معمای حافظ
<p>ایرج ادیب‌زاده ـ معمای حافظ چه بود؟ دیوان حافظ چیست؟ حافظ کیست که پس از هفتصدسال، همچنان درباره‌ی غزل‌ها و افکارش می‌نویسند؟ بهار او را در متن فرهنگ صوفیانه به‌عنوان «شاعر- عارف» شناخته است. در مقامات عرفانی به او لقب «لسان الغیب» داده‌اند. با دیوان او فال می‌گیرند. با هیچ شاعر دیگری چنین ارتباط گسترده‌ای وجود ندارد.</p> <!--break--> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20101223_FARHANGI_IRAJ.mp3" target="_blank" rel="noopener"><img width="273" height="31" src="http://radiozamaneh2.vps.redbee.nl/sites/default/files/musicicon.jpg" alt="" /></a><br /> شدیدترین حملات از سوی احمد کسروی به او شده است که او را «عامل تنبلی» توصیف می‌کند.<br /> ذبیح بهروز از ناسیونالیست‌های معروف ایران به دلیل وجود کلماتی چون مغ و مغان، مهر و زرتشت در غزل‌هایش او را پیرو آیین مهر می‌داند.</p> <p><br /> احمد شاملو به حافظ چهره‌ای مبارزه بخشیده است و گفت‌وگو درباره‌ی حافظ همچنان گرم است.</p> <p>این بار داریوش آشوری، نویسنده و مترجم معاصر ایرانی که در زمینه‌های علوم سیاسی، جامعه‌شناسی، نقد ادبی، فلسفه و زبان‌شناسی‌ چندین کتاب تحقیقی نوشته است، در کتاب خود «عرفان و رندی در شعر حافظ» با نگاهی تازه و دیدگاه علوم انسانی جدید، به حافظ پرداخته که تفسیری هرمنوتیکی از بنیادهای اندیشگی دیوان حافظ بر پایه‌ی متن شناسانه‌ی تاریخی است.</p> <p> </p> <p>داریوش آشوری از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران، عضو هیئت مؤلفان لغتنامه‌ی فارسی در مؤسسه‌ی لغتنامه‌ی دهخدا وابسته به دانشگاه تهران، عضو هیئت ویراستاران دانشنامه‌ی ایرانیکا دانشگاه کلمبیا و از نویسندگان آن بوده است.</p> <p><br /> او در سال‌های پس از انقلاب با خانواده‌اش در فرانسه زندگی می‌کند. آشوری در نهمین نشست ماهانه‌ی «انجمن فرهنگی بهار» در پاریس، کانون دانش‌پژوهان جوان ایرانی در فرانسه که به ریاست خانم شهین سراج اداره می‌شود، با نگاهی تازه به کتابش «عرفان و رندی در شعر حافظ» به تفسیر اندیشه‌های این شاعر پرگفت‌وگوی ایرانی پرداخت. پس از آن به پرسش حاضران در جلسه که بیشتر آنها دانشجویان و دانش‌پژوهان جوان ایرانی بودند، پاسخ داد.</p> <p><br /> در پایان این نشست داریوش آشوری در گفت‌وگوی ویژه با زمانه از انگیزه‌‌ی خود برای نوشتن کتاب «عرفان و رندی در شعر حافظ» و معمای حافظ سخن گفت.</p> <p><br /> <strong>داریوش آشوری</strong>: برای من به عنوان یک ایرانی، دوستدار فرهنگ ایرانی و عاشق زبان فارسی و همچنین به‌عنوان یک پژوهنده‌ی حوزه‌ی علوم انسانی و اجتماعی که راجع به فضای فرهنگی خودش کنجکاو است و کوشش می‌کند از در فرهنگ‌ شناسی هم با این میراث برخورد کند، حافظ به‌عنوان بزرگترین معمای فرهنگ ما برای من از دوران نوجوانی مطرح بوده است.