ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«دنیا سرزمین همه‌ی انسان‌هاست»

<p>پانته&zwnj;آ بهرامی - زیستن در بینابین فرهنگ&zwnj;ها پدیده&zwnj;ای نوین در دنیای مدرن است. زندگی بین دو هویت، دو دنیا، دو فرهنگ، دو تفکر و بالاخره دو جهان متفاوت. مهاجرت پدیده&zwnj;ای نوین نیست، ولی شیوه&zwnj;ی زیست انسان&zwnj;هایی که بین دو فرهنگ زندگی می&zwnj;کنند و انعکاس آن در هنر، رویکردی متعلق به قرن معاصر است که بیش از هر دوران دیگری شاهد مهاجرت انسان&zwnj;ها از یک سرزمین به سرزمینی دیگر هستیم؛ چه خواسته و چه ناخواسته.</p> <!--break--> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20101229_PanteA_Between.mp3"><img height="31" width="273" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" alt="" /></a></p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>موزه&zwnj;ی شهر زیگبورگ آلمان، در ماه دسامبر امسال شاهد نمایشگاه فردی شهرام کریمی نقاش ایرانی است که بیش از دو دهه در خارج از مرزهای ایران در آلمان و آمریکا زیسته است.<br /> </strong></p> <p><strong><br /> این نمایشگاه که شامل آثار نقاشی و چیدمان این هنرمند است &laquo;بینابین&raquo; نام دارد و تا روزهای پایانی ژانویه&zwnj;ی سال ۲۰۱۱ ادامه خواهد داشت.</strong></p> <p><br /> <strong><img hspace="8" height="181" align="left" width="272" vspace="8" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/museum_siegburg_1.jpg" alt="" />شهرام کریمی:</strong> علت گزینش نام &laquo;بینابین&raquo; برای این نمایشگاه، وضعیت خود ما در مهاجرت بود. ما که سال&zwnj;های زیادی را در مهاجرت گذرانده&zwnj;ایم بین دو فرهنگ قرار گرفته&zwnj;ایم و این بحث دو فرهنگی به نظر من بحث جالبی است.<br /> &nbsp;</p> <p>آدم&zwnj;هایی مثل من چنین حالتی را دارند. بین دو فرهنگ می&zwnj;زیند. بین فرهنگ عمیق ملیت خودش و اثرات روح و روانی&zwnj;ای که از جامعه&zwnj;ی میزبان طی سال&zwnj;ها زندگی در آن گرفته است. این است که من اسم این نمایشگاه را بینابین گذاشته&zwnj;ام. بینابین کلمه&zwnj;ی درستی است. ما بینابین دو فرهنگ هستیم. دو فرهنگ را با خودمان حمل می&zwnj;کنیم و این اثر بزرگی در تاریخ ما داشته است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>حتی قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷ در دوره&zwnj;ای که هنرمندان مهاجرت کردند، برای مثال کمال&zwnj;الملک که در یک دوره&zwnj;ی تاریخی ایران به فرانسه آمد و موزه&zwnj;ی لوور را دید، یک&zwnj;دفعه دچار یک دنیای عجیب و غریب شد. سیصدسال دوره&zwnj;ی کهنه&zwnj;ی خودش را نشناخت و از رامبراند کپی کرد و به ایران برد. منظورم این است که پدیده&zwnj;ی مهاجرت اثر مثبتی نیز در طول این سال&zwnj;ها در ایران داشته است. این تاثیرها نیز کم نبودند. آدم&zwnj;هایی که مهاجرت کردند، با دنیایی جدید، با روابط فکری و روابط اجتماعی نوین آشنا شدند؛ و به&zwnj;خصوص جنبه&zwnj;های مثبت آن را، با آن فرهنگ و روح و روان شرقی، در خودشان آمیختند.<br /> &nbsp;</p> <p>شما اگر به کارهای من نگاه کنید یا نوشته&zwnj;های آدم&zwnj;هایی را که راجع به کار من نوشتند بخوانید، این خصوصیت دو هویتی بودن، دو فرهنگی زیستن را درآن بازخواهید شناخت، خصوصیتی که آن را دوگانه ترسیم کرده&zwnj;اند.<br /> &nbsp;</p> <p>همراه با این نمایشگاه یک کتاب نیز منتشر می&zwnj;شود. البته با همکاری گالری &laquo;بریگیت شنک&raquo; که آثار مرا در شهر کلن آلمان به نمایش می&zwnj;گذارد. استان &laquo;نورد راین وست فالن&raquo; نیز بخشی از مخارج کتاب را تقبل کرده است. این کتاب خوشبختانه با همکاری یک انتشارات خوب به نام &laquo;کارتا&raquo; که در زمینه&zwnj;ی هنری پرآوازه است منتشر خواهد شد. مرکز این انتشارات در میلان و نیویورک قرار دارد. کتاب در سال ۲۰۱۱ منتشر و شامل یک مجموعه&zwnj;ی صد صفحه&zwnj;ای از بخشی از کارهای من در سال&zwnj;های متفاوت است.