ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

گزارش زندگی ما

<!--break--> <p>در زندگی ما هر روز اتفاقاتی می&zwnj;افتد که می&zwnj;توان آنها را تعریف کرد. حتی می&zwnj;توان آنچه را که بازگو کرده&zwnj;ایم در پرده&zwnj;های دیگری بازبینی کنیم. من درباره زندگی خودم بسیار صریح و روشن برای شما نوشتم. اکنون نوبت شماست که زندگی&zwnj;تان نوشته شود. البته اگر خودتان تمایل داشته باشید.</p> <p>&nbsp;</p> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110108_parsipour_gozareshe_Ma_1_.mp3"><img height="31" width="273" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" alt="" /></a></p> <p><br /> می&zwnj;توان گزارش زندگی &quot;من&quot; را به گزارش زندگی &quot;ما&quot; تبدیل کرد. هرکس حرف&zwnj;هائی برای گفتن دارد. گاهی این حرف&zwnj;ها به قول یکی از نویسندگان در تنهائی روح آدم را همانند خوره می&zwnj;خورد. از این بابت فکر می&zwnj;کنم بد نباشد این گزارش زندگی را گسترده کنیم و از شنوندگان رادیو و خوانندگان سایت بخواهیم تا ما را در جریان مشکلات زندگی&zwnj;شان بگذارند. مشکلاتی که گاهی باعث می&zwnj;شود انسان دست به خودکشی و یا حتی دیگرکشی بزند. چه بسا اگر مشکلات خود را مطرح کنیم راه حلی برای آن یافت شود و جلوی بسیاری از حوادث دردناکی را که ممکن است اتفاق بیفتد بگیریم. شما می&zwnj;توانید مسائل زندگی&zwnj;تان را برای ما بنویسید. ما نیز کوشش خواهیم کرد آن را به گونه&zwnj;ای طرح کنیم که برای شما دردسر نشود. ذهن من پر است از خاطراتی که مردم برایم بازگو کرده&zwnj;اند. آنها به این دلیل این مسائل را بازگو کرده&zwnj;اند که بسیار رنج می&zwnj;برده&zwnj;اند. ما همه باهم می&zwnj;توانیم برای این مشکلات راه حل بیابیم.</p> <p><br /> آنچه که در زیر برایتان بازگو خواهم کرد بخشی از مشکلات مرد جوانی بود که در آستانه نوعی از هم&zwnj;پاشیدگی شخصیتی بود. تا آنجا که به خاطر می&zwnj;آورم او یکی از خجول&zwnj;ترین افرادی بود که در زندگی با آنها برخورده&zwnj;ام. این که او عاقبت دهان باز کرد و مشکل خود را مطرح کرد به راستی شگفت&zwnj;انگیز بود. او در حالی که به شدت سرخ شده بود به من گفت که از مادری روسپی به دنیا آمده. نیم نگاهی که پس از این جمله به من انداخت نشان می&zwnj;داد تا چه حد واکنش من برای او مهم است. روشن است که من در مقام آدمی که در زندگی حرف بسیار شنیده است چندان تعجبی نکردم. با حالت بی&zwnj;اعتنائی به او گفتم: خوب بله، چه اشکالی دارد؟</p> <p><br /> حالا یادم نیست از کجا تا به کجا گفت&zwnj;وگو کردیم. اما خلاصه آنچه که رضا به من گفت این است: او از لحظه تولد در کنار مادر بزرگش زندگی می&zwnj;کرده. نام پدر بزرگ و مادر بزرگ در شناسنامه او به نام پدر و مادرش ثبت شده است. اما همیشه می&zwnj;دانسته که مادرش زهره، دختر خانواده است که گاهی به دیدار آنها می&zwnj;آمده و همیشه وقتی به خانه آنها می&zwnj;آمده که پدر، یا در حقیقت پدر بزرگ خانه نباشد. رضا می&zwnj;گفت که رفتار پدر بزرگ همیشه او را رنج می&zwnj;داده. پدر بزرگ اغلب، و تقریبا همیشه بی&zwnj;دلیل او را کتک می&zwnj;زده و حرام&zwnj;زاده خطابش می&zwnj;کرده. البته بدون آن که توضیحی درباره این واژه بدهد. مادر بزرگ برعکس بسیار مهربان و صمیمی بوده و نهایت محبت را نسبت به او روا می&zwnj;داشته. رضا عشق شدیدی به مادر بزرگ داشته، اما در عین حال زهره را هم بسیار دوست می&zwnj;داشته. گرچه هرگز نمی&zwnj;گفته، اما آرزو داشته زهره با آنها زندگی کند. زهره هربار که به دیدار او می&zwnj;آمده هدیه&zwnj;ای برایش می&zwnj;آورده است. او بارها شاهد بوده که زهره به مادر بزرگ پول می&zwnj;دهد. پدر بزرگ به دلیل رعشه شدید دست قادر به کار کردن نبوده و اغلب مشروب الکلی می&zwnj;خورده است.<br /> &nbsp;</p> <p>رضا تا برسد به سن مدرسه اغلب در خانه زندگی می&zwnj;کرده. مادر بزرگ به شدت نسبت به بچه&zwnj;های کوچه حساس بوده و اجازه معاشرت با آنها را به او نمی&zwnj;داده است. هنگامی که به کلاس اول دبستان می&zwnj;رود به دلیل عشق شدید به خانم آموزگار کلاس بسیار خوب درس می&zwnj;خواند و با معدل بیست شاگرد اول می&zwnj;شود. پدر بزرگ در تابستان همان سال می&zwnj;میرد و زهره برای نخستین بار به خانه می&zwnj;آید تا با آنها زندگی کند. برای چند سالی رضا از روابط مادرش با مردان با خبر نبوده است. مادر ادعا می&zwnj;کرده که شب&zwnj;ها در کارخانه&zwnj;ای کار می&zwnj;کند. روزها نیز اغلب خواب بوده است. رضا کم&zwnj;کم متوجه می&zwnj;شود این وضع عادی نیست، اما شرم ذاتی&zwnj;اش اجازه طرح سوال به او نمی&zwnj;داده است. از نکات قابل تامل این که افراد خانواده با آنها معاشرت نمی&zwnj;کرده&zwnj;اند، اما بسیار پیش می&zwnj;آمده که بیایند و از مادر بزرگ درخواست وام کنند.