مرجع افسانه «سیندرلا» معلوم شد
یک زن گمنام که در نوانخانهای در شهر ماربورگ زندگی میکرده افسانه سیندرلا را برای برادران گریم تعریف کرده. مرجع همه ۲۱۱ افسانه گریم اکنون مشخص شده است.
برادران گریم ۲۱۱ قصه از خود به جای گذاشتهاند که همه جزو داستانهای فولکلور و بخشی از فرهنگ جهانیاند. معروفترین این قصهها عبارتاند از: «سفید برفی»، «راپونزل»، «سیندرلا»، «هانسل و گرتل»، «شنل قرمزی» و «شاهزاده خانم و قورباغه». مرجع همه این قصهها، به جز «سیندرلا» مشخص شده بود. اکنون پژوهشگری در دانشگاه کاسل موفق شده مرجع قصه «سیندرلا» را هم مشخص کند: او زنی گمنام و فقیر بوده است به نام الیزابت شلنبرگ.
بعد از ۲۰۰ سال که از پیدایش داستانهای گریم میگذرد، پژوهشگری در دانشگاه ماربورگ مرجع افسانه «سیندرلا» را مشخص کرد. الیزابت شلینبرگ زن فقیری بود که در شهر ماربورگ زندگی میکرد، معلوم نبود پدر و مادرش چه کسانی هستند، هرگز ازدواج نکرد و فرزندی هم نداشت و در سال ۱۸۱۴ در فقر و گمنامی در نوانخانهای در شهر ماربورگ چشم بر جهان فروبست.
هولگر ارهاردت، پژوهشگر دانشگاه کاسل به خبرگزاری آلمان میگوید: «ویلهلم گریم برای اولین بار داستان سیندرلا را از این زن گمنام شنیده است.»
در سال ۱۸۱۰ ویلهلم گریم متوجه شده بود که الیزابت شلینبرگ که در آن زمان ۶۴ سال داشت قصهای را از بر دارد، اما هرچه اصرار کرد الیزابت نپذیرفت که آن قصه را برای او تعریف کند. پس ویلهلم گریم ترفندی به کار بست: او زنی را اجیر کرد که دست فرزندانش را بگیرد و پیش الیزابت برود و داستان را از او بشنود.
از الیزابت شلینبرگ هیچ عکسی در دست نیست. هولگر ارهاردت، پژوهشگر دانشگاه کاسل با بررسی نامههای ویلهلم به برادرش یاکوب و مراجعه به دفاتر ثبت احوال و بررسی جواز دفن ساکنان ماربورگ در کلیسای این شهر و همچنین با مراجعه به فهرست اشخاصی که در نوانخانه شهر زندگی میکردند به هویت مرجع داستان «سیندرلا» پی برده است.
ارهاردت به خبرگزاری آلمان میگوید پی بردن به مرجع قصه «سیندرلا» به این دلیل دشوار بود که در اسنادی که از ۲۰۰ سال پیش به جای مانده، برخی اشتباهات راه پیدا کرذه بود.
تشخیص مرجع قصه «سیندرلا» از نظر ادبی به این دلیل اهمیت دارد که حد تأثیر برادران گریم از افسانه فرانسوی سیندرلا مشخص میشود.
در سال ۱۶۹۷ شارل پرو افسانه «سیندرلا» را به زبان فرانسه نوشت. روایت آلمانی و فرانسوی در جزئیات با هم تفاوتهایی دارند. برای مثال در نسخه فرانسوی کفش سیندرلا از جنس شیشه است، در روایت برادران گریم کفش او طلاییست. سیندرلا در افسانهای که شارل پرو تعریف میکند با کالسکه به ضیافت میرود، در افسانههای برادران گریم پای پباده خود را به ضیافت میرساند.