</p> <p><br /> <strong><img hspace="8" height="416" align="right" width="277" vspace="8" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/sister_am_meer.jpg" alt="" />اسم این کتاب چیست و چه دوره&zwnj;ای از کارهای شما را پوشش می&zwnj;دهد؟</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>اسمش را من همان &laquo;Between&raquo; یا &laquo;بینابین&raquo; گذاشتم. به خاطر این که همان حالت را در خودش داشت. یک تقسیم&zwnj;بندی قشنگ در این کار شده است.</p> <p><br /> گالری &laquo;بریگیت شنک&raquo; تقسیم&zwnj;بندی کارهای مرا در سال&zwnj;های مختلف در کتاب برعهده گرفته است. در کتاب همچنین اثر ۱۰ متری من به نام &laquo;ردپا&raquo; که درسال ۲۰۰۳ در استانبول به نمایش گذاشته&zwnj;ام نیز وجود دارد. ۲۴۸ پرتره از شخصیت&zwnj;های متفاوت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران را روی پارچه&zwnj;ی برنج نقاشی کرده&zwnj;ام. من هیچ وقت این امکان را نداشتم که این کار را در آلمان نشان دهم. چون یک دیوار ده متری لازم داشت. در این نمایشگاه فردی در موزه&zwnj;ی شهر زیگبورگ برای اولین بار این امکان را بالاخره یافتم. تصویر این اثر در کتاب نیز وجود دارد.</p> <p><br /> <strong>مستندی تصویری</strong></p> <p><br /> <strong>شهرام کریمی بر این باور است که ما ایرانیان آن&zwnj;طور که باید مستندات تصویری از هنرمندان&zwnj;مان نداریم. &laquo;رد پا&raquo; که تولید آن چهارسال به طول انجامیده، شامل بیش از دویست پرتره از هنرمندان ایرانی از هر نوع اندیشه و تفکر است که شاید بسیاری از آنان در عرصه&zwnj;ی واقعیت حاضر نبوده&zwnj;اند در کنارهم بنشینند. </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>بسیاری از هنرمندان ما مرده&zwnj;اند و ما حتی ۱۰ دقیقه فیلم از آنها نداریم. مثل هوشنگ گلشیری که آن&zwnj;طور که باید فیلم و تصویر از او وجود ندارد. من سال ۱۹۹۹ این کار را شروع کردم. این افراد آدم&zwnj;هایی هستند که در تاریخ فرهنگ سیاسی ما نقش&zwnj;های پررنگی داشتند. علاوه بر آن این اثر روی پارچه&zwnj;های گونی برنج کشیده شده است. چرا برنج؟ من به عنوان آدمی که در خارج زندگی می&zwnj;کنم، به هر حال با غذا نوعی رابطه&zwnj;ی فرهنگی دارم. افزون بر آن این نقاشی&zwnj;ها روی پارچه&zwnj;های برنج کشیده شده است که از ایران می&zwnj;آید. این اولاً نشان&zwnj;دهنده&zwnj;ی رابطه&zwnj;ی من با جامعه&zwnj;ام است. اسم این برنج هم خورشید است. کیسه&zwnj;های برنج را باز کردم و روی&zwnj;شان نقاشی کردم.</p> <p><br /> اسم کل اثر &laquo;رد پا&raquo; است. یعنی جای پا؛ رد آدم&zwnj;هایی که در ایران نقش بزرگی از نظر فرهنگی و سیاسی داشتند. هر شخصیتی که شما فکر کنید در این اثر هست. نکته&zwnj;ی دیگری که برای من جالب است این است که خیلی از آدم&zwnj;ها حاضر نیستند در کنارهم بنشینند، ولی من اینها را کنارهم نشاندم. در جامعه&zwnj;ی ما آدم&zwnj;ها حاضر نیستند همدیگر را تحمل کنند. کسی حاضر نیست حرف کسی را گوش کند. همه در چهارچوب ایدئولوژی و فکری خودشان هستند. بحث کردن یک اتفاق تازه است. این که ما یاد بگیریم گفت&zwnj;وگو داشته باشیم و همدیگر را تحمل کنیم یک پیشنهاد تازه است. شخصیت&zwnj;هایی مثل شجریان، فرخزاد، فروغ، گلستان و هرکسی که شما فکر کنید، در این اثر یافت می&zwnj;شوند. در واقع مسئله&zwnj;ی من در طرح این پرتره&zwnj;ها، حضور تصویری و مستند آدم&zwnj;هایی است که در یک جامعه نقش فکری ـ فرهنگی دارند. این کار از حوزه&zwnj;ی یک تابلوی نقاشی بیرون است. من اولین&zwnj;بار در سال ۲۰۰۳ در دوسالانه&zwnj;ی هنری استانبول آن را به نمایش گذاشتم.