حس مورد تبعیض واقع شدن در میان این اقوام در برابر مرکز نشینان دانست، گرچه این تمام داستان نیست.[9] در کنار حس تبعیض بایدعوامل منطقه‌ای و اصطلاحا ژئوپولتیک همچون تشکیل کشورجمهوری آذربایجان (در مورد ترکهای آذری) در همسایگی ایران یا اشغال عراق توسط آمریکا و ظهور منطقه خودمختار در کردستان عراق با سقوط دیکتاتوری صدام حسین (در مورد کردها) را از عوامل تقویت هویت‌طلبی در ایران دانست. قومیتهای همزبان، حتی اگر در مرزهای سیاسی متفاوتی زیست کنند، برهم تاثیرگذارند. آخرین تحول ژئوپولتیک در منطقه که به نظر بر وضعیت هویت‌طلبی در ایران هم موثر خواهد بود تحولات در سوریه پس از بهارعربی برضد دیکتاتوری بشار اسد و احتمال تشکیل منطقه‌ی خودمختار کردی در شمال سوریه است.

وضعیت کنونی ایران و منطقه نشان می‌دهد که هیچ کدام از این سه جریان براحتی پایگاه اجتماعی خود را از دست نخواهند داد. در ادامه این نوشتار به رابطه جریان اصلاح‌طلب با جریانهای هویت‌طلب خواهم پرداخت. به رابطه اصولگرایی و هویت طلبی نیز در بخش پایانی مقاله به صورت مختصر پرداخته خواهد شد.

چشم انداز رابطه اصلاح‌طلبان و هویت طلبان ترک و کرد

وجع مشترک اصلاح‌طلبی و جریانهای هویت طلب ترک و کرد نارضایتی از وضع موجود است. به عقیده نگارنده مطالبات بخشهای متعادل این سه جریان در آنچه از آن با عنوان دموکراسی‌خواهی چندفرهنگ‌گرا یاد کرده‌ایم به هم می‌رسند. به طریق مشابه، این سه جریان وقتی از هم دور می‌شوند، یعنی زمانی امکان دیالوگ میان آنها از میان می‌رود که الف) دموکراسی در میان هریک از آنها حقیر انگاشته شود—یا حداکثر ابزاری و صرفا لقلقه زبان شود— و یا ب) ملی‌گرایی غیرلیبرال و ستیزه‌جو و نامداراگر در هریک از این سه جریان دست بالا را بگیرد و طرفداران مدارا را به حاشیه براند.

اگر در اصلاح‌طلبی جریان اصطلاحا پان ایرانیست (یا به تعبیری پان فارسیست) که مخالف هرگونه چندفرهنگ‌گرایی است دست بالا را بگیرد، فضا میان اصلاح طلبان و فعالان حقوق قومیتی ترک و کرد دوقطبی خواهد شد و امکان همکاری میان ایشان برای نوعی پروژه دموکراتیک دشوار خواهد شد. پان ایرانیست‌ها هرگونه هویت طلبی را انحراف، دروغین، خطرناک و ساخته بیگانگان می‌دانند.

به همین ترتیب، بخشی (گرچه شاید حاشیه‌ای) در جریان هویت طلب آذربایجان— جریانی که گاهی حرکت ملُی آذربایجان نیز خوانده می‌شود[10]— وجود دارد که مستعد آنست که دموکراسی را امری عاریتی و درجه دوم برای آینده تلقی کند و برای افاده خویش بر طبل نوعی ملی‌گرایی ستیزه‌جو که با فارس و کرد و ارمنی در جنگ است بکوبد. بخشی از نسل قدیم هویت‌طلبان آذربایجان به خاطر داشتن سابقه فعالیت در گروههای با گرایش چپ ارتدکس شوروی‌گرا، دموکراسی را در برابر مسئله «ملی»، امری فرعی و حاشیه‌ای می‌دانند. با این حال نشانه‌های مهمی وجود دارد که در نسل جدید هویت طلبان ترک دموکراسی خواهی هر روز جدی‌تر گرفته می‌شود و در مورد آن تامل می‌شود. در میان کردها هم گروههایی که از نظامی گری برای تحقق حقوق اقوام حمایت می‌کنند و همه سیاستهای پ.ک.ک را تائید می‌کنند، نمی‌توانند نقشی سازنده در دموکراسی‌خواهی در ایران داشته باشند.

نهایت آنکه برای ایجاد گفت‌وگوی سازنده میان اصلاح‌‎طلبان و هویت طلبان مهم است که هویت‌طلبان اگر از فدرالیسم به عنوان مدل حکومتی مطلوب سخن می‌گویند، فدرالیسم را ابزاری برای جدایی در درازمدت نبینند. نگاه ابزاری به فدرالیسم چشم انداز همکاری اصلاح‌طلبان و هویت طلبان را بسیار تیره وتار می‌کند، چون تمامیت ارضی، در کنار دموکراسی خواهی، یکی از خطوط قرمز اصلاح طلبی است و کوبیدن بر طبل جدایی اصلاح طلبان را به آغوش پان‌ایرانیستها خواهد انداخت.

