ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

سبکی تحمل‌ناپذیر هستی

<p>محمد عبدی-&laquo;جدایی نادر از سیمین&raquo;، ادامه&zwnj;ی جهان فیلم&zwnj;ساز جوانی است که به&zwnj;درستی سینما را می&zwnj;شناسد و فارغ از جریان عمده&zwnj;ی سینمای ایران- چه آنجا که رنگ و بوی کیارستمی و سینمای جشنواره&zwnj;پسند به خود می&zwnj;گیرد و چه جریان عمده&zwnj;ی &laquo;فیلمفارسی&raquo; برای پول&zwnj;سازی- دغدغه&zwnj;ها و دنیای خود را بسط و گسترش می&zwnj;دهد و پس از دو فیلم نزدیک به شاهکار اولیه&zwnj;اش که متأسفانه کمتر ستایش شده&zwnj;اند (&laquo;رقص در غبار&raquo; و &laquo;شهر زیبا&raquo;؛ با حال و هوای آدم&zwnj;های خاص حاشیه&zwnj;ی شهری)، در سه فیلم آخر- &laquo;چهارشنبه&zwnj;سوری&raquo;، &laquo;درباره الی&raquo; و &laquo;جدایی نادر از سیمین&raquo; - نوعی از سینمای شهری با شخصیت&zwnj;های شهرنشین امروزی را بنا می&zwnj;کند که نمونه&zwnj;هایش را کمتر در سینمای ایران می&zwnj;توان یافت و در جایی که اسماعیل فصیح سعی داشت کمبود رمان شهری در ادبیات ایران را با داستان&zwnj;هایش جبران کند، فرهادی، به مراتب قوی&zwnj;تر از او، در سینمای ایران به ثبت و ضبط احوال شهرنشینان امروز و دنیای پیچیده و پر از تناقض آن&zwnj;ها دست می&zwnj;یازد.</p> <p><br /> &laquo;جدایی نادر از سیمین&raquo; و همچون &laquo;درباره الی&raquo; پیرامون مضامین و باورهایی کلیدی&zwnj; در شخصیت&zwnj;های تهران&zwnj;نشین امروزه&zwnj;روز می&zwnj;گردد و ضمن پرداختن به معضل اصلی تناقض سنت و مدرنیته، به&zwnj;عنوان قدیمی&zwnj;ترین معضل تهران&zwnj;نشینان به مفاهیمی چون دروغ، وجدان، حقیقت، مذهب و رابطه&zwnj;ی زن و مرد، نگاه نو و جذابی دارد و این&zwnj;بار فارغ از ضعف&zwnj;های &laquo;درباره الی&raquo;، از جمله صحنه&zwnj;ی بسیار طولانی و زائد پانتومیم که در آن شخصیت&zwnj;ها سعی دارند به زبان استعاری مفاهیمی را منتقل کنند که در تناقض با فضا و ساختار فیلم است، پرداخت شسته رفته&zwnj;تری را رو&zwnj; در &zwnj;روی تماشاگرش قرار می&zwnj;دهد و با فیلم&zwnj;نامه&zwnj;ای دقیق و حساب&zwnj;شده و البته کارگردانی&zwnj; کم&zwnj;نظیر در سینمای امروز ایران، تماشاگر را در تمام طول دو ساعت فیلم، ذره&zwnj;ای&zwnj;&zwnj; رها نمی&zwnj;کند و شخصیت&zwnj;های چندلایه&zwnj;اش را از زوایای مختلف می&zwnj;کاود و بدون داوری کردن (اصلی که فیلم بر آن بنا می&zwnj;شود و اصلاً &laquo;داوری&raquo; را زیر سؤال می&zwnj;برد) با تأکیدهای حساب&zwnj;شده بر چهره&zwnj;ی قاضی در دادگاه خانواده و تردیدهای او، و اصلاً اینکه بخش عمده&zwnj;ای از فیلم در محکمه می&zwnj;گذرد و هر کدام از شخصیت&zwnj;ها سعی دارند خود را در آن اثبات کنند و حقیقت را به روایت خود بازگویند، آدم&zwnj;های مختلفی را از قشر&zwnj;ها و باورهای گوناگون کنار هم می&zwnj;گذارد و در &zwnj;&zwnj;نهایت بدون محکوم کردن هیچیک از آن&zwnj;ها، تلخی زندگی را یادآوری می&zwnj;کند و اینکه گزیر یا گریزی از آن نیست.</p> <p><img height="122" width="180" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/large_nader_1.jpg" alt="" /><br /> این تجربه هر چه که باشد، برگرفته از زندگی شخصی اصغر فرهادی و باورهای خانواده&zwnj;ی احیاناً مذهبی او یا درگیری ذهنی و اصلی و اساسی او به&zwnj;عنوان یک فیلم&zwnj;ساز درباره&zwnj;ی مفاهیم تثبیت&zwnj;شده&zwnj;ای چون داوری، حقیقت و خیر و شر، عملاً نگاه ملموس و شگفت&zwnj;انگیزی است که از زاویه&zwnj;ی درستی صورت می&zwnj;گیرد؛ و مهم&zwnj;تر: فرهادی این توانایی را دارد که نگاهش را به زبان سینما به ما منتقل کند. در نتیجه&zwnj;ی توانایی او در فیلم&zwnj;سازی است که تنش درون دنیای فیلم به ما منتقل می&zwnj;شود. ضربان قلب تماشاگر از نیمه&zwnj;های فیلم به بعد بالا می&zwnj;رود و با ریتم درست فیلم، هیچ&zwnj;وقت پائین نمی&zwnj;آید. ما با جهان فیلم کاملاً درگیر می&zwnj;شویم و با ترس&zwnj;ها و دغدغه&zwnj;های شخصیت&zwnj;ها شریک می&zwnj;شویم؛ هم شخصیت نیمه&zwnj;روشنفکر اصلی فیلم را درک می&zwnj;کنیم (که نمونه&zwnj;ی آشکاری است از تقابل سنت و مدرنیته و وامدار یک جنگ درونی و پنهانی که ما، به&zwnj;درستی چیزی درباره&zwnj;ی آن نمی&zwnj;شویم، اما حس&zwnj;اش می&zwnj;کنیم) تا همسر او (که آشکارا از &laquo;شرایط&raquo; موجود خسته شده و می&zwnj;خواهد کشور را ترک کند؛ اما در عین حال &laquo;عاشق&raquo; است و توانایی ترک شوهرش را ندارد؛ باز بی&zwnj;آن&zwnj;که به زبان بیاورد ما این عشق را می&zwnj;بینیم و لمس می&zwnj;کنیم) و از سویی زوجی دیگر از طبقه&zwnj;ای متفاوت که مشخصه&zwnj;ی اصلی&zwnj;شان باورهای مذهبی از سویی و از سوی دیگر فقری است ریشه&zwnj;دار که در تار و پود زندگی&zwnj;شان تنیده شده است.