ماشینهای آگاه
<p>ترجمه: مریم اقدمی-مهندسان کامپیوتر فکر می‌کنند هر چیزی را می‌توانند بسازند، حتی ماشین‌هایی را که دارای آگاهی باشند. در سال ۲۰۰۱ یوید چالمرز، فیلسوف، کریستوف کخ، عصب‌شناس و راد گودمن و اون هلند مهندسان کامپیوتر، همایش کوچکی را در آزمایشگاه کلد اسپرینگ هاربر آمریکا برگزار کردند. سؤال اصلی همایش این بود که "آیا ماشین می‌‌تواند داری آگاهی باشد؟" نتیجه‌ای که در مقالات و گزارش‌های این کارگاه منتشر شد این بود که " ما هیچ قانون یا اصل بنیادی را در طبیعت نمی‌شناسیم که وجود احساس ذهنی را در مصنوعات ساخته بشر منع کند."</p> <p> </p> <p>این گزارش‌ها، وضعیت "آگاهی ماشین" را از چیزی شبیه یک کج‌فهمی جاهلانه به موضوعی درخور پژوهش تغییر دادند. سوال حساسی به بحث گذاشته شده بود. با دانستن اینکه تجربه آگاهانه به اعصاب درون مغز مربوط است، چرا فعالیت‌ بعضی بخش‌های مغز منجر به تجربه آگاهانه می‌شود، در حالی‌که دیگر فعالیت‌ها در دیگر بخش‌ها چنین نتیجه‌ای ندارند؟ برای کشف این تفاوت‌ها باید ویژگی‌های عصبی آگاهی را در مقابل ارتباطات عصبی آگاهی، که به خوبی روی آن تحقیق شده‌است شناسایی کرد. در طول نه سال گذشته با شبیه‌سازی بخش‌هایی از مغزِ عصبی، بر روی این خاصیت‌ها مطالعات‌ زیادی شده است.</p> <p> </p> <p>ترکیبی از دو رویکرد، به پیشرفت در این زمینه کمک می‌کند. اولی ادعایی است که در آن همایش توسط روانکاوی به نام گوئیلو تونونی مطرح شد. او پیشنهاد کرد که باید شرط لازم برای ایجاد آگاهی در یک شبکه عصبی شناسایی شود. رویکرد دوم تلاش خود من برای شناسایی چیزی است که منجر به حالت‌های نماینده واقعیت‌ و سودمند (یعنی حالت‌های پدیداری) در شبکه‌های عصبی می‌شود. منبعی که ارائه می‌کنم می‌تواند به عنوان مدخلی برای مطالعات بیشتر بر روی هر دوی این ایده‌ها و رابطه بین آنها عمل کند.</p> <p> </p> <p>ادعای قابل توجه مطرح شده توسط گوئیلو تونونی این بود که: "تا وقتی یک مکانیسم قابلیت تولید اطلاعات یکپارچه را داشته باشد، خواه ارگانیک باشد یا نه، ساخته شده از عصب باشد یا تراشه‌های سیلیکونی و مستقل از توانایی آن در گزارش حالت خود، آن مکانیسم دارای آگاهی خواهد بود."</p> <p> </p> <p>خواه این ادعا درست باشد یا نه، "تولید اطلاعات یکپارچه" نیاز به توضیح دارد. دو موقعیت را در یک رستوران تصور کنید. فرض کنیم رستوران اول هندی و رستوران دوم فرانسوی باشد. هر دو تجربه در همان زمان تجربه کردن‌شان و همین‌طور به عنوان یک خاطره احساس یکسانی می‌دهند. آنها همچنین غیرقابل تفکیک حس می‌شوند در حالیکه تقریبا غیرممکن است به آگاهی از ترکیبی از آن دو فکر کنیم.</p> <p> </p> <p>حال به یک دوربین دیجیتال فکر کنید که می‌تواند تعداد نامحدودی تصویر یا تنها الگوهای دلخواه را ذخیره کند. تونونی استدلال می‌کند اختلاف بین مغز عصبی و یک دوربین آن است که عصب‌های مسئول احساس آگاهانه همراه با تاثیر فوق‌العاده قوی بر روی یکدیگر عمل می‌کنند. این همان چیزی است که "تولید اطلاعات یکپارچه" نامیده می‌شود. در یک دوربین نقطه‌های تصاویر، مستقل از هم کار می‌کنند و اطلاعات را ادغام نمی‌کنند. در بین همه مثال‌ها، تونونی جریان‌های تالاموکورتیکال در مغز را که مسئول مستقیم آگاهی شناخته می‌شوند، با ناحیه‌هایی مانند مخچه مقایسه می‌کند که نقشی در تجربه آگاهانه ندارند. آن‌طور که از آناتومی مغز می‌شود فهمید تاثیر لازم بین عصب‌ها در اولی وجود دارد اما در دومی دیده نمی‌شود.