گلگشتی در گلها
<p>محمود خوشنام-برنامه‌ی گل‌ها هنگامی به همت داود پیرنیا در رادیو بنیاد شد، که موسیقی سنتی از راه راستین خود منحرف می‌شد و به سوی ابتذال می‌رفت. موسیقی کاباره‌ای قد علم کرده بود و می‌خواست جای همه‌ی انواع دیگر موسیقی را بگیرد. موسیقی سنتی به دلیل ویژگی‌های شکننده‌ای که دارد، بیش‌تر از انواع دیگر در معرض ناتوان شدن قرار گرفته بود. می‌بایست حرکت‌هایی در جهت حفظ میراث سنتی به‌وقوع می‌پیوست و چنین حرکت‌هایی هم روی داد.</p> <p><a target="_blank" href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110101_Golgashti_dar_golha_khoshnam_24.mp3" rel="noopener"><img height="31" width="273" align="absMiddle" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" /></a></p> <p>شاگردان صبا با تکیه بر پشتوانه‌ی ذوق و دانایی وارد میدان شدند و با شیوه‌های نو زنگار ملال را از موسیقی سنتی زدودند. از سوی دیگر برخی از نخبگان روشنفکر علاقمند به میراث فرهنگی ایران در دیدارهای هفتگی که داشتند، به فکر بنیاد یک برنامه‌ی سنتی ولی نوآورانه افتادند که هم شعر و هم موسیقی سنتی را آن‌گونه که باید تیمار کنند.</p> <p> </p> <p>اینان به پیشنهاد و ابتکار داود پیرنیا برنامه‌ی گل‌ها را بنیاد کردند. با این‌همه این برنامه در آغاز در سطح جامعه با استقبال چندانی روبه‌رو نشد. عوام که آگاهی لازم از آن نداشتند و جناح چپ روشنفکری هم آن را از زائده‌های درویش‌بازی و مخدری برای جامعه تلقی می‌کردند.این رفتار را روشنفکران تزریقی همیشه در برابر هر حرکتی که ناشی از خودشان نباشد، به کار بسته‌اند. باید ۳۰ـ ۲۰ سال می‌گذشت تا جامعه معنای واپسگرایی را تا مغز استخوان تجربه کند و بداند که چه گنجینه‌ی فاخری را به سُخره می‌گرفته است.</p> <p> </p> <p>حالا در زمانه‌ی ما و در درون و برون مرز برنامه‌ی گل‌ها قدرها می‌بیند و البته حسرت‌ها می‌آفریند. جوان‌ها و نوجوان‌ها حتی به شنیدن آن رغبت پیدا کرده‌اند. بنیاد‌هایی برای گردآوری و تکثیر نوارهای بازمانده‌ی گل‌ها به‌وجود آمده و ایستگاه‌های اینترنتی برای پخش گل‌ها گشایش یافته است. روز به روز بر تعداد پژوهشگران و مجموعه‌داران گل‌ها افزوده می‌شود. حتی فرنگیان نیز به پژوهش در گل‌ها پرداخته‌اند.</p> <p> </p> <p>موسیقی گل‌ها به تریاقی برای تسکین دردهای روزگار ما تبدیل شده است و خانه‌ای نیست که نواری از گل‌ها در آن نباشد. گل‌ها از همان روزهای اول نام بامسمایی برخود نهاده و جاودان خواهد ماند.</p> <p>آنچه درباره‌ی گل‌های پیرنیایی گفتیم، در اساس در مورد گل‌های سایه نیز صادق است. هردو بر اصالت از یکسو و ابتکار و نوآوری از سوی دیگر ارج می‌نهند. با این تفاوت که گل‌های سایه به اعتبار مشغله‌ی ذهنی او برای نوآوری اهمیت بیش‌تری قائل است. حقاً باید گفت که اگر سایه نمی‌بود، شاعران نو و آهنگسازان جوان‌تر به آسانی به برنامه گل‌ها راه پیدا نمی‌کردند. گل‌های پیرنیایی با همه‌ی آنچه که داشت، چندان از شعر و موسیقی نوآورانه بهره‌مند نبود. سایه راه را باز کرد و هوای تازه‌ای را در برنامه‌ها جریان داد.