</p> <p><br /> <strong><img hspace="8" height="181" align="left" width="272" vspace="8" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/traces_museum_siegburg.jpg" alt="" />&laquo;نگاه کن&raquo; یکی دیگر از آثار شماست که انسان را از محدوده&zwnj;ی تنگ جغرافیایی بیرون می&zwnj;کشد و او را جهان وطنی می&zwnj;انگارد. این اثر حدود ۳۰ نقاشی و عکس از پرتره&zwnj;ی انسان&zwnj;های مختلف گوشه و کنار جهان را دربرگرفته است و نقش چهره&zwnj;ی خود شما نیز در آن هست. این تصویر به شکلی داستان بشر جهان وطن را تعریف می&zwnj;کند. </strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>این کار که در این نمایشگاه نیز هست &laquo;Look it&raquo;، همان نگاه کن نام دارد که باز در مورد هویت است. برای اجرای این کار، عکس&zwnj;های قدیمی را جمع کردم. مخصوصا بیشتر در نیویورک و با آنها نوعی طنز اجتماعی و شعرگونه ساخته&zwnj;ام. مثل پرده&zwnj;خوانی&zwnj;های قدیمی است. مثل نقالی است. پرده&zwnj;خوانی حتی قبل از نقاشی قهوه&zwnj;خانه&zwnj;ای ما بوده. آدم&zwnj;های دوره&zwnj;گردی که در محله&zwnj;ها داستان&zwnj;هایی را می&zwnj;گفتند، بدون این که حتی در آن زمان نقاشی مطرح باشد. شکل داستان&zwnj;گویی و روایت&zwnj;های مذهبی و پهلوانی داشته است. من عجیب تحت تأثیر روحی، روانی و تصویری این دوره&zwnj;های نقاشی هستم. در واقع من روی کارهایم نوعی داستان&zwnj;گویی دارم. داستانی هست که می&zwnj;گویم من اینجا بودم. من در بروکلین ازدواج کردم. خواهرم به من این طوری نگاه می&zwnj;کند. من در پشت مادر آفریقایی&zwnj;ام زیر خورشید آفریقا به دنیا آمده&zwnj;ام. یعنی در واقع من جغرافیا را زیر سئوال می&zwnj;برم. مفهوم امروز ملیت، آنجا که مثلاً آلمانی&zwnj;ها می&zwnj;گویند &laquo;mein Vaterland&raquo;، سرزمین پدری را زیر سئوال می&zwnj;برم. ببینید شما وقتی همه&zwnj;جا هستید، دیگر نمی&zwnj;توانید دچار تنگ&zwnj;نظری&zwnj;های بومی، سنتی، فرهنگی و ناسیونالیستی باشید. انسان چندهزارسال می&zwnj;تواند برای یک سرزمین، برای خاکش بجنگد. وقتی که دنیا می&zwnj;تواند خاک همه&zwnj;ی انسان&zwnj;ها باشد دیگر چه جای جنگی وجود دارد؟ در هر صورت منظور من رد کردن مسئله&zwnj;ی ملی- اجتماعی نیست. منظورم یک&zwnj;نوع تفکر جهان&zwnj;نگری و جهان- وطنی هست.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>همگرایی فرهنگی</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>یکی از چیدمان&zwnj;های شهرام کریمی چمدان&zwnj;هایی است که پرتره&zwnj;هایی روی آنها حک شده است. خود چمدان بزرگترین نشانه&zwnj;ی انسان&zwnj;های مهاجر است. انسان&zwnj;هایی که در سفرند. مقصد یکی از این سفرها در نیم قرن اخیر کشور آلمان بوده است. موضوع همگرایی دغدغه&zwnj;ی بخشی از سیاستمداران و مردم این کشور است. هرچند این واقعیت در مورد بسیاری از سیاستمداران و همچنین بخشی از مردم این کشور صدق نمی&zwnj;کند.<br /> <br /> </strong></p> <p><strong>۱۵میلیون نفر از جمعیت آلمان امروز، پیشینه&zwnj;ی مهاجرت دارند. این رقم، ۱۹ درصد از جمعیت این کشور را تشکیل می&zwnj;دهد. عدم همگرایی این جمعیت در کشور آلمان که عمدتاً نیز جوان هستند، تبدیل به دغدغه&zwnj;ی مهمی شده است. تا آنجا که آنجلا مرکل، صدراعظم آلمان چندی پیش اعتراف کرد که پروژه&zwnj;ی انتگراسیون و یا همگرایی در آلمان شکست خورده است.<br /> <br /> </strong></p> <p><strong> در نیمه&zwnj;ی ژانویه&zwnj;ی ۲۰۱۱ قرار است میزگردی با حضور شهرام کریمی و چند روزنامه&zwnj;نگار آلمانی در چهارچوب نمایشگاه صورت پذیرد تا بحث همگرایی و یا انتگراسیون فرهنگی دوباره مورد کنکاش قرار گیرد.</strong><br /> <br /> <img hspace="8" height="235" align="right" width="274" vspace="8" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/we_are_together1.jpg" alt="" />بحث انتگراسیون فرهنگی در آلمان یک گفتمان جدی است. آنان من را به عنوان نمونه&zwnj;ای از آن چیزی که دوست دارند اینجا داشته باشند، معرفی می&zwnj;کنند. همان&zwnj;طور که می&zwnj;دانید سال ۱۹۹۷جایزه&zwnj;ی هنری سال ایالت &laquo;نورد راین وست فالن&raquo; را به خاطر حضور چندتا از کارهای نقاشی&zwnj;ام در یک مسابقه دریافت کردم. من تنها خارجی&zwnj;ای هستم که در طول ۲۰ سال توانستم این جایزه را دریافت کنم . کارگاه&zwnj;های آموزشی زیادی در این منطقه گذاشتم. برای این&zwnj;ها من یک نمونه&zwnj;ی خوبی از طرحی هستم که این&zwnj;ها در ذهن خود دارند و در اجرای آن مشکل دارند؛ منظورم همگرایی یا انتگراسیون است. بی&zwnj;تعارف بگویم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>اتفاقاً مرکل، صدر اعظم آلمان هم چندی پیش اظهار داشت که پروژه&zwnj;ی همگرایی در آلمان شکست خورده است.