<br /> &nbsp;</p> <p>رضا به دلیل خاطره بسیار خوش از آموزگار کلاس اول ابتدائی که آنها را تشویق به درس خواندن می&zwnj;کرده تا سطح دیپلم دبیرستان درس می&zwnj;خواند. در این زمان دیگر به خوبی می&zwnj;دانسته که مادرش یک روسپی&zwnj;ست. اکنون متوجه می&zwnj;شده که چرا همیشه نام او را در یک مدرسه دور از خانه می&zwnj;نویسند. رضا در این مقطع است که به یک سازمان سیاسی نزدیک می&zwnj;شود. این آستانه انقلاب اسلامی&zwnj;ست. سه سال بعد رضا در سن هیجده سالگی در زندان است و به نحوی معجزه&zwnj;آسا از مرگ نجات پیدا می&zwnj;کند.</p> <p><br /> در سوئد بود که رضا را دیدم. او دیگر اطمینان داشت که مادر کار قدیم را واگذاشته و در یک سالن آرایشگاه کار می&zwnj;کند. مشکل روحی رضا این بود که خود را قادر به ازدواج نمی&zwnj;دید. او میان دو دنیا سرگردان بود. از یک سو دلش می&zwnj;خواست مسیحی شده و کشیش بشود و هرگز ازدواج نکند، و از سوی دیگر دچار این میل شدید بود که با یک روسپی ازدواج کند، اما هرگز بچه&zwnj;دار نشود. در میانه این برزخ روحی اما به عنوان یک مهندس موفق در یک شرکت کامپیوتری کار می&zwnj;کرد.<br /> &nbsp;</p> <p>من البته در حل مشکل رضا سرگردانم. بسیار مشکل است که به قول رضا انسان با خرج یک روسپی درس بخواند، اما به او پشت کند. رضا هرگز این کار را نکرده است. می&zwnj;دانیم که برخی از مردان بزرگ تاریخ از مادری روسپی زائیده شده&zwnj;اند. سارگون، نخستین امپراتور آشور از این دست مردمان است. در آن مقطع روسپیگری مقدس امری رایج بوده است. زنان اغلب برای همیشه یا برای زمان کوتاهی خود را وقف معبد می&zwnj;کرده&zwnj;اند. اما هنگامی که بچه&zwnj;دار می&zwnj;شدند، به ویژه زمانی که بچه پسر بود او را در سبدی گذاشته و روی آب رها می&zwnj;کردند. بسیاری از این بچه&zwnj;ها غرق می&zwnj;شدند. اما گاهی اوقات مردم این سبدها را از آب می&zwnj;گرفتند و بچه را بزرگ می&zwnj;کردند. سارگون یکی از این پسرهاست. او خود اعتراف می&zwnj;کند پسر یک روسپی&zwnj;ست. اما هنگامی که تمدن شهر اور را تسخیر می&zwnj;کند تمامی مردمان را می&zwnj;کشد. شهر را با خاک یکسان می&zwnj;کند و روی آن گندم می&zwnj;کارد. اور قدیمی&zwnj;ترین شهر دنیاست و سارگون به این ترتیب از باستانی&zwnj;ترین تمدن جهان انتقام می&zwnj;گیرد. اما روسپی&zwnj;گری به بقای خود ادامه می&zwnj;دهد و ظاهرا به نظر نمی&zwnj;رسد که بنا باشد به پایان برسد.<br /> &nbsp;</p> <p>مادر چنگیز البته روسپی نبود، اما در هنگام عبور از بیابان مورد تجاوز سه مرد از سه قبیله مختلف قرار گرفت و باردار شد. یکی از مردان او را به چادر خود برد و زن پسری به دنیا آورد که روشن نبود پدرش چه کسی&zwnj;ست. این چنگیز است ک قتل عام غریبی را به راه می&zwnj;اندازد. به این ترتیب باید باور کرد که اگر پسری مادر روسپی داشته باشد کم و بیش از حالتی غیر عادی سرشار خواهد بود. جامعه به همه تلقین می&zwnj;کند که زن باید در خانه زندگی کند و وفادار به همسرش باشد. اما روسپی این قانون را می&zwnj;شکند. اکنون پرسش من از شما این است: برای آن که فردی همانند رضا بتواند به رندگی طبیعی بازگشت کند چه باید کرد؟ در عین حال این پرسش مطرح می&zwnj;شود که جای روسپی در جامعه بشری کجاست؟ حالت جامعه به گونه&zwnj;ای&zwnj;ست که اغلب طلب روسپی&zwnj;گری می&zwnj;کند. اینک این پرسش پیش می&zwnj;آید که آیا روسپی&zwnj;گری از اثر نیازی اقتصادی بوجود می&zwnj;آید؟ و یا خواست خود زنان باعث روسپی&zwnj;گری می&zwnj;شود؟ آیا روسپیان زنان بدبختی هستند و یا به سبکی برای خودشان شاد هستند؟ آیا می&zwnj;توان با یک روسپی ازدواج کرد و خوشبخت شد؟ اگر بچه&zwnj;ای از یک مادر روسپی به دنیا می&zwnj;آید تکلیف او چیست؟ آیا باید بچه را از مادر جدا کرد؟ یه به نحوی فرصتی فراهم آورد که مادر و بچه مرتب یک&zwnj;دیگر را ببینند؟ آیا روسپیان می&zwnj;توانند در میان بقیه مردم زندگی کنند؟ و یا باید در محله&zwnj;ای جدا از دیگران باشند؟ این که بچه&zwnj;ی پدر خود را نشناسد آیا مسئله مهمی&zwnj;ست؟ مسئله پدر برای بچه&zwnj;ها تا کجا اهمیت دارد؟ روسپی&zwnj;گری تقصیر مردان است یا زنان؟ آیا مردانند که زنان را وادار به روسپی&zwnj;گری می&zwnj;کنند و یا زنان خود به میل خود به روسپی&zwnj;گری روی می&zwnj;آورند. مسئله تجاوز تا چه حد باعث روسپی&zwnj;گری می&zwnj;شود؟ آیا زنای با محارم دلیل اصلی روسپی&zwnj;گری نیست؟<br /> در این بحث شرکت کنید. شاید برای مشکل رضا راه حلی یافتیم.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>سرگذشت، مسائل و داستان&zwnj;های زندگی خود را به ایمیل خانم شهرنوش پارسی&zwnj;پور ارسال کنید:<br /> </strong></p> <p><a href="mailto:shahrnush.parsipur@googlemail.com"><strong>shahrnush.parsi</strong><wbr></wbr><strong>pur@googlemail.</strong><wbr></wbr><strong>com</strong></a></p>