</p> <p><br /> &laquo;جدایی نادر از سیمین&raquo; از همین نقطه لب مرز قرار می&zwnj;گیرد: در لحظه&zwnj;هایی هم می&zwnj;لغزد و به کوتاهی به بیانیه&zwnj;ای درباره&zwnj;ی اختلاف طبقاتی بدل می&zwnj;شود- تک گویی&zwnj;های مرد که از طبقه&zwnj;ی خودش حرف می&zwnj;زند و از اینکه طبقه&zwnj;ی بالا&zwnj;تر از او گمان می&zwnj;کند آن&zwnj;ها &laquo;حیوان&raquo; هستند، و از آن بد&zwnj;تر اشاره به تقسیم بندی طبقاتی در دوره&zwnj;ی ساسانیان: که آشکارا می&zwnj;خواهد به تماشاگر بگوید که این دغدغه&zwnj;ی فیلم&zwnj;ساز است و دارد درباره&zwnj;ی آن حرف می&zwnj;زند؛ که تأکید بی&zwnj;موردی است و فیلم نیازی به آن ندارد و شخصیت&zwnj;ها و وقایع، به خودی خود عمیق&zwnj;تر از آن هستند که نیازی به پرداخت استعاری باشد (دقیقاً مشابه معضلی که در مورد صحنه پانتومیم در فیلم &laquo;درباره الی&raquo; به آن اشاره شد).</p> <p><img height="121" width="180" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/large_nader_2.jpg" alt="" /><br /> &laquo;جدایی نادر از سیمین&raquo; از صحنه&zwnj;ی دادگاه می&zwnj;آغازد و در بیرون دادگاه با یک جدایی آشکار در دو سوی یک در به پایان می&zwnj;رسد. همه چیز در این دادگاه رقم می&zwnj;خورد: قضاوت؛ بحث اصلی فیلم. به همین دلیل، در صحنه&zwnj;ی ابتدایی دوربین در جایگاه قاضی قرار می&zwnj;گیرد. ما/ فیلمساز نظاره&zwnj;گر شخصیت&zwnj;های فیلم هستیم. در یک نمای طولانی آن&zwnj;ها مشکلات&zwnj;شان را رو به دوربین بازگو می&zwnj;کنند و ما خودبه&zwnj;خود در جایگاه قاضی قرار می&zwnj;گیریم. حس می&zwnj;کنیم که هر دو حق دارند؛ یکی از این شرایط خسته&zwnj;شده و دیگری دلایل زیادی برای ماندن دارد، از جمله پدر بیمارش. اما با این&zwnj;حال فیلم از ما می&zwnj;خواهد قضاوت نکنیم؛ تنها نظاره&zwnj;گر جبر شرایط باشیم،&zwnj;&zwnj; همان کاری که فیلم&zwnj;ساز تا انتهای فیلم می&zwnj;کند.</p> <p><br /> فیلم وقت تلف نمی&zwnj;کند. خیلی زود زن می&zwnj;رود و مرد می&zwnj;ماند با فرزند و پدر بیمارش. درام به سرعت شکل می&zwnj;گیرد و اتفاقی که تمام باور&zwnj;ها را به زیر سؤال می&zwnj;کشد، خیلی زود رخ می&zwnj;نماید. هر چه پیش از آن دیده&zwnj;ایم، مقدمه&zwnj;ی حساب&zwnj;شده&zwnj;ای است که لحظه لحظه&zwnj;ی آن به کار فیلم و ادامه قصه می&zwnj;آید. از لحظه&zwnj;ای که مرد به خانه برمی&zwnj;گردد و پدر خود را دست و پا بسته می&zwnj;بیند، ریتم فیلم تند&zwnj;تر می&zwnj;شود. فیلم به تماشاگر مجال نفس کشیدن و احیاناً تجزیه و تحلیل (داوری) شخصیت&zwnj;ها را نمی&zwnj;دهد و فقط او را با شخصیت&zwnj;ها و موقعیت همراه می&zwnj;کند. همه چیز واقعی به نظر می&zwnj;رسد. نوع نگاه فیلم&zwnj;ساز رئالیستی است، بی&zwnj;آن&zwnj;که ادعایش را داشته باشد و بخواهد اثباتش کند. نما&zwnj;ها آشکارا کوتاه&zwnj;تر می&zwnj;شوند. دوربین (ما) صلابت و ثباتش را از دست می&zwnj;دهد و بی&zwnj;تاب می&zwnj;شود و تا انتها به همین شکل می&zwnj;ماند. در صحنه&zwnj;ی آخر مانند صحنه&zwnj;ی اول دوربین ثابت می&zwnj;ماند و تنها نظاره می&zwnj;کند: همه محق هستند؛ زندگی چیز تلخی است.</p> <p>&nbsp;</p> <p><strong>جشنواره فیلم برلین در رادیو زمانه:</strong><br /> &nbsp;<br /> - در بخش خبر:</p> <p><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1859">هشتمین روز جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1833" rel="nofollow">&nbsp;هفتمین روز جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1789" rel="nofollow">ششمین روز جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1754" rel="nofollow">پنجمین روز جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1732" rel="nofollow">چهارمین روز جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1690" rel="nofollow">سومین روز جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1626" rel="nofollow">پیام جعفر پناهی به جشنواره فیلم برلین</a><br /> <a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1621" rel="nofollow">گشایش جشنواره فیلم برلین</a><br /> &nbsp;<br /> در بخش فرهنگ:</p> <p><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1879">سبکی تحمل ناپذیر هستی، محمد عبدی<br /> &nbsp;تصویری از بی&zwnj;تفاوتی یک نسل، حسام میثاقی، سپهر عاطفی<br /> رقیب اصغر فرهادی در برلین کیست؟</a><br /> <a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1840" rel="nofollow">در جست و جوی سیمون، حسام میثاقی، سپهر عاطفی</a><br /> <a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1725" rel="nofollow">تروریست ها، سپهر عاطفی، حسام میثاقی</a><br /> <a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=1724" rel="nofollow">بی&zwnj;باک، ساخته برادران کوهن، فیلم افتتاحیه جشنواره فیلم برلین</a></p> <p><br /> &nbsp;</p>