<br /> </strong></p> <p>بله شکست خورده است. به خاطر این که اینها برخی نکات را نفهمیدند. در این جامعه سال&zwnj;ها در را باز گذاشتند ولی کاری در جهت همگرایی انجام ندادند. آلمان یک جامعه&zwnj;ی مسن است. یک جامعه&zwnj;ی پیر است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>این یکی از فرقه&zwnj;ای اساسی آن با ایران است. پنجاه سال دیگر کشور آلمانی که ما امروز می&zwnj;شناسیم وجود نخواهد داشت. بیشترین نیروهای جوان اینجا بچه&zwnj;های مهاجر هستند. من این را در مطبوعات هم گفته&zwnj;ام. هرسال این ایالت هزینه&zwnj;ای را تامین می&zwnj;کند و من به واسطه&zwnj;ی آن کارگاه&zwnj;های نقاشی&zwnj;ای را برای دانش&zwnj;آموزان مدارس پایین سیستم آموزشی آلمان، برگزار می&zwnj;کنم. کودکان خارجی معمولا به این نوع مدارس می&zwnj;روند.</p> <p><br /> سیستم مدارس در آلمان بهشدت طبقاتی است به این مفهوم که دانش&zwnj;آموزان از کلاس پنجم ابتدایی تقسیم&zwnj;بندی می&zwnj;شوند. آن&zwnj;هایی که در درس&zwnj;ها موفق هستند به دبیرستان&zwnj;ها راه می&zwnj;یابند و بقیه وارد دو سیستم مدارس که به آلمانی مدارس &laquo;هابت و رئال شوله&raquo; خوانده می&zwnj;شود، فرستاده می&zwnj;شوند. دانش&zwnj;آموزان دبیرستان&zwnj;ها بدون واسطه می&zwnj;توانند به دانشگاه&zwnj;ها راه یابند در حالی&zwnj;که برای فارغ&zwnj;التحصیلان دو مدارس دیگر، این امکان به راحتی وجود ندارد. خارجی&zwnj;ها عمدتاً به دبیرستان&zwnj;ها راه نمی&zwnj;یابند. یکی از دلایل آن فقر آموزشی والدین دانش&zwnj;آموزان است. چه معمولا والدین باید فرزندان خود را در دبیرستان&zwnj;ها از نظر آموزشی کمک کنند و متاسفانه والدین دانش&zwnj;آموزان خارجی فاقد آن کیفیت آموزشی هستند و معمولا از طبقات پایین جامعه می&zwnj;آیند و این توانایی آموزشی را ندارند. چرا این کارگاه&zwnj;ها را برای این مدارسی که کیفیت پایین آموزشی دارند می&zwnj;گذارم؟ به خاطر این که معتقدم خانواده&zwnj;های دانش&zwnj;آموزان خارجی، کارگرهای این جامعه هستند. خرده مغازه&zwnj;دارهای این جامعه هستند.</p> <p><img hspace="8" height="403" align="left" width="275" vspace="8" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/sisters.140x100cm.mix_media_on_the_stuff.2010.jpg" alt="" /><br /> وظیفه&zwnj;ی رشد آنان را در واقع دولت باید به عهده بگیرد. خانواده&zwnj;ی اینها معمولاً آلمانی هم نمی&zwnj;توانند صحبت کنند. بسیار درگیر کار و زندگی هستند. این جامعه مثل آمریکا و کانادا نبوده که مهاجرهای نخبه را جذب کرده باشد. در این جامعه باز بوده است. خب مثلا آفریقایی آمده، پناهنده&zwnj;های مختلف آمده&zwnj;اند. بد هم نبوده، مثبت بوده است، ولی امروز دچار مشکل شده&zwnj;اند. این بچه&zwnj;های خارجی توی خیابان مانده&zwnj;اند و این بحثی است که مرکل می&zwnj;کند و می&zwnj;گوید همگرایی یا انتگراسیون شکست خورده است.</p> <p>&nbsp;</p> <p>آلمانی&zwnj;ها اشتباه می&zwnj;کنند که می&zwnj;خواهند انتگراسیون را تنها با اسلام تعریف کنند. یعنی بگویند مشکل این آدم&zwnj;ها این است که مثلاً به خاطر اعتقاداتشان نمی&zwnj;توانند در این جامعه حل شوند. به نظر من این اشتباه است. مثل این که شما در آمریکا بگویید مسئله&zwnj;ی مهاجرت فقط مختص مسلمان&zwnj;هاست. البته این واقعیت ندارد. در واقع مرکل به این عنوان است که می&zwnj;گوید شکست خورده. نمی&zwnj;آید ضعف خودشان را در اینجا ببیند که ما چه کردیم. ما این خارجی&zwnj;ها و بچه&zwnj;های آنها را سال&zwnj;ها ول کردیم. به هرحال این یک بحث سیاسی است. این نشست فرهنگی که گفتم در نیمه ژانویه برگزار خواهد شد، البته راجع به هنر است، ولی بهانه&zwnj;ای است برای طرح این موضوع که اصلاً هم&zwnj;زیستی ملت&zwnj;های مختلف در یک جامعه&zwnj;ی دمکراتیک، به چه مفهومی می&zwnj;تواند باشد.</p>

