« ما همه میخواهیم دیگری باشیم »
<p>علی ادریسی ـ آثار آنتونیو تابوکی، نویسنده سرشانس ایتالیایی به زبان‌های انگلیسی، اسپانیایی، فرانسه، فارسی و... ترجمه شده‌اند. رمان‌های «شب هندی» به ترجمه‌ی سروش حبیبی و «تریستانو می‌میرد»، به ترجمه‌ی قلی خیاط، «سِستو» و «دیالوگ‌های ناتمام» به ترجمه فرامرز ویسی و چند کتاب دیگر از او به زبان فارسی منتشر شده است. در میان این آثار «پریرا گزارش می‌دهد» از مهم‌ترین و خوش اقبال‌ترین آثار تابوکی است. در این اثر پریرا یک روزنامه‌نگار سالخورده و بافرهنگ است که در یک روزنامه‌ی نه‌چندان مهم به‌عنوان ویراستار در زمان حکومت‌های فاشیستی در اروپا کار می‌کند. او که یک مرد آرمان‌باخته و ترس‌خورده است، به‌تدریج در طی داستان متحول می‌شود و شهامت خود را به‌دست می‌آورد. این اثر یکی از بهترین نمونه‌های رمان شخصیت و چگونگی تحول یک شخصیت در رمان است و از نظر انتخاب نظرگاه نیز دستاوردی در رمان‌نویسی جهان به‌شمار می‌آید. بخش دوم و پایانی گفت‌وگوی ازبل لوپز از سوی روزنامه‌ی یونسکو کوریر با آنتونیو تابوکی درباره‌ی عقاید و رویکردهای سیاسی این نویسنده‌ی انسان‌دوست را می‌خوانیم:</p> <p><br /> <strong>هنگام اقدام به امر سیاسی شک و شبهه آغاز می‌شود. برای مثال، آیا مداخله‌ی نظامی در کوزوو برای توقف نقض حقوق بشر اقدامی درست بود یا نادرست؟</strong><br /> <br /> بله، البته. اما به یاد داشته باشید که در طول جنگ کوزوو، نویسندگان آزادی بیان داشتند و من گمان می‌کنم این بسیار خوب بود. بسیاری از اعضای مجمع بین‌المللی نویسندگان (IPW) این‌کار را انجام دادند؛ چرا که ما شبکه‌ای از روزنامه‌ها را سازماندهی کرده بودیم که شامل لیبراسیون (فرانسه)، اِل پاییس (اسپانیا) و کوریرا دللا سرا (ایتالیا) بود. هر روز یک نویسنده اظهار نظر می‌کرد. دیدگاه‌های متناقض زیادی وجود داشت؛ اما گمان می‌کنم که در طول جنگ نویسندگان عقاید خود را آزادانه بیان می‌کردند. چه کسانی در آن زمان هیچ شکی نداشتند؟ سیاست‌مداران و نظامیان! اما نویسندگان مدام تردید‌هایشان را ابراز می‌کردند. مقاله‌ای که از یک نویسنده چاپ می‌شد، کاملاً با مقاله‌ی نویسنده‌ی دیگری که یک روز قبل منتشر شده بود، در تناقض بود و با آن فرق داشت. فکر می‌کنم این خیلی مهم است.<br /> <br /> <strong>اما سیاستمداران هم باید تصمیم بگیرند. لحظه‌ای فرامی‌رسد که می‌بایست تردید‌ها را کنار گذاشت.</strong><br /> <br /> بله، اما من هنوز سیاستمدارانی را ترجیح می‌دهم که به شک و شبهه‌های دیگران گوش می‌دهند و خودشان کمتر دچار شک و تردید می‌شوند. این امر که سیاستمداران دچار تردید می‌شوند، ‌ بسیار مفید است. چرا که گزینه‌ها در جهان بسیار زیادند. متأسفانه امروزه سیاستمداران اروپایی بیشتر نگران آمار و ارقام‌اند تا اصول. آنها شبیه روشنفکرانِ امبرتو اکو هستند: مدیران سیاسی و بوروکرات‌ها.</p> <p> </p> <p><strong>امروزه، یکی از نگران‌کننده‌ترین اشکال خشونت در اروپا در بیگانه‌هراسی ریشه دارد. نظر شما در این مورد چیست؟