</p> <p><br /> البته همه‌ی آن‌چه کم و بیش نوشته شده بود و دیگران منتشر کرده‌اند، درباره‌ی حافظ می‌خواندم ولی قانع نمی‌شدم و این که چگونه می‌شود وارد تحلیل آثار او شد، آن‌هم از دری که کم و بیش بشود با متر و معیارهای علمی علوم انسانی مدرن توجیه‌پذیر باشد. این برای من مسئله بود. تا این که سرانجام به این مفهوم انترتکستوآلیته به فرانسوی رسیدم. چیزی که روابط میان متنی آثار را با همدیگر در فضای زبانی و فضای فرهنگی مشترک بررسی می‌کند. به نظر من اینجا دری باز شد که می‌تواند خیلی چیزها را در شعر حافظ توضیح دهد و روشن کند.</p> <p><strong><br /> </strong></p> <p><strong>خیلی‌ها درباره‌ی حافظ نوشته‌اند و بیشتر آنها هم تقریبا چنین عنوانی دارند: «حافظ چه می‌گوید؟» یا «حافظ شناسی». شما ولی عرفان و رندی را در شعر حافظ مطرح کرده‌اید. چرا رندی و چرا عرفان؟</strong></p> <p> </p> <p>اولا درباره‌ی این قضیه خیلی بحث شده است که آیا حافظ عارف بوده یا نبوده؟ صوفی بوده یا نبوده؟ البته به استناد بعضی از ابیات و غزل ها بعضی‌ها معتقدند که نه او هرگز ارتباطی با عرفان و تصوف نداشته است، ولی در سنت و فرهنگ ما حافظ به‌عنوان یک عارف بزرگ شناخته می‌شود، ولی این که این عرفان در شعر او چیست و در ذهنیت او چگونه منعکس می‌شود، برای من همیشه سئوال بود. بعدهم مفهوم اساسی‌ای که در شعر حافظ است، همین مفهوم رندی‌ است که به خودش نسبت می‌دهد و خودش را رند می‌داند. این مفهوم اساسی و محوری برای من موضوع پرسش بود که این رند کیست که در مقابل آن مثلاً مفهوم زاهد قرار می‌گیرد؟ این از کجا می‌آید؟ منظور این داستان و این تقابل است. چرا حافظ به خودش می‌گوید رند؟ من به این دو مفهوم یعنی ارتباط رندی و عرفان و در واقع به کشف عرفان رندانه پرداخته‌ام. من به عرفان شاخه‌ی فارس که سعدی و حافظ بزرگ‌ترین نمایندگان آن هستند، عنوان عرفان رندانه داده‌ام، به آن ‌معنایی که آنها رندی را کشف کرده‌اند.</p> <p> </p> <p><strong>ما شاعران بزرگی داشتیم و داریم، اما چرا حافظ این همه بحث‌برانگیز است و همچنان درباره‌اش صحبت می‌کنند؟</strong></p> <p> </p> <p>یکی از دلایل اساسی‌ این است که شعر حافظ خیلی تفسیربردار است. او با زبان سمبلیک شعر صوفیانه بازی می‌کند. به‌خصوص با نوعی اصرار غریب و البته با هنرمندی ایهام و ابهام را طوری وارد شعرش می‌کند که از دیدگاه‌های مختلف تفسیربردار می‌شود. البته گذشته از این، موزیکالیته‌ی شعرش هم برای همه دل‌انگیز است. بعدهم فضای عمومی‌ای‌ که یک دفعه‌ به یک چیز می‌چسبد نیز بسیار مهم است. گاه البته دلایلش در آن چیز نیست و چه بسا در ذهنیت همگانی است. مثلاً تا صدسال پیش شاید سعدی در فضای ذهنی ایرانی مهم‌تر بود تا حافظ، ولی بعد یکدفعه سعدی به قولی شد «اَخ» و حافظ بزرگ شد. همه‌ی اینها مال این است که پشت‌ آن فکر سنجیده‌ی تحلیلی وجود ندارد. احساساتی و عاطفی‌ است. به آن می‌چسبند. خیلی‌ها حافظ را می‌خوانند، بدون این که یک سطر آن را بفهمند یا حتی کلماتش را بتوانند درک کنند. اصلاً حافظ خوانی و حافظ شناسی یکجور مد است. بعدهم این که هرکسی از دیدگاه خودش می‌تواند تفسیر کند و آن معنایی را که می‌خواهد از درون آن دربیاورد. این هم استعدادی است که دیوان حافظ دارد.