پانته‌آ بهرامی - زیستن در بینابین فرهنگ‌ها پدیده‌ای نوین در دنیای مدرن است. زندگی بین دو هویت، دو دنیا، دو فرهنگ، دو تفکر و بالاخره دو جهان متفاوت. مهاجرت پدیده‌ای نوین نیست، ولی شیوه‌ی زیست انسان‌هایی که بین دو فرهنگ زندگی می‌کنند و انعکاس آن در هنر، رویکردی متعلق به قرن معاصر است که بیش از هر دوران دیگری شاهد مهاجرت انسان‌ها از یک سرزمین به سرزمینی دیگر هستیم؛ چه خواسته و چه ناخواسته.

موزه‌ی شهر زیگبورگ آلمان، در ماه دسامبر امسال شاهد نمایشگاه فردی شهرام کریمی نقاش ایرانی است که بیش از دو دهه در خارج از مرزهای ایران در آلمان و آمریکا زیسته است.


این نمایشگاه که شامل آثار نقاشی و چیدمان این هنرمند است «بینابین» نام دارد و تا روزهای پایانی ژانویه‌ی سال ۲۰۱۱ ادامه خواهد داشت.

شهرام کریمی: علت گزینش نام «بینابین» برای این نمایشگاه، وضعیت خود ما در مهاجرت بود. ما که سال‌های زیادی را در مهاجرت گذرانده‌ایم بین دو فرهنگ قرار گرفته‌ایم و این بحث دو فرهنگی به نظر من بحث جالبی است.
 

آدم‌هایی مثل من چنین حالتی را دارند. بین دو فرهنگ می‌زیند. بین فرهنگ عمیق ملیت خودش و اثرات روح و روانی‌ای که از جامعه‌ی میزبان طی سال‌ها زندگی در آن گرفته است. این است که من اسم این نمایشگاه را بینابین گذاشته‌ام. بینابین کلمه‌ی درستی است. ما بینابین دو فرهنگ هستیم. دو فرهنگ را با خودمان حمل می‌کنیم و این اثر بزرگی در تاریخ ما داشته است.

حتی قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷ در دوره‌ای که هنرمندان مهاجرت کردند، برای مثال کمال‌الملک که در یک دوره‌ی تاریخی ایران به فرانسه آمد و موزه‌ی لوور را دید، یک‌دفعه دچار یک دنیای عجیب و غریب شد. سیصدسال دوره‌ی کهنه‌ی خودش را نشناخت و از رامبراند کپی کرد و به ایران برد. منظورم این است که پدیده‌ی مهاجرت اثر مثبتی نیز در طول این سال‌ها در ایران داشته است. این تاثیرها نیز کم نبودند. آدم‌هایی که مهاجرت کردند، با دنیایی جدید، با روابط فکری و روابط اجتماعی نوین آشنا شدند؛ و به‌خصوص جنبه‌های مثبت آن را، با آن فرهنگ و روح و روان شرقی، در خودشان آمیختند.
 