</strong></p> <p> </p> <p>خشونت مبتنی بر بیگانه‌هراسی، یکی از جدی‌ترین کشاکش‌های اروپای امروز است. مسأله‌ای که گمان می‌کنم روشنفکران و نویسندگان باید در گفتار و کردارشان با آن مخالفت کنند. این مسأله در خیلی از کشور‌ها به دلایل اقتصادی واجتماعی مانند بیکاری و مهاجرت غیرقانونی رواج یافته است. اما مثلاً، باید به دقت تمایزی قائل شویم بین ناسیونالیست‌های دست راستی که به‌سادگی، تجسم یک نیروی خشن‌اند و کسانی که در گفتار و نوشتارشان از نفرت نژادی و حمله به اقلیت‌ها پشتیبانی می‌کنند. این کار آشکارا و با نوعی بخشودگی کیفری ضمنی انجام می‌شود. در ماه ژوئن ۱۹۹۹، جیورناله دِلا توسکانا، ‌سومین روزنامه بزرگ ایتالیا، مقاله‌ای با عنوان «فلورانسِ پایتخت، بدونِ کولی‌ها» چاپ کرد. به شیوه‌ی استفاده از واژه «بدون» در این عنوان ‌دقت کنید. نویسنده، سمینارهایی را به سخره گرفته بود که بنیاد می‌کِلوچی در فیسوله در نزدیکی فلورانس، درباره‌ی فرهنگ کولی‌ها ترتیب داده بود. پنجاه سال پس از نابودی پانصد هزار کولی در جنگ جهانی دوم که هزاران نفر از آ‌ها در آشویتس کشته شدند، ‌ما دوباره داریم برای کشتار جمعی این اقلیت آماده می‌شویم.</p> <p> </p> <p><strong>چرا کولی‌ها اغلب هدف این نوع خشونت قرار می‌گیرند؟</strong></p> <p> </p> <p>بیگانه‌هراسی، خود را به‌ویژه در برابر تمدن‌ها و فرهنگ‌هایی نشان می‌دهد که ضعیف‌اند؛ زیرا منابع اقتصادی، وسایل امرار معاش یا زمین ندارند. بنابراین، مردمان چادرنشین نخستین آماج چنین حملاتی هستند. گاهی اوقات، این خشونت فیزیکی نیست؛ بلکه به شکل شرایط زیستیِ تحمل‌ناپذیر و غیر انسانی‌ جلوه می‌کند و <img width="216" height="300" align="left" alt="" src="http://radiozamaneh2.vps.redbee.nl/sites/default/files/tabucchi.jpg" />کولی‌های حومه‌ی فلورانس ناگزیرند آن را تحمل کنند. من این وضعیت را در گزارشی که اخیراً در روزنامه‌ی ایتالی دو، منتشر شده است مورد انتقاد قرار داده‌ام. بسیاری از کولی‌ها کشور‌هایشان را ترک کرده‌اند و پس از فرار از جنگ یوگسلاوی ناگزیر به خانه به‌دوشی‌اند. جامعه‌ای که خود را متمدن می‌نامد، نباید به‌ این صورت با انسان‌ها رفتار کند. این‌کار با مفهوم فرهنگ و مهمان‌نوازی و روح تمدن ما که ریشه در یونان باستان و انسان‌گرایی اروپایی دارد، در تضاد است.<br /> <br /> <strong>عنوان یکی از جستار‌هایتان این است: من یک آلبانیایی‌ام. منظورتان از این عنوان چه بود؟</strong></p> <p> </p> <p>آمیزش، نمکِ هر تمدنی است. تمدنی که بسته است و درخود فرو رفته سترون است. تمدن‌های بزرگ، عوامل و عناصر گوناگونی را در خود جا داده‌اند. در مقام نویسنده، من همیشه به دیگران علاقمند بوده‌ام. مهم‌ترین بنیاد هر رمانی، خواستِ دیگری بودن است؛ و این به معنای خلق یک شخصیت است. ما همه می‌خواهیم دیگری باشیم، اما در عین حال، نمی‌خواهیم خویشتن‌مان را از دست بدهیم. گمان می‌کنم در زندگی واقعی نیز باید از این ایده دفاع کنیم.</p> <p> </p> <p><strong>بزرگ‌ترین عامل مؤثر در زندگی سیاسی شما چه بوده است؟