مابعد «مابعدالطبیعه»
<p>ترجمه‌ی مریم اقدمی- متافیزیک حوزه جذابی از فلسفه است. همان‌طور که بیشتر متافیزیک‌دان‌ها به شما خواهند گفت، این شاخه از فلسفه درباره‌ی مطالعه‌ی ماهیت واقعیت است. اما متخصصان این حوزه روپوش سفید نمی‌پوشند و پول مالیات دهنده‌ها را برای قطعه‌های بسیار گران قیمت ابزار آزمایشگاهی صرف نمی‌کنند. در حقیقت، به نظر نمی‌رسد که اصلاً به داده‌های تجربی و آزمایشگاهی نیاز داشته باشند. اما این مسأله‌ای متناقض نماست. اگر روش‌های متافیزیک‌دان‌ها تنها به‌اندیشه محض یا شهود و همین‌طور ساختن نظریه‌هایی بر طبق آن خلاصه می‌شوند، پس واقعاً چطور امید دارند که بتوانند چیزی رباره ماهیت واقعیت کشف کنند؟ چیزی که به جای ذهن آن‌ها در بیرون از ذهن و جهان خارج وجود داشته باشد.</p> <p> </p> <p>متافیزیک‌دان‌ها واقعاً فکر می‌کنند وقتی درباره ماهیت غایی واقعیت حرف می‌زنند، چه می‌کنند؟</p> <p>یک اصطلاح تازه ابداع شده و نسبتاً نازیبا برای مطالعات مربوط به سؤال‌های ذکر شده «متامتافیزیک» (مابعد مابعدالطبیعه) است که بسیاری از متافیزیک‌دان‌ها اخیراً به آن علاقمند شده‌اند. فیزیکدان‌ها به این دلیل شب‌ها آسوده می‌خوابند که می‌دانند فلاسفه به سختی تلاش می‌کنند تا بفهمند فیزیک دقیقاً درباره چه چیزی است. آیا باید ادعاهای فیزیک‌دان‌ها درباره کوارک یا اسپین را قبول کنیم؟ و اگر این‌طور است تا چه‌اندازه می‌توانیم بگوییم که می‌دانیم چنین هویت‌های مرموزی وجود دارند. اما متافیزیک‌دان‌ها چنین تجملاتی ندارند: چه کسی باید بگوید که متافیزیک درباره چیست؟ البته که کار خودمان است! هیچ‌کس دیگری این کار را برایمان انجام نخواهد داد.</p> <p> </p> <p>شاید مبرم‌ترین سؤالی که برای متا-«متافیزیک‌دان‌ها» اهمیت دارد آن باشد که آیا واقعاً این ادعا معنا دارد که متافیزیک می‌تواند به ماهیت غایی واقعیت دست پیدا کند؟ تنها به عنوان مثال این واقعیت را در نظر بگیرید که در گفت‌وگوی معمولی و روزمره‌مان با این دو ادعا به عنوان دو ادعای معادل رفتار کنیم: «سه بیسکوییت در بشقاب است» و «تعداد بیسکوییت‌های داخل بشقاب سه تاست». اما به نظر می‌رسد که ادعای اول برای صدق خود تنها نیازمند وجود بیسکوییت (سه تا) و یک بشقاب است؛ در حالی که ادعای دوم علاوه بر این‌ها نیازمند وجود یک عدد (سه) هم هست. (این موردی نسبتاً رایج است: «انگشت پای من درد می‌کند» یا «دردی در انگشت پای من وجود دارد»، یا «دیروز با ماشین تصادف کردم» در مقابل «تصادف ماشین من دیروز بود»، یا «آن‌ها هر دو آبی هستند» در مقابل «آبی، رنگ هر دوی آنهاست».)</p> <p>بعضی متافیزیک‌دان‌ها فکر می‌کنند این یک سؤال اساسی است که آیا عدد سه واقعاً وجود دارد یا نه؟ اینکه علاوه بر سه بیسکوییت، چیزی به عنوان تعداد بیسکوییت‌ها هم وجود دارد، موضوع بحث مهمی است. اگر این چیزهایی که به آن‌ها عدد می‌گوییم وجود داشته باشند، واقعاً چه هستند؟ (به نظر می‌رسد که هیچ موقعیت فضا-زمانی نداشته باشند، همچنین به نظر نمی‌رسد که رابطه‌ای علی با چیزهای دیگر یا با یکدیگر داشته باشند. بنابراین باید اشیائی انتزاعی باشند.)</p> <p> </p> <p>برخی «وجود» اعداد را بدیهی در نظر می‌گیرند. به این معنا که هیچ دلیلی برای وجود عدد سه بهتر از این واقعیت نیست که ما معمولاً بدون هیچ زحمتی از «سه بیسکوییت وجود دارد» به «تعداد بیسکوییت‌ها سه عدد است» می‌رسیم. بنابراین بحث متافیزیکی درباره «ماهیت» عدد به وضوح گمراه‌کننده است.</p> <p>به طور عمومی، یک طرف بحث آن‌هایی هستند که فکر می‌کنند پاسخ سؤال‌های متافیزیکی ادعاهایی اساسی و حقیقی درباره ماهیتِ مستقل از ذهنِ واقعیت هستند. (سؤال‌هایی مانند اینکه آیا عدد سه وجود دارد؟ یا اینکه اگر اردک و موز وجود دارد آیا موجود سومی متشکل از "دو" هم وجود دارد؟ و سؤال‌های مشابه)</p> <p> </p> <p>از طرف دیگر کسانی هستند که تنها مدعی‌اند به دنبال این سؤال هستند که ما واقعاً چگونه واقعیت را در حرف‌ها و افکار عادی و روزمره‌مان می‌کاویم، یا شاید درباره اینکه بهترین روش کاویدن واقعیت چیست. در اینجا بهترین روش به معنای روشی نیست که به فهرستی از موجودات مستقل از ذهن و زبان محدود باشد که حوزه مهمی از پژوهش‌های متافیزیکی را تشکیل می‌دهند. (ممکن است از این تعجب کنید که آیا این افراد اصلاً شایسته نام «متافیزیک‌دان» هستند؟ شاید نه، اما قطعاً شایسته آن هستند که متا-«متافیزیک‌دان» نامیده شوند.)</p> <p> </p> <p>مسلماً «متا»-متافیزیک واقعاً حوزه جدیدی از پژوهش فلسفی نیست: متامتافیزیکدان‌ها قرن هاست که به دنبال یافتن پاسخ سؤال‌ها خود تنها با توصیفی متفاوت هستند. به طور خاص، متامتافیزیک اشتراک‌های زیادی با بحث‌های خیلی کلی درباره‌ی ماهیت واقعیت تحت عنوان «رئالیسم درمقابل آنتی رئالیسم» دارد. اما این بحث‌ها در سال‌های اخیر نادیده گرفته شده‌اند، یا حداقل به حوزه‌ی فلسفه زبان رانده شده‌اند. خوب است که می‌بینیم متافیزیک‌دان‌ها دوباره به این موضوعات پرداخته‌اند. مسلما، بسیاری از متافیزیک‌دان‌ها ممکن است نتیجه را نامطلوب بدانند. شاید معلوم شود که متافیزیک بر طبق ادعای مشهور هیوم به شعله‌های آتش تعلق دارد. باید ببینیم.</p> <p> </p> <p><strong>برای مطالعه بیشتر:</strong></p> <p> </p> <p>Metametaphysics: New Essays on the Foundations of Ontology, eds. David Chalmers, David Manley and Ryan</p> <p>هلن بیبی (Helen Beebee) استاد فلسفه دانشگاه برمینگام و مدیر انجمن فلسفه بریتانیا ست.</p> <p> </p> <p><strong>منبع :</strong><br /> <a href="http://www.philosophypress.co.uk/?p=1345">The Philosophers Magazine</a></p> <p> </p> <p><strong>بخش پیشین از مجموعه‌ی "اندیشه‌های قرن"</strong></p> <p><br /> <a href="#http://radiozamaneh.com/content/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87%D8%8C-%D9%87%D9%86%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C">فلسفه، هنر زندگی</a></p> <p> </p>
