ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ادبیات کودک و اسلامی‌نویسی

<p>کورش آریا-انقلاب ایران با همه&zwnj;ی فراز و فرودهایش، پس&zwnj;لرزه&zwnj;هایی که در همه ارکان&zwnj;های جامعه به&zwnj;وجود آورد؛ پس&zwnj;لرزه&zwnj;هایی که جامعه، ذهنیت، اسطوره&zwnj;ها و کهن الگوهای تاریخی ایران را به کلی زیر و زبر کرد. ایران پیش از انقلاب ۵۷ پارچه&zwnj;ای نخی بود با رنگی و بافتی، اما پس از ۵۷ و به&zwnj;تدریج نخ&zwnj;های این پارچه یکی یکی کشیده شد، در خم رنگرزی اسلامی وارد شد و سپس با رنگی دیگرگون بیرون کشیده شد و با طرحی و نقشی دیگر و لزوماً با چهارچوب به شدت اسلامیزه بافته شد. یک چرخش ۱۸۰ درجه&zwnj;ای در همه ارکان و ابعاد. در این وضعیت اگر نقطه&zwnj;ای تمایل به این چرخش نشان نمی&zwnj;داد یا حتی اگر قادر به این نبود، زیر پا گذاشته می&zwnj;شد، له می&zwnj;شد یا گاهی آنقدر به آن نیش&zwnj;تر زده می&zwnj;شد که یا از درون می&zwnj;پوسید و محو می&zwnj;شد یا مجبور به تغییر می&zwnj;شد.</p> <p><br /> ادبیات کودک نیز جدا از این فرآیند نبود و با مرور زمان و با نیش&zwnj;تر مداوم اسلامیزاسیون، تغییر رنگ و لعاب داد. آنچه امروزه در مجلات کودکان چون &laquo;کیهان بچه&zwnj;ها&raquo;، &laquo;سروش کودکان&raquo; و... می&zwnj;توان دید، قصه&zwnj;هایی است با درونمایه&zwnj;ها و چهارچوب دینی و اسلامی.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>چگونگی تأثیرگذاری قصه در کودک</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>قصه&zwnj;ها یا متل&zwnj;ها، نقش آشکاری در شکل&zwnj;گیری و قوام یافتن ذهن کودک ایفا می&zwnj;کنند. در اغلب فرهنگ&zwnj;ها کودک از پدر و مادر می&zwnj;خواهد که استمرار حمایت&zwnj;شان از او را اعلام کنند. تأثیرگذاری قصه در ذهن کودک در چند مرحله روی می&zwnj;دهد: این امر بیشتر در زمان جدایی یا پیش از خواب رخ می&zwnj;دهد. والدین با گفتن قصه&zwnj;ای اعلام می&zwnj;کنند که با کودک هستند. اینجا قصه به نوعی جایگزین پدر و مادر می&zwnj;شود. به عبارتی قصه کودک را برای خواب آماده می&zwnj;کند و نسبت جنبه شنیداری به بینایی را در کودک تقویت می&zwnj;کند، در روند به خواب رفتن اول چشم&zwnj;ها بسته می&zwnj;شوند و بعد جنبه شنیداری به دنیای خواب وارد می&zwnj;شود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>در وهله&zwnj;ی دوم اغلب کودکان در دنیای بازی روزمره انرژی فیزیکی خود را به روش&zwnj;های مختلف تخلیه می&zwnj;کنند. اما تخلیه&zwnj;ی ذهنی به صورت کامل صورت نمی&zwnj;گیرد و قصه این کارکرد برون&zwnj;ریزی ذهنی را بر عهده می&zwnj;گیرد. در وهله&zwnj;ی سوم: ذهن و مغز کودک در سکون و سکوت رختخواب قبل از وارد شدن به عالم خواب، چرخه&zwnj;هایی را طی می&zwnj;کند که به چرخه&zwnj;های رویا&zwnj;ـ &zwnj;بیداری مشهور است. یعنی، یک تصویر کوژ در ذهن&zwnj;زاده می&zwnj;شود و بعد دوباره یورش خودآگاه و این چرخه تکرار می&zwnj;شود تا انسان به خواب عمیق فرو برود. در بزرگسالی، این تصاویر محو و رویاگونه&zwnj;ی تصویری در ذهن خودبه&zwnj;خود ساخته می&zwnj;شود. اما، در ذهن کودک چنین نیست. قصه&zwnj;های کودکان اغلب حاوی تصاویری هستند که جایگزین این چرخه&zwnj;های یورش ناخودآگاه می&zwnj;شوند. در وهله&zwnj;ی چهارم: هر انسان پیش از خواب به آرامش ذهنی و روانی احتیاج دارد، قصه با خاصیت آرامش بخشی&zwnj;اش نقش کاتالیزور را برای کودکی که می&zwnj;خواهد به خواب برود مهیا می&zwnj;کند.