</strong></p> <p> </p> <p>صحبت کردن در این مورد دشوار است. شاید داستان کشورم، کودکی‌ام، پدربزرگم یا جنگ جهانی اول. علاقه‌ی من به حقوق بشر در احساسات ضد جنگی ریشه دارد که به دوران کودکی‌ام بر می‌گردد. من در دوره جنگ جهانی دوم و هنگام اشغال کشورم به دست نازی‌ها به دنیا آمده‌ام و به‌خوبی داستان‌هایی را به‌یاد می‌آورم که پدربزرگم از قتل عام جنگ جهانی اول برایم می‌گفت. مردم تمایل دارند فراموش کنند که این یکی از فجیع‌ترین کشتار‌ها در طول تاریخ بشر بوده است. بنابراین، این نفرت از خشونت به دوران کودکی‌ام، به پدربزرگم و به سنت جمهوری‌خواهی و آنارشیستی- آزادی‌خواهانه‌ی اصلیت توسکانیم بر می‌گردد.</p> <p> </p> <p><strong>شما یکی از بنیان‌گذاران مجمع بین‌المللی نویسندگان‌ هستید. این مجمع چگونه آغاز به کار کرد؟</strong></p> <p> </p> <p>سیصد نفر از روشنفکران سراسر جهان که تونی موریسون، گونترگراس، و اکتاویو پاز هم در میان آنان بودند، در سال ۱۹۹۳ و پس از قتل نویسنده و شاعر الجزیره‌ای، تاهار جائوت، این مجمع را بنیاد نهادند. هدف این بود که سازمانی برای محافظت از نویسندگان و روشنفکرانی شکل گیرد که در کشور‌هایشان آزار می‌بینند؛ ‌ به مرگ تهدید می‌شوند؛ یا به زندان می‌افتند. یک سال پس از آن، شورایی با حدودا ۵۰ عضو تشکیل دادیم که اولین رییس آن سلمان رشدی بود که متأسفانه خودش نه تنها نماد، بلکه هدف زنده‌ی این‌گونه آزار و اذیت‌ها بود. رییس کنونی این شورا نویسنده‌ی نیجریه‌ای، وُله سوینکا ست. ما شبکه‌ای متشکل از ۳۰ شهرِ پناهگاه داریم که در آنها مکانی مناسب برای زندگی و پول کافی برای مخارج روزمره در اختیار نویسنده‌ها و خانواده‌هایشان قرار می‌گیرد و می‌توانند در فعالیت‌های فرهنگی شهر شرکت کنندو و از کتابخانه‌ها، مدارس و سازمان‌های آن شهر استفاده کنند.</p> <p> </p> <p><strong>آیا بیرون از اروپا نیز این شهر‌ها وجود دارند؟</strong></p> <p> </p> <p>بله. این شهر‌ها در برزیل و استرالیا هم هستند. اخیراً مکزیکوسیتی هم شهر- پناهگاه شده است؛ در ادامه‌ی سنتی که به دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ باز می‌گردد؛ هنگامی که پایتخت مکزیک به تعداد زیادی از روشنفکران اروپایی پناه داد که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند. در ماه مارس ۱۹۹۹ با دبیرکل IPW، که نویسنده‌ای فرانسوی به نام کریستین سالمون بود؛ به مکزیکوسیتی رفتم تا با مقامات مکزیکی توافق‌نامه‌ای امضاء کنم مبنی بر پناه دادن به دو نویسنده به نام‌های ولادیمیر آرسنیجویچ از صربستان و زودت بایراژ که کوزوو- آلبانیایی بود. هر دویِ آنها اکنون در کاسا سیتلاپلتل در خانه‌ای زندگی می‌کنند که به وسیله دوستان سازمان IPW اداره می‌شود.</p> <p> </p> <p><strong>آیا مجمع بین المللی نویسندگان (IPW) فعالیت خاصی انجام داده است که عمیقاً شما را خوشنود کرده باشد؟