</p> <p> </p> <p><strong>با آن فأل هم می‌گیرند و ...</strong></p> <p> </p> <p>نه فقط فأل می‌گیرند، بلکه از آن انواع تفسیرها می‌شود. از تفسیر عرفانی‌ ـ صوفیانه تا تفسیر مثلا هدونیستی و دنیوی تا این که حافظ به هیچ چیز معتقد نیست، تا حتی نهیلیستی و غیره. چون این زمینه و استعداد در مجموعه‌ی شعرهای او هست؛ آن‌هم به خاطر ایهام‌ها و ابهام‌ها که خود به خود این قدر در فضا مطرح است.</p> <p> </p> <p><strong>چه میراثی است آثار حافظ در مجموعه فرهنگ ایران ؟</strong></p> <p><br /> به‌هرحال یک چیز محوری خیلی مهمی است و یک مقدار زیادی نماینده‌ی روانشناسی ایرانی و فضای عمومی ذهنیت ما هم هست. با همه‌ی ابهام و ایهامی که در فضای ذهنیت ما هست، که خودش را نمی‌تواند شفاف و روشن کند. من کوششم این بوده که بتوانم این را روشن کنم. یعنی اساسا من به اینجا رسیده‌ام که اگر من نتوانم متد و محوری پیدا کنم که آن بتواند حافظ را برای من باز کند و در جایگاه تاریخی خودش قرار دهد، من اساسا نمی‌توانم ادعا کنم که از فرهنگ مدرن چیزی فهمیده‌ام.</p> <p> </p> <p><strong>شما خودتان کدامیک از تحقیقاتی که درباره‌ی حافظ انجام و منتشر شده است را قبول دارید؟</strong></p> <p> </p> <p>البته آنهایی که کار ادبی و تحقیق تاریخی کرده‌اند، مثلا راجع به شخصیت‌های هم‌عصر حافظ و مسائل لغوی و ادبی در دیوان حافظ، کارهای مفیدی صورت انجام داده‌اند. مثلا آقای خرمشاهی در این زمینه خوب کار کرده است یا کسان دیگری مثلا منوچهر مرتضوی نکته‌هایی را راجع به «ملامت در دیوان حافظ» بررسیده است. تک‌تک و گسیخته کارهایی شده است، اما هیچ کدام از این جهت که محور فکری ندارند، نمی‌توانند به هرحال طرحی از فضای ذهنیت حافظ را از دیدگاه من روشن کند. در نتیجه کتاب خود من از این بابت به نظرم تنها کتابی است که می‌تواند به صورت متدیک حرف خود را مطرح کند.</p> <p> </p> <p><strong>در واقع با زبان علمی مطرح کند...</strong></p> <p> </p> <p>بدون شک... حالا علمی در فضای علوم انسانی و در فضایی که تفسیرپذیری و شناخت ادبی و تفسیر ادبیات اجازه می‌دهد.</p> <p> </p> <p><strong>بعداز هفت‌صدسال که از تولد دیوان حافظ می‌گذرد، معمای حافظ چیست؟</strong></p> <p> </p> <p>برای این دیگر باید کتاب‌ها و مقالات من را بخوانید. من مقاله‌ای دارم به اسم «معمای حافظ». این را مطالعه بفرمایید. روی وبلاگ من هم هست.</p> <p> </p> <p><strong>چطور می‌شود از حافظ لذت برد؟