شما اگر به کارهای من نگاه کنید یا نوشته‌های آدم‌هایی را که راجع به کار من نوشتند بخوانید، این خصوصیت دو هویتی بودن، دو فرهنگی زیستن را درآن بازخواهید شناخت، خصوصیتی که آن را دوگانه ترسیم کرده‌اند.
 

همراه با این نمایشگاه یک کتاب نیز منتشر می‌شود. البته با همکاری گالری «بریگیت شنک» که آثار مرا در شهر کلن آلمان به نمایش می‌گذارد. استان «نورد راین وست فالن» نیز بخشی از مخارج کتاب را تقبل کرده است. این کتاب خوشبختانه با همکاری یک انتشارات خوب به نام «کارتا» که در زمینه‌ی هنری پرآوازه است منتشر خواهد شد. مرکز این انتشارات در میلان و نیویورک قرار دارد. کتاب در سال ۲۰۱۱ منتشر و شامل یک مجموعه‌ی صد صفحه‌ای از بخشی از کارهای من در سال‌های متفاوت است.

اسم این کتاب چیست و چه دوره‌ای از کارهای شما را پوشش می‌دهد؟

اسمش را من همان «Between» یا «بینابین» گذاشتم. به خاطر این که همان حالت را در خودش داشت. یک تقسیم‌بندی قشنگ در این کار شده است.

گالری «بریگیت شنک» تقسیم‌بندی کارهای مرا در سال‌های مختلف در کتاب برعهده گرفته است. در کتاب همچنین اثر ۱۰ متری من به نام «ردپا» که درسال ۲۰۰۳ در استانبول به نمایش گذاشته‌ام نیز وجود دارد. ۲۴۸ پرتره از شخصیت‌های متفاوت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران را روی پارچه‌ی برنج نقاشی کرده‌ام. من هیچ وقت این امکان را نداشتم که این کار را در آلمان نشان دهم. چون یک دیوار ده متری لازم داشت. در این نمایشگاه فردی در موزه‌ی شهر زیگبورگ برای اولین بار این امکان را بالاخره یافتم. تصویر این اثر در کتاب نیز وجود دارد.

مستندی تصویری

شهرام کریمی بر این باور است که ما ایرانیان آن‌طور که باید مستندات تصویری از هنرمندان‌مان نداریم. «رد پا» که تولید آن چهارسال به طول انجامیده، شامل بیش از دویست پرتره از هنرمندان ایرانی از هر نوع اندیشه و تفکر است که شاید بسیاری از آنان در عرصه‌ی واقعیت حاضر نبوده‌اند در کنارهم بنشینند.

بسیاری از هنرمندان ما مرده‌اند و ما حتی ۱۰ دقیقه فیلم از آنها نداریم. مثل هوشنگ گلشیری که آن‌طور که باید فیلم و تصویر از او وجود ندارد. من سال ۱۹۹۹ این کار را شروع کردم. این افراد آدم‌هایی هستند که در تاریخ فرهنگ سیاسی ما نقش‌های پررنگی داشتند. علاوه بر آن این اثر روی پارچه‌های گونی برنج کشیده شده است. چرا برنج؟ من به عنوان آدمی که در خارج زندگی می‌کنم، به هر حال با غذا نوعی رابطه‌ی فرهنگی دارم. افزون بر آن این نقاشی‌ها روی پارچه‌های برنج کشیده شده است که از ایران می‌آید. این اولاً نشان‌دهنده‌ی رابطه‌ی من با جامعه‌ام است. اسم این برنج هم خورشید است. کیسه‌های برنج را باز کردم و روی‌شان نقاشی کردم.

اسم کل اثر «رد پا» است. یعنی جای پا؛ رد آدم‌هایی که در ایران نقش بزرگی از نظر فرهنگی و سیاسی داشتند. هر شخصیتی که شما فکر کنید در این اثر هست. نکته‌ی دیگری که برای من جالب است این است که خیلی از آدم‌ها حاضر نیستند در کنارهم بنشینند، ولی من اینها را کنارهم نشاندم. در جامعه‌ی ما آدم‌ها حاضر نیستند همدیگر را تحمل کنند. کسی حاضر نیست حرف کسی را گوش کند. همه در چهارچوب ایدئولوژی و فکری خودشان هستند. بحث کردن یک اتفاق تازه است. این که ما یاد بگیریم گفت‌وگو داشته باشیم و همدیگر را تحمل کنیم یک پیشنهاد تازه است. شخصیت‌هایی مثل شجریان، فرخزاد، فروغ، گلستان و هرکسی که شما فکر کنید، در این اثر یافت می‌شوند. در واقع مسئله‌ی من در طرح این پرتره‌ها، حضور تصویری و مستند آدم‌هایی است که در یک جامعه نقش فکری ـ فرهنگی دارند. این کار از حوزه‌ی یک تابلوی نقاشی بیرون است. من اولین‌بار در سال ۲۰۰۳ در دوسالانه‌ی هنری استانبول آن را به نمایش گذاشتم.

