ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

نامه‌های اوبامای پدر در انتظار خوانده شدن

نامه‌هایی که به وسیله یک مرکز تحقیقاتی از پدر باراک اوباما پیدا شده، تصویری از آرزوهای یک مرد جوان کنیایی است، اما پرزیدنت هنوز به دعوت این موسسه برای خواندن نامه‌ها پاسخ نداده است.

بایگان، در میان پرونده‌های طبقه دوم مرکز تحقیقات سیاهان شمبرگ در هارلم می‌گردد. نامه‌های زرد داخل پرونده به بیش از نیم قرن پیش برمی‌گردد و رویاها و تلاش‌های یک مرد جوان کنیایی را منعکس می‌کند.

اوبامای پدر

او یک کارمند ۲۲ ساله پر شور بود که می‌توانست ۷۵ کلمه در دقیقه تایپ کند و انگلیسی را به زبان سواحیلی برگرداند. اما او پولی برای رفتن به کالج نداشت، با پولی که از تایپ کردن به دست می‌آورد و با کمک‌های مالی دانشگاه‌ها و موسسات مختلف راهی برای درس خواندن پیدا کرد.

او به نوعی تاریخ آمریکا را عوض می‌کند: «آرزویم این است که تحصیلاتم را در آمریکا ادامه دهم.» این نامه را در سال ۱۹۵۸ نوشته است.

اسمش باراک حسین اوباما بود و از کنیا به آمریکا رسیده بود. آنجا، او پدر کودکی شد که بعدها نخستین رییس جمهور سیاهپوست آمریکا شد. اما او چند سال بعد از تولد پسرش از آمریکا رفت.

در سال ۲۰۱۳ مرکز شمبرگ از اوباما دعوت کرد تا این مدارک تازه کشف شده را ببیند. مدارکی که شامل نامه‌های پدرش، مدارکش از دانشگاه‌های هاوایی و هاروارد بود. تقریبا سه سال بعد از این دعوت، اوباما آخرین روز پدر را در کاخ سفید را جشن گرفته اما هنوز به دعوت این مرکز پاسخ نداده است.

نامه‌های یافته شده تصویری از باراک اوبامای پدر را به زبان خودش و با دستخط خودش نشان می‌دهند.

یکی از مقامات کاخ سفید گفته که باراک اوباما پس از پایان دوران ریاست جمهوری‌اش حتما آن مدارک را خواهد دید، اما نمی‌گوید چرا پاسخی به دعوت او از سوی مرکز شمبرگ داده نشده است.

خلیل جبران محمد، مدیر مرکز شمبرگ می‌گوید: «این کاغذها بسیار ارزشمندند. آنها روایتی از زندگی فوق‌العاده یک مرد هستند.»

باراک اوباما بارها آشکارا درباره اثر پدرش بر زندگی‌اش سخن گفته. پدر او در سال ۱۹۶۴ به کنیا رفته، زمانی که باراک ۳ ساله بود و بعد از آن تنها یک بار در ۱۰ سالگی، برای مدت یک ماه به دیدن پسرش آمده. در یک مصاحبه با نیویورک تایمز، اوباما گفته که پدرش او را تنها گذاشته تا بفهمد مرد بودن یعنی چه.

اوبامای پدر و اوبامای پسر

او احساس فقدان و انتظار خود را در خاطراتش با عنوان «رویاهایی از پدرم» عمیق‌تر روایت کرده است: «هنوز نمی‌دانم که واقعا پدرم چه جور مردی بود و چه چیزی رویاهای او را ساخت.»

نامه‌های باراک اوبامای پدر در فاصله سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۴ نوشته شده است و به اوضاع و احوال او در آمریکا می‌پردازد. این مدارک در میان مدارک یک موسسه پیدا شده که به دانشجویان آفریقایی بورس می‌داده است. باراک اوبامای پدر این نامه‌ها را در دورانی نوشته که از دانشگاه هاوایی در سال ۱۹۶۰ فارغ التحصیل شده و «آن دانهام»، همکلاسی‌اش را ملاقات کرده. با اینکه زن و دو بچه در کنیا داشته، وقتی آن باردار شده با او ازدواج کرده است. پسر آنها چهارم آگوست ۱۹۶۱، به دنیا آمد اما اوبامای پدر هرگز به این ازدواج اشاره نکرده، حتی در نامه‌هایی که برای دریافت بورس می‌نوشته است.

در سال ۱۹۶۳ وقتی برای بورسیه‌ای برای به پایان رساندن تحصیلاتش تقاضای پول کرده، از او درباره وضعیت تاهلش سوال شده اما او آن بخش را خالی گذاشته است.

آشنایان، باراک اوبامای پدر را مردی پیچیده توصیف کرده‌اند، مردی باهوش، شاد و بی‌پروا که زیاد می‌نوشید و می‌خواست در دولت کنیا یک اقتصاددان برجسته شود. او در ۴۶ سالگی در یک تصادف رانندگی جان باخت بدون که به این آرزویش برسد.

برادران بزرگ‌تر او، عموی باراک اوبامای رییس جمهور، در مصاحبه‌ای با روزنامه تلگراف چاپ کنیا گفته که امیدوار است پیدا شدن این نامه هابه درک خانوادگی آنها کمک کند. او گفته که برادرش هرگز  پسری را که در آمریکا گذاشته بود فراموش نکرده بود. او همیشه عکس‌های او را با افتخار نشان می‌داده و از وضعیت درسی او با افتخار یاد می‌کرده است.