ترجمهی مریم اقدمی- متافیزیک حوزه جذابی از فلسفه است. همانطور که بیشتر متافیزیکدانها به شما خواهند گفت، این شاخه از فلسفه دربارهی مطالعهی ماهیت واقعیت است. اما متخصصان این حوزه روپوش سفید نمیپوشند و پول مالیات دهندهها را برای قطعههای بسیار گران قیمت ابزار آزمایشگاهی صرف نمیکنند. در حقیقت، به نظر نمیرسد که اصلاً به دادههای تجربی و آزمایشگاهی نیاز داشته باشند. اما این مسألهای متناقض نماست. اگر روشهای متافیزیکدانها تنها بهاندیشه محض یا شهود و همینطور ساختن نظریههایی بر طبق آن خلاصه میشوند، پس واقعاً چطور امید دارند که بتوانند چیزی رباره ماهیت واقعیت کشف کنند؟ چیزی که به جای ذهن آنها در بیرون از ذهن و جهان خارج وجود داشته باشد.
متافیزیکدانها واقعاً فکر میکنند وقتی درباره ماهیت غایی واقعیت حرف میزنند، چه میکنند؟
یک اصطلاح تازه ابداع شده و نسبتاً نازیبا برای مطالعات مربوط به سؤالهای ذکر شده «متامتافیزیک» (مابعد مابعدالطبیعه) است که بسیاری از متافیزیکدانها اخیراً به آن علاقمند شدهاند. فیزیکدانها به این دلیل شبها آسوده میخوابند که میدانند فلاسفه به سختی تلاش میکنند تا بفهمند فیزیک دقیقاً درباره چه چیزی است. آیا باید ادعاهای فیزیکدانها درباره کوارک یا اسپین را قبول کنیم؟ و اگر اینطور است تا چهاندازه میتوانیم بگوییم که میدانیم چنین هویتهای مرموزی وجود دارند. اما متافیزیکدانها چنین تجملاتی ندارند: چه کسی باید بگوید که متافیزیک درباره چیست؟ البته که کار خودمان است! هیچکس دیگری این کار را برایمان انجام نخواهد داد.
شاید مبرمترین سؤالی که برای متا-«متافیزیکدانها» اهمیت دارد آن باشد که آیا واقعاً این ادعا معنا دارد که متافیزیک میتواند به ماهیت غایی واقعیت دست پیدا کند؟ تنها به عنوان مثال این واقعیت را در نظر بگیرید که در گفتوگوی معمولی و روزمرهمان با این دو ادعا به عنوان دو ادعای معادل رفتار کنیم: «سه بیسکوییت در بشقاب است» و «تعداد بیسکوییتهای داخل بشقاب سه تاست». اما به نظر میرسد که ادعای اول برای صدق خود تنها نیازمند وجود بیسکوییت (سه تا) و یک بشقاب است؛ در حالی که ادعای دوم علاوه بر اینها نیازمند وجود یک عدد (سه) هم هست. (این موردی نسبتاً رایج است: «انگشت پای من درد میکند» یا «دردی در انگشت پای من وجود دارد»، یا «دیروز با ماشین تصادف کردم» در مقابل «تصادف ماشین من دیروز بود»، یا «آنها هر دو آبی هستند» در مقابل «آبی، رنگ هر دوی آنهاست».)