</p> <p><br /> اما مهم&zwnj;ترین و عظیم&zwnj;ترین کارکرد قصه سرگرم نمودن کودک است و از سویی با ایجاد نوعی همزاد پنداری و یکسان سازی کودک را به خود&zwnj;شناسی و پیرامون&zwnj;شناسی وا می&zwnj;دارد. قصه نوعی آینه&zwnj;ی تمام&zwnj;نماست که کودک همزمان، هم خود را در آن می&zwnj;بیند و هم جدا از آن به قضاوت درباره&zwnj;ی خود می&zwnj;اندیشد و این مسأله قوه&zwnj;ی تخیل و ادراک را در کودک بارور می&zwnj;کند.</p> <p><strong><br /> </strong></p> <p><strong>چرخش ادبیات به سوی دین&zwnj;باوری</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>آنچه در ادبیات کودک امروز ایران قابل بررسی است چرخش ادبیات به سمت دین باوری و اسلام محوری است. یعنی اغلب قصه&zwnj;ها به نوعی رنگ و جلای دینی می&zwnj;گیرند. در این نوع از ادبیات کودک، هر چند کودک و موضوع کودک محوریت دارد اما آنچه قصه را بارور می&zwnj;کند نوعی ایده&zwnj;ی مذهبی است و رهبران مذهبی یا روحانیون در آن نقشی پررنگ دارند. مجلات کودکان که در ایران منتشر می&zwnj;شوند بهای فراوانی به قصه&zwnj;های دینی و آسمانی می&zwnj;دهند.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>هنسل و گرتل به&zwnj;عنوان یک قصه&zwnj;ی مطلوب برای کودکان</strong><br /> <br /> یک قصه&zwnj;ی مطلوب برای کودک از منظر روان&zwnj;شناسی و کارکرد ذهنی قصه&zwnj;ای است که استعداد&zwnj;ها و تخیل کودک را پرورش دهد و رخصتی دهد تا قوه ادراک و تحلیل کودک پله به پله رشد کند و از دیگر سو، هیجانات و انرژی&zwnj;های کودک به نوعی تخلیه شده و یا تصعید و غنی شود. این برجسته&zwnj;ترین کارکرد قصه&zwnj;ی پریان کودکانه است؛ در این باره می&zwnj;توان به قصه هنسل و گرتل اشاره کرد:</p> <p><br /> دو کودک (خواهر و برادر) که از دست نامادری ظالم و پدری که با سکوتش به ظلم نامادری صحه می&zwnj;گذارد، به جنگل می&zwnj;زنند. خرده&zwnj;نان&zwnj;ها که به نوعی راهنما&zwnj;ها هستند و در طی مسیر ریخته می&zwnj;شوند تا راه برگشت را مشخص کنند، خوراک پرنده&zwnj;ها و حیوانات می&zwnj;شوند (در بعضی نقل&zwnj;ها به جای خرده&zwnj;نان از دکمه استفاده شده است). بعد دو کودک به خانه&zwnj;ای سرتاسر ساخته شده از شیرینی و شکلات می&zwnj;رسند و به خوردن مشغول می&zwnj;شوند که پیرزنی جادوگر آنها را با مهربانی می&zwnj;فریبد و زندانی می&zwnj;کند تا یکی را خادم خویش کند و دیگری را بخورد اما یکی از کودکان با نبوغ و تیزدستی&zwnj; در می&zwnj;یابد که جادوگر نقطه ضعفی دارد، بله.</p> <p>&nbsp;</p> <p>چشم&zwnj;های او به&zwnj;رغم قدرت جادوگری&zwnj;اش به&zwnj;شدت ضعیف است. هر زمان که جادوگر می&zwnj;آید تا کودکِ در قفس را بخورد، کودک با نشان دادن یک تکه استخوان به نشانه&zwnj;ی انگشتش به او می&zwnj;فهماند که هنوز آن قدر&zwnj;ها فربه نشده که بشود او را خورد. با این اوج دلنشینِ زیرکانه قصه به پایان خود نزدیک می&zwnj;شود. یکی دیگر از کودکان که مأمور بارگذاشتن دیگی پر از آب جوش است تا غذای جادوگر (برادرش) در آن پخته شود، توانایی مبارزه&zwnj;اش را با قدرت سیاه باز می&zwnj;یابد و زمانی که جادوگر بر روی دیگ خم می&zwnj;شود تا ببیند آب جوش آمده، کودک او را به درون دیگ هل می&zwnj;دهد و بعد برادرش را از قفس آزاد می&zwnj;کند و هر دو با انبانی پر از تجربه به خانه باز می&zwnj;گردند و با آغوش باز پدر مواجه می&zwnj;شوند. اکنون این قصه که اکثر کودکان با آن آشنا هستند مختصر بررسی می&zwnj;شود و ویژگی&zwnj;ها و مفاهیم بارز آن ترتیب بندی می&zwnj;شود:</p> <p><br /> ۱- برای هر دو جنس دختر و پسر همزادی در قصه وجود دارد. <br /> ۲- بازسازی عقده&zwnj;های ادیپ و الکترا به صورتی کاملاً غیر مستقیم و درمان&zwnj;نگر<br /> ۳- تکیه نکردن و عدم اعتماد بر راهنماهای پوچ و بی&zwnj;اساس و اعتقاد بر اصول ناپایدار یا لذت بخش (خرده نان&zwnj;ها) <br /> ۴- دنیای بیرون با وجود جذابیت فراوان چه