«نگاه کن» یکی دیگر از آثار شماست که انسان را از محدوده‌ی تنگ جغرافیایی بیرون می‌کشد و او را جهان وطنی می‌انگارد. این اثر حدود ۳۰ نقاشی و عکس از پرتره‌ی انسان‌های مختلف گوشه و کنار جهان را دربرگرفته است و نقش چهره‌ی خود شما نیز در آن هست. این تصویر به شکلی داستان بشر جهان وطن را تعریف می‌کند.

این کار که در این نمایشگاه نیز هست «Look it»، همان نگاه کن نام دارد که باز در مورد هویت است. برای اجرای این کار، عکس‌های قدیمی را جمع کردم. مخصوصا بیشتر در نیویورک و با آنها نوعی طنز اجتماعی و شعرگونه ساخته‌ام. مثل پرده‌خوانی‌های قدیمی است. مثل نقالی است. پرده‌خوانی حتی قبل از نقاشی قهوه‌خانه‌ای ما بوده. آدم‌های دوره‌گردی که در محله‌ها داستان‌هایی را می‌گفتند، بدون این که حتی در آن زمان نقاشی مطرح باشد. شکل داستان‌گویی و روایت‌های مذهبی و پهلوانی داشته است. من عجیب تحت تأثیر روحی، روانی و تصویری این دوره‌های نقاشی هستم. در واقع من روی کارهایم نوعی داستان‌گویی دارم. داستانی هست که می‌گویم من اینجا بودم. من در بروکلین ازدواج کردم. خواهرم به من این طوری نگاه می‌کند. من در پشت مادر آفریقایی‌ام زیر خورشید آفریقا به دنیا آمده‌ام. یعنی در واقع من جغرافیا را زیر سئوال می‌برم. مفهوم امروز ملیت، آنجا که مثلاً آلمانی‌ها می‌گویند «mein Vaterland»، سرزمین پدری را زیر سئوال می‌برم. ببینید شما وقتی همه‌جا هستید، دیگر نمی‌توانید دچار تنگ‌نظری‌های بومی، سنتی، فرهنگی و ناسیونالیستی باشید. انسان چندهزارسال می‌تواند برای یک سرزمین، برای خاکش بجنگد. وقتی که دنیا می‌تواند خاک همه‌ی انسان‌ها باشد دیگر چه جای جنگی وجود دارد؟ در هر صورت منظور من رد کردن مسئله‌ی ملی- اجتماعی نیست. منظورم یک‌نوع تفکر جهان‌نگری و جهان- وطنی هست.

همگرایی فرهنگی

یکی از چیدمان‌های شهرام کریمی چمدان‌هایی است که پرتره‌هایی روی آنها حک شده است. خود چمدان بزرگترین نشانه‌ی انسان‌های مهاجر است. انسان‌هایی که در سفرند. مقصد یکی از این سفرها در نیم قرن اخیر کشور آلمان بوده است. موضوع همگرایی دغدغه‌ی بخشی از سیاستمداران و مردم این کشور است. هرچند این واقعیت در مورد بسیاری از سیاستمداران و همچنین بخشی از مردم این کشور صدق نمی‌کند.

۱۵میلیون نفر از جمعیت آلمان امروز، پیشینه‌ی مهاجرت دارند. این رقم، ۱۹ درصد از جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهد. عدم همگرایی این جمعیت در کشور آلمان که عمدتاً نیز جوان هستند، تبدیل به دغدغه‌ی مهمی شده است. تا آنجا که آنجلا مرکل، صدراعظم آلمان چندی پیش اعتراف کرد که پروژه‌ی انتگراسیون و یا همگرایی در آلمان شکست خورده است.

در نیمه‌ی ژانویه‌ی ۲۰۱۱ قرار است میزگردی با حضور شهرام کریمی و چند روزنامه‌نگار آلمانی در چهارچوب نمایشگاه صورت پذیرد تا بحث همگرایی و یا انتگراسیون فرهنگی دوباره مورد کنکاش قرار گیرد.

بحث انتگراسیون فرهنگی در آلمان یک گفتمان جدی است. آنان من را به عنوان نمونه‌ای از آن چیزی که دوست دارند اینجا داشته باشند، معرفی می‌کنند. همان‌طور که می‌دانید سال ۱۹۹۷جایزه‌ی هنری سال ایالت «نورد راین وست فالن» را به خاطر حضور چندتا از کارهای نقاشی‌ام در یک مسابقه دریافت کردم. من تنها خارجی‌ای هستم که در طول ۲۰ سال توانستم این جایزه را دریافت کنم . کارگاه‌های آموزشی زیادی در این منطقه گذاشتم. برای این‌ها من یک نمونه‌ی خوبی از طرحی هستم که این‌ها در ذهن خود دارند و در اجرای آن مشکل دارند؛ منظورم همگرایی یا انتگراسیون است. بی‌تعارف بگویم.