</strong><br /> <br /> هر کاری که انجام شده، مفید بوده است. تعریف ما از نویسنده بسیار گسترده است؛ این تعریف، هم شکسپیر را در برمی‌گیرد و هم روزنامه‌نگاری را که در روستایی دورافتاده در افغانستان فعالیت می‌کند. من خیلی خوشحالم که ایتالیا به زودی سه شهر- پناهگاه دیگر هم در توسکانی- گروستو، پونته درا و چرتالدو خواهد داشت. تاکنون تنها شهر- پناهگاه ایتالیا، ونیز بوده است. من خیلی شهر چرتالدو را دوست دارم؛ چون که زادگاه بوکاچیو، رمان‌نویس بزرگ ایتالیایی در قرون وسطی است. این شهر‌ها کوچک‌اند و در مقایسه با شهرهای بزرگ، نویسنده‌ها راحت‌تر می‌توانند در این شهر‌ها دور هم جمع شوند.</p> <p> </p> <p><strong>چرا مجمع بین المللی نویسندگان در سال ۱۹۹۹ از همه پرسی برای خودگردانی تیمور شرقی پشتیبانی کرد؟</strong><br /> <br /> هنگامی که کشور شما به وسیله‌ی نیروهای خارجی اشغال می‌شود - در این مورد به‌وسیله‌ی ارتش اندونزی - روزنامه‌ها و مجلات نخستین هدف‌های سرکوب‌اند. زانانا گوسمائو، رهبر تیمور، شاعر و روزنامه‌نگار است. این مجمع در سال ۱۹۹۴، از خودگردانیِ مردم تیمور به نام اصول اساسیِ عدالت و تمدن، پشتیبانی کرد. اخیراً درخواست کرده‌ایم که همه‌پرسی بدون تقلب و خشونتِ شبه‌نظامیان مخالف استقلال که با رژیم اندونزی همدست‌اند، برگزار شود. گمان می‌کنم جامعه‌ی جهانی و سازمان ملل باید پافشاری کنند و با اعمال فشار، از سرکوب مردم این جزیره‌ی کوچک به‌وسیله‌ی نیروی نظامی اندونزی جلوگیری کنند. بنابراین، من با برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل، خوزه راموس هورتا موافقم که می‌گوید اگر می‌خواهید نیروهای نظامی از کوزوو خارج شوند، از نیروهای اندونزی هم باید بخواهید که از تیمور شرقی خارج شوند. حتی اگر مردم گمان کنند که یک کشور اروپایی از جزیره‌ای کوچک در اقیانوس هند اهمیتش بیشتر است. مردم حق حیات دارند؛ حتی اگر در جزیره‌ای باشند که در نظر بسیاری از افراد اهمیتی ندارد.</p> <p> </p> <p><strong>در همین زمینه:</strong></p> <p><br /> <a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=835">بی‌خوابی را به بیهوشی ترجیح می‌دهم،</a> بخش نخست گفت و گو با آنتونیو تابوکی، علی ادریسی<br /> </p>
علی ادریسی ـ آثار آنتونیو تابوکی، نویسنده سرشانس ایتالیایی به زبانهای انگلیسی، اسپانیایی، فرانسه، فارسی و... ترجمه شدهاند. رمانهای «شب هندی» به ترجمهی سروش حبیبی و «تریستانو میمیرد»، به ترجمهی قلی خیاط، «سِستو» و «دیالوگهای ناتمام» به ترجمه فرامرز ویسی و چند کتاب دیگر از او به زبان فارسی منتشر شده است. در میان این آثار «پریرا گزارش میدهد» از مهمترین و خوش اقبالترین آثار تابوکی است. در این اثر پریرا یک روزنامهنگار سالخورده و بافرهنگ است که در یک روزنامهی نهچندان مهم بهعنوان ویراستار در زمان حکومتهای فاشیستی در اروپا کار میکند. او که یک مرد آرمانباخته و ترسخورده است، بهتدریج در طی داستان متحول میشود و شهامت خود را بهدست میآورد. این اثر یکی از بهترین نمونههای رمان شخصیت و چگونگی تحول یک شخصیت در رمان است و از نظر انتخاب نظرگاه نیز دستاوردی در رماننویسی جهان بهشمار میآید. بخش دوم و پایانی گفتوگوی ازبل لوپز از سوی روزنامهی یونسکو کوریر با آنتونیو تابوکی دربارهی عقاید و رویکردهای سیاسی این نویسندهی انساندوست را میخوانیم:
هنگام اقدام به امر سیاسی شک و شبهه آغاز میشود. برای مثال، آیا مداخلهی نظامی در کوزوو برای توقف نقض حقوق بشر اقدامی درست بود یا نادرست؟
بله، البته. اما به یاد داشته باشید که در طول جنگ کوزوو، نویسندگان آزادی بیان داشتند و من گمان میکنم این بسیار خوب بود. بسیاری از اعضای مجمع بینالمللی نویسندگان (IPW) اینکار را انجام دادند؛ چرا که ما شبکهای از روزنامهها را سازماندهی کرده بودیم که شامل لیبراسیون (فرانسه)، اِل پاییس (اسپانیا) و کوریرا دللا سرا (ایتالیا) بود. هر روز یک نویسنده اظهار نظر میکرد. دیدگاههای متناقض زیادی وجود داشت؛ اما گمان میکنم که در طول جنگ نویسندگان عقاید خود را آزادانه بیان میکردند. چه کسانی در آن زمان هیچ شکی نداشتند؟ سیاستمداران و نظامیان! اما نویسندگان مدام تردیدهایشان را ابراز میکردند. مقالهای که از یک نویسنده چاپ میشد، کاملاً با مقالهی نویسندهی دیگری که یک روز قبل منتشر شده بود، در تناقض بود و با آن فرق داشت. فکر میکنم این خیلی مهم است.
اما سیاستمداران هم باید تصمیم بگیرند. لحظهای فرامیرسد که میبایست تردیدها را کنار گذاشت.
بله، اما من هنوز سیاستمدارانی را ترجیح میدهم که به شک و شبهههای دیگران گوش میدهند و خودشان کمتر دچار شک و تردید میشوند. این امر که سیاستمداران دچار تردید میشوند، بسیار مفید است. چرا که گزینهها در جهان بسیار زیادند. متأسفانه امروزه سیاستمداران اروپایی بیشتر نگران آمار و ارقاماند تا اصول. آنها شبیه روشنفکرانِ امبرتو اکو هستند: مدیران سیاسی و بوروکراتها.
امروزه، یکی از نگرانکنندهترین اشکال خشونت در اروپا در بیگانههراسی ریشه دارد. نظر شما در این مورد چیست؟
خشونت مبتنی بر بیگانههراسی، یکی از جدیترین کشاکشهای اروپای امروز است. مسألهای که گمان میکنم روشنفکران و نویسندگان باید در گفتار و کردارشان با آن مخالفت کنند. این مسأله در خیلی از کشورها به دلایل اقتصادی واجتماعی مانند بیکاری و مهاجرت غیرقانونی رواج یافته است. اما مثلاً، باید به دقت تمایزی قائل شویم بین ناسیونالیستهای دست راستی که بهسادگی، تجسم یک نیروی خشناند و کسانی که در گفتار و نوشتارشان از نفرت نژادی و حمله به اقلیتها پشتیبانی میکنند. این کار آشکارا و با نوعی بخشودگی کیفری ضمنی انجام میشود. در ماه ژوئن ۱۹۹۹، جیورناله دِلا توسکانا، سومین روزنامه بزرگ ایتالیا، مقالهای با عنوان «فلورانسِ پایتخت، بدونِ کولیها» چاپ کرد. به شیوهی استفاده از واژه «بدون» در این عنوان دقت کنید. نویسنده، سمینارهایی را به سخره گرفته بود که بنیاد میکِلوچی در فیسوله در نزدیکی فلورانس، دربارهی فرهنگ کولیها ترتیب داده بود. پنجاه سال پس از نابودی پانصد هزار کولی در جنگ جهانی دوم که هزاران نفر از آها در آشویتس کشته شدند، ما دوباره داریم برای کشتار جمعی این اقلیت آماده میشویم.