بسا پر خطر و جنجالی است: وجود جنگل پر هراس. <br /> ۵- هر چیز که ظاهر و جلوه&zwnj;&zwnj;ای لذت&zwnj;بخش و زیبا دارد حتماً نمی&zwnj;&zwnj;بایست جالب باشد: خانه؛ شکلات و شیرینی. <br /> ۶- به هر کس که مهربان و پرعطوفت باشد، نمی&zwnj;توان حسن نیت داشت یا جایگزین پدر و مادر با همه ترشرویی گاهگاهی&zwnj;اشان شود: جادوگر در دنیای بیرون. <br /> ۷- در دشمن نقطه ضعفی هست که او را در اوج قدرت سرنگون می&zwnj;سازد: نابینایی یا کم بینایی جادوگر. <br /> ۸- خودت را دست کم نگیر. <br /> ۹- قدرت&zwnj;ها و توانایی&zwnj;های خودت را بشناس. <br /> ۱۰- با تیزهوشی می&zwnj;توان بر مشکلات عظیم غلبه کرد: کاردانی کودک در قفس و حیله&zwnj;اش بر جادوگر.</p> <p><br /> اینها تنها چند نمونه از معانی و ایده&zwnj;هایی بود که با قصه&zwnj;ی &laquo;هنسل و گرتل&raquo; به&zwnj;گونه&zwnj;ای کاملاً غیر مستقیم اما دلنشین به کودک تزریق می&zwnj;شود. اما آیا این روند در قصه&zwnj;های دینی به شکل مطلوب اجرا می&zwnj;شود؟</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>&laquo;خنده&zwnj;ی غلام ترک&raquo; و &laquo;دلاوری امام علی&raquo;، نمونه&zwnj;ها&zwnj;یی از قصه&zwnj;&zwnj;های دینی</strong></p> <p>&nbsp;</p> <p>امام حسین غلامی داشت که ترک بود. او را با نام اسلم صدا می&zwnj;زدند. یکی از ویژگی&zwnj;های او این بود که قاری قران بود و آیات قران را با صدای دلنشین می&zwnj;خواند، اسلم آماده جنگ شد و پس از اجازه گرفتن از امام به سوی میدان رفت و آنچنان با دشمن جنگید که به گفته&zwnj;ی بعضی هفتاد نفر را کشت تا آنکه بر اثر ضربات دشمن از پای درآمد. امام حسین به بالین او آمد و صورت خود را روی صورت خون&zwnj;آلود غلامش نهاد و گریه کرد. در این هنگام اسلم چشم خود را گشود و یک لحظه سیمای نورانی امام حسین را دید و از خوشحالی خندید و همان&zwnj;دم به شهادت رسید.</p> <p><br /> نمونه&zwnj;ی دوم قصه&zwnj;ی مشهور &laquo;نبرد امام علی با عمربن عبدود&raquo; است که اغلب برای کودکان نقل می&zwnj;شود و حتی در کتاب&zwnj;های دبستانی نیز هست:</p> <p><br /> دلاوری علی (ع) در جنگ خندق و کشتن عمرو بن عبدود، پهلوان نامی عرب، بسیار مشهور است. در آن جنگ مردمانی از همه&zwnj;ی قبیله&zwnj;های عرب برای نابودی اسلام و از بین بردن مسلمانان شرکت کرده بودند و پیامبر به سفارش سلمان فارسی فرمان دادند تا مسلمانان به گرد شهر مدینه خندق بکنند. با این همه، عمرو بن عبدود از خندق گذر کرد و هماورد می&zwnj;طلبید: &laquo;ای مسلمانان ترسو، آن بهشتی که شما می&zwnj;پندارید که کشته&zwnj;شدگان شما به آنجا می&zwnj;ورند، کجاست؟ آیا مردی پیدا نمی&zwnj;شود که با من پیکار کند و به بهشت برود؟&raquo; در اینجا بود که علی (ع) از جا برخاست و از پیامبر اجازه خواست تا به میدان برود و با او نبرد کند. اما پیامبر از او خواست که بنشیند تا شاید دیگری آمادگی خود را اعلام کند. عمر بن عبدود بار دیگر هماورد طلبید تا سرانجام پیامبر به علی (ع) گفت: &laquo;به میدان برو و به رجزخوانی&zwnj;های او پایان بده.&raquo;</p> <p><br /> علی (ع) به میدان رفت و نخست عمربن عبودود را به اسلام دعوت کرد که او نپذیرفت. آن&zwnj;گاه نبردی آغاز شد که پیامبر آن را این گونه توصیف کرده&zwnj;اند: &laquo;امروز همه&zwnj;ی ایمان در برابر همه&zwnj;ی شرک قرار گرفته است.&raquo; در آن نبرد نخست عمروبن عبدود ضربه&zwnj;ای بر سر علی (ع) فرود آورد که اندکی سرشان را خراشید، اما در ضربه&zwnj;های دیگر با ایستادگی آن حضرت رو&zwnj;به&zwnj;رو شد. سرانجام علی (ع) ضربه&zwnj;ی سهمگینی بر عمروبن عبدود وارد کردند و او را از پای درآوردند. <br /> <strong>ادامه دارد</strong></p>