محمد عبدی-«جدایی نادر از سیمین»، ادامه‌ی جهان فیلم‌ساز جوانی است که به‌درستی سینما را می‌شناسد و فارغ از جریان عمده‌ی سینمای ایران- چه آنجا که رنگ و بوی کیارستمی و سینمای جشنواره‌پسند به خود می‌گیرد و چه جریان عمده‌ی «فیلمفارسی» برای پول‌سازی- دغدغه‌ها و دنیای خود را بسط و گسترش می‌دهد و پس از دو فیلم نزدیک به شاهکار اولیه‌اش که متأسفانه کمتر ستایش شده‌اند («رقص در غبار» و «شهر زیبا»؛ با حال و هوای آدم‌های خاص حاشیه‌ی شهری)، در سه فیلم آخر- «چهارشنبه‌سوری»، «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» - نوعی از سینمای شهری با شخصیت‌های شهرنشین امروزی را بنا می‌کند که نمونه‌هایش را کمتر در سینمای ایران می‌توان یافت و در جایی که اسماعیل فصیح سعی داشت کمبود رمان شهری در ادبیات ایران را با داستان‌هایش جبران کند، فرهادی، به مراتب قوی‌تر از او، در سینمای ایران به ثبت و ضبط احوال شهرنشینان امروز و دنیای پیچیده و پر از تناقض آن‌ها دست می‌یازد.

