دربارهی واژهها
<p>ج.م- در این بخش به تشنیک‌واژه‌ی «به حاشیه کشیده شدگان جنسی» می‌پردازم، اما پیش از واوشتن {توضیح دادن} چند- و- چون تشنیک‌واژه و چرایی‌اش باید پرسید «شده» چرا و از کجا آمده؟ مگر «کشیده» خود-اش دیس مفعولی مصدر «کشیدن» نیست؟ از سویی «کشانده» را هم می‌توان به کار برد که بر بار مفعولی بیشتر پا می‌فشارد.</p> <p><br /> به نگر-ام «به حاشیه‌کشاندگان جنسی» درست‌تر و کمی هم کوتاه‌تر است.</p> <p><br /> نخست، جای شادی دارد که چپ نو اندیشه‌ی انتقادی را به گفتمان ضد تبعیض جنسی و جنسیتی ایران کشانده و جز پویایی این گفتمان یادآور می‌شود که می‌باید بر بار نگریک {نظری} تلاش‌های‌مان بیافزاییم.<br /> به نگر من سرگردان میان چپ و راست مهم‌ترین آموزه‌ای که می‌توان از چپ نو آموخت همین به چالش کشیدن قاعده‌های بنیاد- پنداشته‌ی رواگمند {رایج} در جامعه است. اگر نگره‌ی «دگرباش/ کوییر» خود را در جایگاه یک «هست دیگر» در برابر «هست رواگمند» می‌شناساند و می‌کوشد چند- و- چون این «هست دیگر» را واویسد، باورمندان به «به حاشیه‌کشاندگان جنسی» در کنار شناساندن دگره‌ها {آلترنیتیوها}، خود آن «هست رواگمند» را هم به پرسش می‌گیرند.</p> <p><br /> در مقاله‌ی «هموسکسوالیته و سوژه‌ی سیاسی» نوشته‌ی همایون سپهری به این نقش برانگیزنده‌ اشاره شده بود، اما تنها در نسبت سرراست با کنش سیاسی سرراست.</p> <p><br /> من بر آن‌ام که این برانگیزش بنیادی پیش از هرچیز می‌تواند خود ما را زیر- و- زبر کند و سپس پرسش‌های مهمی در ذهن جامعه‌ی دگرجنس‌گرا- زده بکارد. در این‌جا تنها به اولی می‌پردازم چون به نگر-ام مهم است و کمتر به آن پرداخته شده.</p> <p><br /> گره این‌جا ست که چرا ما بیش از آن که به خود-مان، توانایی‌های خود-مان، پرسش‌های خود-مان و دشواری‌های پیش‌ روی‌مان پرداخته باشیم، بر توجیه همجنس‌گرایی برای دگرجنسگرایان پا فشرده‌ایم؟ همچنان دگرجنسگرایی را درآخت {ذهن-سوژه} دیده ایم (که می‌شناسد) و همجنسگرایی را برآخت {عین- ابژه} (که شاید شناخته شود).</p> <p><br /> بسیاری از ما با همه‌ی توان‌مان می‌کوشیم که آرمان‌های شناخته در زیست‌شیوه‌ی دگرجنسگراییک را در زیست‌شیوه‌ی خود بازسازیم. در مردان همجنسگرا سکسِ دخول‌محور اصل است مگر این‌که خلافش ثابت شود. سلطه‌جویی/ سلطه‌پذیریی را هم بر آن «اصل» بیافزایید. تک‌همسری در میان بسیاری از ما قانونی فرهمند است و حتی اگر به کار-اش نبندیم، یا نتوانیم به آن برسیم، همچنان وامی‌نماییم که چنین‌ایم. هنوز در میان ما گپ زدن از چندهمسری و (بدتر از آن) چندعشقی (polyamory) با پوزخندهایی ناباورانه همراه است و گوینده «زیادی روشنفکر» نامیده می‌شود.</p> <p><br /> «زیادی روشنفکر» یعنی چه؟ اگر روشنفکر کسی‌ست که در برخورد با پرسش‌ها پیش‌باورهای سنتی، دینی- خرافی و نژادی را برنمی‌تابد و می‌کوشد که خود بیاندیشد، پس دیگر کم- و- زیاد- بردار نیست. (یا درست آن است که نباشد.) چه از این واژه- و- مفهوم خوش‌مان بیاید و چه نه، مایی که گرایش جنسی‌مان را پذیرفته‌ایم و به باورهای جامعه‌های‌مان تن نداده‌ایم، به راه روشنفکری پا گذاشته‌ایم. چرا پس از برداشتن گام نخست خود را از ادامه‌ی راه بازداریم؟ چرا دست‌کم یک بار به دگره‌های پیش روی تک‌همسری و تک‌عشقی نیاندیشیم؟</p> <p><br /> دخول باید- شوِش تولید مثل است یا سکس؟ و اگر دگرجنسگرا سکس و تولید مثل را یکی می‌پندارد، ما چرا چنین بپنداریم؟ مایی که می‌دانیم سنت و دین و عرف در داوری در باره‌ی گرایش به همجنس لغزیده‌اند، چرا به دیگر پیشداوری‌های برآمده از دل آنها چنین گمان نبریم؟ چرا این فره‌های پیش‌انگاشته را به پرسش نگیریم؟</p> <p><br /> تازه در میان‌مان هستند کسانی که برای پذیرش یافتن نزد درآخت دگرجنسگرا- زده حتی بیش از خود دگرجنسگرایان به آیین- و- منش‌های‌شان وامی‌نمایند.این نگری ست که زیر یک داستانک (a latin jazz) در صفحه‌ی دگرباش زمانه نوشته شده:</p> <p><br /> «خوب این مزخرفاتی که به خراب کردن چهره همجنسگرایان کمک میکند اولین چیزیست که باید از آن پرهیز کنیم... چهره شرابخوار شهوت پرست...»</p> <p><br /> تا جایی که من از آن داستان به یاد دارم میهمانی شب یلدای یک خانه‌ی دانشجویی پسرانه است که می می‌نوشند و یکی به دیگری می‌گوید دوستت دارم! و «شهوت»ی هم حتی رانده نمی‌شود چه رسد به پرستش.</p> <p><br /> گویا این نگرنویس گرامی بر این باور است که همجنسگرا حتی نباید می بنوشد، نکند جامعه‌ی دگرجنسگرا- زده از همجنسگرایان برنجد. لابد خود-اش در فریضه‌ی سیاسی- عبادی نمازجمعه هم به عنوان یک همجنسگرای همیشه در صحنه حضور به هم می‌رساند!</p> <p><br /> افسوس و دلواپسی‌ام بیشتر برای خود این کسان است که اگر قوانین دینی را تا این اندازه بدیهی می‌پندارند چگونه با گرایش جنسی‌شان کنار آمده‌اند و تا کجا که درگیر تنش‌های روانی فرساینده نبوده‌اند!<br /> از سویی بسیاری از پیشداوری‌های مردسالار برآمده از (یا جای گرفته در) سنت و دین و خرافه آن‌چنان جا افتاده‌اند که دیگر رنگ- و- بوی سنتی، دینی و خرافی مردسالارانه‌ی خود را باخته‌اند و به این سادگی‌ها شناخته نمی‌شوند و بسیاری که حتی خود را مذهبی نمی‌دانند هم درگیر- شان‌اند. برای رهایی از بند- و- بار این پیشداوری‌ها، نخست باید شناخت‌شان. همین که روزه نگیری و نماز نخوانی برای مذهبی نبودن بس نیست. نخست باید مذهب و جامعه‌ی مذهبی را شناخت، و خود را، و تا کجا ریشه دواندن پیشداوری‌های مذهبی در خود را. همین که بادی به غبغب بیاندازی و بگویی «من جهان‌وطن‌ام!» بسنده نیست. جهان‌وطن باید خوب و بد ملت و زبان‌اش را بشناسد تا بتواند از بد-اش برهد. کسی که درگیر همه‌ی حماقت‌های تاریخ و ملت‌اش است و به این درگیری آگاه هم نیست چگونه می‌تواند جهان‌وطن باشد؟! همچنان که تا کیستی همجنسگرایانه را برگزینی (یا بپذیری) از زیر بار دگرجنسگرا- زدگی نرهیده‌ای.</p> <p><br /> نگره‌ی دگرباش ما را نخست در جایگاه یک هست دیگر در کنار هست رواگمند می‌نشاند و سپس می‌کوشد خود را بشناساند و هر از گاه از آن هست رواگمند امتیاز‌هایی هم بگیرد.</p> <p><br /> هم‌اکنون که اینها را می‌نویسم دگرباشان آمریکایی جلوی دوربین‌های رسانه‌های خبری هورا می‌کشند و اشک شادی می‌ریزند که زین پس همجنسگرایان می‌توانند بی پنهانکاری در ارتش آمریکا کار کنند. از سویی این جور وانمود می‌شود که دستیابی به حق ازدواج واپسین قله‌ای‌ست که همجنسگرایان می‌باید در پی فتح‌اش باشند.