کورش آریا-انقلاب ایران با همه‌ی فراز و فرودهایش، پس‌لرزه‌هایی که در همه ارکان‌های جامعه به‌وجود آورد؛ پس‌لرزه‌هایی که جامعه، ذهنیت، اسطوره‌ها و کهن الگوهای تاریخی ایران را به کلی زیر و زبر کرد. ایران پیش از انقلاب ۵۷ پارچه‌ای نخی بود با رنگی و بافتی، اما پس از ۵۷ و به‌تدریج نخ‌های این پارچه یکی یکی کشیده شد، در خم رنگرزی اسلامی وارد شد و سپس با رنگی دیگرگون بیرون کشیده شد و با طرحی و نقشی دیگر و لزوماً با چهارچوب به شدت اسلامیزه بافته شد. یک چرخش ۱۸۰ درجه‌ای در همه ارکان و ابعاد. در این وضعیت اگر نقطه‌ای تمایل به این چرخش نشان نمی‌داد یا حتی اگر قادر به این نبود، زیر پا گذاشته می‌شد، له می‌شد یا گاهی آنقدر به آن نیش‌تر زده می‌شد که یا از درون می‌پوسید و محو می‌شد یا مجبور به تغییر می‌شد.

ادبیات کودک نیز جدا از این فرآیند نبود و با مرور زمان و با نیش‌تر مداوم اسلامیزاسیون، تغییر رنگ و لعاب داد. آنچه امروزه در مجلات کودکان چون «کیهان بچه‌ها»، «سروش کودکان» و... می‌توان دید، قصه‌هایی است با درونمایه‌ها و چهارچوب دینی و اسلامی.