«جدایی نادر از سیمین» و همچون «درباره الی» پیرامون مضامین و باورهایی کلیدی‌ در شخصیت‌های تهران‌نشین امروزه‌روز می‌گردد و ضمن پرداختن به معضل اصلی تناقض سنت و مدرنیته، به‌عنوان قدیمی‌ترین معضل تهران‌نشینان به مفاهیمی چون دروغ، وجدان، حقیقت، مذهب و رابطه‌ی زن و مرد، نگاه نو و جذابی دارد و این‌بار فارغ از ضعف‌های «درباره الی»، از جمله صحنه‌ی بسیار طولانی و زائد پانتومیم که در آن شخصیت‌ها سعی دارند به زبان استعاری مفاهیمی را منتقل کنند که در تناقض با فضا و ساختار فیلم است، پرداخت شسته رفته‌تری را رو‌ در ‌روی تماشاگرش قرار می‌دهد و با فیلم‌نامه‌ای دقیق و حساب‌شده و البته کارگردانی‌ کم‌نظیر در سینمای امروز ایران، تماشاگر را در تمام طول دو ساعت فیلم، ذره‌ای‌‌ رها نمی‌کند و شخصیت‌های چندلایه‌اش را از زوایای مختلف می‌کاود و بدون داوری کردن (اصلی که فیلم بر آن بنا می‌شود و اصلاً «داوری» را زیر سؤال می‌برد) با تأکیدهای حساب‌شده بر چهره‌ی قاضی در دادگاه خانواده و تردیدهای او، و اصلاً اینکه بخش عمده‌ای از فیلم در محکمه می‌گذرد و هر کدام از شخصیت‌ها سعی دارند خود را در آن اثبات کنند و حقیقت را به روایت خود بازگویند، آدم‌های مختلفی را از قشر‌ها و باورهای گوناگون کنار هم می‌گذارد و در ‌‌نهایت بدون محکوم کردن هیچیک از آن‌ها، تلخی زندگی را یادآوری می‌کند و اینکه گزیر یا گریزی از آن نیست.


این تجربه هر چه که باشد، برگرفته از زندگی شخصی اصغر فرهادی و باورهای خانواده‌ی احیاناً مذهبی او یا درگیری ذهنی و اصلی و اساسی او به‌عنوان یک فیلم‌ساز درباره‌ی مفاهیم تثبیت‌شده‌ای چون داوری، حقیقت و خیر و شر، عملاً نگاه ملموس و شگفت‌انگیزی است که از زاویه‌ی درستی صورت می‌گیرد؛ و مهم‌تر: فرهادی این توانایی را دارد که نگاهش را به زبان سینما به ما منتقل کند. در نتیجه‌ی توانایی او در فیلم‌سازی است که تنش درون دنیای فیلم به ما منتقل می‌شود. ضربان قلب تماشاگر از نیمه‌های فیلم به بعد بالا می‌رود و با ریتم درست فیلم، هیچ‌وقت پائین نمی‌آید. ما با جهان فیلم کاملاً درگیر می‌شویم و با ترس‌ها و دغدغه‌های شخصیت‌ها شریک می‌شویم؛ هم شخصیت نیمه‌روشنفکر اصلی فیلم را درک می‌کنیم (که نمونه‌ی آشکاری است از تقابل سنت و مدرنیته و وامدار یک جنگ درونی و پنهانی که ما، به‌درستی چیزی درباره‌ی آن نمی‌شویم، اما حس‌اش می‌کنیم) تا همسر او (که آشکارا از «شرایط» موجود خسته شده و می‌خواهد کشور را ترک کند؛ اما در عین حال «عاشق» است و توانایی ترک شوهرش را ندارد؛ باز بی‌آن‌که به زبان بیاورد ما این عشق را می‌بینیم و لمس می‌کنیم) و از سویی زوجی دیگر از طبقه‌ای متفاوت که مشخصه‌ی اصلی‌شان باورهای مذهبی از سویی و از سوی دیگر فقری است ریشه‌دار که در تار و پود زندگی‌شان تنیده شده است.