برخی از پژوهشگران تا پیش از این اعتقاد داشتند که برادران گریم بدون تأثیرپذیری از افسانههای جهان و صرفاً بر اساس فرهنگ شفاهی در آلمان قصههایشان را تعریف کردهاند. اما اکنون در پرتو پژوهشهای تازه به این واقعیت پی بردهاند که فرهنگها در همه دورانها از هم تأثیر میپذیرفتند.
افسانه «سیندرلا» یکی از محبوبترین قصههای برادران گریم است و نخستین بار در جلد اول «افسانههای گریم» منتشر شده است.
قصههای برادران گریم در جهانی که از سحر و جادو و پریان نشان دارد اتفاق میافتد. برخی از قصهها مانند «گور مرد ثروتمند» چند ساحتی و برخی دیگر مانند قصه «داماد جنایتکار» ترسناک است.
«گربهای که با یک موش عروسی کرد» از افسانههای تمثیلی برادران گریم است. در این افسانهها حیوانات نقشآفرینی میکنند. برخی از افسانهها هم مانند «دختران زن بیوه» از قلمرو قصههای تعلیمی میآیند و نوجوانان را به نیکی و فضیلت دعوت میکنند.
مجموعه کامل افسانههای گریم به فارسی هم در دو مجلد منتشر شده است. هرمز ریاحی، نسرین طباطبایی و بهزاد برکت این افسانهها را ترجمه کردهاند.
ویلهلم گریم در سال ۱۸۵۹ در ۷۳ سالگی و برادر او یاکوب در سال ۱۸۶۳ در ۷۸ سالگی درگذشتند.
نظرها
امیر جلیلی
قصه ی سیندرلا در اصل افسانه ی کهن تورکی آذربایجان میباشد که ما از مادربزرگ ها شنیدیم این درحالیست که اینها نه سواد داشتند که قصه های اروپا رو بخونن و نه تماسی با اروپا اما همگی این قصه ها رو بلد بودن ما زنجانی هستیم و این قصه در روستای ما قدمتی زیاد دارد که معلوم نیست . البته قصه ها فراوانه
سام
دوست گرامي ، پيام جان ميتونم خواهش كنم ضماير جملات متنتون رو با اسامي اصلي جايگزين و دوباره ارسال كنيد. متوجه قصه مورد نظر شما در جمله "اين قصه" نشدم. بنا به متن نشر شده در همين سايت، داستان سيندرلا در حدود ٣٢٠ سال پيش نوشته شده و داستان ايراني مورد اشاره من كه رد پاش رو در سيستان و بلوچستان داريم، به استنباط از سفره بي بي سه شنبه ( همچنين بي بي حور و بي بي نور هم خوانده مي شود) به سالهايي بسيار قبل تر از ٣٢٠ سال بر ميگرده، درحاليكه در مستند مكتوب اشاره شده در متن قبليم، حتي در خودش رد پاي باورهاي زردشتيان عزيز رو هم داره. از يك سو به باور من احتمال ريشه مشترك همه اين داستانها در سابقه كهن زندگي مشترك اقوام دنيا دور از انتظار نيست و شايد حتي نويسنده داستان سيندرلا هم جمع آوري كننده اون بوده از داستانهاي قديمي كشورش و از سوي ديگه، نقش ابزارهاي قوي تر دنياي اروپا در سده هاي اخير در تحكيم باور اصالت اونچه از اونها نشر ميشه بسيار موثره كما اينكه در موارد زيادي از اين موضوع مطلع هستيم. البته نهايت اينكه، با وجوديكه مهمه كه ريشه مطالب از كجاست اما مهم تر از اون به نظر من اينه كه الآن كي توانايي و قابليت پروار كردن و استفاده درست و خوب از اونها رو داره. كه در اين خصوص ما متاسفانه چندان كاميابي اي نداريم. اميد كه بسازيم.