در زندگی ما هر روز اتفاقاتی می‌افتد که می‌توان آنها را تعریف کرد. حتی می‌توان آنچه را که بازگو کرده‌ایم در پرده‌های دیگری بازبینی کنیم. من درباره زندگی خودم بسیار صریح و روشن برای شما نوشتم. اکنون نوبت شماست که زندگی‌تان نوشته شود. البته اگر خودتان تمایل داشته باشید.

می‌توان گزارش زندگی "من" را به گزارش زندگی "ما" تبدیل کرد. هرکس حرف‌هائی برای گفتن دارد. گاهی این حرف‌ها به قول یکی از نویسندگان در تنهائی روح آدم را همانند خوره می‌خورد. از این بابت فکر می‌کنم بد نباشد این گزارش زندگی را گسترده کنیم و از شنوندگان رادیو و خوانندگان سایت بخواهیم تا ما را در جریان مشکلات زندگی‌شان بگذارند. مشکلاتی که گاهی باعث می‌شود انسان دست به خودکشی و یا حتی دیگرکشی بزند. چه بسا اگر مشکلات خود را مطرح کنیم راه حلی برای آن یافت شود و جلوی بسیاری از حوادث دردناکی را که ممکن است اتفاق بیفتد بگیریم. شما می‌توانید مسائل زندگی‌تان را برای ما بنویسید. ما نیز کوشش خواهیم کرد آن را به گونه‌ای طرح کنیم که برای شما دردسر نشود. ذهن من پر است از خاطراتی که مردم برایم بازگو کرده‌اند. آنها به این دلیل این مسائل را بازگو کرده‌اند که بسیار رنج می‌برده‌اند. ما همه باهم می‌توانیم برای این مشکلات راه حل بیابیم.

آنچه که در زیر برایتان بازگو خواهم کرد بخشی از مشکلات مرد جوانی بود که در آستانه نوعی از هم‌پاشیدگی شخصیتی بود. تا آنجا که به خاطر می‌آورم او یکی از خجول‌ترین افرادی بود که در زندگی با آنها برخورده‌ام. این که او عاقبت دهان باز کرد و مشکل خود را مطرح کرد به راستی شگفت‌انگیز بود. او در حالی که به شدت سرخ شده بود به من گفت که از مادری روسپی به دنیا آمده. نیم نگاهی که پس از این جمله به من انداخت نشان می‌داد تا چه حد واکنش من برای او مهم است. روشن است که من در مقام آدمی که در زندگی حرف بسیار شنیده است چندان تعجبی نکردم. با حالت بی‌اعتنائی به او گفتم: خوب بله، چه اشکالی دارد؟

حالا یادم نیست از کجا تا به کجا گفت‌وگو کردیم. اما خلاصه آنچه که رضا به من گفت این است: او از لحظه تولد در کنار مادر بزرگش زندگی می‌کرده. نام پدر بزرگ و مادر بزرگ در شناسنامه او به نام پدر و مادرش ثبت شده است. اما همیشه می‌دانسته که مادرش زهره، دختر خانواده است که گاهی به دیدار آنها می‌آمده و همیشه وقتی به خانه آنها می‌آمده که پدر، یا در حقیقت پدر بزرگ خانه نباشد. رضا می‌گفت که رفتار پدر بزرگ همیشه او را رنج می‌داده. پدر بزرگ اغلب، و تقریبا همیشه بی‌دلیل او را کتک می‌زده و حرام‌زاده خطابش می‌کرده. البته بدون آن که توضیحی درباره این واژه بدهد. مادر بزرگ برعکس بسیار مهربان و صمیمی بوده و نهایت محبت را نسبت به او روا می‌داشته. رضا عشق شدیدی به مادر بزرگ داشته، اما در عین حال زهره را هم بسیار دوست می‌داشته. گرچه هرگز نمی‌گفته، اما آرزو داشته زهره با آنها زندگی کند. زهره هربار که به دیدار او می‌آمده هدیه‌ای برایش می‌آورده است. او بارها شاهد بوده که زهره به مادر بزرگ پول می‌دهد. پدر بزرگ به دلیل رعشه شدید دست قادر به کار کردن نبوده و اغلب مشروب الکلی می‌خورده است.
 

رضا تا برسد به سن مدرسه اغلب در خانه زندگی می‌کرده. مادر بزرگ به شدت نسبت به بچه‌های کوچه حساس بوده و اجازه معاشرت با آنها را به او نمی‌داده است. هنگامی که به کلاس اول دبستان می‌رود به دلیل عشق شدید به خانم آموزگار کلاس بسیار خوب درس می‌خواند و با معدل بیست شاگرد اول می‌شود. پدر بزرگ در تابستان همان سال می‌میرد و زهره برای نخستین بار به خانه می‌آید تا با آنها زندگی کند. برای چند سالی رضا از روابط مادرش با مردان با خبر نبوده است. مادر ادعا می‌کرده که شب‌ها در کارخانه‌ای کار می‌کند. روزها نیز اغلب خواب بوده است. رضا کم‌کم متوجه می‌شود این وضع عادی نیست، اما شرم ذاتی‌اش اجازه طرح سوال به او نمی‌داده است. از نکات قابل تامل این که افراد خانواده با آنها معاشرت نمی‌کرده‌اند، اما بسیار پیش می‌آمده که بیایند و از مادر بزرگ درخواست وام کنند.
 

رضا به دلیل خاطره بسیار خوش از آموزگار کلاس اول ابتدائی که آنها را تشویق به درس خواندن می‌کرده تا سطح دیپلم دبیرستان درس می‌خواند. در این زمان دیگر به خوبی می‌دانسته که مادرش یک روسپی‌ست. اکنون متوجه می‌شده که چرا همیشه نام او را در یک مدرسه دور از خانه می‌نویسند. رضا در این مقطع است که به یک سازمان سیاسی نزدیک می‌شود. این آستانه انقلاب اسلامی‌ست. سه سال بعد رضا در سن هیجده سالگی در زندان است و به نحوی معجزه‌آسا از مرگ نجات پیدا می‌کند.