چگونگی تأثیرگذاری قصه در کودک

قصه‌ها یا متل‌ها، نقش آشکاری در شکل‌گیری و قوام یافتن ذهن کودک ایفا می‌کنند. در اغلب فرهنگ‌ها کودک از پدر و مادر می‌خواهد که استمرار حمایت‌شان از او را اعلام کنند. تأثیرگذاری قصه در ذهن کودک در چند مرحله روی می‌دهد: این امر بیشتر در زمان جدایی یا پیش از خواب رخ می‌دهد. والدین با گفتن قصه‌ای اعلام می‌کنند که با کودک هستند. اینجا قصه به نوعی جایگزین پدر و مادر می‌شود. به عبارتی قصه کودک را برای خواب آماده می‌کند و نسبت جنبه شنیداری به بینایی را در کودک تقویت می‌کند، در روند به خواب رفتن اول چشم‌ها بسته می‌شوند و بعد جنبه شنیداری به دنیای خواب وارد می‌شود.

در وهله‌ی دوم اغلب کودکان در دنیای بازی روزمره انرژی فیزیکی خود را به روش‌های مختلف تخلیه می‌کنند. اما تخلیه‌ی ذهنی به صورت کامل صورت نمی‌گیرد و قصه این کارکرد برون‌ریزی ذهنی را بر عهده می‌گیرد. در وهله‌ی سوم: ذهن و مغز کودک در سکون و سکوت رختخواب قبل از وارد شدن به عالم خواب، چرخه‌هایی را طی می‌کند که به چرخه‌های رویا‌ـ ‌بیداری مشهور است. یعنی، یک تصویر کوژ در ذهن‌زاده می‌شود و بعد دوباره یورش خودآگاه و این چرخه تکرار می‌شود تا انسان به خواب عمیق فرو برود. در بزرگسالی، این تصاویر محو و رویاگونه‌ی تصویری در ذهن خودبه‌خود ساخته می‌شود. اما، در ذهن کودک چنین نیست. قصه‌های کودکان اغلب حاوی تصاویری هستند که جایگزین این چرخه‌های یورش ناخودآگاه می‌شوند. در وهله‌ی چهارم: هر انسان پیش از خواب به آرامش ذهنی و روانی احتیاج دارد، قصه با خاصیت آرامش بخشی‌اش نقش کاتالیزور را برای کودکی که می‌خواهد به خواب برود مهیا می‌کند.

اما مهم‌ترین و عظیم‌ترین کارکرد قصه سرگرم نمودن کودک است و از سویی با ایجاد نوعی همزاد پنداری و یکسان سازی کودک را به خود‌شناسی و پیرامون‌شناسی وا می‌دارد. قصه نوعی آینه‌ی تمام‌نماست که کودک همزمان، هم خود را در آن می‌بیند و هم جدا از آن به قضاوت درباره‌ی خود می‌اندیشد و این مسأله قوه‌ی تخیل و ادراک را در کودک بارور می‌کند.

