ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

و این‌که چگونه محمد رضا بایرامی را نقره‌داغ کردند

<p>روزبه اکبری نسب ـ آنها که اخبار ادبیات داستانی ایران را دنبال می&zwnj;&lrm;کنند، احتمالاً ماجرای رمان &laquo;مردگان باغ سبز&raquo; نوشته محمد رضا بایرامی را شنیده&zwnj;اند. &laquo;مردگان باغ سبز&raquo; را یکی از نویسندگان منسوب به&lrm;جریان داستان&lrm;نویسی دولتی نوشته، و توسط انتشارات &laquo;سوره مهر&raquo; که ناشر بخشی از تولیدات همین جریان از ادبیات داستانی ایران است، منتشر شده است. آثار این دست نویسندگان به&zwnj;خصوص هنگامی&zwnj;که توسط ناشری دولتی هم منتشر شود، همواره مشمول الطاف و اعتمادی&lrm;ست که کار گذر از هفتخوان صدور مجوز را بسیار آسان می&zwnj;&lrm;سازد، اما این&zwnj;بار اعتماد به نویسنده و ناشر خودی کار دست سانسورچیان داد، چرا که مدتی بعد از آن که مردگان باغ سبز منتشر شد و دوست و دشمن (!) آن را خواندند، رفته رفته سر و صدای آن بلند شد و جماعت سانسور چی فهمیدند که ا&lrm;ی&lrm;دل غافل نویسنده و احتمالاً ناشر (این یکی به طور ناخواسته) از اعتماد سوءاستفاده کرده&lrm;اند و هیزم بر آتش رقیب گذاشته&lrm;اند وآن شده که نباید بشود، مخصوصاً بعد از جریان انتخابات حضرت بهمن خان دری تکیه بر منصب سانسورچی اعظم زد تا مو را از ماست بیرون بکشد و وقتی که خر مرادشان از پل گذشت، بساط آن فضا کمی باز را که جناب پرویز برقرار کرده بود تا جماعت دست به قلم، در آستانه&zwnj;ی انتخابات کمتر دل&zwnj;شان از دولت خون باشد را برچیند.</p> <p><br /> جالب است که نویسنده&lrm;ی &laquo;مردگان باغ سبز&raquo; که همواره در این سال&zwnj;ها بدون مشکل خاصی کتاب&zwnj;هایش را به زیور چاپ آراسته بود، هرگز گمان نمی&zwnj;&lrm;کرد که برای اندک اختلاف عقیده&zwnj;ای با یک نویسنده&zwnj;ی به اصلاح خودی آن کنند که در این سال&zwnj;ها بر سر روشنفکر جماعت آورده&lrm;اند. چون همینقدر هم جانب احتیاط نگه نداشت که راز خود را از پرده بیرون نیفکند که این رمان را متاثر از اتفاقات پس از انتخابات ریاست حمهوری ۸۸ نوشته، منتهی در فضایی تاریخی. و چنین شد که این&zwnj;بار لبه&zwnj;ی تیز تیغ سانسور به جان نوشته&lrm;ای از یک نویسنده خودی افتاد.</p> <p><br /> این ماحرا هم برای جناب بایرامی و هم برای دیگرانی که شاهد ماجرا بودند، چند نتیجه&lrm;گیری اخلاقی خیلی مهم داشت که برخی مربوط می&zwnj;&lrm;شود به&zwnj;&zwnj; همان زمان که این لغو مجوز اتفاق افتاد و یک مورد هم در روزهای اخیر به&zwnj;دست آمد تا نتیجه&zwnj;ی این دراز کردن پا از گلیم برای نویسنده&zwnj;ی مردگان باغ سبز، کامل شود. حالا همه می&zwnj;دانند که نویسنده&zwnj;ی خودی تا زمانی ارج و قرب دارد که حرف خودی را بزند و نه حرف بی&zwnj;خودی! حرف بی&zwnj;خودی هم کاملاً مشخص است چگونه حرف&lrm;هایی&lrm;ست: از آن حرف&zwnj;ها&lrm;ست که در همه&zwnj;ی این سال&zwnj;ها با لغو مجوز رمان&zwnj;ها تا حد امکان جلو مطرح شدن آن را گرفته&zwnj;اند.</p> <p><img width="250" height="355" align="left" alt="" src="http://radiozamaneh2.vps.redbee.nl/sites/default/files/baghesabz.jpg" /><br /> به این ترتیب دست&zwnj;کم یکی دیگر از نویسندگانی که دراین سال&zwnj;ها بدون مشکل نوشته و آثارش را منتشر کرده&lrm; با اندکی از مشکلاتی که نویسندگان غیرخودی داشته&lrm;اند، آشنا شده و می&zwnj;فهمد که دیگران با چه مشکلاتی دست و ینجه نرم می&zwnj;&lrm;کرده&lrm;اند و چه میزان از پایمردی و عشق به ادبیات باعث شده تا در این شرایط به کار خود ادامه دهند.