برای آماده کردن پروندهای به مناسبت بیست و هشتمین سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان سال۶۷، دو سوال از برخی بازماندگان و دغدغهمندان پرسیده شده است:
- در یادآوریها و یادمانهای اعدامشدگان دهه ۶۰ از جمله اعدامشدگان تابستان ۶۷، بیشتر به قربانی شدن آنها و پایمال شدن حقوق انسانیشان اشاره میشود. اما این کشتهشدگان احتمالا آرمانهایی داشتند و نه مردمی منفعل، که انسانهایی فعال بودهاند. چرا از آرمانهای آنها یادی نمیشود؟ چون آنها شکست خوردند یا اینکه چون آرمانهای آنها و آن جریان وسیع اجتماعی که خاستگاه آن افراد بود هم شکست خورده است؟
- میگویند کشتهشدگان هم خشونتورز بودند و اگر آنان قدرت را به دست میگرفتند با مخالفان خود همان میکردند که بر خود آنان روا داشته شد. در این سخن تا چه حد انصاف و حقیقت نهفته است؟
از کسانی که به این پرسشها پاسخ دادهاند خواسته شده تا درباره فایل صوتی تازه انتشار یافته از جلسه آیتالله حسینعلی منتظری، قائم مقام وقت رهبر سابق جمهوری اسلامی با «هیات مرگ» که سندی تاریخی محسوب میشود هم اظهارنظر کنند.
مینا زرین، فعال سیاسی چپ و از زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ است.
پاسخ مینا زرین:
سرپوش گذاشتن بر آرمان آنها در راستای اعلام پایان تاریخ است
۱. زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ در راستای دستیابی به آرمانهایشان دست به مبارزه زدند. آنها اعضا و فعالان جریانات کمونیست، چپ و مخالف رژیم سرمایهداری-اسلامی حاکم بر ایران بودند.
جانفشانان دهه ۶۰ وابسته به جریانات کمونیست و چپ برای دستیابی به جامعهای عاری از ستم و استثمار طبقاتی (سوسیالیسم) آگاهانه در یک نبرد نابرابر در مقابل دستگاه سرکوب رژیم جمهوری اسلامی (زندان، شکنجه و اعدام) ایستادند و سرفرازانه جانفشانی کردند.
تلاش جریانات بورژوازی خارج از قدرت (و کلا بورژوازی) و رسانههای عمومی امپریالیستی برای سرپوش گذاشتن بر آرمانهای جانفشانان دهه ۶۰ در راستای سیاست سیستم سرمایهداری مبنی بر شکستناپذیری این صورتبندی و اعلام «پایان تاریخ» است.
آنان هزاران مخالف، آزادیخواه و کمونیست با خاستگاه طبقاتی و دید تاریخی-اجتماعی بودند که در روند مبارزه جذب جریانات سیاسی شدند و به گرایش فکری و نظری دست یافته بودند. آن جریانات به طور کلی برای آزادی و دستیابی به یک جامعه انسانی که منافع زحمتکشان و تهیدستان را تامین بکند، مبارزه میکردند و با شعار نان و مسکن و آزادی و حق زندگی انسانی برای زایش نو و انقلابی به سمت آرمانهای سوسیالیستی حرکت میکردند.
قبل و بعد از قیام بهمن ۵۷ تا مقطع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در کشاکش مبارزه جاری و جو انقلابی حاکم بر جامعه ایران، دهها هزار نیروی جوان به صفوف جریانات چپ پیوستند که نقشی اساسی در پروسه سرنگونی رژیم سلطنتی-سرمایهداری ایفا کرده بودند.
بعد از ۳۰ خرداد دستگاه سرکوب رژیم جمهوری اسلامی با تدارک از قبل، سرکوب و اختناق را بیش از پیش در جامعه شدت بخشید و خیل اعضا و هواداران جریانات چپ و مخالف دستگیر شدند و به دست جلادان رژیم دسته دسته به جوخههای اعدام سپرده شدند. در این نبرد نابرابر ۶۰ تا ۶۳ ماشین اعدام هر زایش نوآور را خاموش کرد. بسیاری جانانه با هویت گروهی و آرمانی زیر شکنجه طاقتفرسا مقاومت کردند، حاضر به اعتراف نشدند و اعدام شدند. آنان بحران هویت نداشتند و با باور و روش چالشگری خود، حقیقت خود را تا سر چوبههای دار بردند. بنابراین، آرمانهای جانفشانان دهه ۶۰ نه تنها نابود نگردیده بلکه همچون هر مبارزهای که افتوخیز دارد، خود را در مبارزات کنونی ضد سرمایهداری نمایان میکند.