چرخش ادبیات به سوی دین‌باوری

آنچه در ادبیات کودک امروز ایران قابل بررسی است چرخش ادبیات به سمت دین باوری و اسلام محوری است. یعنی اغلب قصه‌ها به نوعی رنگ و جلای دینی می‌گیرند. در این نوع از ادبیات کودک، هر چند کودک و موضوع کودک محوریت دارد اما آنچه قصه را بارور می‌کند نوعی ایده‌ی مذهبی است و رهبران مذهبی یا روحانیون در آن نقشی پررنگ دارند. مجلات کودکان که در ایران منتشر می‌شوند بهای فراوانی به قصه‌های دینی و آسمانی می‌دهند.

هنسل و گرتل به‌عنوان یک قصه‌ی مطلوب برای کودکان

یک قصه‌ی مطلوب برای کودک از منظر روان‌شناسی و کارکرد ذهنی قصه‌ای است که استعداد‌ها و تخیل کودک را پرورش دهد و رخصتی دهد تا قوه ادراک و تحلیل کودک پله به پله رشد کند و از دیگر سو، هیجانات و انرژی‌های کودک به نوعی تخلیه شده و یا تصعید و غنی شود. این برجسته‌ترین کارکرد قصه‌ی پریان کودکانه است؛ در این باره می‌توان به قصه هنسل و گرتل اشاره کرد:

دو کودک (خواهر و برادر) که از دست نامادری ظالم و پدری که با سکوتش به ظلم نامادری صحه می‌گذارد، به جنگل می‌زنند. خرده‌نان‌ها که به نوعی راهنما‌ها هستند و در طی مسیر ریخته می‌شوند تا راه برگشت را مشخص کنند، خوراک پرنده‌ها و حیوانات می‌شوند (در بعضی نقل‌ها به جای خرده‌نان از دکمه استفاده شده است). بعد دو کودک به خانه‌ای سرتاسر ساخته شده از شیرینی و شکلات می‌رسند و به خوردن مشغول می‌شوند که پیرزنی جادوگر آنها را با مهربانی می‌فریبد و زندانی می‌کند تا یکی را خادم خویش کند و دیگری را بخورد اما یکی از کودکان با نبوغ و تیزدستی‌ در می‌یابد که جادوگر نقطه ضعفی دارد، بله.

چشم‌های او به‌رغم قدرت جادوگری‌اش به‌شدت ضعیف است. هر زمان که جادوگر می‌آید تا کودکِ در قفس را بخورد، کودک با نشان دادن یک تکه استخوان به نشانه‌ی انگشتش به او می‌فهماند که هنوز آن قدر‌ها فربه نشده که بشود او را خورد. با این اوج دلنشینِ زیرکانه قصه به پایان خود نزدیک می‌شود. یکی دیگر از کودکان که مأمور بارگذاشتن دیگی پر از آب جوش است تا غذای جادوگر (برادرش) در آن پخته شود، توانایی مبارزه‌اش را با قدرت سیاه باز می‌یابد و زمانی که جادوگر بر روی دیگ خم می‌شود تا ببیند آب جوش آمده، کودک او را به درون دیگ هل می‌دهد و بعد برادرش را از قفس آزاد می‌کند و هر دو با انبانی پر از تجربه به خانه باز می‌گردند و با آغوش باز پدر مواجه می‌شوند. اکنون این قصه که اکثر کودکان با آن آشنا هستند مختصر بررسی می‌شود و ویژگی‌ها و مفاهیم بارز آن ترتیب بندی می‌شود:

۱- برای هر دو جنس دختر و پسر همزادی در قصه وجود دارد.
۲- بازسازی عقده‌های ادیپ و الکترا به صورتی کاملاً غیر مستقیم و درمان‌نگر
۳- تکیه نکردن و عدم اعتماد بر راهنماهای پوچ و بی‌اساس و اعتقاد بر اصول ناپایدار یا لذت بخش (خرده نان‌ها)
۴- دنیای بیرون با وجود جذابیت فراوان چه بسا پر خطر و جنجالی است: وجود جنگل پر هراس.
۵- هر چیز که ظاهر و جلوه‌‌ای لذت‌بخش و زیبا دارد حتماً نمی‌‌بایست جالب باشد: خانه؛ شکلات و شیرینی.
۶- به هر کس که مهربان و پرعطوفت باشد، نمی‌توان حسن نیت داشت یا جایگزین پدر و مادر با همه ترشرویی گاهگاهی‌اشان شود: جادوگر در دنیای بیرون.
۷- در دشمن نقطه ضعفی هست که او را در اوج قدرت سرنگون می‌سازد: نابینایی یا کم بینایی جادوگر.
۸- خودت را دست کم نگیر.
۹- قدرت‌ها و توانایی‌های خودت را بشناس.
۱۰- با تیزهوشی می‌توان بر مشکلات عظیم غلبه کرد: کاردانی کودک در قفس و حیله‌اش بر جادوگر.