اتحاد مبارک در برابر اتحادهای نامبارک

تااینجا به رابطه اصولگرایی و هویت طلبی ملی (چه از نوع ترکی یا کردی و چه از نوع پان ایرانیستی) نپرداختیم و در این نتیجه‌گیری به صورت گذرا به این موضوع اشاره خواهیم کرد. نگارنده معتقد است خرد ابزاری (در برابر آنچه خرد مفاهمه‌ای دموکراتیک، به قول هابرماس خوانده می‌شود)[11]، در میان بخش مهمی از اصولگرایان—خصوصا آندسته که عضو نیروهای نظامی و امنیتی هستند— غلبه دارد. غلبه این خرد ابزاری اصولگرایان را مستعد ان می‌سازند که در مواقع لزوم به اتحادهای استراتژیک نامبارکی بر ضد دموکراسی‌خواهی چندفرهنگی‌گرا دست بزنند. به عنوان نمونه در تحولات منطقه و سوریه نزدیکی زیادی میان پان ایرانیستها و اصولگرایان به چشم می‌خورد؛ قاسم سلیمانی قهرمان هردو گروه است و هردو از استبداد بشار اسد حمایت می‌کنند. اتحاد نامبارک دیگر، اتحاد میان ترکگرایان با اصولگرایی برضد دموکراسی‌خواهی و اصلاح طلبی است. این اتحاد—در مورد بخشی از هویت‌طلبان ترک— در مورد پدیده نادر قاضی پور در انتخابات اخیر مجلس به چشم می‌خورد. اتحاد دیگری که ممکن است رخ دهد نزدیکی بخشی از اصولگرایان به جریانات نظامی کرد، مشخصا پ.ک.ک، برای تاثیر در موازنات منطقه و رابطه ایران و ترکیه است.

در برابر این اتحادهای عمدتا نامبارک، آنچه ما به عنوان مدلی بومی برای دموکراسی‌خواهی چندفرهنگ‌گرا در ایران از آن یاد می‌کنیم، بر اساس اتحادهایی میان اصلاح طلبی از یکسو و بخشهای معتدل هویت طلبان ترک و کرد از سوی دیگر، و نیز تعامل هویت‌طلبان دموکراسی خواه ترک و کرد باهم، قابل پیگیری است که می‌توان از مجموع اینها با عنوان اتحاد مبارک یاد کرد. نگارنده از نوعی چندفرهنگی ضعیف، در برابر چندفرهنگ‌گرایی قوی، برای آینده ایران دفاع می‌کند. بر خلاف چندفرهنگ‌گرایی قوی که به فدرالیسم قومی لیبرال به دید مثبت می‌نگرد، [12] چندفرهنگ‌گرایی ضعیف مبتنی بر فدرالیسم قومی نیست، ولی تدریس زبان مادری و تدریس به زبان مادری توجه به فرهنگ‌های بومی و نوعی تمرکززدایی در اداره کشور—مثلا مانند سیستم اداره آلمان فدرال یا سیستمی که در آن شوراهای شهر استقلال نسبی زیادی از مرکز داشته باشند— از راهکارهای آن به شمار می‌روند. شرایط منطقه، مشخصا وضعیت عراق و افغانستان و سوریه، چشم انداز چندفرهنگ‌گرایی قوی –به صورت مشخص فدرالیسم چندملیتی –را در ایران با دشواریهای جدی مواجه ساخته است، گرچه همین شرایط منطقه ما را برآن می‌دارد که در مورد چندفرهنگ‌گرایی ضعیف و دموکراتیک جدی بیاندیشیم.[13]

پانویس‌ها

 [1] multiculturalism

[2] Will Kymlicka

[3] Charles Taylor

[4] Chandran Kukathas

[5] Bikhu Parekh

[6] Constitutional democracy

[7] نگا.

John Rawls, Political Liberalism, paperback edition, Harvard University Press, 1996;

و ترجمه آن به فارسی با عنوان: جان رالز، لیبرالیسم سیاسی، ترجمه موسی اکرمی، نشر ثالث، ۱۳۹۲.

همچنین نگا.  این مقاله از نگارنده:

Meysam Badamchi, “Political Liberalism for Post-Islamist, Muslim-Majority Societies”, Philosophy & Social Criticism, Vol. 41, No 7, 2015, pp. 679–696

 [8] ترجمه این کتاب به زبان ترکی با عنوان Isaiah berlin’le konuşmalar توسط انتشارات Yapi Kredi  در ترکیه منتشر شده است. در زبان فارسی این کتاب با عنوان در جست و جوی آزادی نشر شده است.