اتفاقاً مرکل، صدر اعظم آلمان هم چندی پیش اظهار داشت که پروژه‌ی همگرایی در آلمان شکست خورده است.

بله شکست خورده است. به خاطر این که اینها برخی نکات را نفهمیدند. در این جامعه سال‌ها در را باز گذاشتند ولی کاری در جهت همگرایی انجام ندادند. آلمان یک جامعه‌ی مسن است. یک جامعه‌ی پیر است.

این یکی از فرقه‌ای اساسی آن با ایران است. پنجاه سال دیگر کشور آلمانی که ما امروز می‌شناسیم وجود نخواهد داشت. بیشترین نیروهای جوان اینجا بچه‌های مهاجر هستند. من این را در مطبوعات هم گفته‌ام. هرسال این ایالت هزینه‌ای را تامین می‌کند و من به واسطه‌ی آن کارگاه‌های نقاشی‌ای را برای دانش‌آموزان مدارس پایین سیستم آموزشی آلمان، برگزار می‌کنم. کودکان خارجی معمولا به این نوع مدارس می‌روند.

سیستم مدارس در آلمان بهشدت طبقاتی است به این مفهوم که دانش‌آموزان از کلاس پنجم ابتدایی تقسیم‌بندی می‌شوند. آن‌هایی که در درس‌ها موفق هستند به دبیرستان‌ها راه می‌یابند و بقیه وارد دو سیستم مدارس که به آلمانی مدارس «هابت و رئال شوله» خوانده می‌شود، فرستاده می‌شوند. دانش‌آموزان دبیرستان‌ها بدون واسطه می‌توانند به دانشگاه‌ها راه یابند در حالی‌که برای فارغ‌التحصیلان دو مدارس دیگر، این امکان به راحتی وجود ندارد. خارجی‌ها عمدتاً به دبیرستان‌ها راه نمی‌یابند. یکی از دلایل آن فقر آموزشی والدین دانش‌آموزان است. چه معمولا والدین باید فرزندان خود را در دبیرستان‌ها از نظر آموزشی کمک کنند و متاسفانه والدین دانش‌آموزان خارجی فاقد آن کیفیت آموزشی هستند و معمولا از طبقات پایین جامعه می‌آیند و این توانایی آموزشی را ندارند. چرا این کارگاه‌ها را برای این مدارسی که کیفیت پایین آموزشی دارند می‌گذارم؟ به خاطر این که معتقدم خانواده‌های دانش‌آموزان خارجی، کارگرهای این جامعه هستند. خرده مغازه‌دارهای این جامعه هستند.


وظیفه‌ی رشد آنان را در واقع دولت باید به عهده بگیرد. خانواده‌ی اینها معمولاً آلمانی هم نمی‌توانند صحبت کنند. بسیار درگیر کار و زندگی هستند. این جامعه مثل آمریکا و کانادا نبوده که مهاجرهای نخبه را جذب کرده باشد. در این جامعه باز بوده است. خب مثلا آفریقایی آمده، پناهنده‌های مختلف آمده‌اند. بد هم نبوده، مثبت بوده است، ولی امروز دچار مشکل شده‌اند. این بچه‌های خارجی توی خیابان مانده‌اند و این بحثی است که مرکل می‌کند و می‌گوید همگرایی یا انتگراسیون شکست خورده است.

آلمانی‌ها اشتباه می‌کنند که می‌خواهند انتگراسیون را تنها با اسلام تعریف کنند. یعنی بگویند مشکل این آدم‌ها این است که مثلاً به خاطر اعتقاداتشان نمی‌توانند در این جامعه حل شوند. به نظر من این اشتباه است. مثل این که شما در آمریکا بگویید مسئله‌ی مهاجرت فقط مختص مسلمان‌هاست. البته این واقعیت ندارد. در واقع مرکل به این عنوان است که می‌گوید شکست خورده. نمی‌آید ضعف خودشان را در اینجا ببیند که ما چه کردیم. ما این خارجی‌ها و بچه‌های آنها را سال‌ها ول کردیم. به هرحال این یک بحث سیاسی است. این نشست فرهنگی که گفتم در نیمه ژانویه برگزار خواهد شد، البته راجع به هنر است، ولی بهانه‌ای است برای طرح این موضوع که اصلاً هم‌زیستی ملت‌های مختلف در یک جامعه‌ی دمکراتیک، به چه مفهومی می‌تواند باشد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • Mina Zand Siegel

    <p>با سپاس فراوان برای این گزارش فوق العاده مثل همیشه . ایکاش ما هم بتوانیم این کارها را در نیویورک ببینیم</p>