</p> <p><br /> و اما نتیجه&zwnj;ی دیگری که این روز&zwnj;ها به&zwnj;دست آمد، پس از جلسه&zwnj;ی به اصطلاح نقدی بود که برای &laquo;مردگان باغ سبز&raquo; برگزار شد. در این جلسه جناب محمد رضا سرشار ریاست اهل قلم (؟!) به اظهار فضل پرداخته و فرمودند که حضرتش از خواندن این رمان سخت مأیوس شده&zwnj; و &laquo;مردگان باغ سبز&raquo; اصلاً خوشخوان نیست و موضوع آن قابلیت رمان شدن نداشته! و با بازی&zwnj;های فرمی نوجوانانه به یک رمان بدل شده است. این شخص محترم هزار و یک ضعف دیگر هم برشمرد که برای جلوگیری از اطناب کلام از آن می&zwnj;گذریم.</p> <p><br /> البته کاش در آن یک آدم خوش انصاف پیدا می&zwnj;&lrm;شد و از ریاست بسیار محترم انجمن قلم می&zwnj;&lrm;پرسید که کدامیک از تولیدات اهل قلم به تصور ایشان، تاکنون خوشخوان بوده و حرفی قابل مطرح شدن در یک رمان داشته است؟ کاش کسی پیدا می&zwnj;شد و به جناب رئیس می&zwnj;گفت هربار هم که از دست این جماعت در رفته و کاری نصف و نیمه، و خواندنی و با مضمونی کمی واقع&zwnj;گرایانه و البته منصفانه منتشر شده حضرت سرشار هم مثل همین مورد اخیر بر آن تیغ کشیده&lrm; است!</p> <p><br /> البته سرشار برای اینکه اجر رشادت&lrm;ها و مجاهدت&lrm;های گذشته&lrm;ی بارامی را نگه دارد، عنوان کرد: بایرامی کسی نیست که داستان&zwnj;نویسی بلد نباشد (!) او از زمانی که دانش&zwnj;آموز دبیرستان بود، با من مکاتبه داشت و آثارش را پیش از چاپ به من می&zwnj;داد؛ اما با این&zwnj;حال مطالعات ناقص درباره&zwnj;ی فرم&zwnj;گرایی و میل به متفاوت بودن، اثر او را به اینجا کشانده است.</p> <p><br /> و به این ترتیب حضرت استاد، آشکارا و با کمال فروتنی اعلام کردند: چون بایرامی این&zwnj;بار خودسری کرده و کتابش را قبل از چاپ نداده آقای سرشار بخواند تا توسط اسشان به راه راست در داستان نویسی هدایت شوند، ازمسیر معیار منحرف شده و در دام ضلالت ادبیات روشنفکری افتاده است.</p> <p><br /> حال جالب این است که برخی از همین چهره&lrm;های خودی که این رمان را خوانده بودند و از آن نه تنها به عنوان بهترین رمان بایرامی که از بهترین آثار این سال&zwnj;ها عنوان کرده&zwnj;اند؛ و این یعنی کاسه&lrm;ی جناب سرشار چنان داغ است که اگر دیگران اندک حقی هم برای نویسنده قائل&zwnj;اند که عزت نفس داشته و خودش باشد، ایشان یکسره نویسنده و قلم&zwnj;اش را یکسره در خدمت دولت می&zwnj;خواهد.</p> <p><br /> نتیجه می&zwnj;گیرم که هرقدر هم خودی باشی این جریان تا زمانی تو را مورد اعتماد فرض می&zwnj;کند و حلوا حلوا می&zwnj;کندت که حرف اضافی نزنی و آنچه بگویی که ایشان می&zwnj;&lrm;خواهند و به محض اینکه از ذهنت تصور دیگری گذر کند، هر چقدر هم که در گذشته در راه ادبات دولتی مجاهدت کرده باشی، تاریخ مصرفت تمام شده و می&zwnj;&lrm;شوی غیرخودی و نه تنها تو را هم همانند بسیاری که این روز&zwnj;ها از قطار انقلاب پیاده&lrm; کردند، به سرنوشت غیرخودی&zwnj;ها گرفتار می&zwnj;کنند، بلکه با نقدهایی کاملاً تئوریک (!) چنان نقره داغت می&zwnj;&lrm;کنند که حساب کار دستت بیاید که از این پس حرف بی&lrm;خودی نگویی و یا در غیر این صورت، جل و پلاست را جمع کنی و بروی در اردوگاه غیر خودی&zwnj;ها که هر نوع اجحافی بر ایشان رواست که از جمله بیگانگان&zwnj;اند!</p>