در سوئد بود که رضا را دیدم. او دیگر اطمینان داشت که مادر کار قدیم را واگذاشته و در یک سالن آرایشگاه کار می‌کند. مشکل روحی رضا این بود که خود را قادر به ازدواج نمی‌دید. او میان دو دنیا سرگردان بود. از یک سو دلش می‌خواست مسیحی شده و کشیش بشود و هرگز ازدواج نکند، و از سوی دیگر دچار این میل شدید بود که با یک روسپی ازدواج کند، اما هرگز بچه‌دار نشود. در میانه این برزخ روحی اما به عنوان یک مهندس موفق در یک شرکت کامپیوتری کار می‌کرد.
 

من البته در حل مشکل رضا سرگردانم. بسیار مشکل است که به قول رضا انسان با خرج یک روسپی درس بخواند، اما به او پشت کند. رضا هرگز این کار را نکرده است. می‌دانیم که برخی از مردان بزرگ تاریخ از مادری روسپی زائیده شده‌اند. سارگون، نخستین امپراتور آشور از این دست مردمان است. در آن مقطع روسپیگری مقدس امری رایج بوده است. زنان اغلب برای همیشه یا برای زمان کوتاهی خود را وقف معبد می‌کرده‌اند. اما هنگامی که بچه‌دار می‌شدند، به ویژه زمانی که بچه پسر بود او را در سبدی گذاشته و روی آب رها می‌کردند. بسیاری از این بچه‌ها غرق می‌شدند. اما گاهی اوقات مردم این سبدها را از آب می‌گرفتند و بچه را بزرگ می‌کردند. سارگون یکی از این پسرهاست. او خود اعتراف می‌کند پسر یک روسپی‌ست. اما هنگامی که تمدن شهر اور را تسخیر می‌کند تمامی مردمان را می‌کشد. شهر را با خاک یکسان می‌کند و روی آن گندم می‌کارد. اور قدیمی‌ترین شهر دنیاست و سارگون به این ترتیب از باستانی‌ترین تمدن جهان انتقام می‌گیرد. اما روسپی‌گری به بقای خود ادامه می‌دهد و ظاهرا به نظر نمی‌رسد که بنا باشد به پایان برسد.
 

مادر چنگیز البته روسپی نبود، اما در هنگام عبور از بیابان مورد تجاوز سه مرد از سه قبیله مختلف قرار گرفت و باردار شد. یکی از مردان او را به چادر خود برد و زن پسری به دنیا آورد که روشن نبود پدرش چه کسی‌ست. این چنگیز است ک قتل عام غریبی را به راه می‌اندازد. به این ترتیب باید باور کرد که اگر پسری مادر روسپی داشته باشد کم و بیش از حالتی غیر عادی سرشار خواهد بود. جامعه به همه تلقین می‌کند که زن باید در خانه زندگی کند و وفادار به همسرش باشد. اما روسپی این قانون را می‌شکند. اکنون پرسش من از شما این است: برای آن که فردی همانند رضا بتواند به رندگی طبیعی بازگشت کند چه باید کرد؟ در عین حال این پرسش مطرح می‌شود که جای روسپی در جامعه بشری کجاست؟ حالت جامعه به گونه‌ای‌ست که اغلب طلب روسپی‌گری می‌کند. اینک این پرسش پیش می‌آید که آیا روسپی‌گری از اثر نیازی اقتصادی بوجود می‌آید؟ و یا خواست خود زنان باعث روسپی‌گری می‌شود؟ آیا روسپیان زنان بدبختی هستند و یا به سبکی برای خودشان شاد هستند؟ آیا می‌توان با یک روسپی ازدواج کرد و خوشبخت شد؟ اگر بچه‌ای از یک مادر روسپی به دنیا می‌آید تکلیف او چیست؟ آیا باید بچه را از مادر جدا کرد؟ یه به نحوی فرصتی فراهم آورد که مادر و بچه مرتب یک‌دیگر را ببینند؟ آیا روسپیان می‌توانند در میان بقیه مردم زندگی کنند؟ و یا باید در محله‌ای جدا از دیگران باشند؟ این که بچه‌ی پدر خود را نشناسد آیا مسئله مهمی‌ست؟ مسئله پدر برای بچه‌ها تا کجا اهمیت دارد؟ روسپی‌گری تقصیر مردان است یا زنان؟ آیا مردانند که زنان را وادار به روسپی‌گری می‌کنند و یا زنان خود به میل خود به روسپی‌گری روی می‌آورند. مسئله تجاوز تا چه حد باعث روسپی‌گری می‌شود؟ آیا زنای با محارم دلیل اصلی روسپی‌گری نیست؟
در این بحث شرکت کنید. شاید برای مشکل رضا راه حلی یافتیم.

سرگذشت، مسائل و داستان‌های زندگی خود را به ایمیل خانم شهرنوش پارسی‌پور ارسال کنید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    <p> ضمن تشکر از مقالات خواندنی شما باید بگویم که بحث بسیار قابل تاءملی را مطرح کردید. از آنجا که روسپیگری از مشاغل بسیار قدیمی و در عین حال غیر موجهی بوده جواب این سوال برمیگردد به استانداردهای یک جامعه. روسپیها معمولاً مهارت شغلی نداند و روسپیگری تنها شانس آنها برای امرار معاش است. از اینرو آنها اغلب احساس رضامندی از شغل خود ندارند و خود این احساس و برخورد جامعه با اینگونه افراد مشکلاتی را بوجود می آورد که بنظر میرسیده رضا کماکان با آن دست به گریبان بوده و اینگونه تاثیر بد روی او گذاشته. اما من یکبار در برنامهء تلویزیونی آلمان که در مورد شخصییتهای فیلم سکسی (porno) بود، فیلمی دیدم که بسیار نظرم را جلب کرد. این شخصییتها از خانواده ( نامزد یا شوهر ) برخوردار بودند و با توجه به اینکه با بالا رفتن سنشان از جذاببت شان کاسته میشود تصمیم گرفته بودند برای انموقع عکاس، فیلمبردار یا هر کار دیگری اما بدنبال حرفهء پیشین شان باشد، کار کنند و به این شغل فقط از منظر یک حرفه که در آن تخصص دارند نگاه میکردند. و احساس خوبی هم در مورد تخصصشان داشتند. آنها از اینکه به عنوان یک شهروند کار میکنند و مالیات میدهند احساس رضایتمندی میکردند.من هرگز نمیتوانم یک روسپی باشم، همینطور که نمیتوانم یک پرستار یا یک آرایشگر خوب باشم </p> <p>فریبا</p>