</p> <p><br /> کیتی پری در نمآهنگ تازه‌‌اش یک همجنسگرا و یک کودک سرطانی و یک زن چاق را نشان می‌دهد، و در کنار رنگ- و- لعاب، به بیان تنسی ویلیامز، «rise and shine!»وار ترانه و رقص و نور، دستی هم به سر- شان می‌کشد که بله «زندگی زیباست، و، گًه کفتر چه کم از برگ چغندر دارد، و شماها را که خدا زده، ما دیگر نمی‌زنیم‌تان و...»</p> <p><br /> چنین به نگر می‌رسد که در یک جامعه‌ی برخوردار از آزادی‌های مدنی اوج پیشرفت نگره‌ی دگرباش پذیرش «دگربودگی» از سوی دگرجنس‌گرایان است و سپس ترادیسش {transformation} این هست دیگر به هستی از همان خیم که دگرجنسگرایان‌اند.</p> <p><br /> هه! و در یک جامعه‌‌ی نابرخوردار از آزادی مدنی چه؟ این ترادیسش به آن خیم- و- خوی را داریم با کدام امتیاز معامله می‌کنیم؟ ما که بی پنهانکاری سر به تن‌مان نخواهد ماند. ما که تا دور چنین می‌چرخد در خواب هم نمی‌توانیم به ازدواج بیاندیشیم. (گیر-ام که ازدواج را یک آرمان ببینیم یا نبینیم.) تازه خوانندگان پاپ لس‌آنجلس‌نشین‌مان هم که از آن ترانه‌های «مکش مرگ ما» برای‌مان نمی‌خوانند!</p> <p><br /> نگره‌ی دگرباش تا کجا می‌تواند در ایران پیش برود؟ پاسخ به راستی روشن نیست و اگر بتواند و برود هم آرمان نهایی‌اش همان دست تبرکی‌ست که دگرجنسگرایی مردسالار بر سر-مان می‌کشد و اذن «نفس کشیدن» را چونان موهبتی عطا می‌کند-مان.</p> <p><br /> کسی که خود را «به حاشیه کشانده‌ی جنسی» می‌داند برای هست رواگمند اعتباری قائل نیست و خود را در نسبت با آن نمی‌شناسد و نمی‌شناساند. مانند کسی که مذهبی نیست اما خود را «لامذهب» نمی‌داند. یعنی برای مذهب آن اعتباری را قائل نیست که خود را در ضدیت با (یا دگرش از) آن بشناسد.<br /> راست، با این‌که نام این صفحه «دگرباش» است اما به نگر من تا کنون هم بیشتر همراهان پایدار این صفحه به این بینش و منش دوم نزدیک‌تر بوده‌اند. منش و بینش نخست باری‌ست که بهتر است روشنفکران دگرجنسگرای سکولار، مصلحان دینی، وکلای مدافع حقوق بشر و هنرمندان پاپ بردارند که در جای خود سودمند است و راه را می‌هموارد، و اگر برنمی‌دارند بهتر است «ما» از ترس ماندن بار بر زمین، جایگاه خود-مان را فرونکاهیم. هستند و پیدا می‌شوند همجنسگرایان اهل لابه و ناله و «به خدا ما خیلی با اخلاقیم- شما ببخشید دست خود-مان نبوده» و show off. (که آن هم به جای خود-اش شاید سودمند باشد اما به جای ِ خود-اش). کار روشنفکر همجنسگرا show off نیست.</p> <p><br /> روشنفکر همجنسگرا پی پذیرش در نزد هست رواگمند نیست و نمی‌کوشد تا به اتهام‌های پی- در- پی این هست پاسخ دهد. بلکه خود انگشت اتهام را به سوی هست رواگمند نشانه می‌رود و پاسخ درست می‌خواهد و سفسطه و توجیه غیر عقلانی و «حواله به مجهول» را هم برنمی‌تابد. راست، برنتافتن این سه یعنی زدن زیر صفحه‌ی شطرنج گفتمان مردسالار دگرجنسگرا- زده‌‌ی رواگمند.</p> <p><br /> «به حاشیه‌ کشانده» عالمی دیگر می‌خواهد وز نو آدمی.<br /> .