چرا کولیها اغلب هدف این نوع خشونت قرار میگیرند؟
بیگانههراسی، خود را بهویژه در برابر تمدنها و فرهنگهایی نشان میدهد که ضعیفاند؛ زیرا منابع اقتصادی، وسایل امرار معاش یا زمین ندارند. بنابراین، مردمان چادرنشین نخستین آماج چنین حملاتی هستند. گاهی اوقات، این خشونت فیزیکی نیست؛ بلکه به شکل شرایط زیستیِ تحملناپذیر و غیر انسانی جلوه میکند و کولیهای حومهی فلورانس ناگزیرند آن را تحمل کنند. من این وضعیت را در گزارشی که اخیراً در روزنامهی ایتالی دو، منتشر شده است مورد انتقاد قرار دادهام. بسیاری از کولیها کشورهایشان را ترک کردهاند و پس از فرار از جنگ یوگسلاوی ناگزیر به خانه بهدوشیاند. جامعهای که خود را متمدن مینامد، نباید به این صورت با انسانها رفتار کند. اینکار با مفهوم فرهنگ و مهماننوازی و روح تمدن ما که ریشه در یونان باستان و انسانگرایی اروپایی دارد، در تضاد است.
عنوان یکی از جستارهایتان این است: من یک آلبانیاییام. منظورتان از این عنوان چه بود؟
آمیزش، نمکِ هر تمدنی است. تمدنی که بسته است و درخود فرو رفته سترون است. تمدنهای بزرگ، عوامل و عناصر گوناگونی را در خود جا دادهاند. در مقام نویسنده، من همیشه به دیگران علاقمند بودهام. مهمترین بنیاد هر رمانی، خواستِ دیگری بودن است؛ و این به معنای خلق یک شخصیت است. ما همه میخواهیم دیگری باشیم، اما در عین حال، نمیخواهیم خویشتنمان را از دست بدهیم. گمان میکنم در زندگی واقعی نیز باید از این ایده دفاع کنیم.
بزرگترین عامل مؤثر در زندگی سیاسی شما چه بوده است؟
صحبت کردن در این مورد دشوار است. شاید داستان کشورم، کودکیام، پدربزرگم یا جنگ جهانی اول. علاقهی من به حقوق بشر در احساسات ضد جنگی ریشه دارد که به دوران کودکیام بر میگردد. من در دوره جنگ جهانی دوم و هنگام اشغال کشورم به دست نازیها به دنیا آمدهام و بهخوبی داستانهایی را بهیاد میآورم که پدربزرگم از قتل عام جنگ جهانی اول برایم میگفت. مردم تمایل دارند فراموش کنند که این یکی از فجیعترین کشتارها در طول تاریخ بشر بوده است. بنابراین، این نفرت از خشونت به دوران کودکیام، به پدربزرگم و به سنت جمهوریخواهی و آنارشیستی- آزادیخواهانهی اصلیت توسکانیم بر میگردد.
شما یکی از بنیانگذاران مجمع بینالمللی نویسندگان هستید. این مجمع چگونه آغاز به کار کرد؟
سیصد نفر از روشنفکران سراسر جهان که تونی موریسون، گونترگراس، و اکتاویو پاز هم در میان آنان بودند، در سال ۱۹۹۳ و پس از قتل نویسنده و شاعر الجزیرهای، تاهار جائوت، این مجمع را بنیاد نهادند. هدف این بود که سازمانی برای محافظت از نویسندگان و روشنفکرانی شکل گیرد که در کشورهایشان آزار میبینند؛ به مرگ تهدید میشوند؛ یا به زندان میافتند. یک سال پس از آن، شورایی با حدودا ۵۰ عضو تشکیل دادیم که اولین رییس آن سلمان رشدی بود که متأسفانه خودش نه تنها نماد، بلکه هدف زندهی اینگونه آزار و اذیتها بود. رییس کنونی این شورا نویسندهی نیجریهای، وُله سوینکا ست. ما شبکهای متشکل از ۳۰ شهرِ پناهگاه داریم که در آنها مکانی مناسب برای زندگی و پول کافی برای مخارج روزمره در اختیار نویسندهها و خانوادههایشان قرار میگیرد و میتوانند در فعالیتهای فرهنگی شهر شرکت کنندو و از کتابخانهها، مدارس و سازمانهای آن شهر استفاده کنند.