«جدایی نادر از سیمین» از همین نقطه لب مرز قرار می‌گیرد: در لحظه‌هایی هم می‌لغزد و به کوتاهی به بیانیه‌ای درباره‌ی اختلاف طبقاتی بدل می‌شود- تک گویی‌های مرد که از طبقه‌ی خودش حرف می‌زند و از اینکه طبقه‌ی بالا‌تر از او گمان می‌کند آن‌ها «حیوان» هستند، و از آن بد‌تر اشاره به تقسیم بندی طبقاتی در دوره‌ی ساسانیان: که آشکارا می‌خواهد به تماشاگر بگوید که این دغدغه‌ی فیلم‌ساز است و دارد درباره‌ی آن حرف می‌زند؛ که تأکید بی‌موردی است و فیلم نیازی به آن ندارد و شخصیت‌ها و وقایع، به خودی خود عمیق‌تر از آن هستند که نیازی به پرداخت استعاری باشد (دقیقاً مشابه معضلی که در مورد صحنه پانتومیم در فیلم «درباره الی» به آن اشاره شد).


«جدایی نادر از سیمین» از صحنه‌ی دادگاه می‌آغازد و در بیرون دادگاه با یک جدایی آشکار در دو سوی یک در به پایان می‌رسد. همه چیز در این دادگاه رقم می‌خورد: قضاوت؛ بحث اصلی فیلم. به همین دلیل، در صحنه‌ی ابتدایی دوربین در جایگاه قاضی قرار می‌گیرد. ما/ فیلمساز نظاره‌گر شخصیت‌های فیلم هستیم. در یک نمای طولانی آن‌ها مشکلات‌شان را رو به دوربین بازگو می‌کنند و ما خودبه‌خود در جایگاه قاضی قرار می‌گیریم. حس می‌کنیم که هر دو حق دارند؛ یکی از این شرایط خسته‌شده و دیگری دلایل زیادی برای ماندن دارد، از جمله پدر بیمارش. اما با این‌حال فیلم از ما می‌خواهد قضاوت نکنیم؛ تنها نظاره‌گر جبر شرایط باشیم،‌‌ همان کاری که فیلم‌ساز تا انتهای فیلم می‌کند.

فیلم وقت تلف نمی‌کند. خیلی زود زن می‌رود و مرد می‌ماند با فرزند و پدر بیمارش. درام به سرعت شکل می‌گیرد و اتفاقی که تمام باور‌ها را به زیر سؤال می‌کشد، خیلی زود رخ می‌نماید. هر چه پیش از آن دیده‌ایم، مقدمه‌ی حساب‌شده‌ای است که لحظه لحظه‌ی آن به کار فیلم و ادامه قصه می‌آید. از لحظه‌ای که مرد به خانه برمی‌گردد و پدر خود را دست و پا بسته می‌بیند، ریتم فیلم تند‌تر می‌شود. فیلم به تماشاگر مجال نفس کشیدن و احیاناً تجزیه و تحلیل (داوری) شخصیت‌ها را نمی‌دهد و فقط او را با شخصیت‌ها و موقعیت همراه می‌کند. همه چیز واقعی به نظر می‌رسد. نوع نگاه فیلم‌ساز رئالیستی است، بی‌آن‌که ادعایش را داشته باشد و بخواهد اثباتش کند. نما‌ها آشکارا کوتاه‌تر می‌شوند. دوربین (ما) صلابت و ثباتش را از دست می‌دهد و بی‌تاب می‌شود و تا انتها به همین شکل می‌ماند. در صحنه‌ی آخر مانند صحنه‌ی اول دوربین ثابت می‌ماند و تنها نظاره می‌کند: همه محق هستند؛ زندگی چیز تلخی است.

جشنواره فیلم برلین در رادیو زمانه:
 
- در بخش خبر:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • مریم

    <p>جدایی نادر از سیمین» از صحنه‌ی دادگاه می‌آغازد </p> <p>منظورتون از «مي آغازد » آغاز مي شود است احیانن!</p>

  • محمد عبدی

    <p>&laquo;می آغازد&raquo; فعل زیبایی است در فارسی که نیما یوشیج به کار می برد.<br /> محمد عبدی</p>