<br /> اما در باره‌ی اصطلاح فارسی «به حاشیه کشاندگان جنسی»</p> <p><br /> 1. دراز است. (تازه در آغاز یک «شده» از-اش کاسته‌ایم.)</p> <p><br /> 2. آینده‌نگرانه نیست. یعنی نمی‌توان به تناسب نیازهای مفهومی تازه از آن تشنیک‌واژه‌های خوشگوار نو ساخت.</p> <p><br /> 3. «حاشیه کشانده» در عادت زبانی ما به آن «به» نیاز دارد. که گفتار و نوشتار را ‌دشوار می‌کند:<br /> «... اما باورمندان به "به حاشیه کشاندگان جنسی" در کنار...»</p> <p><br /> پس گاهی دو «به» پشت هم می‌افتند. گذشته از آن، «به» در آغاز یک تشنیک‌واژه، آهنگ فارسی را در میانه‌ی گفتار به سکته می‌اندازد.</p> <p><br /> با جایگزینی «حاشیه» با واژه‌ای دیگر یک «به» هم از تشنیک‌واژه می‌کاهیم که کوتاه‌تر خواهد شد.<br /> «پس‌راندگان» یا «پس‌زدگان» می‌توانند به کار روند اما آینده‌نگرانه نیستند. نمونه‌وار من اگر بخواهم آن نگرنویس زیر آن داستان را به عنوان کسی بشناسانم که این «حاشیه‌نشینی» را پذیرفته، نمی‌توانم او را «پس‌پذیر» بخوانم. یا در آینده اگر چون اویی باشد، آیندگان نمی‌توانند «پس‌مانده» بخوانند-اش. پیشوندِ «پس» پیش از «راندن» معنی دلخواه ما را می‌رساند اما پیش از «مانده» و «پذیر» نه.<br /> پیشنهاد من «کنار راندگان جنسی» ست. از سویی به همان دیدی که «حاشیه» را برگزیده بسیار نزدیک است و از سوی دیگر نیاز به «به» ندارد. مفهوم‌های پیش رو را هم تا جایی که در ذهن من می‌گنجند پوشش می‌دهد. «کناره‌پذیر» «کنارماندگان جنسی» و...</p> <p><br /> به نگر-ام در بیرون از گفتمان جنسی و جنسیتی هم، «حاشیه» و «متن/ مرکز» چندان رسا و کارا نیستند و «کناره» و «میان» گواردنی‌تراند.</p> <p> </p> <p>دگرجنسگرایی را باید از جایگاه درآخت پایین کشاند و برآختیک {اوبژکتیو} بررسید-اش، در بخش سوم خواهم ‌کوشید چند واژه‌ی پیشنهادی را واویسم؛ شاید این بررسی برآختیک آسان‌تر شود. ساختن واژه برای یک مفهوم یعنی برون آختن آن مفهوم {عینیت بخشیدن به آن مفهوم} و شناخت‌اش. کنار راندگان تا در جایگاه درآخت شناسنده ننشینند، به میان برنخواهند گشت.</p>
ج.م- در این بخش به تشنیکواژهی «به حاشیه کشیده شدگان جنسی» میپردازم، اما پیش از واوشتن {توضیح دادن} چند- و- چون تشنیکواژه و چراییاش باید پرسید «شده» چرا و از کجا آمده؟ مگر «کشیده» خود-اش دیس مفعولی مصدر «کشیدن» نیست؟ از سویی «کشانده» را هم میتوان به کار برد که بر بار مفعولی بیشتر پا میفشارد.
به نگر-ام «به حاشیهکشاندگان جنسی» درستتر و کمی هم کوتاهتر است.
نخست، جای شادی دارد که چپ نو اندیشهی انتقادی را به گفتمان ضد تبعیض جنسی و جنسیتی ایران کشانده و جز پویایی این گفتمان یادآور میشود که میباید بر بار نگریک {نظری} تلاشهایمان بیافزاییم.
به نگر من سرگردان میان چپ و راست مهمترین آموزهای که میتوان از چپ نو آموخت همین به چالش کشیدن قاعدههای بنیاد- پنداشتهی رواگمند {رایج} در جامعه است. اگر نگرهی «دگرباش/ کوییر» خود را در جایگاه یک «هست دیگر» در برابر «هست رواگمند» میشناساند و میکوشد چند- و- چون این «هست دیگر» را واویسد، باورمندان به «به حاشیهکشاندگان جنسی» در کنار شناساندن دگرهها {آلترنیتیوها}، خود آن «هست رواگمند» را هم به پرسش میگیرند.