  • کاربر مهمان

    <p>اشکال اصلی کار را در همان سنتهایی باید جست و جو کرد که به ظاهر از پاکی و سامانه ی خانواده پشتیبانی می کنند اما چون دست و پا گیر هستند، سرانجام جوانان را به فساد وادار می کنند! آزادی جنسی اما با نظارت درست یکی از لازمه های دستیابی به یک جامعه ی آزاد و سالم است اما تا هنگامی که محدودیتهای اخلاقی دروغین و تظاهر و پنهانکاری های بی معنا و تنها برای حفظ ظاهر در یک جامعه باشد، این گرفتاری های اخلاقی نیز در آن خواهد بود.</p>

  • کاربر مهم جمیله

    <p>خانم پارسی پور،<br /> قبل از هر چیز باید بنوسم که ابتکار خیلی جالبی به خرج دادید که نظرات دیگران را جویا میشوید. برای اینکه از یک طرف انسان به خصوص ما ایرانی ها که بهمان یاد دادند با سیلی هم که شده صورتمان را سرخ نگاه داریم تا ابروی مان پیش در و همسایه نرود، این امکان را پیدا کردیم که خودمون را خالی کنیم و از طرف دیگه شاید مشکل من بتونه به نوعی به دیگری کمک کنه. برگردیم به سوال هایی که مطرح کردید. به نظر من فرزند یک روسپی و حتا خود روسپی همان قدر انسان است که من هستم. من نزدیک به ۵۰ سال از عمرم میگذرد و به خاطر شرایط مملکت بیش از نیمی از زندگی خود را در خارج از ایران گذراندم. با آدم های مختلف از اقوام، دین، عقیده، تحصیلات و غیره آشنا شدم و به این نتیجه رسیدم که انسان ها بیش از هر چیزبه خاطر رفتار و برخوردشان است که از هم متمایز میشوند.<br /> در شرایط مختلف انسانها رفتاری مختلف خواهند داشت. اگر این خانم روسپی یک پدر آگاه داشت، در کشوری زندگی می کرد که انسان ارزش داشت، حق و حقوقی داشت باز هم حاضر بود با مرد های مختلف رابطه داشته باشه؟ یا ترجیح می داد که برای فرزندش مادری کند؟ موفق باشید. </p>

  • سار

    <p>اول اینکه چا برنامه کم تهیه میکنید .حوصله ندارید یا موضوع ندارید یا چی....<br /> دوم هم اینکه روسپیگری خیلی هم بد نیست توی همین کشوری که من زندگی میکنم و خیلی هم مدرنه و خیلی ها ارزوشونه بیان اینجا دخترهای دانشجو برای خرج و مخارجشون میرن تو کلاب های شبانه رقص لختی میکنند یا حتی روسپی میشن .خیلی راحت به همه هم مگین بعد هم میشوند وکیل ودکتر و مهندس و...ما زیادی سختش میکنیم به اون اقا هم بفرمائیید حالا که از ایران رفتن وخلاص شدن از مردمی که همه چی براشون بده خودشونو اینهمه ناراحت نکنن.والا من مادرم زن نجیبی هم هستند به قول معرووف ولی چون یکمی فسردگی دارند کلی من عذاب کشیدم از حرف مردم چه برسه به شما...واقعیت اینه که ایران ما جای سختیه برای زندگی.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>با عرض سلام<br /> من فقط می خام بگم که یک نطفه در اثر لقاح دو سلول جنسی ایجاد می شه و بعد تبدیل به یه بچه می شه هیچ فرقی نداره که این دو سلول در اثر رابطه جنسی یک زوج در مجاورت هم قرار بگیرن یا در اثر تجاوز یا روسپی گری و یا با لقاح مصنوعی . چیزی که باعث می شه یک انسان در بزرگسالی نوع خاصی از رفتار رو داشته باشه برخوردهایی که در کودکی باهاش شده و باعث شده شخصیتش کاملا شکل بگیره. پس خواهش می کنم بر اساس خرافه سخن نگین و جمع نبندین که کسانی که از این نوع رابطه ها به وجود میان آدم های .... هستند. این رضاخان مسلما از اون دسته آدمهایی هست که در دوران کودکی اذیت شده هم از لحاظ جسمی هم روحی. من کاملا بهش حق میدم که احساس خوبی از خودش نداشته باشه ولی اگه این مطالب رو می خونه دلم می خواد بهش بگم: آقا رضای گل مگه شما آدم تحصیل کرده ای نیستی؟ پس چرا این طوری فکر می کنی شما و تمام انسان هایی که از این گونه روابط به وجود میان هیچ فرقی با بقیه ندارن این ها همه به خاطر چرندیاتی هست که تو فرهنگ ما به خورد ما دادن. دو نفر با هم رابطه جنسی برقرار می کنن حالا یا زن و شوهرن یا دوستن یا می خان یه لذتی ببرن یا یه نفرشون احتیاج مالی داره ، خب حالا من کاری به این ندارم که کدومش هنجاره کدومش ناهنجاره چون تو هر فرهنگی فرق می کنه ولی بچه بوحود آمده از هر طریقی پاک و مقدسه. در مورد سختی هایی هم که کشیدی می خام بگم قربون اکثر ما هایی که تو ایران بزرگ شدیم سختی کشیدیم ما ها وقتی دور هم جم می شیم خاطره ی خوشی از کودکی نداریم همش درد و رنج که گاهی با تعریف کردنش بعد از این همه سال بازم مثه بچه ها گریه می کنیم. ولی خب زندگی یعنی همین زندگی رو باید زندگی کرد رودخونه اگه سنگ کفش نباشه صدای آب زیبا نمی شه. حالاس که باید آدم از کودکیش درس بگیره و پخته تر عمل کنه. مواظب باش اگه فکر می کنی که کوکیتو باختی بزرگیت. دیگه نبازی. دستتو بذار رو زانوتو توکل کن به بالاسریتو بلند شو و خودت به خودت کمک کن.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>من از برنامه های شما بسیار لذت میبرم وصدای گرمتان را بسیار دوست دارم .پایدار باشید.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>یکی از زیباترین و دلنشین ترین کامنت هایی که تا بحال خونده ام مال یک مرد عزیز بود که دنبال اطلاعاتی در مورد مادر بزرگش که زمانی در "شهر نو" رو سپید بوده می گشت. کامنت رو در پای مصاحبه ایی از زکریا هاشمی گذاشته بود، همراه با آدرس ایمیلش و از خواننده ها می خواست که اگر از این زن اطلاعات بیشتری دارند در اختیارش بگذارند. آیا این زیبا نیست؟ من هنوز آدرس ایمیلشو دارم اما هیچوقت جرعت نکردم باهاش تماس بگیرم و بگم چقدر کارش قشنگه.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>رضاجان، مادر من مثل مادر بیچاره تو مجبور نبوده بدنش رو بفروشه. در یک خانواده مهربون و مودب هم بزرگ شده ام. هیچ مسئله روحی روانی هم ندارم اما مثل تو دوست دارم با یک زن روسپید و روح سپید ازدواج کنم. نسبت به این موجودات عزیز احساس عجیبی دارم. در شهری که زندگی می کنم خیابان و چهار راهی هست که این زنها در اونجا دنبال مشتری می گردند. هر چند وقت یکدفعه از اون محله رد می شم و از دور به تلاش این فرشته های به زور خندان برای جلب کثیف ترین آدم ها می گریم. </p>