۲. در وهله اول باید دید چه طیفی از جریانات سیاسی اینچنین برخوردی را اتخاذ میکنند و برای پیشبرد چه سیاست و اهداف طبقاتیای به این عمل دست میزنند. بخشی از جریانات بورژوازی خارج از قدرت (جمهوریخواهان رنگارنگ و …) آگاهانه به دلیل منافع طبقاتیشان این سیاست را پیش میبرند. هدف اصلی و نقطه مشترک این طیف که خود را به اصطلاح «اپوزسیون» رژیم جمهوری اسلامی مینامند در ارتباط با کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶۰، جدا کردن جانفشانان دهه ۶۰ از آرمانهایشان است. در حیطه رسانههای عمومی (بیبیسی و …) که عملا بخشی از کلیت رژیم جمهوری اسلامی (انواع و اقسام «اصلاحطلبان حکومتی») را به صورت آشکار حمایت میکنند، همگام با این طیف به اصطلاح «اپوزسیون» این سیاست را پیش میبرند.
درباره اینکه چرا از آرمان آنان یاد نمیشود، همانطور که اشاره شد بستگی به آن رسانه و طیف فکریای دارد که آگاهانه نمیخواهند به نسل جوان بگویند آنان چه میخواستند و چرا اعدام شدند.
آنها نمیخواهند بگویند هر اعدامی یک هویت و یک شناسنامه سیاسی داشته است. آنها نمیخواهند بگویند در این چالش و کشاکش، بسیاری احساس شکست و سرخوردگی و بیهودگی نکردند. آنها نمیخواهند بگویند هزاران اعدامی در دهه ۶۰، گرانبهاترین داشته یعنی جانشان را نثار کردند تا حقیقت به اسارت گرفته نشود.
آرمانهای آنها علایق، ادراک، دانایی و حتی غمهایشان را در برمیگرفت.
در رابطه با کشتار بزرگ و سراسری سال ۶۷ تقریبا همه زندانیان سیاسی حکم گرفته بودند و در حال گذران حکمهای بلندمدت خود بودند. زندانیان سیاسی دهه ۶۰ از طیفها و صفبندیهای گوناگون در زندانها آموزش نظری و فکری خود را به طور مخفیانه پیش میبردند و برای احقاق حقوق سیاسی و صنفی خود با توجه به امکانات بسیار محدود دست به سازماندهی میزدند و با رژیم مقابله میکردند.
زندان دهه ۶۰ به بزرگترین تجمع اپوزسیون تبدیل شده بود. در بند زنان که خود شاهد بودم، زندانیانی که از نظر طبقاتی و دیدگاهی با هم نزدیکی داشتند در تقابل با رژیم دست به سازماندهی مشترک میزدند و به تقابل میپرداختند. هر زندانی و اعدامی تابستان ۶۷ هویت سیاسی، جریانی، حزبی و گروهی خود را داشت، چون زندانی آن را به عنوان جرم نمیشناخت و به عنوان اتهام از آن نام برده میشد.
در این رویارویی سخت به علت عدم توازن قوا میان زندانیان و رژیم، دستگاه سرکوب رژیم -سپاه، وزارت اطلاعات و دیگر نیروهای سرکوبگر- توانست شکست سخت و رنجآوری را بر همه مخالفان (به صورت مقطعی) تحمیل بکند، اما تا به امروز نتوانستهاند آرمانهای آنان را نابود بکنند، چرا که آنان برای آزادی و شایستگی انسان و تعیین سرنوشت خود مبارزه کردند.
در مورد اینکه «کشتهشدگان هم خشونتورز بودند و اگر آنان قدرت را به دست میگرفتند با مخالفان خود همان میکردند که بر خود آنان روا داشته شد …»؛ این سوال از نقطه نظر سیاسی ارتباط مستقیم با پرسش اول دارد. دیدگاهی که این ایدهها را طرح و در عمل آنها را در جامعه تبلیغ و ترویج میکند، در آغاز تلاش میکند که:
۱- آرمانهای مبارزان ضد سیستم سرمایهداری را شکستخورده جلوه بدهند.
۲- مبارزه انقلابی علیه نظام سرمایهداری را نفی کند.
۳- انفعال، یاس، ناامیدی و تسلیم در مقابل این صورتبندی حاکم بر جهان را جا بیندازد و در نهایت هم با دامن زدن به بحثهای انحرافی در قالب «خشونتورز» (یا خشونتطلب) به مبارزان اتهام بزند.
اگر بحث بر سر شیوه مبارزهایست که مبارزان اتخاذ میکنند، به طور کلی در جهان و به خصوص در جوامعی مانند ایران، شیوه مبارزاتی که مبارزان اتخاذ کرده و میکنند از شرایط حاکم بر جامعه برگرفته شده است.
استثمار طبقاتی و اختناق، دستگاه سرکوب -زندان، شکنجه و اعدام- تحت رژیمهای سلطنتی و اسلامی در ایران، مبارزان را در تقابل نابرابر قرار داده است. در یک طرف دستگاه سرکوب تا به دندان مسلح رژیمهای سرکوبگر و در طرف دیگر مبارزه سیاسی و مبارزه سیاسی-نظامی نابرابر مبارزان. نبرد نابرابر با رژیمهای سرکوبگر نه تنها «خشونتورزی» نیست بلکه مبارزه برای آزادی و رهایی است.