در مقالهی «هموسکسوالیته و سوژهی سیاسی» نوشتهی همایون سپهری به این نقش برانگیزنده اشاره شده بود، اما تنها در نسبت سرراست با کنش سیاسی سرراست.
من بر آنام که این برانگیزش بنیادی پیش از هرچیز میتواند خود ما را زیر- و- زبر کند و سپس پرسشهای مهمی در ذهن جامعهی دگرجنسگرا- زده بکارد. در اینجا تنها به اولی میپردازم چون به نگر-ام مهم است و کمتر به آن پرداخته شده.
گره اینجا ست که چرا ما بیش از آن که به خود-مان، تواناییهای خود-مان، پرسشهای خود-مان و دشواریهای پیش رویمان پرداخته باشیم، بر توجیه همجنسگرایی برای دگرجنسگرایان پا فشردهایم؟ همچنان دگرجنسگرایی را درآخت {ذهن-سوژه} دیده ایم (که میشناسد) و همجنسگرایی را برآخت {عین- ابژه} (که شاید شناخته شود).
بسیاری از ما با همهی توانمان میکوشیم که آرمانهای شناخته در زیستشیوهی دگرجنسگراییک را در زیستشیوهی خود بازسازیم. در مردان همجنسگرا سکسِ دخولمحور اصل است مگر اینکه خلافش ثابت شود. سلطهجویی/ سلطهپذیریی را هم بر آن «اصل» بیافزایید. تکهمسری در میان بسیاری از ما قانونی فرهمند است و حتی اگر به کار-اش نبندیم، یا نتوانیم به آن برسیم، همچنان وامینماییم که چنینایم. هنوز در میان ما گپ زدن از چندهمسری و (بدتر از آن) چندعشقی (polyamory) با پوزخندهایی ناباورانه همراه است و گوینده «زیادی روشنفکر» نامیده میشود.
«زیادی روشنفکر» یعنی چه؟ اگر روشنفکر کسیست که در برخورد با پرسشها پیشباورهای سنتی، دینی- خرافی و نژادی را برنمیتابد و میکوشد که خود بیاندیشد، پس دیگر کم- و- زیاد- بردار نیست. (یا درست آن است که نباشد.) چه از این واژه- و- مفهوم خوشمان بیاید و چه نه، مایی که گرایش جنسیمان را پذیرفتهایم و به باورهای جامعههایمان تن ندادهایم، به راه روشنفکری پا گذاشتهایم. چرا پس از برداشتن گام نخست خود را از ادامهی راه بازداریم؟ چرا دستکم یک بار به دگرههای پیش روی تکهمسری و تکعشقی نیاندیشیم؟
دخول باید- شوِش تولید مثل است یا سکس؟ و اگر دگرجنسگرا سکس و تولید مثل را یکی میپندارد، ما چرا چنین بپنداریم؟ مایی که میدانیم سنت و دین و عرف در داوری در بارهی گرایش به همجنس لغزیدهاند، چرا به دیگر پیشداوریهای برآمده از دل آنها چنین گمان نبریم؟ چرا این فرههای پیشانگاشته را به پرسش نگیریم؟
تازه در میانمان هستند کسانی که برای پذیرش یافتن نزد درآخت دگرجنسگرا- زده حتی بیش از خود دگرجنسگرایان به آیین- و- منشهایشان وامینمایند.این نگری ست که زیر یک داستانک (a latin jazz) در صفحهی دگرباش زمانه نوشته شده:
«خوب این مزخرفاتی که به خراب کردن چهره همجنسگرایان کمک میکند اولین چیزیست که باید از آن پرهیز کنیم... چهره شرابخوار شهوت پرست...»
تا جایی که من از آن داستان به یاد دارم میهمانی شب یلدای یک خانهی دانشجویی پسرانه است که می مینوشند و یکی به دیگری میگوید دوستت دارم! و «شهوت»ی هم حتی رانده نمیشود چه رسد به پرستش.
گویا این نگرنویس گرامی بر این باور است که همجنسگرا حتی نباید می بنوشد، نکند جامعهی دگرجنسگرا- زده از همجنسگرایان برنجد. لابد خود-اش در فریضهی سیاسی- عبادی نمازجمعه هم به عنوان یک همجنسگرای همیشه در صحنه حضور به هم میرساند!