</p> <p>در برنامه‌ی پیشین حرف‌های داود پیرنیا را از زبان خودش شنیدیم. حالا حرف‌های سایه را در همان سال آغاز کار می‌شنویم:</p> <p> </p> <p>وقتی که سرپرستی برنامه‌ی گل‌ها به من پیشنهاد شد، به‌خوبی از دشواری‌های کار باخبر بودم. می‌گفتند عمر گل‌ها سرآمده است. ذخیره‌ی گرانبهایی که از آهنگ‌ها و ترانه‌ها داشتیم، مثل ساخته‌های عارف و شیدا، همه مصرف شده‌اند و هنرمندان بزرگی مثل صبا، محجوبی، خالقی دیگر در میان ما نیستند و هنرمندانی مثل ادیب و بنان کناره گرفته‌اند. از طرف دیگر موسیقی بازاری گوش‌ها را پر و ذوق‌ها را آلوده کرده است. من این کار را قبول کردم. زیرا به زندگی هنر و زایندگی هنر اعتقاد دارم. امیدم این بود که هنرمندان شایسته‌ای مثل جواد معروفی، علی تجویدی، کسائی، عبادی، شهناز، بدیعی، خرم و بسیاری دیگر از همکارهای من که حالا لطف می‌کنند و با این برنامه همکاری می‌کنند، این یاری را با برنامه‌ی گل‌ها شروع کنند و ادامه دهند. خوشبختانه اغلب این آقایان این همکاری را با من دارند و امیدم این است که این آتش افسرده را دوباره همت و هنر این آقایان زنده کند.</p> <p> </p> <p>با این برنامه گل‌گشت ما در میانه‌ی‌ گل‌ها نیز به پایان می‌رسد. می‌دانیم که برنامه کمبودهای بسیار دارد، ولی به‌هرحال می‌تواند سیاه‌مشقی تلقی شود برای پژوهش‌های آینده. پروین دولت‌آبادی شاعره‌ی معروف معاصر شعری سروده است در رسای داود پیرنیا. همان را پایانه‌ای برای برنامه‌ی خود قرار می‌دهیم، به‌ویژه که آن را آذر پژوهش یکی از گویندگان برجسته‌ی گل‌ها بازخوانده است.</p> <p> </p> <p>با نای دل حکایت هجران او کنید <br /> با چنگ جان حدیث غمش مو به مو کنید.</p> <p>گل‌های جاودانه‌ی شعر و سرود را<br /> بر گور او فشانده و می در سبو کنید.</p> <p>داود ای نغمه‌پرور سحرآفرین کجاست؟<br /> او را به شهر شعر و طرب جست‌وجو کنید.</p> <p>در چشمه‌سار نغمه‌ی جوشان جان او<br /> ای خون‌دلان به اشک دمادم وضو کنید.</p> <p>در دامن هنر گل صحرایی‌اش شکفت<br /> تا عطر آشنایی از آن نغمه بو کنید.</p> <p>آورد او به خلوت خاصان چراغ را<br /> لب بسته‌گان درد از او گفت‌وگو کنید.</p> <p>بالانشین مصطبه عشق و حال بود<br /> حالی چنان که رفت بر او آرزو کنید.</p> <p>آن جان نازپرور غم ‌خسته را دگر<br /> در رود رود شور و نوا جست‌وجو کنید.</p> <p>داود رفت و طرفه مزامیر او به ما<br /> با نای دل حکایت هجران او کنید.<br /> </p>
محمود خوشنام-برنامهی گلها هنگامی به همت داود پیرنیا در رادیو بنیاد شد، که موسیقی سنتی از راه راستین خود منحرف میشد و به سوی ابتذال میرفت. موسیقی کابارهای قد علم کرده بود و میخواست جای همهی انواع دیگر موسیقی را بگیرد. موسیقی سنتی به دلیل ویژگیهای شکنندهای که دارد، بیشتر از انواع دیگر در معرض ناتوان شدن قرار گرفته بود. میبایست حرکتهایی در جهت حفظ میراث سنتی بهوقوع میپیوست و چنین حرکتهایی هم روی داد.
شاگردان صبا با تکیه بر پشتوانهی ذوق و دانایی وارد میدان شدند و با شیوههای نو زنگار ملال را از موسیقی سنتی زدودند. از سوی دیگر برخی از نخبگان روشنفکر علاقمند به میراث فرهنگی ایران در دیدارهای هفتگی که داشتند، به فکر بنیاد یک برنامهی سنتی ولی نوآورانه افتادند که هم شعر و هم موسیقی سنتی را آنگونه که باید تیمار کنند.
اینان به پیشنهاد و ابتکار داود پیرنیا برنامهی گلها را بنیاد کردند. با اینهمه این برنامه در آغاز در سطح جامعه با استقبال چندانی روبهرو نشد. عوام که آگاهی لازم از آن نداشتند و جناح چپ روشنفکری هم آن را از زائدههای درویشبازی و مخدری برای جامعه تلقی میکردند.این رفتار را روشنفکران تزریقی همیشه در برابر هر حرکتی که ناشی از خودشان نباشد، به کار بستهاند. باید ۳۰ـ ۲۰ سال میگذشت تا جامعه معنای واپسگرایی را تا مغز استخوان تجربه کند و بداند که چه گنجینهی فاخری را به سُخره میگرفته است.
