ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

در مرز میان کلاسیسم و رومانتیسم

<p>محمود خوشنام ـ در میان آهنگ&rlm;سازان پس از بتهوون، کمتر کسی را می&rlm;توان یافت که چون یوهانس برامس به راه و شیوه&rlm;ی او وفادار مانده باشد. او نیز در مرز میان کلاسیسیم و رومانتیسم گام زده و مثل بتهوون ضرورت تأکید توأمان بر احساس و اندیشه را درک کرده است.</p> <p>&nbsp;</p> <!--break--> <p><a target="_blank" href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20110201_Jonge_Mosighi_31_Johan_Brams_Anoshirvan_Rohani.mp3" rel="noopener"><img height="31" width="273" alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" /></a><br /> یوهانس برامس در سال ۱۸۳۳، پنج سال پس از مرگ بتهوون، در هامبورگ زاده شده، از شش سالگی موسیقی را نزد پدر آموخته، از ۱۰ سالگی به&rlm;طور جدی، نزد ادوارد ماکسن تحصیل کرده و از ۱۶ سالگی توانسته آثار اولیه&rlm;ی خود را در کنسرت&rlm;ها اجرا کند.</p> <p><br /> آشنایی با دو ویلون&rlm;نواز برجسته&rlm;ی یهودی در زندگی هنری او نقش عمده&rlm;ای ایفا کرده است. اولی که اهل مجارستان بوده، او را با چشم&rlm;انداز موسیقی اروپای شرقی آشنا ساخته، و دومی، یوزخ یواخیم معروف، او را به روبرت شومان معرفی کرده است.</p> <p><br /> حادثه&rlm;ی مهم در زندگی برامس، همین آشنایی و دوستی با روبرت شومان و همسر هنرمند او، کلارا شومان بوده است. به همین جهت، مرگ زودرس شومان او را سخت غم&rlm;زده ساخت و این افسردگی هنگامی به اوج رسید که کلارا شومان پس از مرگ همسرش، حاضر نشد با او ازدواج کند.</p> <p><br /> برامس در سال ۱۸۶۲ برای رهبری و مدیریت بعضی از ارکسترهای اتریشی، عازم وین شد و پس از سفرهای کوتاهی به این سو و آن سو، برای همیشه در همان شهر اقامت گزید.<br /> برامس در سال ۱۸۹۷، پس از شنیدن خبر مرگ کلارا شومان، سخت بیمار شد و یک&rlm;سالی پس از آن، در وین درگذشت.</p> <p><br /> از برامس چهار سمفونی، سه کنسرتو برای ویلون و پیانو، قطعات مجلسی برای گروه&rlm;های زهی و بادی، سونات&rlm;ها، راپسودی&rlm;ها، اورتورها و رقص&rlm;های بی&rlm;شمار برجای مانده است.</p> <p><br /> [قطعه&zwnj;ای از برامس]</p> <p><br /> در جهان پهناور شعر ایران شاید کم&rlm;تر شاعری را بتوان یافت که چون مولوی، این همه با موسیقی تنگاتنگ نشسته باشد. اغراق نیست، اگر بگوییم که سراسر دیوان شمس، به یک دریا، به یک منظومه&rlm;ی سمفونیک می&rlm;ماند. موسیقی پرتپشی که از درون واژه&rlm;ها و از سازگاری آهنگنین آن&rlm;ها با یکدیگر آفریده می&rlm;شود.</p> <p><br /> بی&rlm;جهت نیست که همان&rlm;قدر که شاعران به او توجه دارند، موسیقی&rlm;دانان نیز از او مدد می&rlm;گیرند. موسیقی غزلیات مولوی آن&rlm;چنان برانگیزاننده است که خود به منبع الهامی برای آهنگ&rlm;سازان تبدیل می&rlm;شود. این موسیقی حتی از مرزهای زبانی نیز درمی&rlm;گذرد و در برگردان غزلیات به زبان&rlm;های دیگر نیز بخش بزرگی از جاذبه&rlm;ی خود را نگاه می&rlm;دارد. مولوی شهرت امروزی خود را در اروپا و امریکا، به&rlm;ویژه در میان جوانان، به موسیقی شاعرانه&rlm;ی خود مدیون است که مرز نمی&rlm;شناسد؛ همه&rlm;جایی و همه&rlm;زمانی است. <br /> آهنگسازان ایرانی از سال&rlm;های پیش از انقلاب تاکنون، بی&rlm;شمار به سراغ مولوی رفته&rlm;اند و اگر ذوق و سلیقه&rlm;ای داشته&rlm;اند، دست خالی بازنگشته&rlm;اند.</p> <p><br /> در این میان، انوشیروان روحانی نیز ترانه&rlm;ای را بر محور غزلی از مولوی ساخته و پرداخته که از بخت خوش، صدایی درخشان آن را پرورانده است. صدایی که گرچه اینک خاموش شده، ولی هم&rlm;چنان با ماست. <br /> جنگ موسیقی این هفته را با یکی از غزلیات مولوی، نشسته در موسیقی روحانی، با صدای هایده به پایان می&zwnj;بریم.</p> <p><br /> [غزل مولوی با صدای هایده]</p>

محمود خوشنام ـ در میان آهنگ‏سازان پس از بتهوون، کمتر کسی را می‏توان یافت که چون یوهانس برامس به راه و شیوه‏ی او وفادار مانده باشد. او نیز در مرز میان کلاسیسیم و رومانتیسم گام زده و مثل بتهوون ضرورت تأکید توأمان بر احساس و اندیشه را درک کرده است.