افسوس و دلواپسیام بیشتر برای خود این کسان است که اگر قوانین دینی را تا این اندازه بدیهی میپندارند چگونه با گرایش جنسیشان کنار آمدهاند و تا کجا که درگیر تنشهای روانی فرساینده نبودهاند!
از سویی بسیاری از پیشداوریهای مردسالار برآمده از (یا جای گرفته در) سنت و دین و خرافه آنچنان جا افتادهاند که دیگر رنگ- و- بوی سنتی، دینی و خرافی مردسالارانهی خود را باختهاند و به این سادگیها شناخته نمیشوند و بسیاری که حتی خود را مذهبی نمیدانند هم درگیر- شاناند. برای رهایی از بند- و- بار این پیشداوریها، نخست باید شناختشان. همین که روزه نگیری و نماز نخوانی برای مذهبی نبودن بس نیست. نخست باید مذهب و جامعهی مذهبی را شناخت، و خود را، و تا کجا ریشه دواندن پیشداوریهای مذهبی در خود را. همین که بادی به غبغب بیاندازی و بگویی «من جهانوطنام!» بسنده نیست. جهانوطن باید خوب و بد ملت و زباناش را بشناسد تا بتواند از بد-اش برهد. کسی که درگیر همهی حماقتهای تاریخ و ملتاش است و به این درگیری آگاه هم نیست چگونه میتواند جهانوطن باشد؟! همچنان که تا کیستی همجنسگرایانه را برگزینی (یا بپذیری) از زیر بار دگرجنسگرا- زدگی نرهیدهای.
نگرهی دگرباش ما را نخست در جایگاه یک هست دیگر در کنار هست رواگمند مینشاند و سپس میکوشد خود را بشناساند و هر از گاه از آن هست رواگمند امتیازهایی هم بگیرد.
هماکنون که اینها را مینویسم دگرباشان آمریکایی جلوی دوربینهای رسانههای خبری هورا میکشند و اشک شادی میریزند که زین پس همجنسگرایان میتوانند بی پنهانکاری در ارتش آمریکا کار کنند. از سویی این جور وانمود میشود که دستیابی به حق ازدواج واپسین قلهایست که همجنسگرایان میباید در پی فتحاش باشند.
کیتی پری در نمآهنگ تازهاش یک همجنسگرا و یک کودک سرطانی و یک زن چاق را نشان میدهد، و در کنار رنگ- و- لعاب، به بیان تنسی ویلیامز، «rise and shine!»وار ترانه و رقص و نور، دستی هم به سر- شان میکشد که بله «زندگی زیباست، و، گًه کفتر چه کم از برگ چغندر دارد، و شماها را که خدا زده، ما دیگر نمیزنیمتان و...»
چنین به نگر میرسد که در یک جامعهی برخوردار از آزادیهای مدنی اوج پیشرفت نگرهی دگرباش پذیرش «دگربودگی» از سوی دگرجنسگرایان است و سپس ترادیسش {transformation} این هست دیگر به هستی از همان خیم که دگرجنسگرایاناند.
هه! و در یک جامعهی نابرخوردار از آزادی مدنی چه؟ این ترادیسش به آن خیم- و- خوی را داریم با کدام امتیاز معامله میکنیم؟ ما که بی پنهانکاری سر به تنمان نخواهد ماند. ما که تا دور چنین میچرخد در خواب هم نمیتوانیم به ازدواج بیاندیشیم. (گیر-ام که ازدواج را یک آرمان ببینیم یا نبینیم.) تازه خوانندگان پاپ لسآنجلسنشینمان هم که از آن ترانههای «مکش مرگ ما» برایمان نمیخوانند!
نگرهی دگرباش تا کجا میتواند در ایران پیش برود؟ پاسخ به راستی روشن نیست و اگر بتواند و برود هم آرمان نهاییاش همان دست تبرکیست که دگرجنسگرایی مردسالار بر سر-مان میکشد و اذن «نفس کشیدن» را چونان موهبتی عطا میکند-مان.
کسی که خود را «به حاشیه کشاندهی جنسی» میداند برای هست رواگمند اعتباری قائل نیست و خود را در نسبت با آن نمیشناسد و نمیشناساند. مانند کسی که مذهبی نیست اما خود را «لامذهب» نمیداند. یعنی برای مذهب آن اعتباری را قائل نیست که خود را در ضدیت با (یا دگرش از) آن بشناسد.