</strong></p> <p> </p> <p>بدون شک به خاطر این که اثر ادبی بزرگی است، آهنگ، موزیکالیته و بازی‌های زبانی‌اش لذتبخش است. ولی اگر آدم بتواند ساختار محوری معنایی‌اش را کشف کند، به نظرم خیلی بیشتر از آن لذت می‌برد.</p> <p>شما گفتید از نظر زبانی بخواند و لذت ببرد، ولی کسانی مثل گوته که درباره‌ی حافظ خیلی نوشتند و شیفته‌ی او بودند، زبان فارسی را نمی‌دانستند. آنها به چه دلیل مجذوب حافظ شدند؟</p> <p>آنها دورادور حس می‌کردند که اینجا با یک شاعر بسیار قوی و از یک جهاتی با ذهنیتی دلیرانه و سرشار از مسائل انسانی طرف هستند که با عمق و پختگی‌ای که دارد می‌شود حتی او را در حوزه‌ی فلسفه‌های اگزیستانس قرار داد. گوته با قدرت شاعرانه و همچنین قدرت تفکر و تسلطش به فضای فرهنگی اروپایی و زمینه‌ی ذهنی آلمانی‌اش، از طریق همان ترجمه‌ها فهمیده بود که اینجا یک چیزی هست که با چیزهای دیگر فرق دارد.</p> <p> </p> <p><strong>در حال حاضر سرگرم چه کاری هستید؟</strong></p> <p> </p> <p>من الان بیشتر به کار زبان می‌پردازم. ازجمله دارم کتاب «زبان باز» را برای یک نشر تازه‌ بازبینی می‌کنم. هم‌چنین در کار لغت هم کار می‌کنم.</p> <p> </p> <p><strong>کتاب «زبان باز» خیلی مورد توجه قرار گرفت. برای همین است که دوباره آن را بازبینی می‌کنید؟</strong></p> <p> </p> <p>من در مقدمه‌‌ی آن هم نوشته بودم که این کتاب هنوز کامل نیست و به دلایلی هم ازجمله این که خیلی خسته شده بودم، خواستم فعلاً منتشر شود و همچنین بازخوردهایی را بگیرم که مفیدند برای این که آدم بخواهد کتاب را بازبینی کند. به‌هرحال چون همه‌ی حرفم را نزده بودم و کتاب کامل نبود، لازم بود که دومرتبه روی آن کار کنم.</p> <p> </p> <p><strong>یعنی خودتان از واکنش‌هایی که به‌وجود آمد راضی بودید؟</strong></p> <p> </p> <p>البته واکنش‌ها متفاوت بود، اما در مجموع به نظرم مثبت بود. یعنی اساساً شاید این کتاب موفق شد که طرح کند که ما مسائل اساسی زبانی داریم که باید راجع به آن فکر کنیم. حالا ممکن است کسانی راه‌حل و روش من را نپذیرند، اما این که مسئله‌ای داریم، به این کمتر توجه کرده بودند.</p> <p> </p> <p><strong>خودتان یادتان هست که این چندمین کتاب‌تان بوده است؟</strong></p> <p> </p> <p>شاید بیست و چهار، یا بیست و سومین کتاب من بوده است.<br /> </p>
ایرج ادیبزاده ـ معمای حافظ چه بود؟ دیوان حافظ چیست؟ حافظ کیست که پس از هفتصدسال، همچنان دربارهی غزلها و افکارش مینویسند؟ بهار او را در متن فرهنگ صوفیانه بهعنوان «شاعر- عارف» شناخته است. در مقامات عرفانی به او لقب «لسان الغیب» دادهاند. با دیوان او فال میگیرند. با هیچ شاعر دیگری چنین ارتباط گستردهای وجود ندارد.
شدیدترین حملات از سوی احمد کسروی به او شده است که او را «عامل تنبلی» توصیف میکند.
ذبیح بهروز از ناسیونالیستهای معروف ایران به دلیل وجود کلماتی چون مغ و مغان، مهر و زرتشت در غزلهایش او را پیرو آیین مهر میداند.