</p> <p> </p> <p>در حالیکه تونونی ادعا می‌کند این تغییر حالت در نواحی مختلف ادغام‌کننده اطلاعات آنچه را که احساس می‌شود توضیح می‌دهند، اما این توضیح کاملی نیست. این حالت‌ها هیچ‌گونه ارتباطی با واقعیت ندارند. در همایش سال ۲۰۰۱ من به این واقعیت اشاره کردم که ناحیه‌هایی از مغز که در آنها فعالیت‌های محرک و فعالیت‌های حسی به هم می‌رسند، گزینه‌های خوبی برای آگاهی هستند. این توضیح به نواحی خاصی از سیستم تالاموکورتیکال اشاره می‌کند که قسمتی از پازل تئوری یکپارچگی اطلاعات را حل می‌کند. همچنین نشان داده شده است که این شبکه‌ها قابلیت تمایز بین حافظه و تجربه جاری را دارند و می‌توانند تصمیم‌هایی را بسازند که از ارزیابی‌های مرتبط با عواطف حاصل شده‌اند.</p> <p> </p> <p>همه این‌ها نشان می‌دهد در طول ده سال گذشته شناسایی بعضی خاصیت‌های کارکردی شبکه‌های عصبی ممکن شده است که احتمالا مسئول تجربه آگاهانه هستند. عمده این مطالعات با کار بر روی ماشین‌هایی انجام شده‌‌است که این مکانیسم‌ها در آنها قابل شبیه‌سازی بوده‌اند.</p> <p> </p> <p>با این فرض که خاصیت‌های لازم وجود دارند، آیا این ماشین‌ها آگاه هستند؟ به نوعی پاسخ این سوال مثبت است. فرض کنیم که ماشین مورد نظر یک روبات است. خاصیت‌های عصبی به آن حالت‌هایی درونی‌ می‌دهد که برای رفتار متفکرانه (بیش از رفتار واکنشی) در یک جهان پیچیده لازم هستند. همان کاری که حالت‌های آگاهانه برای ما انجام می‌دهند. چیزی که این خاصیت‌ها به ماشین نمی‌دهند انسانیت زیست‌شناختی است. اما در چند دهه آینده ممکن است گپ زدن با یکی از روبات‌ها سرگرمی جالبی باشد برای کشف این نکته که روبات بودن به چه می‌ماند در مقایسه با اینکه انسان بودن به چه می‌ماند.</p> <p><strong><br /> برای مطالعه بیشتر: </strong></p> <p><br /> The World in My Mind, My Mind in the World: Key Mechanisms of Consciousness in Humans, Animals and Machines, Igor Aleksander (Imprint Academic, 2005)</p> <p><strong>ایگور الکساندر</strong> استاد مهندسی سیستم‌های عصبی در کالج سلطنتی دانشگاه لندن است.</p> <p><br /> <strong>منبع: </strong><br /> The Philosophers’ Magazine (<a href="http://www.philosophypress.co.uk/?p=1329">http://www.philosophypress.co.uk/?p=1329</a> )</p> <p><strong><br /> </strong></p> <p><strong>بخش پیشین از مجموعه‌ی " اندیشه‌های قرن"</strong></p> <p><a href="#http://radiozamaneh.com/content/%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA-%DB%8C%DA%A9-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C">پیتر سینگر: نجات یک زندگی</a><br /> </p>
ترجمه: مریم اقدمی-مهندسان کامپیوتر فکر میکنند هر چیزی را میتوانند بسازند، حتی ماشینهایی را که دارای آگاهی باشند. در سال ۲۰۰۱ یوید چالمرز، فیلسوف، کریستوف کخ، عصبشناس و راد گودمن و اون هلند مهندسان کامپیوتر، همایش کوچکی را در آزمایشگاه کلد اسپرینگ هاربر آمریکا برگزار کردند. سؤال اصلی همایش این بود که "آیا ماشین میتواند داری آگاهی باشد؟" نتیجهای که در مقالات و گزارشهای این کارگاه منتشر شد این بود که " ما هیچ قانون یا اصل بنیادی را در طبیعت نمیشناسیم که وجود احساس ذهنی را در مصنوعات ساخته بشر منع کند."
این گزارشها، وضعیت "آگاهی ماشین" را از چیزی شبیه یک کجفهمی جاهلانه به موضوعی درخور پژوهش تغییر دادند. سوال حساسی به بحث گذاشته شده بود. با دانستن اینکه تجربه آگاهانه به اعصاب درون مغز مربوط است، چرا فعالیت بعضی بخشهای مغز منجر به تجربه آگاهانه میشود، در حالیکه دیگر فعالیتها در دیگر بخشها چنین نتیجهای ندارند؟ برای کشف این تفاوتها باید ویژگیهای عصبی آگاهی را در مقابل ارتباطات عصبی آگاهی، که به خوبی روی آن تحقیق شدهاست شناسایی کرد. در طول نه سال گذشته با شبیهسازی بخشهایی از مغزِ عصبی، بر روی این خاصیتها مطالعات زیادی شده است.