راست، با اینکه نام این صفحه «دگرباش» است اما به نگر من تا کنون هم بیشتر همراهان پایدار این صفحه به این بینش و منش دوم نزدیکتر بودهاند. منش و بینش نخست باریست که بهتر است روشنفکران دگرجنسگرای سکولار، مصلحان دینی، وکلای مدافع حقوق بشر و هنرمندان پاپ بردارند که در جای خود سودمند است و راه را میهموارد، و اگر برنمیدارند بهتر است «ما» از ترس ماندن بار بر زمین، جایگاه خود-مان را فرونکاهیم. هستند و پیدا میشوند همجنسگرایان اهل لابه و ناله و «به خدا ما خیلی با اخلاقیم- شما ببخشید دست خود-مان نبوده» و show off. (که آن هم به جای خود-اش شاید سودمند باشد اما به جای ِ خود-اش). کار روشنفکر همجنسگرا show off نیست.
روشنفکر همجنسگرا پی پذیرش در نزد هست رواگمند نیست و نمیکوشد تا به اتهامهای پی- در- پی این هست پاسخ دهد. بلکه خود انگشت اتهام را به سوی هست رواگمند نشانه میرود و پاسخ درست میخواهد و سفسطه و توجیه غیر عقلانی و «حواله به مجهول» را هم برنمیتابد. راست، برنتافتن این سه یعنی زدن زیر صفحهی شطرنج گفتمان مردسالار دگرجنسگرا- زدهی رواگمند.
«به حاشیه کشانده» عالمی دیگر میخواهد وز نو آدمی.
.
اما در بارهی اصطلاح فارسی «به حاشیه کشاندگان جنسی»
1. دراز است. (تازه در آغاز یک «شده» از-اش کاستهایم.)
2. آیندهنگرانه نیست. یعنی نمیتوان به تناسب نیازهای مفهومی تازه از آن تشنیکواژههای خوشگوار نو ساخت.
3. «حاشیه کشانده» در عادت زبانی ما به آن «به» نیاز دارد. که گفتار و نوشتار را دشوار میکند:
«... اما باورمندان به "به حاشیه کشاندگان جنسی" در کنار...»
پس گاهی دو «به» پشت هم میافتند. گذشته از آن، «به» در آغاز یک تشنیکواژه، آهنگ فارسی را در میانهی گفتار به سکته میاندازد.
با جایگزینی «حاشیه» با واژهای دیگر یک «به» هم از تشنیکواژه میکاهیم که کوتاهتر خواهد شد.
«پسراندگان» یا «پسزدگان» میتوانند به کار روند اما آیندهنگرانه نیستند. نمونهوار من اگر بخواهم آن نگرنویس زیر آن داستان را به عنوان کسی بشناسانم که این «حاشیهنشینی» را پذیرفته، نمیتوانم او را «پسپذیر» بخوانم. یا در آینده اگر چون اویی باشد، آیندگان نمیتوانند «پسمانده» بخوانند-اش. پیشوندِ «پس» پیش از «راندن» معنی دلخواه ما را میرساند اما پیش از «مانده» و «پذیر» نه.
پیشنهاد من «کنار راندگان جنسی» ست. از سویی به همان دیدی که «حاشیه» را برگزیده بسیار نزدیک است و از سوی دیگر نیاز به «به» ندارد. مفهومهای پیش رو را هم تا جایی که در ذهن من میگنجند پوشش میدهد. «کنارهپذیر» «کنارماندگان جنسی» و...
به نگر-ام در بیرون از گفتمان جنسی و جنسیتی هم، «حاشیه» و «متن/ مرکز» چندان رسا و کارا نیستند و «کناره» و «میان» گواردنیتراند.
دگرجنسگرایی را باید از جایگاه درآخت پایین کشاند و برآختیک {اوبژکتیو} بررسید-اش، در بخش سوم خواهم کوشید چند واژهی پیشنهادی را واویسم؛ شاید این بررسی برآختیک آسانتر شود. ساختن واژه برای یک مفهوم یعنی برون آختن آن مفهوم {عینیت بخشیدن به آن مفهوم} و شناختاش. کنار راندگان تا در جایگاه درآخت شناسنده ننشینند، به میان برنخواهند گشت.
نظرها
نظری وجود ندارد.