  • کاربر مهمان

    <p>با سلام خدمت خانم پارسی پور. همانطور که یکی از دوستان گفت پاسخ به پرسشهای شما شاید یک کتاب بطلبد که البته بر عهده متخصص است. من روانشناس هستم ولی گرایش من بالینی نیست. این فردی که شما ذکر کردید نیاز به روانکاوی طولانی مدت دارد. با این وضعی که دارد با هرکس روسپی یا راهبه ازدواج کند مطمئنا خوشبخت نخواهد شد و خوشبخت نخواهد کرد. او در معرض تهدید بیماریهای روانی متعددی هست که همگی قابل پیشگیری و درمان هستند. اما اینکه تقصیر کیست به نظر من سوال جالبی نیست. حالا مقصر را هم پیدا کردیم. بعدش؟ روسپیگری یک پدیده اجتماعی است که یک دلیل واحد ندارد. برای اینکه یک جنبه ندارد. من میشناسم کسانی را که هیچ احتیاج مادی ندارند و به دلایل دیگر اینکار را میکنند. حتی یکی از آنها را میشناسم که پول که نمیگرفت هیچ پول هم میداد! در حالی که شوهر و بچه داشت. </p>

  • کاربر مهمان

    <p>آقایی که روانشناس هستید اما &quot;روانشناس بالینی&quot; نیستید. اون زنی که پول هم می ده تا سکس بکنه زن داستانهای نوجوانان محروم از سکس در کشورهایی مثل ایرانه. این چنین زنی اگر در واقعیت هم پیدا بشه که روسپی نیست لذت بیشتر می خواد. خوب چه اشکالی داره؟ مگر مردها برای لذت بردن از یک زن پول نمی دن؟ اینجا صحبت از روسپی هاست. یعنی زنان بدبختی که علیرغم میل باطنی شون از فقر مجبورند بدنشونو به هر کس و ناکسی بفروشند. شما که مثلن روانشناسید فرق این دوتا را نمی فهمید که اینجوری زود تشریف آوردید بگید کرم از خود درخته؟ در مورد علت این فاجعه هم چرا علتش مهم نیست؟ خیلی هم مهمه. شما اگر روانشناس هستید باید بدانید بخش اعظم این زنها بخاطر این پاشون به خیابون باز شده که توی خونه امنیت و پناهی نداشته اند و اغلب شان توسط نزدیکانشان مورد تجاوز قرار گرفته اند. این موضوع مهمه نیست؟ همینجوری از سرش بگذریم بریم توی خیالاتمون که یک زن پولدار پیدا بشه که احمق هم باشه، بد سلیقه هم باشه و بیاد به ما عقده ایی ها پول بده که باهاش بخوابیم؟</p>