اینها تنها چند نمونه از معانی و ایده‌هایی بود که با قصه‌ی «هنسل و گرتل» به‌گونه‌ای کاملاً غیر مستقیم اما دلنشین به کودک تزریق می‌شود. اما آیا این روند در قصه‌های دینی به شکل مطلوب اجرا می‌شود؟

«خنده‌ی غلام ترک» و «دلاوری امام علی»، نمونه‌ها‌یی از قصه‌‌های دینی

امام حسین غلامی داشت که ترک بود. او را با نام اسلم صدا می‌زدند. یکی از ویژگی‌های او این بود که قاری قران بود و آیات قران را با صدای دلنشین می‌خواند، اسلم آماده جنگ شد و پس از اجازه گرفتن از امام به سوی میدان رفت و آنچنان با دشمن جنگید که به گفته‌ی بعضی هفتاد نفر را کشت تا آنکه بر اثر ضربات دشمن از پای درآمد. امام حسین به بالین او آمد و صورت خود را روی صورت خون‌آلود غلامش نهاد و گریه کرد. در این هنگام اسلم چشم خود را گشود و یک لحظه سیمای نورانی امام حسین را دید و از خوشحالی خندید و همان‌دم به شهادت رسید.

نمونه‌ی دوم قصه‌ی مشهور «نبرد امام علی با عمربن عبدود» است که اغلب برای کودکان نقل می‌شود و حتی در کتاب‌های دبستانی نیز هست:

دلاوری علی (ع) در جنگ خندق و کشتن عمرو بن عبدود، پهلوان نامی عرب، بسیار مشهور است. در آن جنگ مردمانی از همه‌ی قبیله‌های عرب برای نابودی اسلام و از بین بردن مسلمانان شرکت کرده بودند و پیامبر به سفارش سلمان فارسی فرمان دادند تا مسلمانان به گرد شهر مدینه خندق بکنند. با این همه، عمرو بن عبدود از خندق گذر کرد و هماورد می‌طلبید: «ای مسلمانان ترسو، آن بهشتی که شما می‌پندارید که کشته‌شدگان شما به آنجا می‌ورند، کجاست؟ آیا مردی پیدا نمی‌شود که با من پیکار کند و به بهشت برود؟» در اینجا بود که علی (ع) از جا برخاست و از پیامبر اجازه خواست تا به میدان برود و با او نبرد کند. اما پیامبر از او خواست که بنشیند تا شاید دیگری آمادگی خود را اعلام کند. عمر بن عبدود بار دیگر هماورد طلبید تا سرانجام پیامبر به علی (ع) گفت: «به میدان برو و به رجزخوانی‌های او پایان بده.»

علی (ع) به میدان رفت و نخست عمربن عبودود را به اسلام دعوت کرد که او نپذیرفت. آن‌گاه نبردی آغاز شد که پیامبر آن را این گونه توصیف کرده‌اند: «امروز همه‌ی ایمان در برابر همه‌ی شرک قرار گرفته است.» در آن نبرد نخست عمروبن عبدود ضربه‌ای بر سر علی (ع) فرود آورد که اندکی سرشان را خراشید، اما در ضربه‌های دیگر با ایستادگی آن حضرت رو‌به‌رو شد. سرانجام علی (ع) ضربه‌ی سهمگینی بر عمروبن عبدود وارد کردند و او را از پای درآوردند.
ادامه دارد

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.