بعضی متافیزیکدانها فکر میکنند این یک سؤال اساسی است که آیا عدد سه واقعاً وجود دارد یا نه؟ اینکه علاوه بر سه بیسکوییت، چیزی به عنوان تعداد بیسکوییتها هم وجود دارد، موضوع بحث مهمی است. اگر این چیزهایی که به آنها عدد میگوییم وجود داشته باشند، واقعاً چه هستند؟ (به نظر میرسد که هیچ موقعیت فضا-زمانی نداشته باشند، همچنین به نظر نمیرسد که رابطهای علی با چیزهای دیگر یا با یکدیگر داشته باشند. بنابراین باید اشیائی انتزاعی باشند.)
برخی «وجود» اعداد را بدیهی در نظر میگیرند. به این معنا که هیچ دلیلی برای وجود عدد سه بهتر از این واقعیت نیست که ما معمولاً بدون هیچ زحمتی از «سه بیسکوییت وجود دارد» به «تعداد بیسکوییتها سه عدد است» میرسیم. بنابراین بحث متافیزیکی درباره «ماهیت» عدد به وضوح گمراهکننده است.
به طور عمومی، یک طرف بحث آنهایی هستند که فکر میکنند پاسخ سؤالهای متافیزیکی ادعاهایی اساسی و حقیقی درباره ماهیتِ مستقل از ذهنِ واقعیت هستند. (سؤالهایی مانند اینکه آیا عدد سه وجود دارد؟ یا اینکه اگر اردک و موز وجود دارد آیا موجود سومی متشکل از "دو" هم وجود دارد؟ و سؤالهای مشابه)
از طرف دیگر کسانی هستند که تنها مدعیاند به دنبال این سؤال هستند که ما واقعاً چگونه واقعیت را در حرفها و افکار عادی و روزمرهمان میکاویم، یا شاید درباره اینکه بهترین روش کاویدن واقعیت چیست. در اینجا بهترین روش به معنای روشی نیست که به فهرستی از موجودات مستقل از ذهن و زبان محدود باشد که حوزه مهمی از پژوهشهای متافیزیکی را تشکیل میدهند. (ممکن است از این تعجب کنید که آیا این افراد اصلاً شایسته نام «متافیزیکدان» هستند؟ شاید نه، اما قطعاً شایسته آن هستند که متا-«متافیزیکدان» نامیده شوند.)
مسلماً «متا»-متافیزیک واقعاً حوزه جدیدی از پژوهش فلسفی نیست: متامتافیزیکدانها قرن هاست که به دنبال یافتن پاسخ سؤالها خود تنها با توصیفی متفاوت هستند. به طور خاص، متامتافیزیک اشتراکهای زیادی با بحثهای خیلی کلی دربارهی ماهیت واقعیت تحت عنوان «رئالیسم درمقابل آنتی رئالیسم» دارد. اما این بحثها در سالهای اخیر نادیده گرفته شدهاند، یا حداقل به حوزهی فلسفه زبان رانده شدهاند. خوب است که میبینیم متافیزیکدانها دوباره به این موضوعات پرداختهاند. مسلما، بسیاری از متافیزیکدانها ممکن است نتیجه را نامطلوب بدانند. شاید معلوم شود که متافیزیک بر طبق ادعای مشهور هیوم به شعلههای آتش تعلق دارد. باید ببینیم.
برای مطالعه بیشتر:
Metametaphysics: New Essays on the Foundations of Ontology, eds. David Chalmers, David Manley and Ryan
هلن بیبی (Helen Beebee) استاد فلسفه دانشگاه برمینگام و مدیر انجمن فلسفه بریتانیا ست.
بخش پیشین از مجموعهی "اندیشههای قرن"
نظرها
Ramin
<p>مابعد مابعدالطبیعه ترجمه بکلی نادرستی برای این اصطلاح است خانم مترجم. برای ترجمه متون فلسفی، آشنایی مترجم با فلسفه ضروری است.</p>