  • جادوگر

    <p>با درود به شما که به این موضوع بسیار بسیار مهم پرداختید خصوصا که ما اکنون جامعه روسپی زده هستیم نه در رژیم گذشته زیرا در آنزمان هر چه بود در قلعه یا مکان خاصی در هر شهر ویا در شهرستانهای کوچک یکی دو خانه با زنان روسپی جایشان مشخص میشد اما اکنون هم زنان بسیاری روسپی اند اغلب دختران نوجوان تا جوان وهم پسران روسپی منظورم از پسران روسپی آنهایی نیست که به تن فروشی مشغولند منظورم آنانی است که دست به دزدیدن وتجاوز به تنهایی یا چند نفره به زنان ودختران در شهری بزرگ با انسانهایی بظاهر متمدن وامروزی میکنند اینان در واقع فرزندان روسپیان مرد وزن اند نه دخترانی که از ناچا ری برای نان شب به اینکار مشغولند رضاها ومادر رضا ها از بیگناهترین وپاکترین انساهایند به عنوان جوان برای اولین بار در 17 سالگی در خیابانهای شیراز قدم میزدم فامیلی که کارمند اداره ای بود وچند سال از من بزرگتر گفت بیا برویم محله شیرین بیان جایی که این زنان بودند وقتی به آنجا رسیدیم در جشمانم اشک حلقه زد بعد از گشتن وآن فامیل کارش را که کرد بر گشتیم واز هم جدا شدیم به شرفم تا 3 روز پریشان بودم وشبها خوابم نمیبرد که چرا؟مگر اینان نباید مادران باشند یکی دو روز بعد یکی از همان زنان را با دو کودک ومردی در خیابان زند شیراز دیدم کنجکاو شدم وپشت سرشان راه افتادم تا بدانم چه میگویند وآیا مرد از شرایط زن میداند با کمال تعجب متوجه شدم که آری پس منصرف از ادامه تعقیب شدم.مردی را میشناختم که با یکی از همین زنان ازدواج کرده بود وآشپز یکی از بیمارستانها بود چند فرزند داشتند که بعد ها که بزرگ شدند هر کدام به کاری مشغول شدند ویکی از دختران به همسری یکی از فیلمبردان تلویزیون در آمدفامیل این مرد اورا تنها گذاشته بودند بچه هایش که با آن زن با آن سابقه بزرگ شدند همه فامیل دوباره رابطه برقرار کردند اکنون دیگر شرایط را نمیدانم آیا زنده اند یا نه اما چند بار که آنان را دیدم متوجه شدم که زن براستی یکی از زنان نمونه است.اما اگر به رسانه ها سر بزنیم میبینیم که کسی با نامزدش در حال قدم زدن است او ونامزدش را چند جوان میربایند دست مرد را میبندند وبا هم به دختر تجاوز میکنند این در روز روشن است حال بنگرید وبیاندیشید که در نهان ما مردان چه کاره ایم با حیله با زور با دروغ با کمک عمه خاله یا هر کس دیگر دختران را به جایی میکشانیم تا ناچار بشود بگریزد بعد به دام باند ها گرفتار شود بعد اعتیاد بعد در کنار خیابان این همیشه بوده است خصوصا با ملایان وبا موضوع صیغه که خود نقش اساسی در این ماجرا داشته است واین جایزه هاشمی رفسنجانی به کسانی است که صیغه را پذیرفتند یادتان باشد در زمان کبکبه اش یکروز گفت جوانان خود میتوانند یک چیزی را بخوانند که حلال باشند اما شما 1 دختر آخوند را امروز پیدا نمیکنید که صیغه بشود زیرا مال ومنال وحال مهیا است در ماه همین امروز در سایتها نوشته بود ماهیانه 200 سقط انجام میگیرد شما بخوانید 2000 ودر زمانی یکی از ملایان نظام فرمایش دادند که 45 در صد از دختران باکره نیستند البته این مهم نیست که باکره باشند یا نه اگر مرد شعور داشته باشد و همینطور در تهران اعلام کردند تنها 600 هزار زن خیابانی وجود دارد دبی وپاکستان و حتا زنانی که در چنگال باندها گرفتارند پیشکش ملایان در نظام پیشین نه فحشا به شکل بود ونه شما میتوانستی حتا در شهر های بزرگ آنچنان زنان خیابانی را پیدا کنی تهران در قلعه شاید 200 زن داشت اما اکنون 600 هزار وخانه های عفاف و خانه های خصوصی چند ساعته هم بالای عمامه ملایان.به نظرم ما مردان نقش اصلی را درانحراف زنان ودختران داریم زیرا من معتقدم 99 در صد دختران اگر به پسری لبخند میزنند همانا در دل به عشق به ازدواج وبه خانواده وفرزند میاندیشند وبرای رهایی از نظام بسته بسیاری از خانواده ها آنگاه بعد از این لبخند با امید است که روزگار این دختران به تباهی وویرانی کشیده میشود وچون زن به لحاظ حریم در آمد وقدرت ملایان شیطان است همه کاسه کوزه ها بر سرش خراب واوست که باید تاوان را بدهد حمایتی نیست اگر کودکی باشد پدری نیست واین مادر است که با همه سرزنش ها با همه بدبختی ها چگر گوشه اش را میپرستد وبزرگش میکند واما پدر در اغوش زن ویا زنانی دیگر به حیله ونیرنگش مشغول است در حالیکه این بچه به ظاهر حرامزاده فرزند راستین اوست واگر نه با چند کلمه اراجیف یک ملا ویکی دو برگ کاغذ بنام سند عقد وازدواج تاتیری بر فیزیک وذات رابزه جنسی زن ومرد نمیگذارد رضا باید هیچ گناهی را به گردن مادر نیاندازد واو را چون مادران با سند پلمب شده ملایان نه تنها یکی بداند که برتر نیز بداند وخود نیز از هر کدام از ما ایرانیان حلال زاده تر است</p>

  • امیر

    <p>سلام<br /> چند تا مثال داشتید از فرزندان روسپی گری که جنایات فراوان کرده اند ولی آیا تمام این عزیزان جنایت کار شدند یا درصد بسیار کمی شاید کمتر از کسری از یک درصد و آیا تمام جنایت کاران یا بیماران روانی از این دسته از جامعه بشریند .<br /> باید دید چه درصدی از کسانی که مسبب جنایات سازمان یافته اند از مادرانی هستند که به همسرانشان وفادار نبوده اند<br /> من یک سوال از رضا دارم<br /> مادر تو زنی است که هر روز برای یک نفر لحظات یا ساعاتی خوش را فراهم کرده حتی اگر فرض کنیم که این زن هم به همان اندازه و حتی بیشتر از آن مردان از این ساعات لذت برده است تنها این مادر تو نبوده که دستبه روسپی گری میزده بلکه آنها نیز روسپی بوده اند بااین تفاوت که ای مردان بودند که به این زن پشت کرده اند حالا سوال من این است که با در نظرگرفتن اینکه تو و مادرت بخصوص بعد فوت پدر بزرگت از با هم بودن لذت برده اید و تمتم بار زندگیت را مادرت به دوش گرفته تو هم میخواهی مانند همان مردان روسپی به مادرت پشت کنی؟<br /> آیا شکستن دل مادر هرچند روسپی باشد جرمی کمتر از جرم چنگیز یا به آتش کشیدن شهر اور است؟<br /> شاید به نظر بیاید که گفتن ای جمله آسان باشد ولی من اگر بودم بجای هر کاری با زنی زندگی میکردم و به او عشق میورزیدم و هر آنچه جامعه از مادرم دریغ کرد به او میدادم شاید کمی از بار جرمی که جامعه ما مردان در حق زنان سرزمینمان و دنیایمان روا میداریم کم شود<br /> این شعار نیست حقیقتی است که ما باید به آن برسیم "انجام مسئولیت های اجتماعیمان که تمدن و فرهنگ و تاریخ به دوشمان گذاشته" دستگیری از کسانی که چیزهایی که ما داریم آنها ندارند و در نهایت انسان بودن و دوری از هوا و هوسهای حیوانی و درنده خویی<br /> ممنون<br /> بدرود</p>