آیا بیرون از اروپا نیز این شهرها وجود دارند؟
بله. این شهرها در برزیل و استرالیا هم هستند. اخیراً مکزیکوسیتی هم شهر- پناهگاه شده است؛ در ادامهی سنتی که به دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ باز میگردد؛ هنگامی که پایتخت مکزیک به تعداد زیادی از روشنفکران اروپایی پناه داد که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند. در ماه مارس ۱۹۹۹ با دبیرکل IPW، که نویسندهای فرانسوی به نام کریستین سالمون بود؛ به مکزیکوسیتی رفتم تا با مقامات مکزیکی توافقنامهای امضاء کنم مبنی بر پناه دادن به دو نویسنده به نامهای ولادیمیر آرسنیجویچ از صربستان و زودت بایراژ که کوزوو- آلبانیایی بود. هر دویِ آنها اکنون در کاسا سیتلاپلتل در خانهای زندگی میکنند که به وسیله دوستان سازمان IPW اداره میشود.
آیا مجمع بین المللی نویسندگان (IPW) فعالیت خاصی انجام داده است که عمیقاً شما را خوشنود کرده باشد؟
هر کاری که انجام شده، مفید بوده است. تعریف ما از نویسنده بسیار گسترده است؛ این تعریف، هم شکسپیر را در برمیگیرد و هم روزنامهنگاری را که در روستایی دورافتاده در افغانستان فعالیت میکند. من خیلی خوشحالم که ایتالیا به زودی سه شهر- پناهگاه دیگر هم در توسکانی- گروستو، پونته درا و چرتالدو خواهد داشت. تاکنون تنها شهر- پناهگاه ایتالیا، ونیز بوده است. من خیلی شهر چرتالدو را دوست دارم؛ چون که زادگاه بوکاچیو، رماننویس بزرگ ایتالیایی در قرون وسطی است. این شهرها کوچکاند و در مقایسه با شهرهای بزرگ، نویسندهها راحتتر میتوانند در این شهرها دور هم جمع شوند.
چرا مجمع بین المللی نویسندگان در سال ۱۹۹۹ از همه پرسی برای خودگردانی تیمور شرقی پشتیبانی کرد؟
هنگامی که کشور شما به وسیلهی نیروهای خارجی اشغال میشود - در این مورد بهوسیلهی ارتش اندونزی - روزنامهها و مجلات نخستین هدفهای سرکوباند. زانانا گوسمائو، رهبر تیمور، شاعر و روزنامهنگار است. این مجمع در سال ۱۹۹۴، از خودگردانیِ مردم تیمور به نام اصول اساسیِ عدالت و تمدن، پشتیبانی کرد. اخیراً درخواست کردهایم که همهپرسی بدون تقلب و خشونتِ شبهنظامیان مخالف استقلال که با رژیم اندونزی همدستاند، برگزار شود. گمان میکنم جامعهی جهانی و سازمان ملل باید پافشاری کنند و با اعمال فشار، از سرکوب مردم این جزیرهی کوچک بهوسیلهی نیروی نظامی اندونزی جلوگیری کنند. بنابراین، من با برندهی جایزهی صلح نوبل، خوزه راموس هورتا موافقم که میگوید اگر میخواهید نیروهای نظامی از کوزوو خارج شوند، از نیروهای اندونزی هم باید بخواهید که از تیمور شرقی خارج شوند. حتی اگر مردم گمان کنند که یک کشور اروپایی از جزیرهای کوچک در اقیانوس هند اهمیتش بیشتر است. مردم حق حیات دارند؛ حتی اگر در جزیرهای باشند که در نظر بسیاری از افراد اهمیتی ندارد.
در همین زمینه:
بیخوابی را به بیهوشی ترجیح میدهم، بخش نخست گفت و گو با آنتونیو تابوکی، علی ادریسی
نظرها
نظری وجود ندارد.