روزبه اکبری نسب ـ آنها که اخبار ادبیات داستانی ایران را دنبال می‌‎کنند، احتمالاً ماجرای رمان «مردگان باغ سبز» نوشته محمد رضا بایرامی را شنیده‌اند. «مردگان باغ سبز» را یکی از نویسندگان منسوب به‎جریان داستان‎نویسی دولتی نوشته، و توسط انتشارات «سوره مهر» که ناشر بخشی از تولیدات همین جریان از ادبیات داستانی ایران است، منتشر شده است. آثار این دست نویسندگان به‌خصوص هنگامی‌که توسط ناشری دولتی هم منتشر شود، همواره مشمول الطاف و اعتمادی‎ست که کار گذر از هفتخوان صدور مجوز را بسیار آسان می‌‎سازد، اما این‌بار اعتماد به نویسنده و ناشر خودی کار دست سانسورچیان داد، چرا که مدتی بعد از آن که مردگان باغ سبز منتشر شد و دوست و دشمن (!) آن را خواندند، رفته رفته سر و صدای آن بلند شد و جماعت سانسور چی فهمیدند که ا‎ی‎دل غافل نویسنده و احتمالاً ناشر (این یکی به طور ناخواسته) از اعتماد سوءاستفاده کرده‎اند و هیزم بر آتش رقیب گذاشته‎اند وآن شده که نباید بشود، مخصوصاً بعد از جریان انتخابات حضرت بهمن خان دری تکیه بر منصب سانسورچی اعظم زد تا مو را از ماست بیرون بکشد و وقتی که خر مرادشان از پل گذشت، بساط آن فضا کمی باز را که جناب پرویز برقرار کرده بود تا جماعت دست به قلم، در آستانه‌ی انتخابات کمتر دل‌شان از دولت خون باشد را برچیند.

جالب است که نویسنده‎ی «مردگان باغ سبز» که همواره در این سال‌ها بدون مشکل خاصی کتاب‌هایش را به زیور چاپ آراسته بود، هرگز گمان نمی‌‎کرد که برای اندک اختلاف عقیده‌ای با یک نویسنده‌ی به اصلاح خودی آن کنند که در این سال‌ها بر سر روشنفکر جماعت آورده‎اند. چون همینقدر هم جانب احتیاط نگه نداشت که راز خود را از پرده بیرون نیفکند که این رمان را متاثر از اتفاقات پس از انتخابات ریاست حمهوری ۸۸ نوشته، منتهی در فضایی تاریخی. و چنین شد که این‌بار لبه‌ی تیز تیغ سانسور به جان نوشته‎ای از یک نویسنده خودی افتاد.

این ماحرا هم برای جناب بایرامی و هم برای دیگرانی که شاهد ماجرا بودند، چند نتیجه‎گیری اخلاقی خیلی مهم داشت که برخی مربوط می‌‎شود به‌‌ همان زمان که این لغو مجوز اتفاق افتاد و یک مورد هم در روزهای اخیر به‌دست آمد تا نتیجه‌ی این دراز کردن پا از گلیم برای نویسنده‌ی مردگان باغ سبز، کامل شود. حالا همه می‌دانند که نویسنده‌ی خودی تا زمانی ارج و قرب دارد که حرف خودی را بزند و نه حرف بی‌خودی! حرف بی‌خودی هم کاملاً مشخص است چگونه حرف‎هایی‎ست: از آن حرف‌ها‎ست که در همه‌ی این سال‌ها با لغو مجوز رمان‌ها تا حد امکان جلو مطرح شدن آن را گرفته‌اند.


به این ترتیب دست‌کم یکی دیگر از نویسندگانی که دراین سال‌ها بدون مشکل نوشته و آثارش را منتشر کرده‎ با اندکی از مشکلاتی که نویسندگان غیرخودی داشته‎اند، آشنا شده و می‌فهمد که دیگران با چه مشکلاتی دست و ینجه نرم می‌‎کرده‎اند و چه میزان از پایمردی و عشق به ادبیات باعث شده تا در این شرایط به کار خود ادامه دهند.