  • علیرضا

    <p>سلام<br /> اگر درست شمرده باشم، شما 14 پرسش طرح کرده اید، که پرداختن به آنها در حوصلۀ یک کامنت نیست. ازین رو من تنها به چند نکته بسنده می کنک که بیشتر به نگاه و رابطه رضا به و با خودش مربوط می شود: </p> <p>1- هر انسانی تنها پاسخگوی آن چیزها و اعمالی است که خود با آگاهی پدید آورده یا انجام داده است. کنشهای دیگر کسان، حتی اگر پدر یا مادر انسان باشند، در حوزه مسئولیت فردنیستند. این حکم هم در مورد کنشهای مثبت وهم در مورد کنشهای منفی و نیز در مورد چیزها صادق است: داشتن چهره ای زیبا یا زشت حاصل تصمیم یا کنش خود فرد نیست و بنابر این پاداش مادی یا معنوی اولی و رویگردانی از دومی نیز تنها از حماقتهای البته قابل فهم آدمی است! </p> <p>2- ویژگیهای اخلاقی و رفتاری والدین بی تردید به شدت بر افکار و رفتار انسان تأثیر گذارند. اما از زمانی که بالغ می شویم، خود مسؤل کردار خویش هستیم. کنکاش در زندگی گذشته تنها آنگاه مفید است که به ریشه یابی کنشهای کنونی فرد یاری رساند. در غیر این صورت در خدمت یافتن بهانه یا بهانه هایی برای رفع مسئولیت و همدردی با خود قرار خواهد گرفت. </p> <p>3- تصور من این است که این ریشه یابی به شناخت بهتر خود کمک می کند، اما مشکل را حل نمی کند. رهایی از زندان خود، خانواده و جامعه نیازمند کار پر زحمتِ یافتنِ آگاهانۀالگوهایِ فکری و رفتاری انسانی، گسستن از گذشته، و تکیه بر توانایی های خویش است. درس خواندن تا مدارج عالی، آزادی خواهی و عدالت جویی و مهر به همنوع که در این مورد، در فعالیت سیاسی و اجتماعی تبلور یافته است و... همه نشانگر توانایی و اعتقاد رضا به ارزشهای بنیادین زندگی و انسان، آن هم در شرایط اجتماعی و خانوادگی بس بحرانی است. </p> <p>4- گسستن از گذشته می تواند، اما الزاما نباید با قطع رابطه با کسانی همراه باشد که در زندگی ما تأثیرمنفیِ تعیین کننده ای داشته اند. مهم تنظیم آگاهانۀ رابطه و به حداقل رساندن تأثیر آنان است. سخن گفتن با اینان به گمان من، و بر خلاف آنچه معمولا توصیه می شود، چندان راه گشا نیست، خاصه اگر بجای تفاهم، در جستجوی تقصیر و مقصر و خالی کردن خشم خود باشیم. معمولا تنها زخمهای کهنه باز می شوند و دردهای تازه اضافه. شاید بهتر باشد کمتر و دیرتر درباره دیگران قضاوت کنیم و بیشتر به خودمان بپردازیم. </p> <p>با بهترین آرزوها برای رضا </p>

  • Massi

    <p>به نظر من یک جامعه سالم باید به همه افراد - از هر نظر - احترام بگذرد و امکانات یکسانی را برای همگان فراهم آورد. مطمئناً این فقر است که یک زن را مجبور به تن فروشی می‌کند، واگر نه هیچ زنی‌ حاضر نیست که تحت چنین شرایطی سر کند و مخصوصا صاحب بچه شود. طبیعیست که بچه چنین مادرانی می‌بایست مثل همه بچه‌های دیگر امکان تحصیل و بهداشت را داشته باشند و خودشان را جزئی از اجتماع به حساب آورند. تحقیر و سرکوفت زدن‌ها فقط نشانه عقبماندگی است و این جور کودکان را به راه‌های خلاف و نا هنجاری سوق میدهد.</p>

  • کاربر مهمان

    <p>این همسر یا در حقیقت نامزد چنگیز بود که به وسیله مردان قبیله دیگر دزدیده شد و وقتی برگشت با شکم حامله برگشت. بحاطر همین چنگیز نام فرزند را جوجی گذاشت یعنی مهمان. جوجی بزرگترین فرزند چنگیزخان بود و از همه مورد احترام تر اما پیش از مرگ چنگیز فوت شد. خانم پارسی پور در یک نوشته کوتاه تصویری از فرزندان زنان روسپی می دهند که انگار فرزندانشان همه بد از کار درمیان.</p>

  • آریا

    <p>خوب است که شما این مطلب را در این سایت مطرح کردید که مثلا هرکسی برای رضا راه حلی پیدا کند اما اگر ایشان در سوید زندگی میکنند به احتمال قوی میتواند به روانپزشک مراجعه کرده و مشکلش را با یک آدم حرفه ای در میان بگذارد. در این موقعیتها نمیتوان از همه درخواست کرد در این بحث شرکت کنند و راه حل پیدا کنند. شما مثل همه ایرانیهایی رفتار میکنید که وقتی مریض میشوند به جای اینکه به دکتر و متخصص مراجعه کنند یا از در و همسایه کمک میخواهند و یا به داروخانه مراجعه میکنند. </p>

  • محمد

    <p>ویلی برانت صدراعظم معروف آلمان هم، از ارتباطی نامشروع بدنیا آمده بود</p>

  • آسیه

    <p>موضوغ جالبی رو بیان کردید. فقط ۲ نکته:<br /> ۱- جمع بندی اینکه روسپی زاده ها جنایتکار هستند نادرست است. چرا نامی از الکساندر دومای پسر یا بیلی هالیدی یا ليوناردو داوینچی نیاوردید؟<br /> ۲- با وجودیکه ممکن است خواندن نظرات ما به رضا کمک کند ولی فکر می کنم که یک روانشناس متخصص خیلی بهتر بتواند به او کمک کند.</p>