[9] شاید بتوان سه ریشه­ داخلی عمده این حس مورد ظلم واقع شدن را در سه عامل زبان و تاریخ و اقتصاد دید، و بتوان امیدوار بود اگر نابرابریها در این سه زمینه تقلیل یابند، تا حدی مشکلات بهبود یابند. اقتصاد مرکزگرا در ایران نابرابری میان مرکز و پیرامون پدید آورده است. به عنوان نمونه بازار تبریز در دوران مشروطه و قبلتر یکی از غنی ترین مراکز اقتصادی ایران بوده است و به باور برخی از مردم تبریز این شهر در هشتاد سال گذشته (یعنی پس از برقرار شدن حکومت مدرن در ایران) به اندازه تهران از نظر اقتصادی رشد نکرده و مدرن نشده است. وضعیت کردستان حتی بدتر است.

مسئله دوم مسئله جایگاه نوشتاری زبانهای غیر فارسی (مشخصا ترکی و کردی) در کشور است. می­توان ادعا کرد اینکه یک زبان از حالت شفاهی دربیاید و جایگاه نوشتاری و رسمی یا نیمه رسمی در کشوری پیدا کند، در عزت نفس قومی که به آن زبان سخن می­گویند، و در پاسداشت میراث فکری و ادبی آن مهم و موثر است. و برعکس اگز زبانی در مقایسه با زبان رسمی صرفا حالت شفاهی داشته باشد، باعث کم شدن حس غرور و عزت قومی که بدان سخن می­گوید می­شود. بر این اساس وقتی آموزش نوشتاری زبانهای غیرفارسی وجود نداشته باشد عملاً به تبعیض میان این اقوام و فارس­زبانها دامن زده شده است.  برای غلبه بر این مشکل باید مدل تدریس به شکل دوزبانه یا حتی سه زبانه را در ایران جدی گرفت. در ایران پس ازانقلاب هم هیچ­گاه اصل 15 قانون اساسی که در آن اجازه تدریس زبان اقوام در مدارس داده شده است، اجرا نشده است.

و سوما آنکه ظهور ملی­گرایی­های گریز از مرکز را می­توان به ناهنجاری تاریخ کلاسیک ایران، خصوصا آنچه در کتابهای تاریخ و ادبیات مدارس تدریس می­شود، مربوط دانست. برای غلبه بر این مشکل ضرورت دارد که این تاریخها بازنگری شوند و در مواردی بکل از نو نوشته شوند. در تاریخ­نگاری کلاسیک ایرانی، خصوصا در شکل عامیانه آن،  ترکها مهاجم و بیگانه اند و ورود آنها به ایران یکی از عوامل عقب ماندگی و انحطاط فکری این کشور است. کردها هم چندان جایگاهی ندارند. برای بحثی اندکی مفصلتر در این زمینه نگا. به این مقاله از نگارنده.

[11] در مورد اندیشه خردمفاهمه ای هابرماس آثار بسیاری  از خود هابرماس و شارحان او موجود است. به عنوان نمونه نگا:

Habermas, Jürgen. The Theory of Communicative Action.  Vol. I: Reason and the Rationalization of Society, T. McCarthy (trans.). Boston: Beacon, 1984. [German version, 1981]

Habermas, Jürgen. (1987). The Theory of Communicative Action.  Vol. II: Lifeworld and System, T. McCarthy (trans.). Boston: Beacon. [German, 1981]

Habermas, Jürgen. Moral Consciousness and Communicative Action, C. Lenhardt and S. W. Nicholsen (trans). Cambridge, MA: MIT Press, 1990. [German, 1983]

[12]  در چندفرهنگ‌گرایی لیبرال قوی مورد دفاع کیملیکا نوعی فدرالیسم چندملیتی می تواند بخشی از راهکار برای حقوق اقوام باشد. نگا.

Will Kymlicka, Multicultural Odysseys, OUP, 2007. خصوصا بخش دوم کتاب.