ترکیبی از دو رویکرد، به پیشرفت در این زمینه کمک میکند. اولی ادعایی است که در آن همایش توسط روانکاوی به نام گوئیلو تونونی مطرح شد. او پیشنهاد کرد که باید شرط لازم برای ایجاد آگاهی در یک شبکه عصبی شناسایی شود. رویکرد دوم تلاش خود من برای شناسایی چیزی است که منجر به حالتهای نماینده واقعیت و سودمند (یعنی حالتهای پدیداری) در شبکههای عصبی میشود. منبعی که ارائه میکنم میتواند به عنوان مدخلی برای مطالعات بیشتر بر روی هر دوی این ایدهها و رابطه بین آنها عمل کند.
ادعای قابل توجه مطرح شده توسط گوئیلو تونونی این بود که: "تا وقتی یک مکانیسم قابلیت تولید اطلاعات یکپارچه را داشته باشد، خواه ارگانیک باشد یا نه، ساخته شده از عصب باشد یا تراشههای سیلیکونی و مستقل از توانایی آن در گزارش حالت خود، آن مکانیسم دارای آگاهی خواهد بود."
خواه این ادعا درست باشد یا نه، "تولید اطلاعات یکپارچه" نیاز به توضیح دارد. دو موقعیت را در یک رستوران تصور کنید. فرض کنیم رستوران اول هندی و رستوران دوم فرانسوی باشد. هر دو تجربه در همان زمان تجربه کردنشان و همینطور به عنوان یک خاطره احساس یکسانی میدهند. آنها همچنین غیرقابل تفکیک حس میشوند در حالیکه تقریبا غیرممکن است به آگاهی از ترکیبی از آن دو فکر کنیم.
حال به یک دوربین دیجیتال فکر کنید که میتواند تعداد نامحدودی تصویر یا تنها الگوهای دلخواه را ذخیره کند. تونونی استدلال میکند اختلاف بین مغز عصبی و یک دوربین آن است که عصبهای مسئول احساس آگاهانه همراه با تاثیر فوقالعاده قوی بر روی یکدیگر عمل میکنند. این همان چیزی است که "تولید اطلاعات یکپارچه" نامیده میشود. در یک دوربین نقطههای تصاویر، مستقل از هم کار میکنند و اطلاعات را ادغام نمیکنند. در بین همه مثالها، تونونی جریانهای تالاموکورتیکال در مغز را که مسئول مستقیم آگاهی شناخته میشوند، با ناحیههایی مانند مخچه مقایسه میکند که نقشی در تجربه آگاهانه ندارند. آنطور که از آناتومی مغز میشود فهمید تاثیر لازم بین عصبها در اولی وجود دارد اما در دومی دیده نمیشود.
در حالیکه تونونی ادعا میکند این تغییر حالت در نواحی مختلف ادغامکننده اطلاعات آنچه را که احساس میشود توضیح میدهند، اما این توضیح کاملی نیست. این حالتها هیچگونه ارتباطی با واقعیت ندارند. در همایش سال ۲۰۰۱ من به این واقعیت اشاره کردم که ناحیههایی از مغز که در آنها فعالیتهای محرک و فعالیتهای حسی به هم میرسند، گزینههای خوبی برای آگاهی هستند. این توضیح به نواحی خاصی از سیستم تالاموکورتیکال اشاره میکند که قسمتی از پازل تئوری یکپارچگی اطلاعات را حل میکند. همچنین نشان داده شده است که این شبکهها قابلیت تمایز بین حافظه و تجربه جاری را دارند و میتوانند تصمیمهایی را بسازند که از ارزیابیهای مرتبط با عواطف حاصل شدهاند.
همه اینها نشان میدهد در طول ده سال گذشته شناسایی بعضی خاصیتهای کارکردی شبکههای عصبی ممکن شده است که احتمالا مسئول تجربه آگاهانه هستند. عمده این مطالعات با کار بر روی ماشینهایی انجام شدهاست که این مکانیسمها در آنها قابل شبیهسازی بودهاند.
با این فرض که خاصیتهای لازم وجود دارند، آیا این ماشینها آگاه هستند؟ به نوعی پاسخ این سوال مثبت است. فرض کنیم که ماشین مورد نظر یک روبات است. خاصیتهای عصبی به آن حالتهایی درونی میدهد که برای رفتار متفکرانه (بیش از رفتار واکنشی) در یک جهان پیچیده لازم هستند. همان کاری که حالتهای آگاهانه برای ما انجام میدهند. چیزی که این خاصیتها به ماشین نمیدهند انسانیت زیستشناختی است. اما در چند دهه آینده ممکن است گپ زدن با یکی از روباتها سرگرمی جالبی باشد برای کشف این نکته که روبات بودن به چه میماند در مقایسه با اینکه انسان بودن به چه میماند.
برای مطالعه بیشتر:
The World in My Mind, My Mind in the World: Key Mechanisms of Consciousness in Humans, Animals and Machines, Igor Aleksander (Imprint Academic, 2005)
ایگور الکساندر استاد مهندسی سیستمهای عصبی در کالج سلطنتی دانشگاه لندن است.
منبع:
The Philosophers’ Magazine (http://www.philosophypress.co.uk/?p=1329 )
بخش پیشین از مجموعهی " اندیشههای قرن"
نظرها
نظری وجود ندارد.