و اما نتیجه‌ی دیگری که این روز‌ها به‌دست آمد، پس از جلسه‌ی به اصطلاح نقدی بود که برای «مردگان باغ سبز» برگزار شد. در این جلسه جناب محمد رضا سرشار ریاست اهل قلم (؟!) به اظهار فضل پرداخته و فرمودند که حضرتش از خواندن این رمان سخت مأیوس شده‌ و «مردگان باغ سبز» اصلاً خوشخوان نیست و موضوع آن قابلیت رمان شدن نداشته! و با بازی‌های فرمی نوجوانانه به یک رمان بدل شده است. این شخص محترم هزار و یک ضعف دیگر هم برشمرد که برای جلوگیری از اطناب کلام از آن می‌گذریم.

البته کاش در آن یک آدم خوش انصاف پیدا می‌‎شد و از ریاست بسیار محترم انجمن قلم می‌‎پرسید که کدامیک از تولیدات اهل قلم به تصور ایشان، تاکنون خوشخوان بوده و حرفی قابل مطرح شدن در یک رمان داشته است؟ کاش کسی پیدا می‌شد و به جناب رئیس می‌گفت هربار هم که از دست این جماعت در رفته و کاری نصف و نیمه، و خواندنی و با مضمونی کمی واقع‌گرایانه و البته منصفانه منتشر شده حضرت سرشار هم مثل همین مورد اخیر بر آن تیغ کشیده‎ است!

البته سرشار برای اینکه اجر رشادت‎ها و مجاهدت‎های گذشته‎ی بارامی را نگه دارد، عنوان کرد: بایرامی کسی نیست که داستان‌نویسی بلد نباشد (!) او از زمانی که دانش‌آموز دبیرستان بود، با من مکاتبه داشت و آثارش را پیش از چاپ به من می‌داد؛ اما با این‌حال مطالعات ناقص درباره‌ی فرم‌گرایی و میل به متفاوت بودن، اثر او را به اینجا کشانده است.

و به این ترتیب حضرت استاد، آشکارا و با کمال فروتنی اعلام کردند: چون بایرامی این‌بار خودسری کرده و کتابش را قبل از چاپ نداده آقای سرشار بخواند تا توسط اسشان به راه راست در داستان نویسی هدایت شوند، ازمسیر معیار منحرف شده و در دام ضلالت ادبیات روشنفکری افتاده است.

حال جالب این است که برخی از همین چهره‎های خودی که این رمان را خوانده بودند و از آن نه تنها به عنوان بهترین رمان بایرامی که از بهترین آثار این سال‌ها عنوان کرده‌اند؛ و این یعنی کاسه‎ی جناب سرشار چنان داغ است که اگر دیگران اندک حقی هم برای نویسنده قائل‌اند که عزت نفس داشته و خودش باشد، ایشان یکسره نویسنده و قلم‌اش را یکسره در خدمت دولت می‌خواهد.

نتیجه می‌گیرم که هرقدر هم خودی باشی این جریان تا زمانی تو را مورد اعتماد فرض می‌کند و حلوا حلوا می‌کندت که حرف اضافی نزنی و آنچه بگویی که ایشان می‌‎خواهند و به محض اینکه از ذهنت تصور دیگری گذر کند، هر چقدر هم که در گذشته در راه ادبات دولتی مجاهدت کرده باشی، تاریخ مصرفت تمام شده و می‌‎شوی غیرخودی و نه تنها تو را هم همانند بسیاری که این روز‌ها از قطار انقلاب پیاده‎ کردند، به سرنوشت غیرخودی‌ها گرفتار می‌کنند، بلکه با نقدهایی کاملاً تئوریک (!) چنان نقره داغت می‌‎کنند که حساب کار دستت بیاید که از این پس حرف بی‎خودی نگویی و یا در غیر این صورت، جل و پلاست را جمع کنی و بروی در اردوگاه غیر خودی‌ها که هر نوع اجحافی بر ایشان رواست که از جمله بیگانگان‌اند!

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    <p>پيداست که شما کتاب را نخوانده ايد و فقط با جستجو در اينترنت اين مطالب را سرهم کرده ايد. چون حتی يک اشاره جزيی هم به داستان و ماجرای اين رمان نکرده ايد. پس زنده باد جستجوگر گوگل که حتی امکان می دهد که بدون ديدن و خواندن کتابی، يک مقاله بلند در وصف آن نوشت!</p>