احمد شاملو به حافظ چهرهای مبارزه بخشیده است و گفتوگو دربارهی حافظ همچنان گرم است.
این بار داریوش آشوری، نویسنده و مترجم معاصر ایرانی که در زمینههای علوم سیاسی، جامعهشناسی، نقد ادبی، فلسفه و زبانشناسی چندین کتاب تحقیقی نوشته است، در کتاب خود «عرفان و رندی در شعر حافظ» با نگاهی تازه و دیدگاه علوم انسانی جدید، به حافظ پرداخته که تفسیری هرمنوتیکی از بنیادهای اندیشگی دیوان حافظ بر پایهی متن شناسانهی تاریخی است.
داریوش آشوری از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران، عضو هیئت مؤلفان لغتنامهی فارسی در مؤسسهی لغتنامهی دهخدا وابسته به دانشگاه تهران، عضو هیئت ویراستاران دانشنامهی ایرانیکا دانشگاه کلمبیا و از نویسندگان آن بوده است.
او در سالهای پس از انقلاب با خانوادهاش در فرانسه زندگی میکند. آشوری در نهمین نشست ماهانهی «انجمن فرهنگی بهار» در پاریس، کانون دانشپژوهان جوان ایرانی در فرانسه که به ریاست خانم شهین سراج اداره میشود، با نگاهی تازه به کتابش «عرفان و رندی در شعر حافظ» به تفسیر اندیشههای این شاعر پرگفتوگوی ایرانی پرداخت. پس از آن به پرسش حاضران در جلسه که بیشتر آنها دانشجویان و دانشپژوهان جوان ایرانی بودند، پاسخ داد.
در پایان این نشست داریوش آشوری در گفتوگوی ویژه با زمانه از انگیزهی خود برای نوشتن کتاب «عرفان و رندی در شعر حافظ» و معمای حافظ سخن گفت.
داریوش آشوری: برای من به عنوان یک ایرانی، دوستدار فرهنگ ایرانی و عاشق زبان فارسی و همچنین بهعنوان یک پژوهندهی حوزهی علوم انسانی و اجتماعی که راجع به فضای فرهنگی خودش کنجکاو است و کوشش میکند از در فرهنگ شناسی هم با این میراث برخورد کند، حافظ بهعنوان بزرگترین معمای فرهنگ ما برای من از دوران نوجوانی مطرح بوده است.
البته همهی آنچه کم و بیش نوشته شده بود و دیگران منتشر کردهاند، دربارهی حافظ میخواندم ولی قانع نمیشدم و این که چگونه میشود وارد تحلیل آثار او شد، آنهم از دری که کم و بیش بشود با متر و معیارهای علمی علوم انسانی مدرن توجیهپذیر باشد. این برای من مسئله بود. تا این که سرانجام به این مفهوم انترتکستوآلیته به فرانسوی رسیدم. چیزی که روابط میان متنی آثار را با همدیگر در فضای زبانی و فضای فرهنگی مشترک بررسی میکند. به نظر من اینجا دری باز شد که میتواند خیلی چیزها را در شعر حافظ توضیح دهد و روشن کند.
خیلیها دربارهی حافظ نوشتهاند و بیشتر آنها هم تقریبا چنین عنوانی دارند: «حافظ چه میگوید؟» یا «حافظ شناسی». شما ولی عرفان و رندی را در شعر حافظ مطرح کردهاید. چرا رندی و چرا عرفان؟
اولا دربارهی این قضیه خیلی بحث شده است که آیا حافظ عارف بوده یا نبوده؟ صوفی بوده یا نبوده؟ البته به استناد بعضی از ابیات و غزل ها بعضیها معتقدند که نه او هرگز ارتباطی با عرفان و تصوف نداشته است، ولی در سنت و فرهنگ ما حافظ بهعنوان یک عارف بزرگ شناخته میشود، ولی این که این عرفان در شعر او چیست و در ذهنیت او چگونه منعکس میشود، برای من همیشه سئوال بود. بعدهم مفهوم اساسیای که در شعر حافظ است، همین مفهوم رندی است که به خودش نسبت میدهد و خودش را رند میداند. این مفهوم اساسی و محوری برای من موضوع پرسش بود که این رند کیست که در مقابل آن مثلاً مفهوم زاهد قرار میگیرد؟ این از کجا میآید؟ منظور این داستان و این تقابل است. چرا حافظ به خودش میگوید رند؟ من به این دو مفهوم یعنی ارتباط رندی و عرفان و در واقع به کشف عرفان رندانه پرداختهام. من به عرفان شاخهی فارس که سعدی و حافظ بزرگترین نمایندگان آن هستند، عنوان عرفان رندانه دادهام، به آن معنایی که آنها رندی را کشف کردهاند.