یوهانس برامس در سال ۱۸۳۳، پنج سال پس از مرگ بتهوون، در هامبورگ زاده شده، از شش سالگی موسیقی را نزد پدر آموخته، از ۱۰ سالگی به‏طور جدی، نزد ادوارد ماکسن تحصیل کرده و از ۱۶ سالگی توانسته آثار اولیه‏ی خود را در کنسرت‏ها اجرا کند.

آشنایی با دو ویلون‏نواز برجسته‏ی یهودی در زندگی هنری او نقش عمده‏ای ایفا کرده است. اولی که اهل مجارستان بوده، او را با چشم‏انداز موسیقی اروپای شرقی آشنا ساخته، و دومی، یوزخ یواخیم معروف، او را به روبرت شومان معرفی کرده است.

حادثه‏ی مهم در زندگی برامس، همین آشنایی و دوستی با روبرت شومان و همسر هنرمند او، کلارا شومان بوده است. به همین جهت، مرگ زودرس شومان او را سخت غم‏زده ساخت و این افسردگی هنگامی به اوج رسید که کلارا شومان پس از مرگ همسرش، حاضر نشد با او ازدواج کند.

برامس در سال ۱۸۶۲ برای رهبری و مدیریت بعضی از ارکسترهای اتریشی، عازم وین شد و پس از سفرهای کوتاهی به این سو و آن سو، برای همیشه در همان شهر اقامت گزید.
برامس در سال ۱۸۹۷، پس از شنیدن خبر مرگ کلارا شومان، سخت بیمار شد و یک‏سالی پس از آن، در وین درگذشت.

از برامس چهار سمفونی، سه کنسرتو برای ویلون و پیانو، قطعات مجلسی برای گروه‏های زهی و بادی، سونات‏ها، راپسودی‏ها، اورتورها و رقص‏های بی‏شمار برجای مانده است.

[قطعه‌ای از برامس]

در جهان پهناور شعر ایران شاید کم‏تر شاعری را بتوان یافت که چون مولوی، این همه با موسیقی تنگاتنگ نشسته باشد. اغراق نیست، اگر بگوییم که سراسر دیوان شمس، به یک دریا، به یک منظومه‏ی سمفونیک می‏ماند. موسیقی پرتپشی که از درون واژه‏ها و از سازگاری آهنگنین آن‏ها با یکدیگر آفریده می‏شود.

بی‏جهت نیست که همان‏قدر که شاعران به او توجه دارند، موسیقی‏دانان نیز از او مدد می‏گیرند. موسیقی غزلیات مولوی آن‏چنان برانگیزاننده است که خود به منبع الهامی برای آهنگ‏سازان تبدیل می‏شود. این موسیقی حتی از مرزهای زبانی نیز درمی‏گذرد و در برگردان غزلیات به زبان‏های دیگر نیز بخش بزرگی از جاذبه‏ی خود را نگاه می‏دارد. مولوی شهرت امروزی خود را در اروپا و امریکا، به‏ویژه در میان جوانان، به موسیقی شاعرانه‏ی خود مدیون است که مرز نمی‏شناسد؛ همه‏جایی و همه‏زمانی است.
آهنگسازان ایرانی از سال‏های پیش از انقلاب تاکنون، بی‏شمار به سراغ مولوی رفته‏اند و اگر ذوق و سلیقه‏ای داشته‏اند، دست خالی بازنگشته‏اند.

در این میان، انوشیروان روحانی نیز ترانه‏ای را بر محور غزلی از مولوی ساخته و پرداخته که از بخت خوش، صدایی درخشان آن را پرورانده است. صدایی که گرچه اینک خاموش شده، ولی هم‏چنان با ماست.
جنگ موسیقی این هفته را با یکی از غزلیات مولوی، نشسته در موسیقی روحانی، با صدای هایده به پایان می‌بریم.

[غزل مولوی با صدای هایده]

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ناصر دستیاری

    <p>آقای خوشنام<br /> با تشکر و قدردانی از تلاش هایتان، من نمی فهمم چرا شما در روایت گذشته از زمان ماضی استفاده نمی کنید. بطور مثال در باره برامس، تمام مدت از شده ، آموخته و غیره استفاده می کنید. البته من کارشناس زبان نیستم اما مرا که اذیت می کند. </p>