[13]  صورتی از این مقاله در کنفرانس "گام دوم: بازگشت به مردمسالاری و چالشهای فراروی آن" در روز سی ام آوریل 2016 در جمع ایرانیان آنکارا ارائه شده است.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • علی

    اقای بادامچی شما چطور به حدودا 30میلیون تورک ازربایجان قوم اقلیت می گویید؟ ایا می توانید صابت کنید که فارسها در اکثریت هستند؟ ایا فارسها را هم قوم می دانید یا ملت؟ و ایا موافق با یک رفرندوم برای حق تعین سرنوشت ملتهای ایران هستید؟ جدا از این حرفها ما تورکهای ازربایجان احتیاج نداریم کسی چیزی به ما ببخشد ما مسمم به گرفتن حقوق پایما شده خویش هستیم البته از راه مسالمت امیز اما در صورت خشونت طرف مقابل از خود دفاع خواهیم کرد. اما در اخر نگاه شما به مسئله ملی در ایران سطحی است و از این طرز نگاه سالها می گذرد سعی کن با زمان جلو بروی

  • کودک مسن

    اکثریت قاطع مردم ایران اشتارک ظاهری تیزه مرانه شرقی هستند که ژنتیک اشوری-بالی در انا غلبهدارد و درواقع ن/زادایارنی همان نزادمدیترانه ای سوریاایی است که به آریایی نشهورند. اسم مه نیست. بالای 90 ردصد ایرانی دار یتیره نژادی مشابه هستندف ولی با رفت و امد قبایل غیر ایرانی زبانف ربانهای ترکی و غربی در میانشان رایج شدف درنتیجه پان های تجزیه طلب فرصت طلب میان انها ، اسمی مثل فارس و ترک و عرب گذاشتندريال این از بدیختی ایارنی هاست بخاطر اهتلف زبان بحان هم افتادند. هر کس به چینی ها و کره های و ژاپنی ها بنگردد میبند آنها دار یتیره مشابه ستند و ایرانی های مثل اسیای شرقی ملیت یک یتره هستند یعنی مدیترانه اینه، ولی زبانهایشان فرق دارد ولی ریشهمشترک دارد چون وصهیت کوهستانی موجب شده اختلاقگویش پیدا کنند. ایران سرزمین بزرگی است علس رغم خشکی،هوز استعداد زندگی دارد. ولی قوم گراین از خدا بی خبر این مردم به جان هم یاندزبان و زبان فاذسی دری که عصاه بانهای مردم ایران است را قدرس نمیداند. قوم گرا سرطان ایران ست. ایران نابود میکنند وچیز یبدست نخواهندادرد چر اورگی مثل عراق و سوریه ولبنان. این راهی است که مرمانعقب مانده ایران رد پبش گرتفتهد اند. بجای تلاش برای ساختن ایران ازاد د دمورکانیک دارند حمقات مکینند وقم گرایی میکنند. نسل را میسوانزند.

  • جهانشمول ایرانی

    خلاصه وار: 1- این تشتت و چند ضدایی گاه معارض و متضاد د رنزد فعالان، که اهداف گاه ضد ایرانی و تجزیه طلبانه و زدوروی دارند و کعبه ئارند و معبه ماکو در انکارا و بگو است، هیچ جایگاه ندارند 2- تغییر سبک تبلیغاتی و تشکلاتی درر استای یک اجاد یک ایرانی متحد 3- هدف برقراری یک اسران سکولار دمورلسی، که بر برگیرنده واقعی و صادقانه حفو 4 واحدهای فدرال.خودگران، حداکثر در خد شهرستان باشد و استانه نها یک واحد هماهنگی با کمنرین اختیار. استاندار از مجموع رای شهرتیانها/کانتون ها منتخب و به دمدت 5 سال. 5- شهرستانها.کانت.ونها داری مجلس محلی د رچاچوب قاتونی اساسی ملی سراسری کینوانند دولت محلی تشکیل دهند. کانتون فاقد پلیس و نیوری نظامی مسلح باشد. 6- توای نیروهای مسلح د راختیار دولت مرکزی اعم پلیش و ارتش باشد. 5- دولت محلی فقط حق وضع قووانییت و مقراردت ادرای محلی مانند بودحه وگرفتن مالیالت و عمران دارد 7- مقداری در حدود 20 درصد مالیات در اختیار دولت محلی قرار میرد. 80 تمامی اموال وثروتمند برزگ مثل نفت و گاز د راختیار دولت مرکزی است و به تناسب میان مناطق کشور سرمایه گذاری یا صرف امو رمهم کلی کشو رمثل تقیت نیورهای مسلح ملی میشدو 9- نیوری قوه قضاییه مستقل و سراسر ایران است. 0 1- همه دول محلی موظف هستند د ر حفظ تمامیت راضی کش.ر مشارکت کنند. با ای ده اصل کلی جمهوری دموراتیک ایارن قابل تحقیق است. لازمه اش انحالال گروهکهای تحزیه طلب و تشکیل آزاد ملی ایارن از همه گروها و تحت رهبری است. وگرنه تا قیامت این رزِم استایدابدی مذهبی بر ایارن حکومت خواهد کرد و نشلهای ما ایارنیان خواهد سوزاند. هر گونه محلی گرایی و قوم گرایی محکوم به شکیت اشست.