ما شاعران بزرگی داشتیم و داریم، اما چرا حافظ این همه بحثبرانگیز است و همچنان دربارهاش صحبت میکنند؟
یکی از دلایل اساسی این است که شعر حافظ خیلی تفسیربردار است. او با زبان سمبلیک شعر صوفیانه بازی میکند. بهخصوص با نوعی اصرار غریب و البته با هنرمندی ایهام و ابهام را طوری وارد شعرش میکند که از دیدگاههای مختلف تفسیربردار میشود. البته گذشته از این، موزیکالیتهی شعرش هم برای همه دلانگیز است. بعدهم فضای عمومیای که یک دفعه به یک چیز میچسبد نیز بسیار مهم است. گاه البته دلایلش در آن چیز نیست و چه بسا در ذهنیت همگانی است. مثلاً تا صدسال پیش شاید سعدی در فضای ذهنی ایرانی مهمتر بود تا حافظ، ولی بعد یکدفعه سعدی به قولی شد «اَخ» و حافظ بزرگ شد. همهی اینها مال این است که پشت آن فکر سنجیدهی تحلیلی وجود ندارد. احساساتی و عاطفی است. به آن میچسبند. خیلیها حافظ را میخوانند، بدون این که یک سطر آن را بفهمند یا حتی کلماتش را بتوانند درک کنند. اصلاً حافظ خوانی و حافظ شناسی یکجور مد است. بعدهم این که هرکسی از دیدگاه خودش میتواند تفسیر کند و آن معنایی را که میخواهد از درون آن دربیاورد. این هم استعدادی است که دیوان حافظ دارد.
با آن فأل هم میگیرند و ...
نه فقط فأل میگیرند، بلکه از آن انواع تفسیرها میشود. از تفسیر عرفانی ـ صوفیانه تا تفسیر مثلا هدونیستی و دنیوی تا این که حافظ به هیچ چیز معتقد نیست، تا حتی نهیلیستی و غیره. چون این زمینه و استعداد در مجموعهی شعرهای او هست؛ آنهم به خاطر ایهامها و ابهامها که خود به خود این قدر در فضا مطرح است.
چه میراثی است آثار حافظ در مجموعه فرهنگ ایران ؟
بههرحال یک چیز محوری خیلی مهمی است و یک مقدار زیادی نمایندهی روانشناسی ایرانی و فضای عمومی ذهنیت ما هم هست. با همهی ابهام و ایهامی که در فضای ذهنیت ما هست، که خودش را نمیتواند شفاف و روشن کند. من کوششم این بوده که بتوانم این را روشن کنم. یعنی اساسا من به اینجا رسیدهام که اگر من نتوانم متد و محوری پیدا کنم که آن بتواند حافظ را برای من باز کند و در جایگاه تاریخی خودش قرار دهد، من اساسا نمیتوانم ادعا کنم که از فرهنگ مدرن چیزی فهمیدهام.