پیام
با سلام این قصه خیلی خیلی قدیمی تر از این حرفهاست. لطفا به مقاله ریخت شناسی تطبیقی قصه های ماه پیشانی، یه شین و سیندرلا در مجله پژوهش زبان و ادبیات فارسی از دکتر مرتضی حیدری نگاه کنید. ریشه های قصه ها مهمن نه راوی آنها که هر کسی می تواند باشد.
افرا
داستان راپونزل از برادران گریم هم بسیار شبیه داستان رودابه و زال است.
داریوش
داستان راپونزل وگیسوان بلند کمند گونه وی نیز اقتباسی از داستان زال و رودابه یکی از داستانهای معروف شاهنامه دارد ،به تشابه لفظی رودابه و. راپونزل نیزدر شود
سام محمدي خَمَك
دوستان خوب سلام در شرق ايران امروز، در سيستان و بلوچستان، كه زادگاه و خاك پدري من اونجاست (١)، داستان (آسوكه : كلمه مترادف داستان در زبان سيستاني) زيبايي داريم كه بسيار بسيار قديميه با تمام اجزاء و حواشي بومي و ايراني، كه مادربزرگهاي مادربزرگهاي ما از مادربزرگهاشون شنيدن و براي نوه هاشون گفتند تاااا ما(٢) حكايت اون داستان حكايت دختر مهربان و دوست داشتني ايست كه با از دست دادن مادرش و ازدواج پدرش با زني سنگدل به مشكلات و سختي هاي زيادي بر ميخوره و در ضمن ماجرا با معجزه هايي كه خدا در شكل و بوسيله موجودات زميني براش فراهم ميكنه از اين وضعيت بد و بدبختي به وضعيت خوب و خوشبختي ميرسه. اين حكايت سيستاني البته مفصل تر و با حاشيه هاي زيادتريه نسبت به داستان زيباي سيندرلا اما دو داستان در ساختار و سير بسيار بسيار و شايد بتونم بگم كه عيناً مثل همديگه هستند. پژوهشگر سيستاني ، آقاي جواد محمدي خَمَك (سكايي سيستاني) اين موضوع رو در يكي از مقالاتشون جمع آوري و ارائه كردند و اين مقاله رو در مجموعه مقالات كتاب "ماتيكان سيستان" آوردن. ضمن باور قوي ايشون (٣) به جهان وطني ، دوست دارم كه ما هم در گوشه خودمون دِين و سهممون به ريشه يابي و حفظ فرهنگ جهان رو ادا كنيم. من الآن امريكام و متأسفانه دسترسي مستقيم به كتاب نامبرده شده ندارم اما اين ميتونم فعلاً تصاوير صفحات رو از ايشون در ايران دريافت كنم. شما هم بواسطه دسترسي رسانه اي و ارتباطاتتون در آلمان اگر علاقه مند هستيد، لطفاً اطلاعاتي براي دسترسي به اين تيم تحقيقاتي پيدا كنيد تا اين دو مرجع تحقيقات رو به هم متصل و معرفي كنيم. با من ميتونيد روي آدرس ايميل در تماس باشيد Sam. Khamak@gmail.com براي زحماتي كه در حوزه فرهنگ و اطلاع رساني ميكشيد ازتون ممنونم سام محمدي خَمَك (١) من از سوي پدر تماماً سيستاني ام و از سوي مادر نيمي تهراني و نيمي ترك. مادر مادر من ترك بودند. (٢) اين داستان رو من خودم روي پاهاي مادربزرگم و عمه هام بارها شنيدم و بخواب رفتم. (٣) افتخار فرزندي ايشون رو دارم. جواد محمدي خَمَك (سكايي سيستاني) ١٣٢٤ خورشيدي. خَمَك نام منطقه ايست در سيستان و بلوچستان و خَم به معني انحنا و همان طاق سقفي بالاي در و سقف خانه هاست.
فواد روستائی
با سلام "نوان خانه" درست است نه "مواخانه"! "نواخانه" به معنای زندان است −−−−−−−−−−−−−− ممنون از تذکر شما. تصحیح شد