سعید اوباما می‌گوید: «او عاشق پسرش بود، آدم اگر عاشق پسرش نباشد این کارها را نمی‌کند.»

باراک اوباما همیشه خود را پسر یک مادر سفید پوست تنها توصیف می‌کند که رییس جمهور آمریکا شده اما داستان پدرش هم همین قدر جالب است: مردی که از بیایان‌های آفریقا به آمریکا به راهروهای هاروارد رسید.

او پسری بود که پابرهنه به مدرسه می‌رفت اما آرزوهای بزرگ داشت. کنیا که آن زمان هنوز مستعمره انگلستان بود برای آرزوهای او خیلی کوچک بود. او در یکی از تقاضانامه‌های بورسیه نوشته که به خاطر مشکلات مالی هنوز نتوانسته دبیرستان را به پایان برساند.

او در تقاضانامه دیگری نوشته: «به خاطر بیماری پدرم مجبور بودم مدرسه را ول کنم و کار کنم تا به خرج خانه کمک شود.»

نمونه‌ای از نامه‌های اوبامای پدر

او به عنوان حسابرس یک شرکت نفتی کار پیدا می‌کند، مسوول دفتر یک شرکت بیمه می‌شود و کارمند یک برنامه سوادآموزی. ازدواج می‌کند و بچه‌دار می‌شود.

می‌نویسد: «شاید بتوانم شرکت خودم را باز کنم و مهندس عمران شوم. شاید هم برای دولت کارکنم.»

او به موجی از جوانان کنیایی می‌پیوندد که در جست‌و جوی تحصیلات عالی در خارج از کشور بودند. نامه‌نگاری‌هایش کمک کرد که به دانشگاه هاوایی راه پیدا کند. حتی از طریق ارتباطاتی که به دست آورد، توانست برای پدرش از طریق یکی از آشنایان کاری به عنوان آشپز پیدا کند.

اگوست ۱۹۵۹ او با پرواز ۱۶۲ بریتیش اوورسیز از نایروبی به رم رفت، از آنجا به پاریس پرواز کرد و سپس به نیویورک. با یک اتوبوس به لوس آنجلس رفت و از آنجا باز به هاوایی پرواز کرد. یک سال بعد، خانم دانهام را دید: مادر باراک اوباما.

از آن زمان زندگی دانشجویی‌اش آغاز شد، به کلوپ‌های بحث پیوست و به جلسات دانشکده مطالعات بین‌الملل رفت و سردبیر نشریه آنها شد.

او نوشته است: «آدم‌های اینجا باعث شده‌اند که من احساس کنم در خانه خودم هستم. آنها از من خواسته‌اند که درباره آفریقا و کنیا سخنرانی کنم. آنها مرا برای شام دعوت می‌کنند.»

او برای خانه هم دلتنگ است: «از اینجا به ندرت خبری درباره آفریقا می‌شنوم.»

او به هر حال تحصیلات دوره لیسانس را در سه سال به پایان می‌رساند. یکی از استادانش درباره او می‌نویسد: «او همه را به عنوان یک مرد قرن بیستمی تحت تاثیر قرار داده. آفریقا باید از اینکه چنین نماینده‌ای اینجا دارد مباهات کند.»

در دانشگاه کسی از ازدواج او و پسردارشدنش خبر نداشت اما به هر حال تا سال ۱۹۶۲ازدواج آنها از هم پاشید. مقامات اداره مهاجرت درباره ازدواج مجدد او چیزهایی شنیده بودند، اما چیزی درباره ازدواجش در نامه‌هایش نیامده. او تنها درباره مشکلات مادی‌اش می‌نوشت؛ نه درباره مشکلات شخصی و خانوادگی‌اش.

او نوشته: «کرایه ها اینجا خیلی بالاست. یک همبرگر ۵۰ سنت است، من اصلا چنین چیزی را تجربه نکره بودم.»

او بالاخره مدرک کارشناسی ارشدش را از هاروارد می‌گیرد. دوست داشت دکترا هم بگیرد اما سرانجام بدون پسر کوچکش به کنیا رفت.

کریستین مک کی، بایگانی که این نامه‌ها را پیدا کرده، می‌گوید در مرور این نامه‌ها همواره به آن پسرک فکر می کرده است: «کاش آقای اوباما این نامه‌ها را می‌دید.»

سعید اوباما، عموی رییس جمهوری گفته که او هم دوست دارد این نامه‌ها را بخواند. او نمی‌خواهد چشمش را به روی نوشته‌های برادرش ببندد. او هربار که صدای اوباما را می‌شنود شباهت‌های ژنتیکی او را با خودشان احساس می‌کند.

با این حال وقتی از او پرسیده می‌شود که آیا باراک اوباما نامه‌های پدرش را خواهد خواند یا نه، مردد است. درباره چنین موضوع حساسی در رابطه یک پدر و پسر باید درنگ کرد.

این مدارک هنوز در جعبه شماره ۲۱۴ است؛ تا زمانی که اوباما بالاخره بخواهد آنها را بخواند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.