شما خودتان کدامیک از تحقیقاتی که دربارهی حافظ انجام و منتشر شده است را قبول دارید؟
البته آنهایی که کار ادبی و تحقیق تاریخی کردهاند، مثلا راجع به شخصیتهای همعصر حافظ و مسائل لغوی و ادبی در دیوان حافظ، کارهای مفیدی صورت انجام دادهاند. مثلا آقای خرمشاهی در این زمینه خوب کار کرده است یا کسان دیگری مثلا منوچهر مرتضوی نکتههایی را راجع به «ملامت در دیوان حافظ» بررسیده است. تکتک و گسیخته کارهایی شده است، اما هیچ کدام از این جهت که محور فکری ندارند، نمیتوانند به هرحال طرحی از فضای ذهنیت حافظ را از دیدگاه من روشن کند. در نتیجه کتاب خود من از این بابت به نظرم تنها کتابی است که میتواند به صورت متدیک حرف خود را مطرح کند.
در واقع با زبان علمی مطرح کند...
بدون شک... حالا علمی در فضای علوم انسانی و در فضایی که تفسیرپذیری و شناخت ادبی و تفسیر ادبیات اجازه میدهد.
بعداز هفتصدسال که از تولد دیوان حافظ میگذرد، معمای حافظ چیست؟
برای این دیگر باید کتابها و مقالات من را بخوانید. من مقالهای دارم به اسم «معمای حافظ». این را مطالعه بفرمایید. روی وبلاگ من هم هست.
چطور میشود از حافظ لذت برد؟
بدون شک به خاطر این که اثر ادبی بزرگی است، آهنگ، موزیکالیته و بازیهای زبانیاش لذتبخش است. ولی اگر آدم بتواند ساختار محوری معناییاش را کشف کند، به نظرم خیلی بیشتر از آن لذت میبرد.
شما گفتید از نظر زبانی بخواند و لذت ببرد، ولی کسانی مثل گوته که دربارهی حافظ خیلی نوشتند و شیفتهی او بودند، زبان فارسی را نمیدانستند. آنها به چه دلیل مجذوب حافظ شدند؟
آنها دورادور حس میکردند که اینجا با یک شاعر بسیار قوی و از یک جهاتی با ذهنیتی دلیرانه و سرشار از مسائل انسانی طرف هستند که با عمق و پختگیای که دارد میشود حتی او را در حوزهی فلسفههای اگزیستانس قرار داد. گوته با قدرت شاعرانه و همچنین قدرت تفکر و تسلطش به فضای فرهنگی اروپایی و زمینهی ذهنی آلمانیاش، از طریق همان ترجمهها فهمیده بود که اینجا یک چیزی هست که با چیزهای دیگر فرق دارد.
در حال حاضر سرگرم چه کاری هستید؟
من الان بیشتر به کار زبان میپردازم. ازجمله دارم کتاب «زبان باز» را برای یک نشر تازه بازبینی میکنم. همچنین در کار لغت هم کار میکنم.
کتاب «زبان باز» خیلی مورد توجه قرار گرفت. برای همین است که دوباره آن را بازبینی میکنید؟
من در مقدمهی آن هم نوشته بودم که این کتاب هنوز کامل نیست و به دلایلی هم ازجمله این که خیلی خسته شده بودم، خواستم فعلاً منتشر شود و همچنین بازخوردهایی را بگیرم که مفیدند برای این که آدم بخواهد کتاب را بازبینی کند. بههرحال چون همهی حرفم را نزده بودم و کتاب کامل نبود، لازم بود که دومرتبه روی آن کار کنم.
یعنی خودتان از واکنشهایی که بهوجود آمد راضی بودید؟
البته واکنشها متفاوت بود، اما در مجموع به نظرم مثبت بود. یعنی اساساً شاید این کتاب موفق شد که طرح کند که ما مسائل اساسی زبانی داریم که باید راجع به آن فکر کنیم. حالا ممکن است کسانی راهحل و روش من را نپذیرند، اما این که مسئلهای داریم، به این کمتر توجه کرده بودند.
خودتان یادتان هست که این چندمین کتابتان بوده است؟
شاید بیست و چهار، یا بیست و سومین کتاب من بوده است.
نظرها
نظری وجود ندارد.