در رژیم جمهوری اسلامی خشونت چرخهایست که از فردای در قدرت قرار گرفتن رژیم، از پشتبام مدرسه علوی آغاز شد و با بمباران کردستان و ترکمن صحرا، حجاب زنان، بستن دانشگاهها به نام انقلاب فرهنگی و تعطیلی نشریات و غیرقانونی کردن گروهها و احزاب سیاسی و صدها خشونت، کشتار و سرکوب دیگر ادامه یافت و همچنان هم ادامه دارد.
در کردستان، صادق خلخالی به دستور هیات حاکمه اعدام کرد. زندانی سیاسی را به جرم سیاسی بر روی برانکارد اعدام کردند. حالا چه کسی خشونتگراست؟ خلخالی وهیات حاکمه یا زندانی سیاسی اعدام شده؟
بعد از قیام بساط نشریه و کتاب به دست چماقداران رژیم جمع شد. دختران جوان هوادار جریانات سیاسی که در این جریانها مورد ضرب و شتم قرار گرفتند خشونتگرا بودند یا چماقداران رژیم جمهوری اسلامی؟
در ۳۰ خرداد ۶۰ هادی غفاری با کلت کمری به تظاهرکنندگان شلیک کرد. کدام یک خشونتطلب بودند، هادی غفاری یا تظاهرکنندگان؟
دختری در تظاهرات با مقداری نمک و فلفل دستگیر میشود و در دادگاه از حاکم شرع، حسینعلی نیری حکم اعدام میگیرد. چه کسی خشونتگراست؟ نیری با دستور اعدام و پاسداران مجری اعدام یا آن دختر با نمک و فلفل؟
دختری به خاطر فعالیت سیاسی بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ دستگیر میشود و در دادگاههای سال ۶۰ از جریان سیاسیاش دفاع میکند و از دادیار و بازجو حکم اعدام میگیرد. چه کسی خشونتگراست؟ رژیم جمهوری اسلامی یا این دختر و صدها مورد دیگر مثل او؟
در اینجا لازم است که یادآوری کنیم خشونت چرخهای ست که رژیم از بدو به دست گرفتن قدرت با اتاقهای فکری، مدیریت فکری و جوسازی بر جامعه حاکم کرده است.
مبارزان کمونیست چه در قدرت و چه خارج از قدرت، در عمل ضد اختناق، زندان، شکنجه و اعدام هستند. این واقعیت را البته نه در حرف بلکه در عمل سیاسی باید نشان داد و از این رو نمیشود قبل از وقوع این امر (به دست گرفتن قدرت از سوی مبارزان ضد سرمایهداری) به قضاوت درباره آن پرداخت و آنان را «خشونتورز» نامید.
۳. و اما با توجه به موضوع کشتار زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ و انتشار فایل صوتی منتظری، یکی از مسئولان رژیم جمهوری اسلامی در ارتباط با کشتار تابستان ۶۷، به نکاتی درباره این کشتار و فایل صوتی انتشار یافته اشاره میکنم.
قبل از هر چیزی باید این نکته را بگویم که بخشی از کلیت رژیم جمهوری اسلامی (اصلاحطلبان حکومتی) در راستای اختلافات درون گروهی حکومتی، اهداف سیاسی («انتخابات» و غیره ) خود را از انتشار این فایل دنبال میکنند و همینطور برخورد منتظری با کشتار تابستان ۶۷ بخشی از اختلافات درون گروهی رژیم جمهوری اسلامی بود.
رژیم جمهوری اسلامی از بدو در دست گرفتن قدرت در ۲۲ بهمن سال ۵۷ تا به امروز همواره با اختلافات درون گروهی روبهرو بوده و هست و در این تقابل درون گروهی حکومتی و جناحی، افرادی تصفیه یا کشته شدهاند (نهضت آزادی، بنی صدر و …).
منتظری همچون دیگر افراد برای حفظ کلیت نظام تلاش میکرد. انتشار فایل صوتی او ترویج کننده ولایت فقیه است و در این چارچوب میتوان آن را ارزیابی کرد. جدا از این واقعیت، در فایل صوتی منتظری به جز اینکه برای اولین بار صدای عاملان هیات مرگ را میشنویم، مطلب تازهای مطرح نمیشود؛ هر چند که برای هیچکس راحت نبوده و نیست که قهقهههای هیات مرگ را بشنود و از آن بگذرد. جنایتی که خود آنان کردند (دقیقا این هیات مرگ)، عاملان کشتار هزاران زندانیاند و یکی از اسناد تایید شده دیگریست که ما در پشت دیوارها و در بیدادگاهها دیده و بازگو کردیم.
این سند نشان میدهد کشتار زندانیان عمدی و با برنامهریزیای قبل از پایان جنگ و قبل از عملیات مجاهدین صورت گرفته است. تردیدی نیست که از این فایل منتشر شده میشود برای افشای هر چه بیشتر جنایات رژیم استفاده کرد.
در همین زمینه