حالا در زمانهی ما و در درون و برون مرز برنامهی گلها قدرها میبیند و البته حسرتها میآفریند. جوانها و نوجوانها حتی به شنیدن آن رغبت پیدا کردهاند. بنیادهایی برای گردآوری و تکثیر نوارهای بازماندهی گلها بهوجود آمده و ایستگاههای اینترنتی برای پخش گلها گشایش یافته است. روز به روز بر تعداد پژوهشگران و مجموعهداران گلها افزوده میشود. حتی فرنگیان نیز به پژوهش در گلها پرداختهاند.
موسیقی گلها به تریاقی برای تسکین دردهای روزگار ما تبدیل شده است و خانهای نیست که نواری از گلها در آن نباشد. گلها از همان روزهای اول نام بامسمایی برخود نهاده و جاودان خواهد ماند.
آنچه دربارهی گلهای پیرنیایی گفتیم، در اساس در مورد گلهای سایه نیز صادق است. هردو بر اصالت از یکسو و ابتکار و نوآوری از سوی دیگر ارج مینهند. با این تفاوت که گلهای سایه به اعتبار مشغلهی ذهنی او برای نوآوری اهمیت بیشتری قائل است. حقاً باید گفت که اگر سایه نمیبود، شاعران نو و آهنگسازان جوانتر به آسانی به برنامه گلها راه پیدا نمیکردند. گلهای پیرنیایی با همهی آنچه که داشت، چندان از شعر و موسیقی نوآورانه بهرهمند نبود. سایه راه را باز کرد و هوای تازهای را در برنامهها جریان داد.
در برنامهی پیشین حرفهای داود پیرنیا را از زبان خودش شنیدیم. حالا حرفهای سایه را در همان سال آغاز کار میشنویم:
وقتی که سرپرستی برنامهی گلها به من پیشنهاد شد، بهخوبی از دشواریهای کار باخبر بودم. میگفتند عمر گلها سرآمده است. ذخیرهی گرانبهایی که از آهنگها و ترانهها داشتیم، مثل ساختههای عارف و شیدا، همه مصرف شدهاند و هنرمندان بزرگی مثل صبا، محجوبی، خالقی دیگر در میان ما نیستند و هنرمندانی مثل ادیب و بنان کناره گرفتهاند. از طرف دیگر موسیقی بازاری گوشها را پر و ذوقها را آلوده کرده است. من این کار را قبول کردم. زیرا به زندگی هنر و زایندگی هنر اعتقاد دارم. امیدم این بود که هنرمندان شایستهای مثل جواد معروفی، علی تجویدی، کسائی، عبادی، شهناز، بدیعی، خرم و بسیاری دیگر از همکارهای من که حالا لطف میکنند و با این برنامه همکاری میکنند، این یاری را با برنامهی گلها شروع کنند و ادامه دهند. خوشبختانه اغلب این آقایان این همکاری را با من دارند و امیدم این است که این آتش افسرده را دوباره همت و هنر این آقایان زنده کند.
با این برنامه گلگشت ما در میانهی گلها نیز به پایان میرسد. میدانیم که برنامه کمبودهای بسیار دارد، ولی بههرحال میتواند سیاهمشقی تلقی شود برای پژوهشهای آینده. پروین دولتآبادی شاعرهی معروف معاصر شعری سروده است در رسای داود پیرنیا. همان را پایانهای برای برنامهی خود قرار میدهیم، بهویژه که آن را آذر پژوهش یکی از گویندگان برجستهی گلها بازخوانده است.
با نای دل حکایت هجران او کنید
با چنگ جان حدیث غمش مو به مو کنید.
گلهای جاودانهی شعر و سرود را
بر گور او فشانده و می در سبو کنید.
داود ای نغمهپرور سحرآفرین کجاست؟
او را به شهر شعر و طرب جستوجو کنید.
در چشمهسار نغمهی جوشان جان او
ای خوندلان به اشک دمادم وضو کنید.
در دامن هنر گل صحراییاش شکفت
تا عطر آشنایی از آن نغمه بو کنید.
آورد او به خلوت خاصان چراغ را
لب بستهگان درد از او گفتوگو کنید.
بالانشین مصطبه عشق و حال بود
حالی چنان که رفت بر او آرزو کنید.
آن جان نازپرور غم خسته را دگر
در رود رود شور و نوا جستوجو کنید.
داود رفت و طرفه مزامیر او به ما
با نای دل حکایت هجران او کنید.
نظرها
سهراب
<p>امیدوارم که این روند پرداختن به برنامه گلها همچنان در وبسایت زمانه حفظ شود.کمااینکه بوده و هست.به نظر من برنامه گلها باید در فهرست آثار ملی این سزرمین ثبت و به یادگار گذاشته شود.البته نه در این حکومت جهل و جور بلکه در ایران آزاد.</p>